مقدمه
وجود مقدس حضرت باقر العلوم علیهالسلام مظهر تام علم خدای سبحان و شکافنده علم است. برای آشنایی با شمهای از زندگی حضرت در محضر سیره و تاریخ حضرت قرار میگیریم تا وجوه دیگری از شخصیت حضرت بر ما آشکار شود.
مهربانی با نامهربان
محمّدبنسليمان از پدرش نقل ميكند:[1] مردى شامى كه ساكن مدينه بود در یکی از مجالس علمی حضرت باقر علیهالسلام حضور یافت و به حضرت عرض کرد: محبت و دوستی با شما مرا به این مجلس نیاورده؛ زیرا اطاعت از خدا و رسول او را در دشمنیِ با شما میدانم؛ اما از آن رو که تو را مردی فصیح و عالم میشناسم، به مجلس شما میآیم.
امام باقر علیهالسلام در حالی که تبسم بر لب داشتند، فرمودند: «هیچ چیز از خدا پنهان نیست»
پس از مدتی مرد شامى به بیماری سختی مبتلا شد، یکی از دوستان خود را فراخواند و به او گفت: هنگامی که من از دنیا رفتم و جامه بر روی من کشیدی، نزد محمدبن علی علیهالسلام برو و از او بخواه که بر من نماز بگذارد. و به او گوشزد كن كه خودم اين كار را وصيت نمودهام.
همان شب، مرد شامی به اغماء رفت. او را در پارچهاى پيچيدند. دوست او سحرگاه به مسجد رفت و به امام باقرعلیهالسلام عرض كرد: فلان مرد شامى از دنیا رفته و از شما تقاضا نموده كه بر پيكرش نماز بخوانيد!
امام فرمودند:« نه او نمرده است! سرزمين شام سرد است، اما حجاز گرمسير است، این تغییر موقعیت باعث شده تا گمان کنید که او مرده است. عجله نكنيد و او را بر نداريد تا من نزد او حاضر شوم.»
در اين هنگام حضرت، وضو گرفتند، دو ركعت نماز خواندند آنگاه دست به دعا برداشته و دعا فرمودند. سپس به سجده رفتند تا خورشيد طلوع نمود. و پس از مدتی روانه منزل مرد شامى شدند.
آن حضرت داخل اطاق شده او را صدا زد. مرد شامی در کمالِ ناباوریِ اطرافیان، جواب داد. سپس حضرت آن مرد شامى را بلند نموده و نشاندند، مقدارى سويق[2] به او داده و به خانوادهاش سفارش نمودند با غذاهاى سرد سينهاش را سرد نگه دارند.
مرد شامی پس از بهبودی كامل خدمت حضرت باقر علیهالسلام رسيده و عرض كرد: گواهى ميدهم كه تو حجت خدا بر مردم و واسطهی بين مردم و خدائى، و هركس جز به تو پناه بَرَد نااميد و زيانكار و گمراه واقعى است.
حضرت باقر علیهالسلام پرسيدند: «چه شده كه تغيير عقيده دادى!؟»
مرد شامی پاسخ داد: در عالم احتضار، به مقام و منزلت شما نزد خدای سبحان پی بردم، شهادت می دهم که تو حجت خدا برما هستی.
حضرت فرمودند:چه شد كه به این نتیجه رسيدی؟
پاسخ داد: من ديدم كه روح از جسمم جدا شد. اما پس از لحظهای، منادي صدا زد محمدبنعلی علیهالسلام درخواست بازگردان او را دارد. او را باز گردانید!
آقای من! چه شد که با وجود این همه دشمنی من نسبت به شما، از خدا چنین درخواستی داشتید؟!
حضرت فرمودند:«أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ يُبْغِضُ الْعَبْدَ وَ يُحِبُّ عَمَلَهُ؟»؛« آیا نميدانى که خدای سبحان گاهى شخصى را دوست دارد ولى عملش را نمىپسندد و گاهى شخصى را دوست ندارد اما عمل او را می پسندد.»
مرد شامى بعد از این جریان در زمره اصحاب حضرت باقر علیهالسلام قرار گرفت.
درایت در روایت:
- مرد شامي محبوب خداست؛ زیرا كه در آخرين لحظهی زندگي خویش امام زمان خود را همه کاره میداند و درخواست نماز بر پیکر خود را از جانب امام دارد. گرچه آداب حضور را رعايت نميكند اما توفيق حضور در محضر امام زمان خود را داراست. عمل او مغبوض است اما خودش محبوب است.
