مقدمه
مصادیق شکر و ناشکری را از ابتدای قرآن بررسی میکردیم. امید است با لطف الهی و دعای خیر حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجه آنچه در محضر قرآن میآموزیم در منش و روش ما مؤثر باشد و در صحنههای مختلف زندگی دنیا و آخرت از آنها استفادة صحیح داشته باشیم.
مصادیق کفران نعمت
«وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»[1]
«و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن) آمد كه مؤيّد آن نشانههايى است كه نزد آنهاست و پيش از اين به خود نويد مىدادند (كه با كمك كتاب وپيامبر جديد) بر دشمنان پيروز گردند، اما چون آنچه (از كتاب و پيامبر كه از قبل) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.»
خدای سبحان کسانی را که حقانیت قرآن را کتمان کردند، نفرین میکند. این عده، قبل از فرود قرآن، در انتظار رسیدنش بودند؛ اما بعد از آن که نصیبشان شد، نعمت نزولش را نادیده گرفتند وحقیقتش را کتمان کردند. به تعبیر دیگر، ابتدا از قرآن طلب گشایش داشتند؛ اما بهمجرد نزول آیات و شناخت حقایق قرآن، آن را ندیده گرفتند. مصداق بارز این گروه در قرآن، قوم یهود هستند.
بسیاری از افراد برای گشایس در زندگی، چشم انتظار و منتظر رسیدن نعمت و طالب برکات مترتب بر آن هستند؛ اما بهمجرد آنکه که با سهولت و بدون زحمت، نعمت فرود آمد و در اختیارشان قرارگرفت، آن را نادیده میگیرند و به جای قدردانی با آن درگیر میشوند و آن را بهعنوان نعمت نمیپذیرند. به طور مثال فردی منتظر ازدواج است؛ اما بعد از ازدواج در حسرت زندگی مجردی است و یا منتظر بچهدار شدن است، ولی بعد از نعمت فرزند، از قبول مسئولیتهای متفاوت شکایت دارد و یا در زندگی اجتماعی در آرزوی طلبه شدن است؛ اما وقتی طلبه شد از زحمات یادگیری شکایت دارد.
گاهی اوقات انسان برای نیل به مقامات معرفتی خاص، مثل مقام صابرین، خائفین، اهل رجاء و … ارزش قائل است و منتظر وصل به آنهاست؛ اما بعد از رسیدن به این مقامات، به جای اینکه قدردان باشد و نعمت را از ناحیۀ خدای سبحان بداند، حدود و ارزش آن را نمیداند و بهراحتی آن را از دست میدهد. قیمت این مقام را نمیداند در نتیجه ارزانفروشی میکند و به مقابلۀ باطنی با آن میپردازد، طالب دنیا میشود و مترصد است از طریق این مقام، دنیای خویش را آباد کند و ناشکری میکند.
کفران عملی
البته گاهی به طور رسمی، ارزش این مقامات را رد نمیکند، بلکه عملأ با آنها مقابله میکند و نادیده میگیرد. شکر در اینجا یعنی، انسان قدر نعمتی که حقانیتش برای او معلوم است و عمری در انتظار رسیدن آن بوده است، بداند و با آن مقابله نکند. انسان شاکر برای این نعمت، قیمت قائل است و به راحتی آن را از دست نمیدهد. به طور مثال، یکی از نعمتهای الهی رسیدن به سن اَشُد، یعنی سنین کمالی است.
«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًاوَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[2]
«چون موسى نيرومند شد و كامل گرديد، به او حكمت و دانش عطا كرديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.»
انسان متدین اعتقاد دارد، خدا در سن کمال به او خیرات فراوانی عطا میکند؛ اما خیلی از انسانها در سن اَشُد، افسوس دوران جوانی از دسترفته را میخورند. خدا انسان را به سن اَشُد رساند تا او از هوی و هوسها و منیتهای دوران جوانی رها شود؛ اما انسان به دنبال نگرشهای بچگانۀ دوران جوانی است که مصداق ناشکری و کفران نعمت است.
سوءاستفاده از نعمت بجای شکر
«وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍوَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»[3]
«و (يهود) آنچه (از افسون و سحر كه) شياطين (از جنّ وانس) در عصر سليمان مىخواندند، پيروى مىكردند وسليمان هرگز (دست به سحر نيالود و) كافر نشد ولكن شياطين، كفر ورزيدند كه به مردم سحر وجادو مىآموختند و (نيز) از آنچه بر دو فرشته، هاروت وماروت، در شهر بابل نازل شده بود (پيروى نمودند. آنها سحر را (براى آشنايى به طرز ابطال آن) به مردم مىآموختند.) وبه هيچكس چيزى نمىآموختند، مگر اينكه قبلًا به او مىگفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، (با بكار بستن سحر) كافر نشويد (واز اين تعلميات سوء استفاده نكنيد،) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مىآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند (نه اينكه از آن براى ابطال سحر استفاده كنند). ولى هيچگاه بدون خواست خدا، نمىتوانند به كسى ضرر برسانند. آنها قسمتهايى را فرا مىگرفتند كه براى آنان زيان داشت و نفعى نداشت، و مسلّماً مىدانستند هركس خريدار اينگونه متاع باشد، بهرهاى در آخرت نخواهد داشت وبه راستى خود را به بد چيزى فروختند، اگر مىفهميدند.»
در زمانی نزدیک به پیامبری حضرت سلیمان که سحر بسیار رایج شده بود، خداوند دو مَلَک برای آموزش باطلالسحر برای مردم فرستاد. این دومَلَک به مردم گوشزد کردند که این آموزش، ابزار امتحان است تا از آن استفادۀ نابجا نکنند؛ اما مردم، در مقام شاگردی، از آموختههای خود سوءاستفاده کردند و با ناشکری، نعمت یادگیری باطلالسحر را اسباب تفرقه میان زوجین قرار دادند.
خدای سبحان استادِ بسیار خوب در خدمت انسان قرار میدهد و نعمت برقراری ارتباط با مَلَک و توفیق شاگردی او را عطا میکند. در مقابل، انسان باید از یادگیریها استفادۀصحیح داشته باشد و از نعمت سوءاستفاده نکند. برای مثال، خدا نعمت مطالعۀ کتب ارزشمند به انسان میدهد تا مطالب صحیحی یاد بگیرد؛ اما سوءبرداشت و یا تحریف و … از کتاب، ناشکری نعمت است.
استفادۀ ناصحیح از نعمت
گاهی انسانها آگاهانه و یا ناخودآگاه موجب تفرقه میشوند. حتی ممکن است، فردِ متدین و متشرع، با استفادۀ ناصحیح از علم خویش موجب تفرقه شود. همچنین گاهی اوقات کاربرد آموزشها صحیح نیست، ظاهرأ انسان یک موضوع صحیح یاد میگیرد؛ اما در عرصۀ اجرا، از آن استفادۀ نادرست میکند.
به تعبیر واضحتر، همانگونه که استفادۀ صحیح از نعمت، شکر است، استفاده ناصحیح از نعمت، ناشکری است. مثلاً بعضی از افراد قرآن میآموزند، اما با کم و زیاد کردن آیات، قرآن را به چیز دیگری تبدیل میکنند. حتی گاهی ادعا میکنند کلاس قرآن چنین آموزش ناصوابی را تعلیم داد! یا قرآنی که خواندیم این مطلب را گفته است! غافل از این که وقتی خدای سبحان قدرت استفاده از کلامش را در اختیار انسان قرار داد، نباید آن را ناتمام رها کرد، بلکه ضروری است به طور کامل و جامع قبول شود. این مثال در مورد سخنان افراد تأثیرگذار نیز مشاهده میشود، مثلأ در فرمایشات مقام رهبری، گاهی آنچه در صفحۀ رسمی مقام رهبری درج شده است با ادعاهای بعضی از افراد ناهماهنگ است؛ زیرا بخشی را اضافه و بخشی را کم کردهاند. بنابراین، استفادۀ ناصحیح از استادِ خوب و دخل و تصرف در آموزشهای او، مصداق ناشکری است. به تعبیر دیگر، انتخاب گزینشی آموزشها برای حظ نفس و سلیقة شخصی و نه به دلیل حقیقت اصلی که باعث نزول نعمت شده است، ناشکری است.
