شرح فرازهایی از زیارت عاشورا – بخش بیست و نهم

درخواست‌های زیارت عاشورا

 

آنچه در درخواست‌های انتهای زیارت عاشورا جلب توجه می‌کند آن است که این درخواست‌ها شخصی است و هرکسی باید برای خود طلب کند. زبان نیاز هر فردی باید گشوده بشود و نیاز خود را اعلام کند.

«أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ»[1]

«خدایا شفاعت حسین را در روز ورود [به قیامت] نصیبم کن.»

در زیبا‌ترین حالت که حالت سجده است، هر زائری برای خود از خداوند سبحان درخواست می‌کند که رزق ابتدایی او در هنگام ورود به عالم دیگر «شفاعة الحسین» باشد.

در قسمت دیگری از زیارت عاشورا بیان کردیم:

«رَزَقَنِی الْبَراءَةَ مِنْ أَعْدائِکمْ»

«بیزاری از دشمنان شما را نصیب من کرد.»

خدا رزق قوت قلب را نصیب من کرده و رزق روح مرا اعلام برائت از دشمنان اهل بیت قرار داده است. خدای سبحان این رزق را در عالم الست بهرۀ زائر اباعبدالله الحسین کرده است.

و در فراز دیگری عرض می‌کنیم:

«أَنْ یرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِی مَعَ إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکمْ»

«روزی کند خون‌خواهی‌ام را، به همراه امام هدایت‌گر آشکار و گویای به حق از خاندان شما.»

رزق خون‌خواهی اباعبدالله را مانند فردی که تا انتقام عزیزش را نگیرد از پا نمی‌نشیند، درخواست می‌کنیم و می‌خواهیم این خونخواهی در معیت حضرت ولی‎‌عصر صورت گیرد.

 

«أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ»

«خدایا شفاعت حسین را در روز ورود [به قیامت] نصیبم کن.»

 

«أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ» شفع به دو چیز جدا از هم می‌گویند که به هم پیوست داشته باشند. زائر درخواست شفاعت وجود مقدس اباعبدالله در یوم‌الورود را دارد؛ اما این یوم‌الورود چه زمانی است؟ آیا هنگام ورود از این عالم به عالم برزخ است؟ یا هنگام ورود از برزخ به عالم قیامت؟ با توجه به روایات در برزخ شفاعت وجود ندارد.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«البَرْزَخُ الْقَبْرُ وَ هُوَ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ بَیْنَ الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ… وَ اللّهِ ما نَخافُ عَلَیْکُمْ اِلاَّ الْبَرْزَخَ»[2]

«برزخ همان عالم قبر است که پاداش و کیفر میان دنیا و آخرت است،… به خدا ما بر شما نمی‌ترسیم مگر از برزخ!»

یوم الورود عرصۀ قیامت است. همان عرصه‌ای که دارای اسماء مختلفی است: «یوْمَ یکونُ النَّاسُ کالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ»[3] «روزى که مردم مانند پروانه‌ها پراکنده باشند.». «یوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»[4] «روزى که اسرار آشکار شود.». «مَالِک یوْمِ الدِّینِ»[5] «(خدایى که) مالک روز جزاست.» زائر در آن فضای عجیب، رزق پیوست به حضرت اباعبدالله را طلب می‌کند.

از جهت دیگر شفاعت یک اتفاق و پدیدۀ بدون پیش‌نیاز نیست؛ بلکه مقدمات شفاعت باید از این عالم فراهم شود. حضرت امام (ره) در آداب الصلاة در بحث شفاعت می‌فرماید:«ابتدا انسان باید با شفعاء هم‌جنس شود تا در مرحلۀ بعد تجاذب صورت گیرد.»؛ یعنی جذبه‌ای بین زائر و حضرات برقرار شود تا به پیوست منجر شود. در مرحلۀ اول باید در این عالم جنس زائر از جنس نور شود تا بتواند در قیامت از شفاعت بهره‌ برد.

زائری که طالب شفاعت است، باید پیوست به طیب داشته باشد تا جذبه‌ای صورت گیرد و بتواند مشمول شفاعت واقع شود.

