وقتی می خواست بیرون برود با صدایی بغض آلودگفتم: «علی جونم، کی برمی گردی؟!» مکثی کرد، برگشت به سمت من، خیلی مصمم گفت: «ما مسافر کربلاییم، راه کربلا که باز شد بر میگردیم!! روزی که اولین کاروان به سوی کربلا عزیمت میکرد، پیکرش بازگشت.
به امید دیدار در کربلا
برادر شما علیرضا کریمی
مختصری از زندگی علیرضا کریمی از زبان خودش
به دلیل بیماری شدیدی که داشتم پزشکان معتقد بودند زیاد زنده نمی مانم به طوری که در 4 سالگی کبدم ازبین رفته بود و دیگر امیدی به زنده ماندنم نبود. روزی سیدی سبزپوش، به مغازه پدرم مراجعه کرد و بدون مقدمه میگوید «کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا ابوالفضل کردی، همین امروز سفره آقا را پهن کن و به مردم غذا بده و سه مجلس روضه که برای آقا درحرمش نذر کردی، من انجام میدم». سپس اسکناسی جهت برکت کاسبی به پدرم میدهد، آن روز من به طرز معجزه اسایی شفا مییابیم به طوری که سالهای بعد قهرمان ورزشهای رزمی میشوم.
علیرضا کریمی هستم.
متولد:45/6/22 ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان
تاریخ و محل شهادت: 62/1/22 منطقه فکه
بخشی از وصیتنامه علیرضا کریمی
در شانزده سالگی، و سه ماه قبل از شهادت وصیتنامهاش را نوشته است که به قسمتهایی از آن در ذیل اشاره میشود:
هزگز آنان که در راه خدا کشته میشوند مرده نپندارید، بلکه انان زندهاند و نزد پروردگار خویش روزی میخورند.
به نام خدا و با سلام به حضرت مهدی (عجل الله) و نایب بر حقش امام خمینی و تمامی کسانی که در راه اسلام خدمت میکنند.
شکر خدا را مینمایم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در تاریکی جهل از دنیا نروم. انقلاب اسلامی باعث شد که سر از گریبان خود بیرون آوریم و دور و بر خود را بنگریم و به زندگی از دید دیگری نگاه کنیم.
من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب رسول الله صلیاللهعلیهواله و حضرت علی علیهالسلام میکنم و افتخار میکنم که مرام و مکتب من اسلام است.
اسلام به من فهماند که چگونه بیندیشم و چگونه راه را انتخاب کنم. من با قلبی روشن خون خود را برای اسلام میریزم وپیام میرسانم که با جاری شدن خونمان است که حکومتمان نورانیتر و به حکومت عدل صاحب زمان عجلالله متصل میشود. امیدوارم که حکومت ما زمینه ساز انقلاب امام مهدی عجل الله باشد.
امامادر جان بعد از شنیدن شهادتم اشک نریز، زیرا امام بزرگوار ما نیز درسوگ فرزندش اشک نریخت. چون میدانست رضای خدا در این امر است. و شما پدربزرگوارم وصیتم به شما این است که راه مرا در کمک به فقرا و نیازمندان ادامه دهید.
شما خواهرانم زینب زمان باشید و پسرانتان را حسینوار تربیت کنید و در راه خدا مبارزه کنید.
خدایا تو میدانی که من هر چه کردهام برای رضای تو بوده پس ما را یاری کن که در راه تو قدم برداریم. خدایا اسلام را پیروز کن و اگر در من لیاقت میبینی، شربت گوارای شهادت را به من بنوشان.
و شما ای منافقین فراری از خلق که بعد از پیروزی انقلاب فقط اسم و نام سازمانتان را به دنبال میکشید به عنوان یک برادر دلم برای شما میسوزد! یک مشت جوان پاک که رهبرانشان آنها را منحرف کردهاند کمی فکر کنید! به خود بیایید!
خدایا این پیر جماران این بت شکن تاریخ این در هم کوبندهی ستمگران را در پرتو خود نگه دار.
خدایا تو میدانی به حدی گناه کردهام که شرمندهام به عظمت و بخشندگیات مرا ببخش.
خدایا مرا به خودم وامگذار! پدر و مادرم را نیز ببخش و آمرزشات را نصیبشان فرما.
والسلام
خصوصیات فردی و اجتماعی شهید علیرضا کریمی
علیرضا از دوران طفولیت همواره برای نماز در مسجد بود.
هنگام نماز خواندن انگار خداوند در مقابلاش ایستاده و مشغول صحبت با خداست. اصلا عجله نمیکرد، ذکرها را دقیق و شمرده میگفت.
او میگفت «اشکال ما این است که برای همه وقت میگذاریم بجز خدا، نمازمان را سریع میخوانیم فکر میکنیم زرنگی کردهایم اما نمیدانیم آنکه به وقت ما برکت میدهد خداست.او از نماز خواندن و بیداری در سحر لذت میبرد.»
علیرضا بیداری در سحر و نماز را همیشه مخفیانه انجام میداد.
شهید به قرائت قرآن بسیار اهمیت میداد و به ترجمه معانی ان بسیار توجه میکرد، در مورد قرآن میگفت:«این قرآن مثل نامهای است که خدا برای ما نوشته است، ما نباید بدانیم خدا چه گفته و از ما چه می خواهد؟»
علیرضا به دعای توسل بسیار اهمیت میداد و میگفت «بعد از توکل به خدا ،توسل به ائمه معصومین حلال مشکلات است.»
اهل غیبت نبود، اگر از کسی ناراحت بود مستقیم با خودش صحبت میکرد، میگفت که به چه دلیل از او ناراحت است، اما پشت سرش حرف نمیزد.
بسیار کم حرف بود، اماوقتی صحبت میکرد کلامش بسیار جامع و کامل بود، همه جوانب کار را میدید و بعد حرف میزد، بنابراین بچهها روی حرف او حرف نمیزدند.
از پول توجیبی خود همیشه به صورت مخفیانه به افراد مستحق کمک میکرد.
زمانی که جبهه میرفت معمولا به کسی نمیگفت، میترسید ریا و یا نیت غیر خدایی وارد کارش شود، در ضمن پدرش به وی آموخته بودکه هر کاری انجام میدهی فقط برای رضای خدا باشد.
می گفت: «تربیت ما باید بر اساس تعالیم قرآن و اسلام باشد تا در همه مراحل موفق باشیم. چنانچه رهبر انقلاب فرمودند: برای پیروزی برهمه مشکلات باید تربیت اسلامی داشته باشید درغیراینصورت باز هم دولتها و قدرتها برما مسلط خواهند بود»
دروغ نمیگفت، نه شوخی و نه جدی، گویی میدانست امام علی علیهالسلام فرمودهاند: هیچ بندهای مزه ایمان را نمیچشد، مگر این که دروغ راچه جدی، چه شوخی ترک کند.
جلوی بزرگترها خیلی ادب را رعایت میکرد، و در جمع خانواده بسیار کم حرف بود ولی درجمع بچههای هم سن که قرار می گرفت بسیار انسان شوخ و بذله گویی بود،وبا این حال دقت داشت که ابروی کسی را نبرد و یاپشت سر کسی غیبت نکند.
به ورزشهای رزمی علاقه داشتند،ورزش را هیچگاه قطع نکردند حتی در جبهه و در زمان مجروح شدنش ادامه می دادند زیرااعتقاد داشتندانسان مسلمان باید قوی و نیرومند باشد.