گاهی اوقات ایجاد تفرقه در زوجیت است. مثلاً گفته میشود علم و عمل، رابطۀ بسیار خوبی با یکدیگر دارند و زوج هم هستند و به اصطلاح عامیانه با یکدیگر جفتوجوراند؛ اما گاهی اوقات انسان علم را از عمل جدا میکند به این طریق که به آنچه میداند، عمل نمیکند و از آن طرف عملش همراه با علم نیست. در این موارد، رابطههای صحیح بر هم خورده است. در حقیقت، آموزش درست، یعنی انسان هم در عرصۀ یادگیری و هم در عرصۀ اجرا درست عمل کند. بنابراین، تَعَلُّم نعمت است و شکر نعمت تَعَلُّم استفاده از آن در جهت رضای خداوند است. مثلأ به طور طبیعی خواندن دروس حوزوی باید طلبه را متواضعتر کند؛ اما اگر فردی، علم خود را ابزار تکبر بر دیگران قرار داده است و هرچه بیشتر یاد میگیرد طغیان میکند، گستاختر میشود، رابطۀ زوجیت بین علم و تواضع را بر هم زده است.
درخت تو گر بار دانش بگیر
به زیر آوری چرخ نیلوفری را[4]
قانوناً، باید علم برای انسان تواضع به همراه بیاورد؛ اما اگر او را از تواضع جدا کرد و باعث فخرفروشی به دیگران شد، از نعمت تَعَلُّم استفادۀ مطلوب که بندگی خداوند است به عمل نیامده و ناشکری انجام شده است.
رابطۀ شکر و تسلیم
«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُم یَحزَنون»[5]
«آرى، كسى كه با اخلاص به خدا روى آورد و نيكوكار باشد، پس پاداش او نزد پروردگار اوست، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.»
در این آیه مفهوم شکر با ادبیات دیگری مطرح میشود. اگر انسان خود را تسلیم خدای سبحان کند، «محسن» است. فردی که خود را تسلیم خدا کرد، «خود»ی نمیبیند و فقط خداییِ خدا را مشاهده میکند. او میداند تسلیم و اخلاص را بهتنهایی کسب نکرده است، بلکه صرفأ نعمتِ خداست. قرآن میفرماید: «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» خداوند خاصّ این انسان پاداشی در نظر گرفته است. او در حضور حقّ، بابت اموری که از دست داده است هیچ نگرانی و غصهای ندارد. قبلأ گفته شد شکر پنج رکن دارد: 1. شناخت نعمت؛ 2. خوش بودن با نعمت؛ 3. فراوان دیدن نعمت؛ 4. استفاده صحیح از نعمت؛ 5. مصرف نعمت در رسیدن به منعم.
بنابراین ربط آیه با بحث شکر این است که انسان روی خود را بهسوی خدای سبحان میکند: «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ». این تسلیم، یعنی استفادۀ صحیح از نعمت. اصلاً دلیل آفرینش انسان تسلیم او در برابر خداوند است. هنگامی انسان وجود خود را به درستی خرج میکند که خویش را تسلیم خداوند کند. البته این نکته نیز حائز اهمیت است که وقتی انسان خود را به درستی خرج کرد، باید شاکر هم باشد.
به عبارت دیگر متوجه باشد خداوند با لطف خویش به او اجازه داده است تا بیدرخواست، با همۀ توجه و خالصانه رو به سوی او کند. مثلاً اگر شخصی در مراسم شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها شرکت کرد، به دنبال حاجت گرفتن نیست، بلکه حضور خود را وظیفه میداند! زیرا به خوبی واقف است که پیغمبر و آل او بسیار زحمت کشیدهاند و حضور او در مجلس دختر پیامبر، مانند قطره در مقابل دریاست. او میداند حتی توفیق حضور هم با وساطت آن خاندان ممکن شده است در نتیجه طلبی ندارد.
رو کردن خالصانه به خدای سبحان
اگر انسان بدون این که چیزی طلب کند، به حق رو کند، به نوعی شکر محسوب میشود. البته وقتی انسان خالصانه رو به خدا کرد و شکر نعمت توفیقات الهی را به جا آورد، خداوند در عوض عطا میکند. انسان درخواست نکرد؛ اما خداوند خواهد داد. مگر امکان دارد کسی برای خدا کار کند و خدای سبحان به او توجه نداشته باشد! بلکه یک اجر خاص برای چنین انسانی در نظر خواهد گرفت. اما انسان باید در حضور قرار بگیرد تا آن اجر را دریافت کند. اجر، فرستادنی نیست، بلکه دریافت کردنی است. اجر وصال حق برای هرکس قابل حمل نیست. امکان ندارد انسان از نعمت استفادۀ صحیح کند و شاکر حق باشد و خداوندِ خیرالشاکرین به او اجر ندهد، بلکه او را بالا میبرد و به مقام عندیت میرساند. او را از نگرانی نسبت به آینده و غصۀ نسبت به گذشته رها میکند و از غریبه و غیر جدا میسازد. این اجرها تشکِر خد از بندۀ خالصِ شاکر است.
شکر توفیق انجام عمل خالص
اما بحث اصلی، شکر انسان از خداوند است، توفیق انجام عمل خالصانۀ بیدرخواست و ادعا نعمتی قابل شکرگزاری است، و این شکر هم یک نعمت است که باید بابت آن شکر جداگانهای انجام داد. به تعبیر حضرت اباعبدالله در دعای عرفه، انسان تمام عمر هم تلاش کند قادر به شکر یک نعمت هم نیست.
«أَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الْأَعْصارِ وَالْأَحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها أَنْ أُؤَدِّىَ شُکْرَ واحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذٰلِکَ»
«با تمام این امور گواهی میدهم بر اینکه اگر به حرکت میآمدم و طول روزگاران و زمانهای بس دراز میکوشیدم، بر فرض که آن همه زمان را عمر میکردم که شکر یکی از نعمتهایت را بجا آورم تواناییاش را نداشتم.»
توجه به مقدسات، مصداق شکر
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِير»[6]
«و (به یاد آر) هنگامی که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا، این شهر را محل امن و آسایش قرار ده و اهلش را که ایمان به خدا و روز قیامت آوردهاند از انواع روزیها بهرهمند ساز، خدا فرمود: و هر که (با وجود این نعمت) سپاس نگزارد و راه کفر پیماید گر چه در دنیا او را اندکی بهرهمند کنم، لیکن در آخرت ناچار معذب به آتش دوزخ گردانم که بد منزلگاهی است.»
آیه در مورد مأموریت حضرت ابراهیم در ساخت بنای کعبه است. خدای سبحان در معرفی حضرت ابراهیم میفرماید «شَاكِرًا لِأَنْعُمِه»[7] حضرت ابراهیم از نمونهها و مصادیقِ انسان شاکر است. از جمله خصوصیات بارز حضرت ابراهیم که ایشان را مصداق صفت شکر قرار داده، دعاگویی ایشان است. ابراهیم دعا میکند: «خدایا! این سرزمین را سرزمین امن قرار بده، بر اهل این سرزمین ثمرات مختلفی روزی کن.»
در سابق در معنای شکر گفتیم ذکر نعمت، معرفت نعمت، خوش بودن از نعمت و استفادۀ صحیح از نعمت، شکر است. در اینجا اولاً ابراهیم میفهمد این خانه، جای خاصی است. در روایتی نقل شده است: «یکچهارم دنیا مهریۀ حضرت زهراست.» حتی در بعضی از این روایات گفته شده اگر کسی مُبغض حضرت زهرا باشد مَشی و قدم گذاشتن او در دنیا حرام است و وجودش در دنیا غصبی است. گویا کَون و وجود انسان در هر مکانی متعلق به حضرت زهرا سلاماللهعلیهاست. با این نگرش زیبا به زندگی، انسان در هر مکانی که قرار دارد از جمله کشور، شهر، خیابان و … این امکان وجود دارد که جزء یکچهارم از مهریۀ حضرت زهرا باشد، بنابراین اولأ متوجه است همۀ انسانها در دنیا مستأجر حضرت زهرا سلاماللهعلیها هستند؛ در نتیجه احساس مالکیت نمیکند و یقین دارد که تمام کارها وتصرفات در مِلک ایشان را با اجازۀحضرت انجام میدهد. غریبه هم نیست؛ زیرا مستأجر، دائم صاحبخانه را میبینند و به او توجه دارد، آن هم صاحبخانهای که کریمانه خانه را با تمام وسایل در اختیار او گذاشته است! ثانیاً ملاحظه دارد که اگر یکچهارم دنیا مهریۀ حضرت زهراست، در مِلک ایشان گناه نکند. انسان حتی در خانۀ خود هم اجازۀ گناه ندارد، چه رسد به خانهای که متعلق به حضرت زهراست و این مِلک، مِلکِ مقدسی است. نامقدس مصرف کردن مِلک مقدس، اشکال شرعی دارد. به طور مثال افراد نسبت به حفظ حرمت و قداست مسجد التزام دارند و اگر کسی قصد غیبت داشته باشد، او را نهی میکنند و متذکر مسجد بودن مکان میشوند. مسجد قداست خاص دارد و شناخت مقدس بودن این مکان، شکر است.
شکر جایگاه مقدس
ابراهیم میداند این جایگاه، جایگاه مقدسی است و جایگاه مقدس، دعای خاص لازم دارد تا همه متوجه قداستش بشوند و بفهمند این مکان با سایر مکانها فرق دارد. وقتی انسان بداند عالَمی که در آن زندگی میکند مهریه حضرت زهراست و در مِلک حضرت زهرا زندگی میکند و امکانات خاص هم در اختیار او گذاشته شده است، به صاحبخانه اظهار ارادت میکند و دائمأ دعاگوی اوست و برای او طلب خیر، مغفرت و رحمت دارد. مالک فقط اظهار محبت(حُبّ) و مودت(وُدّ) را به عنوان اجاره درخواست کرده است.
شناخت نعمت قلب
در این آیه، شکر از جنبه اخلاقی بررسی میشود و قصد طرح معنای عرفانی از آیه وجود ندارد؛ اما وقتی ابراهیم دعا میکند اهل این مکان از ثمرات خاص بهرهمند بشوند، یعنی انسان بفهمد در وجود او منطقۀ مقدسی به نام قلب وجود دارد که با سایر اعضا و جوارح متفاوت است و این شناخت، نعمت است. اگر فردی با زبان، دست، پا و … گناه کرد مانند چرک روی دست با سهولت زدوده میشود؛ اما اگر قلب کِدِر شد کدروت قلب و قساوت قلب حال انسان را نامناسب میکند و به راحتی پالایش نخواهد شد. در نتیجه شناسایی مناطق مقدس نعمتی است که با بقیه نعمتها متفاوت است.
به طور خلاصه آیه میفرماید، اولاً انسان قداست زمینی که در آن زندگی میکند را بشناسد. قداست قلب خود را بشناسد که در میان اعضا از رفعت خاصی برخوردار است و آنها را بهعنوان نعمت، شناسایی کند. شناسایی تفاوت انسان نسبت به بهائم، وحوش، طیور و جمادات نعمت است. ثانیاً قرار را بر این بگذارد و از خدای سبحان درخواست کند این نعمت را در مسیر صحیح مصرف کند. تا مِلک وجودش از تهدید خطر شیطنت، حیله و نیرنگ، قهر و غضب الهی، شهوات مادی، معاصی و …، امن باشد.
شکر قرار گرفتن در صراط مستقیم
«وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[8]
«(اهل كتاب) گفتند: يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت يابيد، بگو: (چنين نيست،) بلكه (پيروى از) آئين حقگراى ابراهيم (مايه هدايت است، زيرا) او از مشركان نبود.»
«حنیف» بهمعنای تبعیت از حق و از باطل به طرف حق برگشتن است. ابراهیم نه متمایل به چپ و نه متمایل به راست بود. او در اوج اعتدال قرار داشت. ربط آیه با بحث شکر در اینجاست که خروج از صراط مستقیم ناشکری و قرار گرفتن در صراط مستقیم شکر است. استفادۀ صحیح از نعمت هدایت این است که انسان نه جزو «مغضوب علیهم» و نه جزو «ضالّین» باشد. نه در زمرۀ دنیاطلبان محض و نه در زمرۀ معنویتطلبان محض قرار گیرد.
استفادۀصحیح این است که نه کاملاً خوفی و نه کاملاً رجائی باشیم. نه همۀ زندگی امید، بدون هیچ خوفی از عملکرد نادرست و نه همۀ زندگی خوف از عمل، بدون هیچ امیدی به رحمت خدا. شکر، یعنی انسان بدون هیچ انحرافی ملیت ابراهیم را قبول کند. همه انحرافهایی که از انسان مشاهده میشود بوی ناشکری میدهد. اگر شکر در تبعیت از ابراهیم خرج شد از نعمت استفادۀ صحیح به عمل آمده است. تبعیت از ابراهیم نه انحراف به سوی دنیای محض و نه انحراف به سوی آخرت محض است.
بعضیها از انسانها مادهگرای محض هستند و معتقدند هدایت، یعنی تمام توجه به امور مادی باشد. بعضی دیگر معتقدند هدایت، یعنی تمام توجه به روحانیت و امور معنوی باشد؛ اما قرآن میفرماید هر دو دسته ناشکر هستند. به تعبیر واضحتر انسان با دو جنبه خلق شده است؛ جنبۀ روحانی و جنبۀ جسمانی. هر دو جنبه باید در جایگاه صحیح خود خرج شود. هر انحرافی از آن ناشکری است و نعمت در جایگاه درست استفاده نشده است. این خطر انسان را تهدید میکند که به اصطلاح اهل معنا شده است وخیال میکند سراغ امور مادی رفتن اشکال دارد! از آن طرف گروهی از انسانها خیلی اهل ماده هستند و اهل معنا شدن را قبول ندارند. این دو مورد از نظر قران مردود است و اعتدال ابراهیمی، شکر نعمت هدایت است.
شکرِ نعمت بندگی
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»[9]
«(اين است) رنگآميزى الهى و كيست بهتر از خدا در نگارگرى؟ و ما تنها او را عبادت مىكنيم.»
در این آیه شکر خیلی خاص و زیادی مطرح است. قرار است انسان همیشه عبد خدا باشد و بداند بندگی خیلی زیباست. در ارکان شکر گفته شد که شکر، شناخت نعمت؛ ذکر نعمت؛ خوش بودن با نعمت و استفادۀ صحیح از نعمت است. در اینجا هم رنگ خدایی، شناخت نعمت است. بندگی، شناخت نعمت است وخداوند بهترین وجود برای تسلیم شدن انسان. زیباترین حالت انسان، در بندگی جلوهگر است. بندگی زمانی است که انسان با نعمت بندگی خوش است و برای او تکلفی ندارد.
گاهی اوقات توفیقات زیادی بدون درخواست نصیب انسان میشود و او متعجب است که این خیرات با دعای چه کسی به او رسیده است! اما این توفیقات را بهعنوان نعمت نمیشناسد. در واقع انسان بدون این که خود بداند خیلی خوشرنگ شده است؛ اما ذوق درک این توفیقات الهی را ندارد، از وجود آنها لذت نمیبرد و عادی تصور میکند؛ بنابراین ناشکر میشود.
شکر توفیقات
در روایت است که وقتی بنده سجادهاش را بعد از نماز ترک میکند، ملائکه میگویند: «بنده! میدانی به کجا رسیده بودی؟ اگر جایگاهی که خدا تو را به آن رسانده است مشاهده میکردی، حاضر به جدایی از آن نمیشدی.» خدا توفیقات بسیاری نصیب انسان کرده است که او متوجه آنها نیست و به عنوان نعمت نمیشناسد و بالطبع شاکر آنها هم نیست. همچنین گاهی اوقات خدای سبحان دیدگاههای خیر را در زندگی به انسان داده که در نظر او عادی است؛ فرضأ دیدگاه و باور «هرچه خدا بخواهد»، از دیدگاههای متعالی است که نیاز به شکر دارد. انسان دائم دعا میکند و درخواست دارد؛ اما بهاجبار از خدا نمیخواهد، بلکه در انتهای همۀ دعاها میگوید: «خدایا من بندۀ تو هستم و جایگاه بنده، صرفأ عرض حاجت است هرچه خودت میخواهی و صلاح توست انجام بده.» این دیدگاه، نعمت الهی است؛ زیرا بسیاری از آدمها در درخواست خود مُصرّ هستند و معتقدند باید حاجت خود را به اجبار از خدا بگیرند!
یا در باب زیارت حضرات معصومین، بعضی افراد به اصطلاح تحصیلکرده و فهمیده، میگویند: «رفتم مشهد حاجت گرفتم و برگشتم!» و به نظر عدهای اینها با عرضه هستند. در حالی که چنین انسانی نادان است! با بندگی سروکار ندارد. تعیین زمان اجابت در دعا، با بندگی سازگار نیست. وظیفۀ انسان به عنوان بندۀخدا، دعا کردن است. او از باب اینکه با مولا ارتباط برقرار کند دائم فهرست نیازمندیها و عرض نیازهای خود را بدون تعیین زمان اجابت به خدا نشان میدهد، فقط از این باب که حرفی با رب خویش زده باشد و گفتگویی کند. مولا در دعا دستور تنظیم فهرست نیازها را داده است.
رنگ بندگی، زیباترین رنگ
انسانِ آگاه بر این باور است که مولا از کمبود او آگاه است و خدایی خویش را در وقت مناسب نشان خواهد داد. درک و شناخت این رنگ خیلی خوش، نعمت است و باعث حوشحالی انسان است. بنابراین از نظر خدای سبحان زیباترین رنگ، رنگ بندگی است و شناخت آن نعمت است.
اگر در گرفتاریهایی که خیلی از مردم از آن نالانند، بعضی از انسانها آرامش دارند؛ چون بر این باورند که بر این تقدیر الهی، خیری مترتب است و راضی به رضا و مقدرات خداوند هستند.
«رَضِّنِی مِنْ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْت»[10]
«مرا از زندگانى به مقدارى که براى من معیّن نمودهاى و بهره دادهاى، راضى و خشنود گردانى.»
وجودشان خوشرنگ است و باید از این بابت که خدا این رنگ را نصیبشان کرده است خیلی خوشحال باشند. شناخت قدر این رنگِ خوش که با پوشیدن لباس بندگی انجام شده، شکر است و نباید به نظر انسان عادی جلوه کند و بایدقدردان این نعمت باشد.
تاریخ جلسه: 94/12/6 ـ بخش 6
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] – سوره بقره آیه 89
[2] . سوره قصص، آیه 14
[3] – سوره بقره آیه 102
[4] – ناصرخسرو قبادیانی
[5] – سوره بقره آیه 112
[6] – سوره بقره آیه 126
[7] – سوره نحل آیه 121
[8] – سوره بقره آیه 135.
[9] -سوره بقره آیه 138
[10] – مصباح المتهجد،ج2،ص598.