در فراز 6 میخوانیم: «يَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِه» «ای خدایی که زمینها به اذن تو استقرار دارد»
استقرار به معنای منحرف نبودن است، زمین در مدار خود بدون کوچکترین ضیق و انحرافی، در حد اعتدال چرخش دارد.
مرحوم حاج ملا هادی سبزواری (ره) میگوید عبارت «ارضون» ارض نیست، زمینهای متعدد لایه لایه، این زمینهای متعدد را دو گونه بیان کردهاند یا واقعاً همین زمین ما لایه لایه است و هفت لایه دارد، یا اینکه گفته شود زمینی است و آسمانی روی آن و زمین دیگری و آسمان دیگری تا بشود هفت زمین و هفت آسمان که اختلاف نظر در این دو نظر است.
قابلیتهای آدمی
زمین نماد قبول است و آسمان نماد فیض رسانی است، آسمان و زمین جفت یکدیگرند، آسمان فیاض و زمین قابل است، آسمان بارش و ریزش دارد و زمین چون قبول میکند رویش دارد. در وجود ما قابلیتهای متعددی وجود دارد، قابلیت دریافت انواع کمالات. «اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ» یعنی تمام این قابلیتهای ما میتواند معتدل و بدون افراط و تفریط باشد. نفسمان یک قابلیت دارد و قلبمان یک قابلیت؛ عقلمان یک قابلیت و روح و سر هرکدام یک قابلیت دارند، این قابلیتها گاهی اوقات ممکن است از مدار خود خارج شوند، خروج از مدار را به خدا نسبت ندهید. اتفاقاً این قابلیتها باید زمانی به خدا نسبت داده شود که همه چیز در جایگاه خود قرار گرفته و هیچ افراط و تفریطی در میان نیست.
گاهی ما در بندگی جسمانی از خط خارج میشویم اموری را زیاد یا کم میکنیم، این جا «اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ» نیست، بلکه نوعی خودرایی است.
به کار گرفتن عبارت «باذنه» ادب است.
پرورش الهی بندگان
خدای سبحان بنده را به نحوی مؤدب بار میآورد که همه حرکات و سکونش زیر نظر او باشد، در اوج این قله بندگی حضرات معصومین را میبینید، همان امیرالمومنینی که اینهمه شمشیر در جنگ زده است حالا نوازش سر یتیم می کند، اگر یک بعدمان پیش برود تلطیف روحی نداریم، یا اگر عاطفی باشیم نمیتوانیم «اشد علی الکفار» داشته باشیم. این که زمین بندگی دارای اعتدال است این از الطاف و روزیهای خداست، افراط کار خدای سبحان نیست.
«سُبْحانَکَ» خدایا تو منزهی از اینکه زمین مرا از مدار خود خارج کنی به گونهای که بخواهد تند روی یا کند روی داشته باشد.
«خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ» ما را از آتش افراط و تفریط خلاص کن تا استقرار وجودی داشته باشیم. اگر واقعا زمین وجودی کسی به اذن حق به آرامش دست یافته است، نفس مطمئنه شده است.«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة»[1] که رجوع دائم به سمت مربی خود دارد، هم خود مربی را میپسندد و هم خدا او را میپسندد. پس افراط تفریط خود را به خدا نسبت ندهیم.
«سُبْحانَکَ» تو منزهی از اینکه ما را اهل افراط و تفریط بار بیاوری، همین گونه که طغیان کردن را برای زمین قرار ندادی در وجود ما نیز طغیان قرار ندادی. همچنان که در گردش زمین مسامحه قرار ندادی در زمین وجود ما نیز مسامحه کاری را قرار ندادهای، آنچه هست از قامت ناساز و نازیبای ماست. مسامحه و زیاده روی کار من است، هر چه بیشتر مؤدب به آداب الهی شویم همه حرکتمان به اذنه میشود «باذنه» تعادل است. قرآن در آیه 143 سوره بقره میفرماید: «جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» با عبارت «باذنه» امت در میانه است افراط و تفریطی ندارد، نه چندان توجه به روحانیات دارد که از مادیات کنار بماند و نه چندان توجه به مادیات دارد که از روحانیات جا بماند.
زمین جذب، جذبات نمیشود
علی رغم جذبات مختلفی که بر زمین وارد میشود زمین هرگز اسیر هیچ جذبهای نمیشود و همان مسیری را طی میکند که خدای سبحان برای او قرار داده، اما زمین وجود انسان گاهی گرفتار جذبه مادیات میشود و از معنویات جدا میشود و گاه گرفتار معنویات شده و از مادیات غافل میشود که این نادرست است. همانطور که در نظام عالم جذباتی است که زمین جذبش نمیشود وجود ما را هم خدای سبحان به گونهای قرار داده است که در مسیر شریعت قرار گیریم و اعتدال داشته باشیم که نتیجه سیر در حد اعتدال آرامش بخش است.
«یا مَنْ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِه»
در فراز 6 میخوانیم:«یا مَنْ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِه»«ای خدایی که بر اهل مملکت خود تجاوز نمیکنی»
خدای سبحان اعدل العادلین است، هرچیزی را سر جای خود قرار میدهد و به هر صاحب حقی حق خودش را میدهد. در کلاس مثنوی در بحث جبر و اختیار گفته شد عین ثابت ما یعنی وجود علمی ما هر آنچه را طلب کرده خدای سبحان در اختیار او قرار داده اگر من چیزی ندارم خودم نخواستهام.
خداوند میفرماید: «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ»[2] اهل لغت «ما» را به دو شکل معنا میکنند:
ما را مای موصوله میدانند و چنین معنا میکنند هر آنچه شما خواستید خدا در اختیارتان قرار داده و یا مای نافیه به این معنا که خدا به شما چیزهایی داده است که نخواستهاید.
با توجه به این عبارت خدای سبحان به احدی ظلم نمیکند زیرا آنچه درخواست کردید دریافت کردید، درخواستهای افراد متفاوت است، افراد مجبور نبودند یکسان درخواست کنند. هرکس هر چیزی را خواسته است همان را گرفته است، همان گونه که در بین فلزات یکی آهن، یکی طلا و یکی نقره شد و یا در بین حروف یکی الف، یکی یاء و یکی لام شد، ما هم آن چیزی نصیبمان شده که خود خواستهایم.
وقتی به عالم کلان نگاه کنیم میبینیم آنچه خواست افراد بوده به آنها داده شده است.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکو است
اگر نیکو و بد بینی مزن دم که هم ابلیس میباید هم آدم
نتیجه آنکه ابلیس خود خواست ابلیس باشد و آدم خودش خواست آدم شود ابلیس ابلیس بودن و آدم آدم بودن را انتخاب کرد.
ملا هادی سبزواری (ره) در صفحه 173 متن جوشن به زبان عربی از قول ملاصدرا میگوید:
«و ان الله خلق الخلق كله فى ظلمة ثم قال لهم: ليختر كل منكم لنفسه صورة اخلقه عليها و هو قوله تعالى: وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ.»[3] «خدا خلق را در ظلمت آفرید، یعنی ماهیت صرف خدا با اینها حرف زد که هرکدام برای خود صورتی انتخاب کنید تا صورتی که شما انتخاب کردید بیافرینم» اول در تاریکی خلقتان کردیم بعد صورتی که خود خواستید به شما دادیم، خیلی کم کسانی بودند که صورت معتدل خواستند، «فمنهم من قال رب اخلقنی خلقا قبيحا»[4] «بعضی از افراد میگویند من اصلا میخواهم زشت باشم». همچنان که بعضی در حال میگویند میخواهم معصیت کار باشم و گناه کنم. الان فرد فاسق نمیگوید میخواهم فاسق باشم. انتخابش در عالم الست که عرصه انتخاب بوده صورت گرفته است. حتی بعضی گفتند میخواهیم چندان قبیح باشیم که از ما قبیحتر وجود نداشته باشد. «حتى لا يكون مثلی فی القبح والبعد عن الاعتدال أحد» در زمان انتخاب حسن و قبح را تشخیص میدادیم. امکان ندارد هم تشخیص ندهیم هم انتخاب کنیم.
گروهی عکس این گروه حرف میزنند. اینکه میخواهیم در زیبایی زیباترین باشیم، همه کمالات را متعادل و یکسان داشته باشیم چندان که از ما زیباتر کسی نباشد و این گروه دوست میداشتند تک باشند. هیچکس شبیه آنها نباشد.
من در این فراز به خدا عرضه میدارم خدایا برای من فرقی ندارد سایر بندههایت چه چیزی را طلب میکنند، من میخواهم تک باشم، حب فردانیت در جسم ما است. هیچ مخلوقی کپی دیگری نیست، نگاه و انگشت و راه رفتن ما و موی ما مثل یکدیگر نیست هرکس میخواهد تک باشد و در نتیجه آن کس که خواست بدترین باشد ملعون شد، ملعونیتی که خود با سوءاختیار انتخاب کرد و کسی که همه زیباییها را یکباره طلب کرد، انسان کامل و در اوج قله کمال قرار گرفت.
آیا عدل است؟
اگر کسی بگوید این که خدای سبحان بگوید آنچه میخواهید انتخاب کنید عدل نیست، گفته میشود اتفاقا در آن عالم کسی سفیه نبوده چون سفیه مهجور است و حق تصرف و عقل انتخاب ندارد. اما وقتی پای انتخاب به میان میآید معلوم است که خدای حکیم انسان را مهجور خلق نکرده است. به ما گفته میشود انتخاب کن، عقل انتخاب هم به همه داده شد، اگر عقل انتخاب داده نمیشد و به ما میگفتند انتخاب کن ظلم است و خدا هیچ وقت به بندهاش ظلم نمیکند.
وقتی حق انتخاب را به ما داده، یعنی عقل داده است «لَا يَعْتَدِي عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِه»[5] هرکس هرجا هست خواست خودش است. اگر معصیت کاری در همین عالم توبه کند باید جایگاه او در نگاه افراد تغییر کند نمیتوان گفت تو حق جابجایی نداری. ظلم آن است که به زور کسی را از جایگاهش خارج کنند، پس در این جا هرکس با انتخاب خودش آمده است. به عبارت دیگر: ظلم این است که بگوییم نمیشود سرجای خودت باشی، خداوند 124 هزار پیامبر و عقل ظاهری و باطنی به ما داده است تا انتخاب کنیم.
اگر سؤال شود آن زمان آدم نبود، بلکه معدوم بود، چگونه میتوان از خدا درخواست کرد؟ من که نبودم چطور جایگاه الآن خویش را دارم؟
در پاسخ گفته میشود انسان معدوم محض نبوده بلکه فقط در عالم خلق وجود نداشته اما در عالم امر وجود داشته. انسان موطنهای متعددی داشته، این موطن ما جایگاهی بود که ما وجود خاکی نداشتیم، اما یک نوع وجودی داشتیم که با آن قدرت انتخاب را داشتیم.
هر لحظه انتخاب
ما همین الآن هر لحظه در حال انتخاب کردن هستیم و انتخاب خود را اختیار میکنیم. اختیار امری نبود که آن زمان به ما داده شود و سپس گرفته شود. اگر الان در جای غفلت هستم، خود انتخاب کردهام، خسارت را خود انتخاب کردم، نباید امور عدمی را به خدا نسبت داد. امور عدمی منسوب به من است زیرا خود انتخاب کردم و امور وجودی به لطف او است «و ما توفیقی الا بالله»[6].
«مَمْلَكَتِه»
ما همه رعیّت خدای سبحان هستیم، خدا به رعیتش ظلم نمیکند و بر رعیتش نمیتازد زیرا سلطانی عادل است. سلطان عادل استعداد رعیت را شناخته و چیزی را که رعیت از او طلب میکند در اختیارش قرار میدهد.
«سُبْحانَکَ»؛ خدایا تو منزهی از اینکه تجاوز به ما داشته باشی اگر کاستی و نقیصهای دارم بر اساس سوء انتخاب خود من است. حتی الان هم میشود به میدان بیایم و انتخاب کنم، نگویید عرصه انتخاب تمام شد.
در روایت آمده است روزی حضرت موسی به سوی کوه طور میرفت، ابلیس بر او وارد شد، موسی به ابلیس گفت بیا و سجده کن. به عبارتی عامیانه یعنی هرگاه سجده کنی جلوی ضرر را میگیری و سجده تو برایت منفعت دارد. ابلیس گفت هرگز این کار را نمیکنم در نتیجه سوءاختیار ابلیس همچنان جریان دارد.
«الغوث»؛ از وجود مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف طلب میکنیم به عنوان واسطه فیض بر ما عیان سازد همه نقیضههای ما با سوء انتخاب خود ماست و منسوب به خدا نیست، این که العیاذبالله خدا را تجاوزگر بر رعیت بدانیم آتش است که از خدای سبحان طلب میکنیم با تربیت خود ما را اصلاح کند تا از این دیدگاه منفی جدا شویم.
تاریخ جلسه: 1397/5/15- ادامه جلسه 4- بخش2
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
»جلسه 4- بخش 1- شناخت اسامی خداوند: «يَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَان»
[1] – سوره مبارکه فجر، آیات 27 و 28
[2] – سوره ابراهیم، آیه34
[3] شرح اصول کافی، ج4،ص304
«وقد ورد أن الله تعالى خلق الخلق كلهم في ظلمة ثم قال: ليختر كل منكم لنفسه صورة أخلقه عليها، وهو قوله: خلقناكم ثم صورناكم، فمنهم من قال رب اخلقني خلقا قبيحا أبعد ما يكون في التناسب وأوغله في التنافر، حتى لا يكون مثلي في القبح والبعد عن الاعتدال أحد ومنهم من قال خلاف ذلك، وكل منهما أحب لنفسه التفرد فإن حب الفردانية فطرة الله السارية في كل الأمم التي تقوم بها وجود كل شئ، فخلق الله كلا على ما اختاره لنفسه»
[4] شرح کافی، ج4 ،ص372
[5] دعای حافظه بعد از هر نماز، مفاتیح الجنان
[6] سوره هود، آیه 88