آیا شفاعت شامل حال همگی می‌شود؟ موانع شفاعت چیست؟ اگر مانعی برای شفاعت وجود دارد، آیا امکان رفع مانع در این عالم وجود دارد؟ آیا شفعاء قابلیت شفاعت در سطح بسیار گسترده‌ای را دارند؟

 

بهره‌‌مندان از شفاعت

 

در باب شفاعت به چند روایت ابتدائاً اشاره می‌کنیم:

«مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَیئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ مَتَى سَاءَتْهُ سَیئَةٌ نَدِمَ عَلَیهَا وَ اَلنَّدَمُ تَوْبَةٌ وَ اَلتَّائِبُ مُسْتَحِقٌّ لِلشَّفَاعَةِ وَ اَلْغُفْرَانِ»

پیامبر اکرم ویژگی‌های افرادی را که قابلیت شفاعت دارند را برمی‌شمارد:

1. «مَن سَرَّتْهُ حَسَنتُهُ … فهُو مؤمنٌ»[6] «هر که از کار نیک خود شادمان باشد… او مؤمن است.» کسی که قوۀ ادراکش فعال است؛ برای توفیق حسنات بسیار مسرور است. خدای سبحان توفیق کسب حسنه را در اختیار مؤمن قرار می‌دهد و این توفیق، مایۀ سرور اوست.

2.«مَن ساءَتْهُ سَیئتُهُ فهُو مؤمنٌ»[7] «کسی که از کار بد خویش ناراحت باشد، مؤمن است.» فردی که در مقابل سیئه‌ای که از او صادر می‌شود، بی‌تفاوت نیست و مکدر است که چرا معصیت از او صادر شده است! مؤمن است. اگر قرار است شفاعت اباعبدالله روزی انسان شود باید در این دنیا سیئه را بشناسد و به جهت سیئاتی که از او صادر می‌شود متأثر و محزون شود، درپی توجیه سیئه نباشد و اصرار بر آن نداشته ‌باشد.

3. ادراک و احساس مؤمن فعال است؛

4. در مقابلِ بی‌ادبی‌هایی که از او صادر شده نادم است و آن‌ها را تکرار نمی‌کند. «مَتَى سَاءَتْهُ سَیئَةٌ نَدِمَ عَلَیهَا»[8] این پشیمانی از مصادیق توبه است که پیش‌نیاز شفاعت محسوب می‌شود: «مَتَی نَدِمَ کَانَ تَائِباً مُسْتَحِقّاً لِلشَّفَاعَة»[9] تائب،تصمیم جدی دارد که رجوع به سیئه نداشته باشد؛ چنین فردی در واقع پشیمان شده است و استحقاق شفاعت شفعا را دارد. اما اگر فردی از بدی و معصیتی که انجام می‌دهد، ناراحت نیست و یا اگر هم ناراحت شد، فوراً توجیه می­‌کند؛ در واقع پشیمان و تائب نیست؛ چنین فردی مستحق شفاعت هم نیست. برای دریافت شفاعت، پشیمانی از خلاف گذشته لازم است و باید عقب‌نشینی از خلاف ظاهر شود. اصرار بر گناه و توقع شفاعت دو امر متناقض‌اند.

5. مؤمن، در گذشته توقف ندارد؛ در ناراحتی قبلی خود نمی‌ماند و از آن عبور می‌کند.

پیغمبر اکرم فرمود:

«مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِحَوْضِی فَلاَ أَوْرَدَهُ اَللَّهُ حَوْضِی وَ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِشَفَاعَتِی فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی»[10]

«اگر کسی حوض کوثر را باور ندارد خداوند او را بر کوثر وارد نمی‌کند و اگر کسی شفاعت مرا باور ندارد، خداوند او را به شفاعت من نمی‌رساند.»

 

ایمان به شفاعت؛ پیش­‌نیاز شفاعت

 

بی‌تردید، پیش‌نیاز شفاعت پیامبر، ایمان به شفاعت ایشان است؛ یعنی انسان باور کند که اگر در این عالم، تحت جذبۀ پیامبر قرار بگیرد، در آن عالم پیوست جدی به پیغمبر دارد. باید بر این باور باشیم که اگر جذبۀ دنیا را قبول نکنیم در آخرت هم از شفاعت بی‌بهره هستیم.

ایمان به شفاعت پیغمبر چگونه صورت می‌گیرد؟ اینکه انسان باور کند، خداوند سبحان پیامبر اکرم را مبعوث کرده است تا افرادی که اسیر عالم ماده شدند، از طبیعت‌گرایی خلاص کند.

پیامبر ذره‌ای انحراف ندارد، مسیری را هم که پیشنهاد می‌کند بی‌انحراف است. حضرت، هیچ نظری از خود ندارد. همۀ نظرات او حق است.

انسان باید باور کند که باطن ایمان به پیامبر را در عالم دیگر می‌یابد. توسط پیامبر سفره‌ای گسترده شده است که همۀ مخلوقات دعوت شده‌اند؛ اما شرط سفره‌نشینی با پیامبر، قبول تربیت است و نتیجۀ قبول تربیت امیدواری به شفاعت.

 

حب اهل بیت؛ شرط شفاعت پیامبر

 

در روایت دیگری پیغمبر اکرم می‌فرماید:

«شَفاعَتی لِاُمَّتی مَن أحَبَّ أهلَ بَیتی  و هُم شیعَتی» [11]

«شفاعت من از امتم شامل کسانى مى‌شود که اهل بیت مرا دوست داشته باشند و آنان شیعیان من هستند.»

روایت از یک جهت بسیار خوشحال کننده است و از جهتی دیگر لزوم مراقبه را بیان می‌کند. حب خالصانه، انسان را تحت شفاعت پیامبر قرار می‌دهد؛ چون پیامبر فرمود: «هُم شیعَتی»؛ یعنی محب با شیعه یکی محسوب می‌شود.

در بعضی روایت‌ها مقام محب با شیعه یکسان فرض شده است و در بعضی روایت‌ها درجۀ شیعه بسیار بالاتر است.

در تاریخ آمده است:

«وَ لَمَّا جَعَلَ المَأْمُونُ إلَى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا وِلاَیةَ العَهْدِ دَخَلَ عَلَیهِ آذَنَهُ وَ قَالَ اِنَّ قَوْماً بِالْبَابِ یسْتَأْذِنُونَ عَلَیک یقُولُونَ: نَحْنُ شِیعَةُ عَلِىّ علیه‌السلام… إنَّمَا شِیعَتُهُ الحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ أبُوذَرُ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أبِى بَکر الَّذِینَ لَمْ یخَالِفُوا شَیئاً مِنْ أوَامِرِهِ … فَلَوْ قُلْتُمْ إنَّکمْ مُوَالُوهُ وَ مُحِبُّوهُ وَ المُوَالُونَ لاِوْلِیائِهِ وَ الْمُعَادُونَ لأعْدَائِهِ لَمْ أُنْکرْهُ مِنْ قَوْلِکمْ»[12]

«زمانى که مأمون ولایت عهدى را بر عهدۀ امام رضاعلیه‌السلام قرار داد، خادم آن حضرت بر ایشان داخل شد و اجازه گرفت و عرض کرد: «جمعى از مردم در پشت در اجازۀ ملاقات مى‌خواهند و مى‌گویند ما شیعه علی علیه‌السلام هستیم…  [امام به آنان اجازه ملاقات نداد؛ روز دوّم، سوّم و تا دو ماه پشت سر هم هر روز آمدند و در این مدّت حضرت اجازۀ ملاقات ندادند. روز آخر که شد آنها به خادم گفتند: «به امام بگو اگر ما به دیار خود برگردیم و بگویند دو ماه در طوس بودید آیا حضرت را زیارت کردید یا نه؟ اگر بگوییم اجازۀ ملاقات ندادند، دیگر آبرو نخواهیم داشت.» خادم، گفتۀ آنان را به حضرت عرض کرد و حضرت اجازۀ ملاقات داد. بعد از ورود، حضرت به آن‌ها اجازۀ جلوس نداد. آنها عرض کردند: «اى پسر رسول خدا ما چه کرده‌ایم که شما با ما چنین مى‌کنید؟!» حضرت فرمود: «شما خود را شیعه علی علیه‌السلام مى‌دانید، در حالى که]  شیعۀ على، امام حسن و حسین علیهما‌السلام، ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار و محمدبن‌ابى‌بکر هستند که فرمان‌هاى حضرت را مخالفت نکردند  [و امورى را که نهى کرد، مرتکب نشدند؛ در حالى‌که شما در بیشتر اعمالتان با امام مخالفت مى‌کنید و در بسیارى از فراءض و در حقّ برادران دینى‌تان کوتاهى و سستى مى‌کنید و در جایى که تقیه واجب است، آن را ترک می‌کنید و در جایى که تقیه واجب نیست، مرتکب مى‌شوید]. پس اگر بگویید ما دوستدار و محبّ او و دوستدار دوستان او و دشمن دشمنان او هستیم، من شما را در این گفتارتان انکار نمى‌کنم.  [آنها عرض کردند: ما توبه مى‌کنیم، وقتى این را گفتند، حضرت به خادم دستور فرمود که آنها را اکرام کند.])

گویا حضرت می‌فرماید: زمانی محب، عنوان شیعه را می‌یابد، که قرارش بر تبعیت، مشایعت و پیروی از معصوم باشد؛ به مانند سلمان و ابوذر و… البته گاه در پیروی تخطی هم دارد.

فردی به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: «متعجبم از اینکه، بعضی از افراد با اخلاق‌اند و صدق، وفا و امانتداری دارند؛ اما ولایت شما را قبول ندارد و گروهی از افراد ولایت شما را قبول دارند؛ اما صدق و وفا ندارند و خائن‌اند!» حضرت فرمود: «ما گروه دوم را قبول داریم. بر دستۀ دوم عتابی نیست؛ بلکه گروه اول مورد عتاب‌اند. کسی که ولایت سلطان جائر را قبول دارد؛ دوره اخلاقی بودنش تمام می‌شود؛ زیرا صفاتش مقطعی و موقتی است.»

گفتنی است که ولیّ مانع می‌شود که انسان در ظلمت باقی بماند. ولیّ انسان را از ظلمت به‌سوی نور خارج می‌کند.

پیامبر در ادامۀ روایت فرمود:«وَ هُم شیعَتی»؛ یعنی محبت، تبعیت به‌دنبال دارد و تبعیت تام، عنوان‌ساز است. محبت ادعایی نیست؛ بلکه ادعای محبت اهل بیت، باید در عمل و اجرا سنخیت با این خانواده را ایجاد کند.

رمز قرار گرفتن تحت شفاعت پیغمبر و آل پیغمبر، حب صادقانه و خالصانه است؛ یعنی در تبعیت از اهل بیت قصد دنیوی و یا پاداش اخروی یا رفع گرفتاری وجود نداشته ‌باشد؛ بلکه یک محبت خالصانه حاکم باشد.

در زیارت جامعه اعلام می‌کنیم که مودّت جزو واجبات ماست.

«لَکُمُ الْمَوَدَّهُ الْوَاجِبَهُ»[13]

«مودت برای شما واجب است.»

زائر بدون هیچ گونه منت و طلب و چشم‌داشتی اظهار محبت می‌کند؛ در نتیجه مشمول شفاعت پیغمبر قرار می‌گیرد.

 

شرک، مانع شفاعت

 

گروهی از یهود به محضر پیامبر مشرف شدند و پرسیدند: «شفاعت شما به چه گروهی می‌رسد؟» حضرت فرمود: «أمّا شَفاعَتِی ففی أصحابِ الکبائرِ ماخَلا أهلَ الشِّرک و الظُّلمِ»[14] «شفاعت من دربارۀ مرتکبانِ گناهان کبیره است، به جز مشرکان و ستمگران.»

شفاعت پیامبر به افراد مشرک و ظالم، نمی‌رسد؛ زیرا شرک، ظلمی گسترده است: «إنَّ الشِّرکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»[15]

شرک به این معناست که انسان برای اسباب، موجودیت مستقلی قائل باشد. در حالی‌که هیچ‌کدام از اسباب، بدون اذن خداوند مؤثر نیست! خداوند سبحان این اسباب را سر راه انسان قرار داده‌ است؛ اما اگر برای هر سببی تأثیر مستقلی قائل باشیم و گمان کنیم که از پول و مقام به خودی خود کاری بر می‌آید! دچار شرک شده‌ایم. اسباب به اذن خداوند تاثیرگزارند؛ اگر نگاه انسان به خود این اسباب باشد و از نعمت به منعم نرسد، مشرک است. بنابراین انسان در خلوت خود، باید بر اعمال و گفتار خود مراقبه داشته باشد؛ تا دچار شرک نشود. پیامبر فرمود:

«قُولوا لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا»[16]

«بگویید هیچ خدایى جز اللّه نیست، تا رستگار شوید.»

این شعار توحیدی همۀ امت‌هاست.

 

 

تاریخ جلسه:1387/8/13- جلسه بیست و نهم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. مفاتیح‌الجنان، زیارت عاشورا.

[2]. تفسیرنور الثقلين، ج 3، ص553.

[3]. سوره قارعه، آیه 4.

[4]. سوره طارق، آیه 9.

[5]. سوره حمد، آیه 4.

[6]. الخصال، ج 2، ص 47.

[7]. كنز العمّال، ص 700.

[8]. كنز العمّال، ص 700.

[9]. بحارالأنوار، ج۸، ص۳۴.

[10]. بحارا لأنوار، ج۸، ص۳۴.

[11]. تاريخ بغداد، ج 2، ص 146.

[12]. الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، محقق،  مصحح: خراسان، محمد باقر، نشر مرتضى‏، مشهد، 1403 قمری‏، چاپ اول‏، ج ‏2، ص 440.

[13]. مفاتیح‌الجنان، زیارت جامعه کبیره.

[14]. الخصال : 355/36

[15]. سوره مبارکه لقمان آیه 13

[16]. الطبقات الكبرى : 1/216

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *