شکر ـ بخش نهم

مقدمه

 

قبل از ادامۀ بحث شکر در قرآن تذکر چند نکته لازم است.

  1. برای انسان، یادگیری و آموختن در دوران جوانی ضروری است. اگر نادانی تا بزرگسالی ادامه یابد، متأثرکننده و بسیار باعث خجالت است. انسان در طول زندگی به‌دلیل بیماری نادانی و جهالت دچار آسیب می‌شود. مفسرین می‌گویند «مغضوبِ عَلیهِم» جُهال هستند. وقتی خدا به انسان غضب می‌کند، مانع یادگیری او می‌شود. روایت است:

«إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَیهِ الْعِلْم»[1]

«وقتی خدا بخواهد عبدی را پَست کند، او را از علم ممنوع می‌کند.»

  1. به جرأت می‌توان گفت، وقتی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نهایت احترام را برای شخصی قائل می‌شود از او با آموزش علم پذیرایی می‌کند. از پشت در به سائل، اسیر و یتیم نان می‌دهد؛ اما نهایت توجه ایشان به دوستانشان، آموزش علم نافع است. در روایتی به ابن‌مسعود فرمود به خدا قسم یک حدیث از پیغمبر، از حَسنین نزد من ارزشمندتر است.[2]

حضرت، «حیّ» است: «اَشهَدُ اَنَّکِ حَیٌّ»[3] و با علمی که منطبق با وحی و لسان شرع است، به گونه‌ای از مهمان‌ها و زائران خود پذیرایی می‌کند که باعث زنده شدن و روحانی شدن آنها خواهد شد. ایشان هم توفیق آموزش علم و هم نحوۀ شکر را نصیب انسان می‌کند.

  1. خدای سبحان فرمود: «َقَلیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّكُور»[4] «عدۀ اندکی از بندگان من شاکرند.» شیطان به خدای سبحان عرض کرد «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرین»[5]‏ «اکثر بندگانت را شاکر نمی‌یابی.» انسان مؤمن آرزو دارد بر خلاف این گمانِ شیطان، در زمرۀ شاکرین خدا قرار گیرد.
  2. در معنای شکر گفته شد، شکر همان درخواستی است که انسان روزانه حداقل ده مرتبه از خدا طلب می‌کند تا مُتَّصف به این صفت باشد. بعضی از مفسرین می‌فرمایند: «مغضوبِ عَلیهِم» و «ضالّین» هر کدام به‌نحوی جزو افراد ناشکر هستند، و «اَنعَمتَ عَلیهِم» از شاکرین محسوب می‌شوند؛ آنان شکر تام دارند.

انسان دائم می‌خواهد مسیر «اَنعَمتَ عَلیهِم» را طی کند. در نتیجه شکر، فضیلتی نیست که افراد خود را از آن مستغنی ببینند و به دلایل مختلف خیال کنند قدرت تحصیل و یا افزونی آن را ندارند، بلکه خدای سبحان قابلیت دستیابی به نعمت شکر و انسان شدن و تحت سیطرۀ شیطان قرار نگرفتن را در آدمیان قرار داده است. علامت این قابلیت نیز درخواست دائم شکر از خداوند است.

 

شکر نعمت خیررسانی به دیگران

 

«لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَ الْیتَامی وَالْمَسَاكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا  وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ  أُولَئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا  وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[6]

«نیكى (تنها) این نیست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق یا مغرب بگردانید، بلكه نیكوكار كسى است كه به خدا و روز قیامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را با علاقه‌اى كه به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و در راه‌ماندگان و سائلان و در (راه آزادى) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زكات را بپردازد، و آنان كه چون پیمان بندند، به عهد خود وفا كنند و آنان كه در (برابر) سختى‌ها، محرومیت‌ها، بیمارى‌ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى‌دهند، اینها كسانى هستند كه راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و اینان همان پرهیزكارانند

 شاهد مثال در این آیه کلمة «بِرّ» است. خدای سبحان می‌فرماید یکی از وجوه «بِرّ»  مصرف صحیح مال به گروه‌هایی است که در آیه ذکر شده است. در این قسمت از آیه دو شاخصه برای شکر وجود دارد:

  1. شناسایی افرادی که باید به آنها خیررسانی انجام شود که شامل خویشاوندان، یتیمان و مَساکین است. شکر عملی استفادۀ صحیح از هر نعمتی است و یکی از موارد استفادۀ صحیح از نعمت، رسیدگی به اطرافیان است. به عبارت دیگر، اگر در اطراف انسان خویشاوند نیازمند وجود دارد، رسیدگی به مساکینِ دیگر، ناشکری است. به طور مثال اگر فردی بیرون از منزل و برای اِبنُالسبیل خیلی خو‌‌اخلاق است؛ اما در منزل، برای خویشاوند بداخلاق می‌شود، از نعمت خُلق، استفادۀ صحیح نکرده است. گاهی اوقات افراد برای غریبه‌های بسیار دور دل‌سوزی دارند؛ اما نسبت به فرزند خویش بی‌تفاوت هستند. استفادۀ صحیح از نعمت و شکر عملی این است که اولویت احسان، برای ذَوی‌القُربی و از جمله فرزندان باشد، سپس خیررسانی به یتیمان و مَساکین انجام شود.
  2. نکتۀ مهم در آیه، توجه به ضمیر در «حُبِّه» است. «بِرّ» استفاده از مال بر اساس حُبِّ الله؛ حبّ المال و حبّ بِرّ است. گاهی انسانی بعد از خرج مال بداخلاق می‌شود و از صرف هزینه ناراضی است. این نوع خرج برای دیگران، حبّ بِرّ نیست. شکر، خوشحالی انسان در استفادۀ از نعمت، برای خیررسانی وسیع به اطرافیان است که بدون تَکَلُّف و اجبار و با علاقه انجام می‌شود. حبّ بِرّ به‌معنای دوست داشتن خیررسانی است. چنین کسی نمی‌خواهد خیر محدود داشته باشد، بلکه آرزو دارد در یک طیف وسیع به همۀ افراد، خیر منتقل کند. این جزو مصادیق شکر است. در حقیقت، حب بِرّ یعنی انسان عاشقانه، نه با ترس یا امیدِ به جبران، به‌دنبال خیررسانی است و از این که خدا توفیق این خیررسانی را به او عطا کرده، خوشحال است.

در یک گام بالاتر بعضی مفسرین می‌گویند: «مرجع ضمیر به «علی حُبِّ حق» و «علی حُبِّ اللّه» برمی‌گردد؛ یعنی انسان چون خدا را دوست دارد خیررسانی می‌کند. چون خدا را دوست دارد، برای ذوی‌القربی، مساکین و در راه‌ماندگان خرج می‌کند. بنابراین برای چنین فردی آگاهی این‌ گروه‌ها از خیررسانی او مهم نیست؛ زیرا او برای معشوق خویش خرج کرده است. توجه به این نکته لازم است که این افراد بی‌رغبت از خرج مال برای خود نیستند و میل به مال دارند، اما برای مصرف صحیح‌تر اولویت قائل می‌شوند و از خیررسانی به دیگران خوش هستند.

 

شکر نعمت عقوبت الهی

 

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیهِ بِإِحْسَانٍ  ذَلِكَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیم»[7]

«اى كسانى كه ایمان آورده‌اید! (قانون) قصاص در مورد كشتگان، بر شما (چنین) مقرّر گردیده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر كسى از ناحیه برادر (دینى) خود (یعنى صاحب خون و ولىّ مقتول) مورد عفو قرار گیرد. (یا قصاص او به خون‌بها تبدیل شود) باید شیوه‌اى پسندیده پیش گیرد و به نیكى (دیه را به ولى مقتول) بپردازد، این حكم تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگارتان، پس براى كسى كه بعد از این (از حكم خدا) تجاوز كند، عذاب درناكى دارد.»

اولین رُکن شکر، شناخت نعمت است. قرآن می‌فرماید: مؤمن‌ها، اگر کسی را کُشتید یک قانون برای شما ثبت شده است. بایستی آزاد در مقابل آزاد، کنیز در مقابل کنیز، غلام در مقابل غلام و زن در مقابل زن، کشته شود. سپس بحث عفو را مطرح می‌کند.

اگر انسان به این آیه از دیدگاه خیلی زیبا نگاه کند، عقوبتِ جنایت، نعمت است و نشان‌دهندۀ این امر است که انسان در قبال اعمال خویش رها نیست. حتی فکر خطا با وجود استغفار نیز برای انسان عقوبت دارد تا تکرار نشود. قانون خدا این است که اگر آسیب رساندید، عقوبت خواهید شد.

این نعمت بزرگی است که خدا در دنیا انسان‌ها را همانند حیوانات رها و افسارگسیخته قرار نداده است و اگر از ناحیۀ آن‌ها به دیگران آسیب وارد شود عقوبت خواهند شد. این نعمت، شکر لازم دارد؛ زیرا نماد توجه خدا به افراد است. به عبارت دیگر مؤاخذۀ انسان بابت بی‌ادبی‌هایش شکر لازم دارد. اگر بی‌ادبی عده‌ای نادیده گرفته می‌شود، یا به‌دلیل ضعف عقل آن‌هاست؛ زیرا بر دیوانه عسر و حرجی وارد نیست و یا به‌دلیل بالغ نشدن آن‌هاست؛ زیرا برای کودکان، عقوبتی وجود ندارد. مؤاخذه از انسان عاقل و بالغ، نشان‌دهندۀ توجه و عنایت خدا به اوست تا از انجام بی‌ادبی خودداری کند. انسان از این که با وجود انجام بی‌ادبی هنوز مورد توجه و عنایت خدا قرار دارد، محتاج به شکر است. شکر این که خدا نسبتِ بی‌عقلی به او نداده است و او را به‌عنوان فرد عاقل، قبول دارد. شکر این که خدا او را رها نکرده است. شکر این که خدا او را بالغ می‌داند، اگر به بلوغ نرسیده بود مجازات نمی‌شد. در نتیجه در یک نگاه زیبابین گفته می‌شود:

اگر با دیگرانش بود میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی[8]

هر گاه انسان بر اعمال خود اعتماد کند و به اصطلاح خاطرجمع شود، دچار عقوبت می‌شود. اعتماد بر اعمال خود و دیگران بی‌ادبی است. هنگامی که انسان بر اعمال خویش تکیه می‌کند اعلام فقر، نیازمندی، التجا و اضطرار او به خدا کم می‌شود و به او توجه ندارد. در اینجا توجه به دو نکته لازم است:

  1. تمام عقوبات دنیا محدود هستند؛ بنابراین انسان خطاکار از این که عقوبت او به آخرت واگذار نشده است، باید شاکر باشد.
  2. انسان، دائم از خدا طلب عافیت دارد. در شب‌های قدر انسان دائم از خدا عافیت می‌طلبد. عافیت امر مهمی است و انسان هیچگاه از خدا بابت بی‌ادبی‌ها و خطاها طلب عقوبت نمی‌کند، بلکه می‌گوید:

«رَبّنا اِغفِر لَنا وَ لِوالِدَینا و لِوالِد والِدَینا وَاعفُ عَنّا وَ اغفِر[لنا]»[ وَ اغْفِرْ لَنَا وَ لِوَالِدَینَا [وَ وَالِدَی‏] وَ وَالِدِ وَالِدَینَا وَ مَا وَلَد»[9]

انسان بابت بی‌ادبی‌ها از خدا طلب بخشش دارد؛ اما اگر عقوبت مقدَّر شد، نگاه او به عقوبت زیباست و عقوبت را از ناحیۀ خدا به‌عنوان عذاب در نظر نمی‌گیرد، بلکه آن را نعمتی می‌داند که احتیاج به شکر دارد. وجود انسان در این شکرگزاری زیاد گسترده می‌شود و جریان به خیر می‌گذرد.

 

شکر نعمت حیات در عقوبت الهی

 

«وَلَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[10]

«اى صاحبان خرد! براى شما در قصاص، حیات (و زندگى نهفته) است. باشد كه شما تقوا پیشه كنید.»

قرآن دربارۀ سِرِّ حیات در قصاص می‌گوید: از بُعد ظاهری، اِعمال قانون الهی و عقوبت بی‌ادبی‌های انسان باعث حیات اوست. در قصاصِ فرد خطاکار، سایر افراد نیز متوجه رعایت آداب می‌شوند و درمی‌یابند در جامعه، قاعده و قانون حکمفرماست و تعدی از قانون، عقوبت فوری در پی خواهد داشت. در این عقوبت، روح انسان عظیم می­شود و سِرِّ او به فعلیت می‌رسد. به طور مثال اگر فردی در طول روز بداخلاق بود. خدا توفیق خواندن نماز شب را از او سلب می‌کند. سلب توفیق باعث تنّبه و توجه او به خطای خویش خواهد شد و در صدد جبران برمی‌آید و با زنده‌دلی قضای نماز شب را به جای می‌آورد. بنابراین، در قصاص زندگی است، و همۀ انسان‌ها خواهان زندگی هستند.

مجددأ تأکید می‌شود که انسان طالب عقوبت نیست. انسان مؤمن هر شب سیصد مرتبه استغفار دارد و از خدا بابت خطاهای خود طلب عفو و گذشت می‎کند؛ ولی اگر خدا در زندگی قصاص را مقدَّر کرده باشد، عقوبت الهی اجتناب‌ناپذیر است.

یکی از مفسرین دربارۀ حیات در قصاص به زیبایی می‌گوید: «گاهی اوقات انسان نیمه‌جان است. خدای سبحان او را می‌کُشد و نیمه‌جان او را می‌گیرد، سپس خود را به او می‌دهد: «مَن قَتَلْتُهُ فَأنا[فعلیّ] دِیَتُه»[11]. بنابراین با این حیات، قصاص، نعمت است و به جای آه و ناله، جزع و فزع، احتیاج به شکرگزاری دارد.

آخر آیه گفته می‌شود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ عقوبت الهی موجب تقوا و پروای الهی است. پروا از اینکه انسان به غیرخدا اعتماد کند. غیرخدا شامل منیّت انسان که بزرگترین شرک است نیز می‌شود. عقوبت الهی نمایانگر توجه و لطف خدا به انسان است. و این توجه باعث خوشحالی و رضایت‌خاطر انسان است. به طور مثال همسرانی که به هم علاقه‌مند هستند، به یکدیگر اعتراض دارند؛ زیرا نسبت به هم بی‌تفاوت نیستند. عقوبت الهی برای انسان‌ها از سر مِهر و دوستی است.

 

شکر نعمت وصیت

 

«كُتِبَ عَلَیكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیرًا الْوَصِیةُ لِلْوَالِدَینِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ  حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»[12]

 «بر شما مقرّر شده كه چون یكى از شما را (نشانه‌هاى) مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده، براى پدر ومادر ونزدیكان به طور شایسته وصیت كند، این كار حقّ و شایسته پرهیزكاران است.»

آیه مربوط به وصیت است. اگر انسان مال دارد هنگام مرگ باید وصیت کند. با ذکر چند نکته وصیت زیرمجموعۀ شکر قرار می‌گیرد:

  1. اختصاص مال به ورثه بعد از مرگ نعمت است؛ زیرا انسان به لطف خدا مال دارد، مال حلال داشتن امر پسندیده‌ای است. امیرالمؤمنین در مورد چاه‌هایی که حفر کردند، قنات‌هایی که احداث فرمودند و … وصیت‌نامۀ مالی دارند که آنها را تا قیامت برای آل فاطمه وقف کرده‌اند. بنابراین با نگاه زیبا به نعمت مال، انسان خدا را شاکر است که بعد از او خیری به دیگران منتقل می‌شود. اختصاص دارایی به دیگران بعد از مرگ نعمت است. لازم نیست افراد در زمان حیات تمام دارایی خود را انفاق کنند در حالی‌که ذوی‌الحقوق آن‌ها به آن مال محتاج هستند و حتی خرج اولیۀ زندگی خود را ندارند. انفاق برای ترویج دین است؛ اما اگر انفاق منجر به دشمنی دیگران با دین شود مجاز نیست.

به طور کلی یکی از درخواست‌های انسان از خدا باید طلب نعمت تفکر صحیح باشد. بسیاری از افراد به جهت طرز تفکر نادرست عقوبت می‌شوند. فردی که به خیال خود تمام دارایی خویش را در طَبَقِ اخلاص می‌گذارد و انفاق می‌کند در حالی‌که خانوادۀ او محتاج و یا حتی متوقع مال او هستند، غافل از آن است که با این کار، نسل خود را بی‌دین می‌کند. مردم عامی افرادی را که با وجود اهل و عیالِ نیازمند، همۀ مال خود را انفاق می‌کنند مورد تحسین قرار می‌دهند؛ اما چنین افرادی در نگاه اهل عقل تقبیح می‌شوند. انسان نباید به تحسین نابجای دیگران دلخوش باشد.

خدمت آیت‌الله بروجردی عرض کردند فردی تا به حال نماز اول وقتش ترک نشده است. آقا فرمود: «پس عادل نیست!؛ زیرا در زندگی مواردی پیش می‌آید که لازم است اولویت نماز اول وقت رعایت نشود!» غیرممکن است در یک عمر زندگی، هیچ‌وقت امری واجب‌تر از نماز اول وقت نباشد. نماز اول وقت مستحب مؤکد است. و در شرایط عادی بسیار شایسته است؛ اما گاهی اوقات امر واجبی رخ می‌دهد که لازم است از انجام مستحب مؤکد خودداری کرد. به طور مثال باید مسافری را راه انداخت، به مهمان رسیدگی کرد و…؛ زیرا بی‌توجهی به او ایذاءُ‌المؤمن محسوب می‌شود و واجب است با روی گشاده از مهمان پذیرایی شود. بنابراین، رها کردن امر واجب و پرداختن به مستحبات پیامد بدی دارد و نشان بی‌عقلی است.

انسان باید در انجام امور باریک‌بین باشد و به تبعات فاسِد تصمیمات خویش توجه کند و با وصیت مناسب مانع اختلاف، گله‌گزاری، غیبت و… در خانواده شود. اسلام رسیدگی به ذوی‌القربی را تأکید می‌کند. لازم نیست انسان با وجود خویشان نیازمند، همۀ مال خود را خرج دیگران کند. باید در وصیت، بعد از جدا کردن ثلث سهم متوفی، حقی برای یکایک نزدیکان مقرر شود.

تکلیف اموال انسان بعد از مرگ مشخص است. اجرای قانون وصیت استفادۀ صحیح از نعمت است. طبق آیه، انسان در شرایط معمولی وظیفه دارد برای اجتناب از نزاع و درگیری، وصیت کند. طبق شرع یک‌سوم مال خاص میت است؛ اما برای باقیماندۀ مال وصیت لازم است تا تکلیف ورثه از جمله  والدین و خویشاوندان در تقسیم اموال مشخص باشد. تا بزرگترها، کوچکترها، خویشان و نزدیکان بتوانند طبق قانون از مالِ به‌جا‌مانده بهره‌مند شوند. کلید این انجام وظیفه «بالمعروف» است. افراط و تفریط در وصیت جایز نیست در «بالمعروف» اعتدال رعایت شده است. نه همۀ مال برای میت صرف می‌شود و نه همۀ مال به ورّاث اختصاص می‌یابد، تا مالِ به‌جا‌مانده تلف نشود و بعد از مرگ صاحبِ مال، نزاعی میان ورّاث رخ ندهد. «بالمعروف» یعنی قانون و قاعده رعایت شود. افراد مادام که در قید حیات هستند می‌توانند مال خود را به هر شخص که تمایل دارند هدیه کنند؛ اما این عمل وصیت نیست و از موضوع وصیت خارج می‌شود.

برای پرهیز از معصیت و اختلاف، فرد متدین با رعایت اعتدال وصیت می‌کند. انسان از خدامی‌خواهد: «أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ و إِطْفَاءِ النَّائِرَة»[13]

«خدایا لباس متقین را بر من بپوشان و کار من خاموش کردن آتش باشد.»

«أَلْبِسْنِی» لباس است، که برای همه قابل مشاهده است؛ یعنی اطرافیان ملاحظه کنند که من آتش‌افروز نیستم، و یا شعلۀ آتش را زیاد نمی‌کنم، بلکه سعی در خاموش کردن آتش فتنه، آتش غضب، آتش شهوت، آتش معصیت و… را دارم. آتش با سه روش آب، خاک و گاز خاموش می‌شود.

  1. آب نماد علم است. اهل علم با دانسته‌های خود آتش را خاموش می‌کنند.
  2. خاک نماد تواضع است. تواضع آتش خشم را فرو می‌نشاند. در مواجهه با فرد خشمگین سکوت و حق به جانب او دادن، وضعیت را آرام می‌کند. سپس در یک شرایط خیلی آرام و با آرامش از رفتار پرخاشگرانۀ او اظهار تعجب کنیم که چنین عملی شایستۀ شخصیت مثبت و خوبی‌های فراوان او نبوده است.
  3. گاز، نَفَس ولیّ خداست. نَفَس ولیّ خدا آتش‌ها را خاموش می‌کند. نَفَس اولیاء و دعای خیر آنان آتش را خاموش می‌کند.

بنابراین، در وصیت به‌‌نحوی از مال استفاده شود که هیچ آتشی با ماترک میت برافروخته نشود. گاهی وصیت نادرست و یا وصیّ نادرست اجرای وصیت را دشوار می‌کند و موجب بروز اختلاف در خانواده می‌شود.

 

نعمت روزه

 

«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ  فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیامٍ أُخَرَ  یرِیدُ اللَّهُ بِكُمُ الْیسْرَ وَلَا یرِیدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[14]

«(روزه در) ماه رمضان، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن كتابى است كه) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر كس از شما كه این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آنكس كه بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مى‌خواهد و براى شما دشوارى نمى‌خواهد (این قضاى روزه) براى آن است كه شماره مقرّر روزها را تكمیل كنید و خدا را بر اینكه شما را هدایت كرده، به بزرگى یاد كنید، باشد كه شكرگزار شوید.»

آیه در مورد نزول قرآن و شرایط روزه است. حکمت صوم برای شاکر شدن انسان است. خدا در این ماه از انسان می‌خواهد بابت نعمتِ هدایت، تعظیم او را به جا آورد تا شاید نعمت وصال نصیب او شود.

خدا برای انسان راحتی می‌خواهد و خواهان سختی برای او نیست، بنابراین، اگر کسی در ماه رمضان بیمار و یا مسافر است. می‌تواند در زمان دیگری قضای روزه را به جا بیاورد. به عبارت دیگر، روزۀ ماه رمضان برای انسان‌ها نعمت است. انجام قضای روزه و جبران آن در زمان دیگر نیر نعمت دیگری است. اگر انسان تنها مجوز روزه در ماه رمضان را داشت و به آن‌ها که عذر شرعی دارند در زمان‌های دیگر اجازۀ جبران داده نمی‌شد، حسرت بزرگی بر دل او قرار می‌گرفت و تصور می‌کرد دِر نعمت به روی او بسته شده است و خدا او را قبول ندارد که عذرش را نپذیرفته و امکان جبران به او نداده است؛ اما خدا می‌گوید ما به شما فرصت جبران دادیم. یک سال زمان برای جبران در اختیار انسان قرار داده شده است. فرصت مجدد برای جبران، در خارج از زمانِ مقرر، نعمت است.

محدودیت نداشتن زمان در انجام قضای فریضۀ روزه، نعمتی است که برای انسان عادی تلقی می‌شود. مستغرق بودن در این نعمت آن را در نظر ما عادی جلوه داده است. با یک نگاه عرفانی، روزه، لطف خاص است که علاوه بر دستور به نخوردن، خیلی از شهوات نیز تحریم شده است.

در شرایط عادی مجاز به خوردن و آشامیدن و انجام سایر مباحات هستیم؛ اما در یک بازه زمانی بدون عذر شرعی انجام آن‌ها حرام است. در یک نگاه زیبابین ممنوعیت‌ها و محرومیت‌ها نعمت هستند و احتیاج به شکرگزاری دارند. اگر «وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» تنها معطوف به قسمت پایانی آیه نباشد و کل آیه را در بر بگیرد، انزال قرآن نیز برای شاکر شدن انسان است. و نزول قران نیز نعمت است.[15]

بنابراین در این آیه با دو دیدگاه بحث شکر مطرح شد:

  1. صوم نعمت است و نیاز به شکر دارد. با یک دید وسیع‌تر مُجاز نبودن بعضی از مباحات برای انسان نعمت است. این ممنوعیت ناشی از حب خدا به انسان است که باعث خوشحالی است.
  2. فرصت اعطاشده برای جبران مافات نعمت است. اجازۀ انجام فریضۀ روزه در زمان‌های دیگر به غیر از ماه رمضان، نعمت و باعث خوشحالی انسان است. «لِلصَّائِمِ‏ فَرْحَتَان»[16]‏؛ زیرا خدا راه را باز گذاشته است تا انسان جبران نواقص داشته باشد.

در این جا تذکرچند نکته لازم است:

  1. گاهی انسان حکمی را که خدا برای او آسان کرده است، سخت می‌کند. به طور مثال بعضی از خانم‌ها برای اینکه بتوانند تمام روزهای ماه رمضان را روزه باشند از قرص‌های شیمیایی استفاده می‌کنند با این توجیه که با جمع، سهل‌تر روزه را به‌جای می‌آورند و یا مصرف این قرص‌ها استفاده از اسباب است. غافل از اینکه این امر نشانۀ بی‌فکری است؛ زیرا یک ماده شیمیایی که اضطراری در استفاده از آن وجود ندارد، وارد بدن شده است. در نهایت علت این امر حظّ نفس است. میل فرد، مبنای عمل شده است و دستور و میل خدا نیست. اگر استفاده از این قرص‌ها به بدن آسیب وارد نکند اشکال ندارد. اما گاهی آسیب‌زا هستند و سیستم بدن را برهم می‌زنند. وقتی که خدای سبحان امور را برای انسان آسان اراده کرده است چرا او امور را سخت می‌گیرد. گاهی انسان در سفرهای زیارتی، خصوصاً سفر حج مضطرّ است. اضطرار خیلی جدی دارد، باید مدت طولانی مُحرِم ‌بماند و کاروان قصد برگشت دارد و فرد به دغدغه می‌افتد. در این جا باید مشکل رفع شود؛ اما حتی در همۀ زیارت‌ها هم اضطرار نیست. در زیارت امام رضا علیه‌السلام وقتی شخصی با عذر شرعی بیرون از حرم ایستاده است، امام برای دیدن او بیرون می‌آید. امکان ندارد امام رئوف به دیدن زائری که مسافت طولانی را برای زیارت ایشان طی کرده است و اکنون با عذر شرعی نمی‌تواند خدمت ایشان برسد، نروند.
  2. یُسر، انجام کار با میل‌و‌رغبت است. خدا نمی‌خواهد کارها را به زور یا با تکلّف انجام دهیم، بلکه اراده کرده است امور را با سهولت و با میل انجام دهیم. خدا قادر بود بر فرد حائض روزه را تکلیف کند؛ اما آسان گرفت. خدا می‌خواهد تا انسان در انجام وظیفه، طالب وصل به او باشد، نه این که وصل برای آدمی بار و تکلیف شود.

 

تاریخ جلسه: 94/12/9 ـ بخش 9

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]. عیون الحکم و المواعظ، ص133.

[2]. سفینة‏البحار، ج 1، ص 22.

[3]. کامل الزیارات، ص220.

[4]. سوره سبأ، آیه13،

[5]. سوره اعراف، آیه 7.

[6]. سوره بقره آیه 177

[7]. سوره بقره، آیه 178

[8]. خمسه نظامی؛ لیلی و مجنون

[9]. اقبال الاعمال، ج1، ص224.

[10]. سوره بقره، آیه 179.

[11]. مستدرک الوسائل، ج18،ص419.

[12]. سوره بقره، آیه 180.

[13]. دعای بیستم صحیفه سجادیه؛ مکارم الاخلاق

[14]. سوره بقره آیه 185

[15]. در آیات بعدی توضیح داده خواهد شد.

[16]. کافی(ط-الاسلامیه)،ج4، ص65.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *