شناخت اسامی: «يَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَان»

در محضر دعای جوشن کبیر بودیم و با بعضی از اسامی خدای سبحان در این دعا آشنا شدیم.

 

«يَا بُرْهَان»

 

در فراز 5 دعای جوشن کبیر، حضرت حق را با نام «يَا بُرْهَان‏» مورد خطاب قرار می‌دهیم. برهان به معنی حجّت و دلیل است، برهان از واقعیات محض و عقلیات صرف تشکیل شده است.

خطابه، جدل، شعر، سفسطه هیچ یک عقلی محض و واقعیت محض نیستند اما برهان واقعیت محض است، تمام عقول عالم هم برای نابودی او به میدان بیایند خدشه‌ای به این نام نمی‌توانند وارد کنند، «يَا بُرْهَان‏» ای دلیل و ای حجت، خدایا خود تو دلیل هستی.

«يَا بُرْهَان‏» در قسمت پایانی دعای عرفه آمده است: «أَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی كُلِّ شَی‏ءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِی كُلِّ شَی‏ء» تو در هر چیزی خودت را به من نشان دادی و من در هر چیزی تو را می‌بینم تو در هرچیز جلوه‌گری کردی و هیچ چیزی جاهل به تو نیست، آفتاب آمد دلیل آفتاب، برای تو دلیل لازم نیست.

خدایا تو خودت دلیل و حجت خودت هستی من با این نام به واسطه دیگران به تو نمی‌رسم بلکه از خود تو می‌فهمم که دیگران خلق تو از «ألغيرك من الظهور ما ليس لك» خدایا آیا غیر تو از تو ظاهرتر است؟ خدایا تو برهانی یعنی حجت کامل و دلیل قطعی و لا ریب فیه. با این نام جایی برای تردید باقی نمی‌ماند. «يَا بُرْهَان‏» ای حجت من نباید برای تو دلیل بیاورم تو خودت دلیل بر هر چیزی هستی.

حاج ملاهادی (ره) در تفسیر نام برهان این نام را از دیدگاه فلسفه بررسی می‌کند و به آیه 35 سوره‌ مبارکه‌ نور اشاره دارد و می‌فرماید. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» الله نور السماوات، خدا، در تمام کائنات اشراق دارد،

در دعای صباح آمده است: «مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه‏» ای خدایی که به وسیله ذاتت افراد را به ذات خویش هدایت کردی،

در دعای ابوحمزه داریم «بِكَ عَرَفْتُك‏»[1] به وسیله تو من تو را شناختم. «دَلَلْتَنِی عَلَيْك‏» تو من را به خودت دلالت و راهنمایی کردی،

در کافی روایتی ذکر شده است «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه‏»[2] خدا را به وسیله خدا بشناسید، به وسیله خود خدا به خدا برسید،

روایت است از امام صادق علیه السلام:

«إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ بِهِ فَلَيْسَ يَعْرِفُهُ إِنَّمَا يَعْرِفُ غَيْرَه‏»[3]

فقط کسی عارف خدا است که خدا را به وسیله خدا شناخته است. یعنی از طریق زمین و زمان و خورشید و ماه به خدا دست نیافته بلکه همه را رها کرده، جلوه‌گرتر از همه اینها خود خدا است، اگر کسی خدا را به وسیله خدا نشناسد عارف به خدا نیست یعنی برای غیر، وجودی بیش از خدا قائل شده خدا را نشناخته بلکه غیر را شناخته است. فقط کسی خداشناس است که خدا را به وسیله خود خدا شناخته است کسی که خدا را به وسیله خود خدا نشناخته است گویا اصلا خدایی نشناخته است بلکه غیر خدا را شناخته است.

 

تو خود دلیل خودی

 

در دعای جوشن می‌گویید «يَا بُرْهَان‏» ای خدایی که خودت دلیل برای خودت هستی «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه‏» ای کسی که افراد را به وسیله خودت دلالت بر خود می‌کنی.

من نباید برای شناخت خدا به دنبال چیزی بگردم بلکه باید با خود خدا، خدا را بشناسم، شما اگر دنبال چیزی برای شناخت خدا بگردید آن چیز باید از خدا معروف‌تر باشد و چیزی معروف‌تر از خدا نیست. خدایا تو خودت دلیل بر خودت هستی. «سبحانک» منزه هستی که من را به خودت دلالت نکنی تو حجتی هستی که ما را به خود دلالت می‌کنی. «یا لا اله الا انت» غیر از تو معبودی نیست «الغوث» وجود مقدس حضرت ولی عصر عجل الله فرجه را واسطه فیض قرار می‌دهیم و از ایشان می‌خواهیم وساطت کند پرده‌های اوهام و خیالات را در مقابل دیدگان ما مرتفع کند تا برهان بودن خدا را بشناسیم.

در واقع اگر عقل من عقل محض شود غیر از تو را نمی‌شناسم، برهان از جنس عقل است وقتی خیلی عاقل شویم عقل ما فقط یک دلیل را به ما معرفی می‌کند، دلیل فقط خود اوست و واسطه‌های فیض جلوه او هستند که واسطه‌ها را او قرار داده.

 

«يَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَان»

 

در فراز 15 دعای جوشن کبیر می‌خوانیم «يَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَان‏» به خدای سبحان عرض می‌کنیم تو صاحب حجت و برهان هستی.

حاج ملاهادی (ره) می‌فرماید: یکی از برهان‌های خدا این است که ذات ما را کمال‌طلب قرار داده است، ماده حرکت جوهری دارد از جمادی خارج می‌شود به نباتی می‌رسد از زندگی نباتی خارج می‌شود وارد زندگی حیوانی می‌شود به زندگی نباتی خود راضی نیست، از زندگی حیوانی جدا می‌شود به زندگی انسانی می‌رسد پس طلب در ذات انسان است، طلب کمالات، طلب ترقی،  این طلب را چه کسی در وجود ما قرار داده است؟ این که وجود انسان به هیچ مرحله‌ای از کمال راضی نیست، این دلیلی است  که انسان وجود بی‌نهایتی دارد و مایل است به آن بی‌نهایت دست پیدا کند، شما در مرحله انسانی به هر میزان علمی برسید قانع نیستید، یعنی می‌دانید مسیر رسیدن به بی‌نهایت برای شما وجود دارد، بی‌نهایت علم، قدرت، جمال و کمال، این دلیلی است بر این که خدایی وجود دارد که این عشق به بی‌نهایت را در وجود ما قرار داده است که به هیچ حدی راضی نیستیم، فطرت ما در هیچ حدی مایل نیست متوقف شود، در واقع «يَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَان» یعنی خدا شوق به خودش را در تمام مراحل وجودی انسان قرار داده است هیچ برحه‌ای نیست که وجودی مشتاق کامل و کمالی نباشد، معلوم است کمال علی الاطلاقی هست که این وجود شوق به آن کامل را دارد.

تا آبی نباشد احساس تشنگی معنا ندارد، وقتی تشنه می‌شویم یعنی آبی می‌شناسیم و نیاز به آب را درک می‌کنیم و می‌خواهیم از آن آب استفاده کنیم، همین که شوق به کامل و شوق به کمال در انسان وجود دارد معلوم است کمال علی الاطلاق و کامل مطلقی هست که این شوق در فطرت همه موجودات قرار داده شده است.

 

خلفای خدا در زمین برهان خدا هستند

 

«يَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَان» یکی دیگر از براهین خدا خلفای او در زمین هستند، خدای سبحان اسماء متقابلی دارد، اول و آخر، ظاهر و باطن، ضار و نافع، خلفایی در عالم قرار داده که این خلفاء جلوه همه نام‌های او هستند، «یا ذا البرهان» ای خدایی که صاحب این خلفاء هستی تو این خلفاء را در عالم قرار دادی، حضرات معصومین جلوه کامل همه اسامی حق هستند.

 

معرفت الله، برهانی دیگر

 

یکی دیگر از براهین الهی این است که انسان‌ها را به گونه‌ای قرار داده که بتوانند معرفت او را داشته باشند، اینکه نفوس قابلیت معرفت خدای سبحان را دارند معلوم است که خدا می‌تواند معرفی و عرضه شود، یعنی شناختی که از او می‌توانیم داشته باشیم دلیل بر وجود باری‌تعالی و حقانیت او است، انسان گاهی بعد از دریافت براهین به جایی می‌رسد که اصلا خود نمی‌شناسد بلکه فقط خدا را می‌شناسد، از معرفت خود بالاتر رفته فقط خدا را می‌شناسد در این مرحله، به مرحله تحیر می‌رسد. یارب این کیست کزین دیده برون می‌نگرد یا که باشد که سخن می‌کند اندر دهنم، خدایا این من هستم یا تویی ؟این من نه منم! هرچه از ما صادر می‌شود من نیستم بلکه خدا است.

 

 

تاریخ جلسه: 1397/5/15 جلسه 4- بخش 1

این جلسه ادامه دارد…

«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»

 

» ادامه جلسه 4- بخش 2- شناخت اسامی خداوند: «يَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِه و…»

 


[1] اقبال ج1،ص67

[2] کافی ج1،ص85

[3] کافی ج1،ص114

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *