مقدمه
به لطف حضرت حق، تفضلی نصیب یکایک ما شده است و مجدداً توفیق داریم در جمع دوستداران حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجه، معرفت آن بزرگوار را طلب کنیم.
سالیان سال است با خود قرار گذاشتهایم که:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید
آثار معرفت
معرفت امام را یکی از مهمترین واجبات زندگی خود میدانیم و بر این باوریم که انجام صحیح سایر واجبات، به دنبال این معرفت محقق میشود. معرفت امام، حتی در زندگیِ روزمرۀ ما امری ضروری است؛ چرا که بهرهبرداریِ صحیح از هر نعمتی را منوط به آن میدانیم. بدون شناخت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه نه توفیق طاعت کامل، نصیبمان میشود و نه توفیق ترک معصیت.
بازتاب این معرفت حتی در زندگی اجتماعیِ ما هم نمایان میشود؛ یعنی برقراری ارتباط صحیح با اطرافیانمان، وابسته به این معرفت است. یقین داریم اگر این شناخت در زندگیِ ما جریان داشته باشد، انسان دیگری میشویم. موانع بندگی ما مرتفع میشود، دغدغههای زندگی ما نادیده گرفته میشود و با لایۀ پنهانیِ خود؛ بخشی از وجودمان که قبل از تحقق این شناخت، به آن توجه نداشتیم، آشنا میشویم.
کاملترین توشه
در انتقال از این عالم به عالم دیگر و رسیدن به لقاءالله، به زاد و توشه نیاز داریم. معرفة الامام، کاملترین توشه برای سیر کمالی ماست. در تفسیر عیاشی در ذیل آیۀ آخر سوره کهف:
«فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا»
«کسی که امیدوار به لقاء پروردگار خویش است، باید عمل صالح انجام دهد.»
امام صادق علیهالسلام فرموده است:
«العَمَلُ الصّالح، المَعرِفَةُ بِالأئِمَه»[1]
«عمل صالح، شناخت ائمه است.»
بنابراین، معرفت امام، اولین اقدام برای رسیدن به لقاء خداست. اگر فرمایش امام صادق علیهالسلام را به آیات دیگر قرآن تعمیم دهیم به نتیجهای در خور توجه میرسیم. در آیات متعددی بعد از ایمان، به عمل صالح توصیه شده است؛ یعنی معرفت امام.
شاید برای شما این سؤال پیش بیاید که معرفت، یک امر باطنی و قلبی است! چطور در کلام امام صادق علیهالسلام، به عنوان عمل معرفی شده است؟ عرض میکنم: معرفت، عمل قلب است و عمل قلب در قالب (بدن) تأثیر میگذارد. با این وصف، شناخت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجه به جهت اهمیتی که دارد، یکی از اولویتهای زندگی ماست.
عامل رشد و تعالی
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّمَا كُلِّفَ اَلنَّاسُ ثَلاَثَةً: مَعْرِفَةَ اَلْأَئِمَّةِ وَ اَلتَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِم وَ اَلرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ»[2]
«مردم به سه چیز تکلیف شدهاند: شناخت ائمه، تسلیم در برابر خواست و نظر آنان، مراجعه به آنان در اختلافات.»
اولین تکلیف ما معرفةالائمه است؛ شناخت همۀ حضرات معصومین، در این امر، شناختِ امام هر عصری در اولویت است؛ امام حیّ حاضر ناظر. به خودم و شما یادآوری میکنم که این شناخت در حکم عمل صالح است. بنده مکرر عرض کردم: عمل صالح، عملی است که هم خودش بالا میرود، هم عامل را بالا میبرد.
«يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»[3]
«سخنان پاکیزه به سوی او [خدا] صعود میکند، و عمل صالح را بالا میبرد.»
پس این شناخت موجب اوج گرفتن انسان میشود و او را به رشد و تعالی میرساند. هرچقدر انسان امامش را بیشتر بشناسد، به همان میزان از حضیض عالم ماده جدا میشود و به سوی آسمان کمالات و معنویات حرکت میکند. از آنجا که این امر، با وساطت امام صورت میگیرد، حرکتی سهل و آسان است.
عامل دیگری که موجب سهولت معرفت میشود این است که بذر این شناخت، از ابتدا در فطرت ما کاشته شده است:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم؟ با که توان گفت دوست
در کنار من و من مهجورم
یار دیرین
دستیابی به معرفت امامزمان عجلالله تعالیفرجه کار سختی نیست؛ زیرا شناختنِ یاری بسیار قدیمی است؛ شناختن وجود مقدسی است که همواره در سایۀ او قرار داشتیم و به واسطۀ او از همۀ رحمتها و برکتهای زندگی، برخوردار شدهایم: «بِیُمنِه رُزِقَ الوَری»[4] «به یمن وجود او موجودات روزی میخورند.»
تجلی دائم
آنچه که به نظر بنده بسیار اهمیت دارد این است که وجود مقدس حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجه خود، خواستار شناختهشدن است. اگر حضرت مایل نبود ما ایشان را بشناسیم،«عامِلَةٌ ناصِبَه»[5] « تلاشگران، رنجبرده» میشدیم؛ یعنی تلاشهای ما صرفاً موجب خستگی و زحمت بود و هیچ ثمری نداشت. امام میخواهد برای مأموم خود معرفه باشد. در زیارت روز جمعه، با عنوان «نورالله» به حضرت سلام میدهیم:
«السّلامُ عَلَیک یا نُورَ اللّه فِی ظُلُمات الأرض»
« سلام بر تو این نور خدا در تاریکیهای زمین.»
نور، ذاتاً جلوهگری دارد و نمیخواهد پنهان باشد!
پری رو تاب مستوری ندارد
چو در بندی، ز روزن سر بر آرد
امام خواستار معرفی خود است و دائم در حال جلوهگری و نورافشانی؛ بنابراین اگر ما خالصانه و صادقانه و صابرانه، برای این معرفت گام برداریم، یقیناً با دعای خودِ امام به نتیجه خواهیم رسید.
شما ملاحظه میفرمایید امامزمان عجلاللهتعالیفرجه، در زیارت آل یاسین، به صورت گستردهای، باب ارتباط با خود را برای مأمومین، باز میکند. در این زیارت، که از لسان مطهر خودِ حضرت است، به ما آموزش میدهد که به ایشان چهل سلام بدهیم، نه یک سلام (ظاهراً بیست و سه بار سلام میدهیم و بقیۀ سلامها، با واو عطف ذکر شدهاست) آن بزرگوار میخواهد خود را بر زائر جلوهگر کند. میخواهد زائر با همۀ زمانها و حالات امام خود ارتباط برقرار کند و از این طریق، حضرت دائم بر او جلوهگری داشته باشد.
این همه آوازه ها از شه بوَد
ارتباط ما با حضرت اینگونه نیست که «دل از من بُرد و روی از من نهان کرد»! امام دلبری میکند نه رویگردانی. روی نهانکردن، کار حضرت نیست؛ زیرا او نور است و نور، نمیتواند پنهان شود، ذات نور، جلوهگری است.
در دعای ندبه به حضرت عرض میکنیم:
«بِنَفسی أنت مِن مُغَیَّبٍ لَم یَخلُ مِنّا»
«جانم فدای تو، غایبی هستی که خالی از ما نیستی.»
حاضر دائم
یعنی تو دائم، حاضری؛ اما ما گرفتار غفلتایم و به حضور تو توجه نداریم. به میزانی که معرفتمان بیشتر شود، باورمان تقویت میشود و حضور امام را در زندگی بیشتر ادراک میکنیم، البته ادراک به معنای مشاهده نیست، صحبت از دیدن نیست، صحبت از باور وجود امام در گوشهگوشۀ زندگی است.
جالب اینجاست که این معرفت، در روایات ما، بهعنوان شکر وجود امام محسوب میشود. شکر نعمت وجود امام این است که او را ببینیم؛ یعنی نقشآفرینی او را باور کنیم و از شعاع وجودیاش بهره بگیریم. اگر ظاهراً امام را باور داریم؛ اما از داشتنِ او لذت نمیبریم، ذکر او را بر زبان نمیآوریم، از او تبعیت نمیکنیم، ایفای نقش جدّی او را در گوشهگوشۀ زندگی احساس نمیکنیم؛ گویا امام را ندیدهایم، گویا، العیاذبالله، امامی نداریم!
تا زمانی که همۀ توفیقات، انجام طاعات و ترک محرمات را نتیجۀ تلاشها و مجاهدتهای خود بدانیم، امام را نشناختهايم و نقش او را نادیده گرفتهايم؛ یعنی نمیدانيم که:
این همه آوازه ها از شه بوَد
گرچه از حلقوم عبدالله بوَد
همۀ خیرات و برکات، ابتدا بر امام فرود میآید و از قلّۀ وجود او بر دامنۀ وجودی ما جریان پیدا میکند؛ بنابراین، برای همه کامرواییها و همۀ خیرات و برکات زندگی خود، مدیون امام هستيم؛ چه در امور جزئی و چه در امور کلی.
جایگاه امام
یادآوری میکنم: در رابطه با امامزمان عجلاللهتعالیفرجه منظور از «دیده شدن»، یعنی «مورد توجه قرار گرفتن»؛ اما افسوس که اکثر مردم، حضرت را نادیده میگیرند.
می خواهم با مثالی درد آور، مطلب را محسوستر بیان کنم: اگر شما در مسیرتان تکه نانی ببینید که بر زمین افتاده است، بلافاصله آن را بر میدارید و در جای بلندی میگذارید، نمیخواهید به برکت خدا بیحرمتی شود، در واقع، نان را ناديده نمیگیريد.
من از وجود مقدس حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجه عذرخواهی میکنم این طور مثال میزنم؛ اولین نفر عالم وجود، در زندگی ما نادیده گرفته میشود و مورد بیتوجهی و غفلت قرار میگیرد. اين خیلی دردآور است که ما نسبت به تکه نانی که روی زمین افتاده است، عکسالعمل نشان میدهیم؛ اما نسبت به امام، که سرسلسلۀ کائنات است، قطب عالم امکان است، بیتوجه هستيم، او را در جایگاه خود قرار نمیدهیم و تعظیماش نمیکنیم.
اگر در روایات متعدد مییابیم که معرفة الامام جزو ضروریات زندگیِ ماست و ثمرات گستردهاى به دنبال دارد؛ به این جهت است که جایگاه امام را در نظام هستی بشناسیم و بدانیم که همۀ کائنات، طفیل وجود اوست.
قلبهای نورانی
معرفت امام در دل ما وجود دارد، باید مراقب باشيم حاجب و مانعی در مقابل آن معرفت ایجاد نشود.
ناف ما بر مهر او بُبریدهاند
عشق او در جان ما کاریدهاند
به تعبیری، این معرفت یک موهبت قدیمی است و اگر گفته میشود که موظف به شناخت امام هستیم، منظور افزایش آن معرفت سابق است و توجه به این امر که آن معرفت محجوب نشود و همواره در زندگیِ ما درخشان باشد.
روایتی از امام باقر علیهالسلام شاهدی بر این مدعاست. حضرت خطاب به فردی به نام ابا خالد، میفرماید:
«وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لاَ يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلاَّنَا حَتَّى يُطَهِّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ وَ لاَ يُطَهِّرُ اَللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا . فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ شَدِيدِ اَلْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ اَلْأَكْبَرِ»[6]
«اباخالد، به خدا قسم، نور امام در قلب مؤمنین درخشانتر از خورشید در روز است. به خدا قسم ائمه، قلوب مؤمنین را نورانی میکنند. به خدا قسم هر بندهای ما را دوست داشت و ولایت ما را پذیرفت، خدای سبحان قلب او را از انواع آلودگیها تطهیر میکند. وقتی خداوند قلب بندهای را تطهیر کرد، آن بنده تسلیم ما میشود و با همۀ وجودش در خدمت ماست. وقتی بنده تسلیم ما شد، خدا او را از شدت حساب سالم نگه میدارد و از نگرانی روز قیامت ایمنی میبخشد.»
درخشانتر از خورشید
همانگونه که در روز، خورشید، بیدریغ برای همه نورافشانی دارد، امام در وجود مؤمنین جلوهگر میشود و بیدریغ، دلهایشان را منور میکند. توجه داشته باشیم، گاهی به دل خود سر بزنیم، به دلی که مقر حاکمیت امام و محل تابش نور وجودی اوست. در نگاه دیگر، منور کردن قلوب، به این معناست که امام نمیگذارد مؤمن، جاهل به او بماند. خودش را در قلب مؤمن، به او معرفی میکند.
ظهور عشق
امام، بیدریغ جلوهگری دارد، اما در دل مؤمن، نه در دل غیر مؤمن. وقتی او را باور داری، وقتی پذیرای او هستی، وقتی خانۀ قلبت را در اختیارش میگذاری، جلوهگری میکند.
پس از این جلوهگری، قلب، عاشق میشود. ثمرۀ نورافشانیِ امام در قلب مؤمن، معرفتی است که موجب محبت میشود. مؤمن پس از شناخت، عاشق میشود و بعد از عاشق شدن، امام را به عنوان ولیّ و سرپرست خود پذیراست.
راه میان بُر
«لاَ يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلاَّنَا حَتَّى يُطَهِّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ»
«هر بندهای ما را دوست داشت و ولایت ما را پذیرفت، خدای سبحان قلب او را از انواع آلودگیها تطهیر میکند.»
از آنجا که انسان کمالطلب است، به خودی خود، عاشق انسان کامل میشود. مؤمن وقتی جایگاه والای امام را در نظام هستی بشناسد، به او عشق می ورزد و به اینکه در خدمت وجودی کامل قرار گیرد و تحت ولایت او باشد، افتخار میکند.
و اینگونه در سیر کمالی، انسان در مسیری میانبُر قرار میگیرد و راهش، کوتاه میشود؛ زیرا از این پس، خدا مُطهِّر قلب اوست. دیگر لازم نیست بنده، خودش به میدان بیاید و قلبش را از حسد، بخل، کینه، نفاق، شرک و ریا و … پاک کند. خدا اجازه نمیدهد دلی که نور امام در آن میتابد، آلوده بماند.
در دعای جوشن کبیر، یکی از اسامی خدای سبحان «مطهِّر» ذکر شده است. خدا باطن بندهاش را از انواع ناپاکیها، به طور کامل تطهیر میکند؛ اما درون کدام بنده را؟ بندهای که نور امام را دریافت کرده و عشق امام در وجودش متجلی شده است.
به دنبال این تطهیر، بنده، خودش را کاملا به امام میسپارد، هرآنچه او میگوید و میخواهد، پذیرا میشود و در مقابل نظر امام، از خود نظری ندارد. کسی که در این شرایط قرار میگیرد، هیچ خطری تهدیدش نمیکند، از همۀ آفات در امان میماند و حتی در قیامت، هیچ نگرانی بر او وارد نمیشود.
رمز حُسن عاقبت
اگر آغاز و پایان روایت را مورد توجه قرار دهیم، رمز عاقبت به خیری را مییابیم: رمز عاقبت به خیری، با امام زندگی کردن است. به میزانی که معرفت و به دنبال آن، محبت خود را به امام افزایش دهیم، در زندگی از آثار و برکات گستردهای برخوردار میشویم. البته باید به یک نکته توجه داشت: معرفتی معرفت است که عشق به دنبالش باشد.
شناختِ بدون محبت، دانش است، معرفت نیست. معرفت یعنی یافتن، نه دانستن. اگر دربارۀ امام اطلاعات بسیاری داریم و چیزهای زیادی میدانیم؛ ولی هنوز دلمان را به او نسپردهایم و قلبمان از عشقش لبریز نیست، معرفت او را کسب نکردهایم.
تمنای همراهی
به ما توصیه شده قرائت زیارت عاشورا، جزو برنامههای روزانۀ ما باشد. در این زیارت، هر روز از خداوند درخواست میکنیم:
«وَأَنْ يَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِی مَعَ إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ»
«و روزى کند خونخواهیام را به همراه امام هدایتگر آشکار و گویاى به حق از خاندان شما.»
به نظر بنده، در این فراز یکی از ثمرات ارتباط با امامحسین علیهالسلام، طلب معیت و همراهی با امام زمان علیهالسلام است. از خدا میخواهیم توفیق خونخواهی حضرت اباعبداللهالحسین را در معیت «إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ» نصیبمان کند و اینگونه، هر روز، خواهان همراهی با امام خود میشویم.
یک نکتۀ قابل تأمل
آیا تا به حال، در زیارت عاشورا، به کلمۀ «ظاهرٍ» توجه کردهاید؟
نمیگوییم: «مَعَ إمام هُدیً سَیَظهَرُ»؛ (با امامی که در آینده ظهور میکند.)، بلکه میگوییم: «ظاهرٍ»؛ او ظاهر است. من غایبم. او نور است؛ جلوهگر است، من مشغول به غیر او شدم و امام خود را نمیبینم.
نکته دیگر اینکه هر روز ما این درخواست را به عنوان یکی از روزیهای ضروریِ زندگیمان طلب میکنیم. هرکس هم خودش باید برای خود طلب کند:«يَرْزُقَنِي» است، نه «يَرْزُقَنا»؛ یعنی یکایک ما، ضرورت پیوست به امام را در زندگی خود احساس میکنیم و در کنار مشغلهها و دغدغههای روزمره، در خلوت خود، دلتنگ امام هستیم.
آغازگر لطف
همیشه عرض کردم: محبت بزرگتر به کوچکتر بسیار بیش از محبت کوچکتر به بزرگتر است. برای مثال، در سال یک بار روز مادر داریم و یک بار، روز پدر، فرزندان در این دو روز، به والدین خود لطف و توجه خاص دارند؛
اما برای والدین، همۀ روزهای سال، روز فرزند است. پدر و مادر عاشقانه، بیدریغ، بیمنت و بدون هیچ ادعایی، به فرزندان محبت میکنند و خدماترسانی به آنها را بر خود واجب میدانند. از آنجا که امام، والد معنویِ ماست، لطفش به ما همیشگی و دائمی است. او آغازگر ارتباط است.
عشق از معشوق اول سر زند
تا به عاشق جلوۀ دیگر کند
در روایت ذکر شده است، امام باقر علیهالسلام فرمود:
«وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ»[7]
«بهخدا اي ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز، روشنتر است، بهخدا كه ائمه دلهای مؤمنين را منور سازند.»
امام منتظر ما نمیشود تا شاید یک زمانی سراغ او برویم. امام مظهر اسم «منوّر» خداست. میدانید یعنی چه؟ یعنی وجودش را دائم به ما اظهار میکند، وجودش را دائم برای ما اعلام میکند؛ ولی ما آنقدر گرفتار روزمرگیهای خود هستیم که موجودیت کمالیِ او را در زندگیمان فراموش میکنیم.
در دعای ندبه عرض کنیم:
«اللّٰهُمَّ وَنَحْنُ عَبِيدُكَ التَّائِقُونَ إِلىٰ وَلِيِّكَ»
«خدایا! ما بندگانی هستیم شیفتۀ ولیّ تو.»
لازمۀ اشتیاق
میخواهم این معنا را یادآوری کنم که شیفتگی، بدون معرفت میسر نیست. شما زمانی که انسانی والا و متعالی را بشناسید، شیفتۀ کمالاتش میشوید؛ اما اگر شخصیت کسی برایتان ناشناخته باشد، شیفتۀ چه چیز او خواهید شد؟
وقتی میگوییم:«التَّائِقُونَ»؛ یعنی به حضرت معرفتی نسبی داریم که شیفته و والۀ او هستیم. هرچقدر این معرفت افزایش پیدا کند، میزان شیفتگی ما هم شدت پیدا میکند. تا جایی که دیگر نمیتوانیم از امام خود دور بمانیم؛ زیرا نیازمان با ارتباط گاه و بیگاه تأمین نمیشود؛ به همین جهت، خود امام در زیارت آل یاسین به ما اجازه میدهد به همۀ حالات و عباداتش سلام دهیم، گویا به ما اجازه میدهد که نزدیک به او و در کنار او باشیم.
محبت خالصانه
در دعای زمان غیبت عرض میکنیم:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَك، فَاِنَّكَ اِنُ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني»
«خدایا، حجت خود را به من معرفی کن که اگر حجتت را به من نشناسانی، گمراه می شوم.»
از سوی دیگر روزانه در نمازهایمان، بارها و بارها درخواست میکنیم: «وَ لا الضالّین»؛«خدایا، مرا از گمراهان قرار نده.»؛ یعنی میخواهیم امامشناس باشیم. شما میفرمایید: امام که خود را معرفی کرده است؛ پس این درخواست چیست؟
عرض میکنم: اصل درخواست، این است که مؤمن، «مؤمن» شود که در این صورت امام در قلبش جلوهگر میشود. امام قلب او را محل جلوهگریِ خود و اریکۀ نمایش جمال خود قرار میدهد. امام، در زیارت آل یاسین به ما آموزش میدهد:زمانی که مرا بشناسی، میتوانی اعتراف کنی که:
«مودّتی خالِصَةٌ لَکُم»
«خالصانه دوستت دارم.»
نمیگوییم: دوستت دارم، بلکه میگوییم:«خالصانه دوستت دارم.»؛ زیرا قبل از این عبارت، با چهل سلام به حضرت، عشق و محبت خود را اظهار کردهایم. اقرار ما به ارادت عاشقانه و خالصانه به این معناست که امام را برای رسیدن به قرب حق دوست دارم، نه برای گرهگشاییهای زندگیام.
در ضمير ما نميگنجد به غير از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
گرچه، وقتی محبت به امام، برای رسیدنِ به قرب حق باشد، عنایت خاص حضرت در گوشهگوشۀ زندگی مشاهده میشود و با لطف آن بزرگوار، آفات و بلایا، دور و نیازها و آرزوها برآورده میشود؛ اما قرار بر این است که «مودّتی خالِصَةٌ لَکُم» باشد.
درخواست
پیشگاه مقدس حضرت ولیّعصر عرض میکنم:
آقاجان! میخواهیم با همۀ وجود، بابت معرفت شما سپاسگزاری کنیم. اگر ما به حال خودمان رها شده بودیم، چگونه تو را میشناختیم؟ اصلأ چگونه مییافتیم امام زمانی داریم که باید برای افزونی معرفت او گام برداریم؟
به ما اجازۀ معرفت داده شده، به ما اجازۀ ابراز محبت و اظهار ارادت داده شده است. اینکه در زیارت آل یاسین به ما اجازه داده شده روزانه عرض سلامهای مکرر و عرضۀ اعتقادات در محضر اماممان داشته باشیم و اینکه به ما اجازه داده شده است بعضی از اعمال مستحبی خود را به پیشگاه مقدس او هدیه کنیم و …، ذرهای از مواهب الهی است که به جهت آنها، هم خدای سبحان را شاکریم، هم از امام به عنوان واسطۀ فیضمان. مدیون و ممنون وجود مقدس حضرت هستیم که دامنش را از دستمان نکشید.
مولاجان! اگر هر زمان که میخواستیم عرض ارادت کنیم، با منع شما مواجه میشدیم، اگر هنگام عرض سلام و ادب از ما رویگردان بودید،اگر زمانی که میخواستیم با شما ارتباط داشته باشیم برای کمتوجهیها و بیمهریها از ما گله میکردید، چقدر در زندگی ناکام و غصهدار بودیم! اما شما همواره، کریمانه ما را پذیرفتی و آغوش پر مِهرت را برای ما گشودی.
تو مگو ما را بدان شه راه نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
تاریخ جلسه:1400/7/7 ـ جلسه 1
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. بحارالانوار، ج 81، ص349
[2]. کافی، ج 1، ص ٣٩٠
[3]. فاطر، آیه ١٠
[4]. دعای عدیله، مفاتیحالجنان
[5]. سوره غاشیه، آیه 3
[6]. الکافی، ج1، ص194
[7]. الکافي، ج 1، ص 194