- شام، ساليان متمادی تحت تأثیر حکومت معاویه بوده تا بدانجا که در مأذنهها اميرالمؤمنين علیهالسلام لعن میشد. مرد شامي بدان جهت نسبت به امام زمان خود بدبين است که تحت تربیت صحیح قرار نداشته و افكار بيگانه بر او هجوم آورده است. اگر هم عمل نامناسبی از او سر زده به جهت استضعاف فکری او بوده، غذاي معرفتي مناسبی دریافت نکرده است که با امام زمان خویش اینگونه رفتار می کند. به همین جهت مورد دعای خیر امام باقر علیهالسلام قرار گرفته و خداوند سبحان عمر دوباره ای به او می بخشد تا فرصت اظهار و اعتراف به حقيقت را بیابد.
- وجود مقدس حضرت امام باقرعلیه السلام وجودی است که فردی را که تنها جنبه علمی امام را پذیرفته بود و اوج بیادبی را نسبت به امام داشت، تا این اندازه مورد تفقد و نوازش قرار میدهند و برای او درخواست عمری دوباره دارند! حال با دوستان و محبین خود که عاشقانه در محضر اهل بیت علیهمالسلام حضور دارند، و وجودشان مملو از ارادت است، چه خواهند کرد؟!
- و امروز در زادروز ولادت حضرت به ایشان عرض میکنیم: مولا جان! اگر خلافی از ما مشاهده میکنید به جهت استضعاف فکری و عدم معرفت ماست نه به جهت عناد و دشمنی. برای سالم ماندن ما در حوادث آخر الزمان به شما پناهنده شده و اعلام می کنیم:
گرچه قصور داریم اما محبّ شما هستیم و اطمینان داریم مشمول دعای خیر شما خواهیم بود و فرصت اظهار و اعتراف به حقيقت در اختيار ما قرار میگیرد.
مؤمن در این دنیا غریب است
محمد بن مسلم[3] جهت دیدار امام باقر علیهالسلام از شهر خود، عازم مدینه گردید. اما در نزديكي مدينه به شدت بيمار شد. خبر، به امام باقر علیهالسلام رسید. وحضرت همراه غلام خود مقداری آب براي او فرستادند. غلام، آب را به او داد و گفت: امام امر کرده است اینجا بمانم تا آب را بياشامى و سپس به حضور ایشان مشرّف شویم.
محمد بن مسلم فكر مي كرد با اين حال پریشان و ناتوانی در حرکت، چگونه ميتواند نزد امام مشّرف شَود.! اما میگوید به محض اینکه ظرف آب را به دهانم نزدیک کردم بوی خوشی به مشامم رسید که تا آن هنگام چنین رایحهای را استشمام نکرده بودم. به مجرد نوشیدن آب، مانند کسی که بند از پای اش گسستهاند از جاى خود حركت نموده و به حضور امام رسيدم، اجازه ورود خواستم، صداى امام را شنيدم كه فرمودند:«خوب شدى؟! اکنون داخل شو.» محمد بن مسلم در حالی که اشك ميريخت داخل شد.
امام فرمودند: چرا گريه میكنى؟!
عرض كرد: به جهت دورى از شما، و رنج و مشقتى كه بايد براى دیدار شما متحمل شوم. علاوه بر این، توان زیادی برای ماندن طولانی در جوار شما را ندارم.
حضرت فرمودند: اما اينكه قدرت ندارى صحيح است، خداوند، دوستان و ارادتمندان ما را چنين قرار داده که به سرعت دچار بلا میشوند. و اما اينكه گفتى در فاصله دور قرار گرفتهای! در اين دورى، به جدّ بزرگوارمان حضرت اباعبداللهالحسين علیهالسلام شبيه شدهاى كه ایشان نيز درفاصله بسيار دورى از ما قرار دارد. و اما جريان گرفتاريها! مؤمن در اين دنيا غريب، و در ميان مردم ناشناخته است؛ تا هنگامی که از این دنيا به جوار رحمت الهى برود.
و آنچه گفتى كه علاقمند هستی نزديك ما باشى و بيشتر ما را ببينى و قدرت اين كار را ندارى، خداوند از قلبت آگاه است و بر اين ولاء و محبت تو را پاداش خواهد داد.»[4]
گر چه دوریم به یاد تو قدح میگیریم
بُعد منزل نَبُوَد در سفر روحانی
درایت در روایت:
- محبین امامان معصوم بسیار مشتاق زیارت ایشان هستند اما تعلقات دنیوی آنها را اسیر خود نموده است. از محضر مبارک حضرت استدعا داریم با فرستادهی خویش برای ما آب معرفت بفرستند که یقین داریم نوشیدنی آن بزرگواران ما را از اسارت ماده و مادیات رها می سازد.
- آقای ما، مولای ما! ما از فاصله ی میان خود و بقیع رنج میبریم، از این که هرگاه اراده کنیم نمیتوانیم با جسم خود در حضور مرقد مطهر شما باشیم آزرده خاطریم و از غربت شما در بقیع نالانیم. اما معترفیم که شما را دوست داریم.
- گرچه موقعیت ما با محمدبنمسلم که از یاران خاص شماست قابل قیاس نیست اما معتقدیم سیره شما عمومی است، هر جای زندگی که درمانده شویم فرستادهی خویش را میفرستید تا ما را از بازماندگی و توقف نجات بخشد. هرکسی عاشق و زائر و هواخواه کوی شما است می تواند از آن نوشیدنی معرفتی بهره مند شود. برای ما همین کافی است که این دوست داشتنها از چشم خدا دور نیست.
هواخواه تو ام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
خداوند سبحان از نیات و محبت ما به امامان معصوم آگاه است و به جهت همین میزان محبت نیز به ما پاداش میدهد.
هدیه به کُمیت شاعر از خزانهای به ظاهر خالی
جابر جُعفى حكایت میكند[5]: روزى به محضر شریف امام محمّد باقر علیهالسلام شرفیاب شده و اظهار داشتم:
مولایم! من بسیار تنگ دست و محتاج شده ام، از شما خواهش مىكنم مقدارى پول جهت تأمین هزینه زندگىام به من عنایت فرمائید؟
امام علیهالسلام فرمودند: اى جابر! در حال حاضر، چیزى نزد ما نیست كه به تو بدهیم.»
در همین اثنا كه مشغول صحبت بودیم كُمیت[6] شاعر وارد شد و چند بیت شعر در مدح و عظمت اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام خواند.
و هنگامی که اشعار او پایان یافت، حضرت به غلام خود فرمود: «وارد آن اتاق شو، كیسه اى در آن جا وجود دارد، آن را تحویل كمیتِ شاعر بده»
غلام رفت و پس از لحظهاى در حالى كه كیسه اى در دست گرفته بود – بازگشت، و آن را نزد كُمیت شاعر نهاد.
کُمیت گفت: سرورم ! اگر اجازه فرمائید، قصیده دیگرى بخوانم؟
امام فرمودند: «مانعى نیست، چنانچه مایل هستى، بخوان.»
سپس كمیت قصیده اى دیگر در مدح ائمّه علیهم السلام خواند، و پس از پایان اشعار، حضرت به غلام خود فرمود:« داخل همان اتاق برو، كیسه اى دیگر آن جا هست، آن را براى كمیت بیاور.» غلام نیز اجابت كرد.
بار دیگر كُمیت اجازه خواست تا اشعار دیگرى را بخواند.
و حضرت اجازه فرموده و سپس فرمودند تا كیسهاى دیگر تحویل كُمیت گردد.
در این هنگام كُمیت خطاب به حضرت كرد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! به خدا سوگند، من براى گرفتن هدیه و پول، این اشعار را نخواندم و غرض من كسب اموال و متاع دنیا نبود، بلكه براى خشنودى حضرت رسول صلّیاللهعلیهو و صله به پیامبر و خاندان او و ادای حق واجب خود و رضایت پروردگار این اشعار را سروده ام.
آن گاه امام علیه السلام براى او دعا نموده و به غلام خود فرمود:
- «این كیسه ها را بازگردان و سر جایش بگذار.» و غلام نیز چنین کرد.
جابر می افزاید: من با دیدن چنین صحنه ای، با خود گفتم: هنگامى كه من مشكلات خود را براى حضرت توضیح دادم و تقاضاى كمك كردم به من فرمود: چیزى نزد ما نیست، اما براى كُمیت شاعر، كه چند شعرى را سروده است، سه كیسه معادل سى هزار درهم، اهداء مى نماید!
در همین افكار بودم كه كُمیت، خداحافظى كرد و رفت. سپس حضرت فرمود:« اى جابر! بلند شو و برو داخل همان اتاق و هر چه آن جا بود، بیاور.»
هنگامى كه داخل اتاق رفتم، اثرى از كیسه ها نبود! بازگشتم و به امام(ع) خبر دادم كه چیزى پیدا نكردم.
حضرت فرمودند: «اى جابر! آنچه ما از شما می پوشانیم بیش از آن است که بر شما آشکار می کنیم.»
و سپس دست مرا گرفت و همراه حضرت وارد همان اتاق شدم ، وقتى داخل اتاق شدیم ، حضرت با پاى مبارك خود بر زمین زد و چیزی شبیه گردن شتر که مملو از طلا بود نمایان گشت. و فرمود:
- اى جابر! آنچه مشاهده مى كنى براى دیگران بازگو نكن. مگر آن كه از هر جهت مورد اعتماد باشند. روزى جبرئیل نزد جدّم رسول خدا(ص) آمد و تمام گنج هاى زمین و ذخایر آن را بر جدّم عرضه داشت، بدون آن كه كمترین چیزى از مقام و موقعیّت حضرتش كاسته شود. ولى او نپذیرفت و قناعت را برگزید و آن ذخایر و گنج ها را ردّ نمود. و ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز چنین هستیم؛ و شیعیان و دوستان ما نیز باید چنین باشند. ای جابر! خدا ما را بر آنچه اراده کنیم توانمند ساخته است. اگر بخواهیم به هر سمت و سویی زمین را حرکت دهیم، می توانیم، زیرا که زمام امور آن به دست ماست.»
درایت در روایت:
- جابر می دانست که هنگام احتیاج باید به امامش مراجعه کند. و پاسخ منفی امام هم او را دلسرد نکرد. پاسخ منفی از امام شنیدن نبایستی موجب دلسردی ما نسبت به مقام ولایتی امامان شود. و خدای ناکرده گمان کنیم کاری از آنها نمی آید. حضرات معصومین علیهم السلام همه کاره ی عالمند. اگر در اجابت درخواستی از سوی ما تعلّلی وجود دارد یقینا بر اساس مصلحتی است.
- ابراز و اظهار خالصانه محبت درونی به ائمه معصومین علیهم السلام از واجبات است: «ولکم الموده الواجبه»[7]
- کُمیت خالصانه عرض ارادت کرد، علامت خلوص او هم این بود که پس از باز گرداندن کوزه های طلا، کوچک ترین اعتراضی در دل خود راه نداد.
ما از تو نداریم به غیر تو تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
- امامان معصوم علیهم السلام بر هر امری قادرند و هر جا قدم بگذارند آباد میشود. اگر ظاهراً خود را از بعضی از عطایای ایشان محروم می بینیم شاید بدان جهت است که موجب سرگرمی ما شده و ما را از بندگی باز می دارد و همین محرومیت عین مصلحت ماست.
مادر حضرت امام باقر (ع)
مادربزرگوار امام محمد باقر علیهالسلام فاطمه دختر امام حسن مجتبي علیهالسلام بود. وی یکی از بانوان علوی هاشمی، و از شجره ی طیبه رسالت و صاحب کراماتی است که برای شناخت او از گفتار فرزندان بزرگوارش یاری می گیریم:
امام صادق علیه السلام از ایشان ياد کرده و در شأن و مقام او فرمودند:
«کانت صديقة لم تدرک في آل الحسن امرأة مثلها»
«او بسيار راستگو بود، و در خاندان امام حسن علیهالسلام بانويي مانند او ديده نشد.»
از کرامات و مقام بلند معنوي اين بانوي گرامي آن که امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
روزي مادرم زير ديواري نشسته بود، ناگهان آن ديوار شکاف خورد و صداي ريزش سختي به گوش رسيد، او به ديوار اشاره کرده و فرمود:« به حق مصطفي، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد.»
مادر بزرگوار امام باقر علیهالسلام شاهد همه ظلم ها و مصیبت های وارد بر اهلبیت پیامبر در حادثه عاشورا بود. و با صبر و بردباری، بیماری و شکنجه های همسرش، شهادت عزیزان و اسارت زنان و فرزندان آل الله را متحمل شد.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] مدینه المعاجز، ج 2، ص 360
[2]«غذایی با آرد گندم »
[3] محمد بن مسلم ثقفی کوفی، یکی از اصحاب برجسته و پرآوازهترین پرورشیافتگان و دانشآموختگان دو تن از حجتهای الهی حضرت امام محمد باقر(ع) و حضرت امام جعفر صادق(ع) است.
[4] بحارالأنوار، ج46، ص333
[5] اختصاص شیخ مفید، ص 271
[6] کمیت یکی از شعرایِ زمان امام باقر(ع) است شاعری است شیعی و اشعار بسیار زیبایی در مدح حضرات معصومین سروده است
[7] فرازی از زیارت جامعه کبیره