مقدمه
به لطف حضرت حق در خدمت سوره مبارکۀ بقره موضوع شکر را بررسی میکنیم. گفته شد شکر عبارت است از:
- شناخت نعمت؛
- خوش بودن به واسطۀ نعمت؛
- مصرف صحیح نعمت؛
- استفاده از نعمت برای رسیدن به منعم.
ارتباط انفاق با شکر
«يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيم»[1]
«و به یاد آر هنگامیکه ما خانه کعبه را مرجع امر دین خلق و مقام امن مقرّر داشتیم و دستور داده شد که مقام ابراهیم را جایگاه پرستش خدا قرار دهید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که حرم مرا از بت بپردازید و پاکیزه دارید برای اهل ایمان که به طواف و اعتکاف حرم آیند و در آن نماز و طاعت خدا به جای آرند.»
از پیغمبر سؤال میشود، چه چیز و به چه مقدار انفاق کنیم؟ قرآن دو جواب میدهد:
- «قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ»: هرچه انفاق میکنید خوب و بهترین باشد. پَستها را انفاق نکنید؛ یعنی قابلیت انفاق داشته باشد.
- «فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» به والدین، نزدیکان، یتیم و مسکین، انفاق کنیم.
اولین نکتۀ قابل توجه در آیه، ارتباط بحث انفاق با شکر است، گفته شد شکر، مصرف صحیح موجودی اعم از مال، جان، توان و … است. قرآن میفرماید: اولویت مصرف موجودی در انفاق، با امور ارزشمند است: «مِنْ خَيْرٍ». مثلأ صرف وقت برای خدا، در بهترین زمان شبانه روز؛ یعنی سحر و بینالطلوعین اولویت دارد. یا در مورد مال، باید از بهترین مال برای انفاق استفاده کرد تا مصداق «مِنْ خَيْرٍ» باشد. در بحث شکر، مصرف نعمت در قسمت اعلی است، نه قسمت بیارزش. توجه به این نکته لازم است که «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»[2] «همانا اگر شكر كنيد، قطعاً (نعمت هاى) شما را مى افزاییم.» هرچقدر نعمت را بایگانی نکرده و آن را صحیح مصرف کنیم، موجودی ما افزون میشود. بالاترین خرج برای خدا که از جسم و مال ارزشمندتر است، مصرف دل و قلب برای خداست. به تعبیر دیگر گاهی عمل صالح انجام میشود؛ اما نیت، خالص نیست، گاهی نیت، خالص است؛ اما عمل صالح در میان نیست. شکر، یعنی عمل با نیت خالص انجام شود.
بنابراین اولاً باید نعمت شناخته شود، ثانیاً بعد از شناسایی نعمت، بهترینهای آن برای خدا خرج شود، نه پَستترینش، تا شکر نعمت به جا آورده شود.
نکتۀ بعدی، مراتب و ردهبندی شکر نعمت است. شکر، قاعده و قانون دارد، به طور مثال اگر والدین و اقربین محتاج هستند، انفاق به یتیم و مسکین ناشکری است. نزدیک بودن نیازمندان به انسان نعمت است. اگر انسان برای انفاق، مجبور به طی مسافتهای طولانی نیست و مثلأ در همسایگی او نیازمندی وجود دارد، آسودگی در پرداخت انفاق، نعمت است. حتی در بحث فقهی زکات واجب، مثل زکات فطریه، باید پرداخت فطریه از محلۀ فرد شروع شود، حتی برخی از فقها معتقدند مادام که در محل زندگی زکاتدهنده محتاج وجود دارد، پرداخت فطریه در محلۀ دیگرجایز نیست و ذمۀ فرد هنوز از زکات بریء نشده است.
شکر ناشناختهها
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[3]
«حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید؛ ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن است و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما علم ندارید.»
قرآن میگوید، بعضی از امور در زندگی برای شما سخت و دردآور است؛ اما در عین حال در بطن خود، نعمت است. به طور مثال انسان جهاد واجب را دوست ندارد و باعث آزار اوست؛ زیرا طبیعتأ انسان راحتطلب و بهدنبال آسایش و آرامش است و مشتاق جد و جهد و مبارزه نیست؛ اما قرآن میگوید: «عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ». همانطور که اولین رکن شکر، شناخت نعمت بود، اینجا هم شناخت این وظیفه لازم است. گاهی اوقات بعضی از امور ناخوشایند، مقدّر انسان و ضروری است و به میل و خواستۀ او عمل نمیشود:«كُتِبَ عَلَيْكُمُ»؛ اما انسان با این امور ناخوشایند ساخته میشود و توانمندیهای بالقوه او بازیابی میشود و به فعلیت میرسد. در سختیها نهتنها کمالات انسان ظهور میکند و زمینگیر نیست، بلکه با شدت و سرعت حرکت میکند. کلمۀ«خَيْرٌ» نکره است؛ یعنی انسان کمالات پشتپرده و ملکوت امور ناخوشایند را نمیبیند.
از طرف دیگر، انسان اموری را دوست دارد؛ اما برای او شر است. او راحتی، رفاه، امنیت و … را دوست دارد؛ اما چه بسا برای او محرومیت میآورد و شَرّ است و او را از رسیدن به بعضی مقامات و کمالات محروم میکند؛ بنابراین لازم است منفعت را پشتپردۀ ضرر شناسایی کند.
شکر دفع ضررها
در دعاها آمده است: «خدایا ضررهایی که از من دفع میکنی بسیار بیش از نعماتی است که میدهی.» به لطف حضرت حق سختیهای بسیار زیادی از زندگی انسان دفع میشود؛ بنابراین شکر دفع ضررهایی که هر لحظه ممکن است به زندگی وارد شود، بیش از شکر جلب منافع است. به طور مثال، لطف تولد نوزاد سالم، شایان شکر جدی است؛ زیرا خطرات فراوانی از زمان انعقاد نطفه تا هنگام تولد، نوزاد را تهدید میکند، یا طلب علم برای کودک زحمت دارد، از بیداری صبح تا سختی تحصیل، حتی دیدن زحمت طفل برای مادر نگران کننده است؛ اما بدون تحمل این سختی، فرد، عالم نمیشود.
انسان زیبابین باور دارد در زندگی دفع خطرات از نعمتهایی که دریافت کرده است بسیار بیشتر است. اگر انسان سختیهای زندگی را نعمت ببیند، هیچ وقت از خدا درخواست جدایی از سختیها را نمیخواهد؛ زیرا در رخصت از سختیها ترفیع مقام وجود ندارد و کمالی نصیب او نمیشود؛ اما در سختیها روزبهروز ارتقاء وجود دارد. حتی در مورد مرگ و زندگی ظاهراً کندن لباس کثیف و کهنۀ بدن مادی سخت است و انسان از آن کراهت دارد و نمیخواهد از آن جدا شود؛ اما خدا میخواهد بدن کهنه را بگیرد و وجودی جدید ببخشد.
مرگ نعمت است: «هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ». انسان بیماری را نمیپسندد؛ اما گاهی قدر سلامتی را در بیماری درک میکنیم.
شکر از خلق
«وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين»[4]
«و براى زنان طلاق داده شده، بهرهى مناسبى است كه (پرداخت آن) بر مردانِ پرهيزكار سزاوار است.»
متقی وظیفۀ دارد طبق عرف، بعد از طلاق علاوه بر مهریه، بهرۀ مالی نیز به زن مطلّقه بدهد( البته مفسرین میگویند مستحب است و واجب نیست.) تا جدایی با خوبی و خوشی باشد؛ اما متأسفانه در جامعۀ ما بحث طلاق نهتنها به شیوۀ قرآنی نیست، بلکه مرافعه، آبروریزی، تضییع حق طرفین، بدگویی و … مشاهده میشود.
در ارتباط این بحث با موضوع شکر لازم به توجه است که شکر، گاهی از خالق و گاهی از مخلوق است. شکر زمانِ خوشی زن و مرد با یکدیگر این است که هنگام اجرای حکم طلاق، حق یکدیگر را زیر پا نگذارند. استفادۀ صحیح نعمت آن است که مرد مقداری از مال خود را پرداخت کند تا چشم طرف مقابل از زندگی آیندۀ او برداشته شود.
استفادۀ صحیح از نعمت؛ مصداق شکر
«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ»[5]
«كيست كه به خداوند وام دهد، وامى نيكو تا خداوند آن را براى او چندان برابر بيافزايد و خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مىسازد، و به سوى او بازگردانده مىشويد.»
خداوند غنی مطلق است و کل عوالم وجود متعلق به اوست و به دیگران احتیاج ندارد؛ اما میگوید: «به من قرض بدهید!» با کمی تأمل متوجه میشویم در این درخواست تا چه حد نعمت وجود دارد و چقدر خداوند بر ما منت گذاشته است که با وجود بینیازی، از ما درخواست قرض دارد. «قرض» از مادۀ «مقراض»، بهمعنای قیچی است، در معامله با خدا و قرض دادن به او، انسان از رذائل اخلاقی بخل، حرص و … جدا شده و دارای بها و ارزش میشود.
خدای سبحان کاملِ بالذات است و قصد او از این درخواست، رشد انسان و ارزش دادن به اوست تا نهتنها با بدخرجی و ولخرجی سرمایۀ خویش را نابود نسازد، بلکه خداوند این سرمایه را چند برابر میکند:«فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً».
دو نکته در این آیه قابل ذکر است:
- شناخت نعمت: درخواست غنی مطلق از فقیر مطلق، نعمت بزرگی است، مثل کسی که صاحب طاقههای بزرگ پارچه است؛ اما از دیگران درخواست نواری از پارچههای خویش میکند و حتی از کیفیت نوارهای دریافت شده تمجید میکند. باید توجه داشته باشیم که تحصیل مال با توفیق الهی است و معاملۀ آن با خداوند هم نعمت دیگری است که با لطف حق انجام شده است: «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ». همۀ تکالیف الهی نعمت است و خداوند محتاج بندگی و اطاعت انسان نیست.
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد[6]
- استفادۀ صحیح از نعمت: به کارگیری نعمت در امور صحیح، نعمت دیگری است که از جانب خداوند به انسان عطا شده که محتاج شکر جداگانه است؛ زیرا بسیاری از انسانها نعمتهای خود را شناختند؛ اما درست مصرف نکردند. بعضی از انسانها هنوز به نعمت، تعلق خاطر دارند و هنگام معامله با خدا، راضی به خرج کامل آن نیستند؛ اما وقتی انسان اجازۀ خرج نعمت برای خدا دارد، باید، فورأ اجابت کند.
رویگردانی از فرمان پیامبر، مصداق ناشکری
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»[7]
«آيا نديدى گروهى از بزرگان بنىاسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند: براى ما زمامدار (و فرماندهى) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم، او گفت: آيا احتمال مىدهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و) پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه و فرزندانمان رانده شدهايم؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت، جز عدّه اندكى، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است.»
داستان قوم بنیاسرائیل است که به پیغمبرخود گفتند برای ما پادشاه و فرماندهای تعیین کن تا با دشمنان مبارزه کنیم. وقتی که پیغمبر، فرماندۀ لشکر را تعیین کرد، نافرمانی کردند. این عمل از مصادیق ناشکری است.
به طور مثال، بعضی از بهانهگیریها مصداق ناشکری است. مثلأ در جوانی آرزوی آسایش دوران پیری و در پیری آرزوی قوای بدنی دوران جوانی را دارند و یا انسان مریض طالب سلامت است؛ اما در هنگام سلامتی از کار و تلاش شکایت دارد! یا گاهی دانشجو درخواست دارد: «رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا»[8]«خدایا علم مرا زیاد کن.»؛ اما وقتی عالم شد از فهم و درک مسائل شکایت دارد!؛ زیرا باید حرص نادانی دیگران را بخورد دارد. عموم مردم وقتی به نعمتی که متقاضی آن بودند نائل میشوند؛اعراض میکنند، مگر تعداد اندکی. حتی قران در آیۀ دیگری میفرماید: «قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»[9] «تعداد کمی از مردم شکر نعمت را به جای میآورند.»
مصادیق این آیه در زندگی، فراوان است. افراد برای ازدواج دعا میکنند؛ اما بعد از ازدواج از بار مسئولیت به تنگ میآیند. طلب فرزند دارند؛ اما از مشکلات سرپرستی فرزند گلهمند هستند. گاهی بعضی از دانشجویان و طلاب شکایت دارند که بزرگ کردن کودک و به اصطلاح بچهداری، کار و تلاش آنان را محدود کرده است! در جواب باید گفته شود لازم است این افراد زاویۀ نگاه خود را اصلاح کنند و بدانند در حال تربیت انسان هستند. در روایات است که برای هر بار مکیدن نوزاد از سینۀ مادر صواب آزاد کردن یک برده برای مادر نوشته میشود. نه یک بار شیر خوردن بلکه هر یک بار مکیدن.
دلیل ناشکری عموم مردم این است که ابتدا نعمت را درخواست میکنند؛ اما وقتی نصیبشان شد، تحمل سختی آن را ندارند و از نعمت اِعراض میکنند. در ابتدا خیال میکردند با نعمت، ترفیع درجه نصیب آنها میشود؛ اما بعد از دریافت نعمت متوجه میشوند هر رتبهای زحمت دارد و حوصلۀ تحمل زحمت را ندارند و از نعمت ناشکری میکنند! خدای سبحان ظرف وجودی ما را برای قبول نعمت گسترش داده که توفیق درخواست به ما میدهد.
ظلمی که در آیه مطرح شده این است که انسان بهدلیل زحماتی که قبول نعمت به همراه دارد برای خود محدودیت و محرومیت ایجاد میکند و خود را از نیل به کمالات خاص محروم میسازد. یادگیری، تأهل، بچهداری و … زحمت دارد؛ اما مهم این است انسان برای خود محدودیت قائل نشود و باور کند میتواند بهراحتی از مشکلات عبور کند. اگر انسان از ظرف محدود دنیا، عبور کرد و به فضای نامحدود الهی رسید، رحمت، لطف و رأفت بیانتهای حق را مشاهده میکند و متوجه میشود این نعمت، ارزش تحمل زحمت را داشته است.
شکرِ محرومیتها
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»[10]
«پس هنگامى كه طالوت، سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت:خداوند شمارا به يك نهر آب آزمايش مىكند، پس هر كه از آن بنوشد از من نيست و هركس از آن نخورد از من هست، مگر آنكه با دست، مشتى برگيرد (و بياشامد.) پس (همين كه به نهر آب رسيدند،) جز اندكى همه از آن نوشيدند، سپس هنگامى كه او و ياوران با ايمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را ديدند) گفتند: امروز ما توانايى مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم. امّا آنها كه اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قيامت ايمان داشتند) گفتند: چه بسا گروهى اندك كه با اذن خدا بر گروهى بسيار پيروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان) است.»
آیه به این نکته اشاره دارد که همۀ انسانها، حتی انسانهای خوب، در طول زندگی با امتحانات، غربال میشوند. سپاهیان طالوت در طول سفر به نهری رسیدند، فرماندۀ لشگر به آنان گفت: «اگر میخواهید از من باشید نباید از این نهر بنوشید مگر در حد یک مشت.»؛ اما اکثر آنان گفتند:«ما نمیتوانیم نخوریم.»
ربط این آیه با بحث شکر این است که بعضی از محرومیتها در زندگی نعمت است. منع خوردن طبق آیه، نعمت است. گاهی لازم است در وجود انسان خانهتکانی صورت پذیرد و بعضی امور ناپسند از او جدا شود تا فضا برای دریافتهای مناسب آماده باشد. وجود بعضی از ممنوعیتهای الهی، نعمت است.
آیه اشاره دارد که بعضی از سپاهیان، با چشمِ زیبابین، محرومیت از نوشیدن آب را نعمت دانستند و اطاعت کردند، دستۀ دیگر آن را تازیانه عذاب فرض کرده و سرپیچی کردند. در صورتیکه نخوردن آب توان و قدرت مبارزۀ آنها را مضاعف میکرد؛ بنابراین گاهی با مصرف کمتر، توان بیشتری داریم[11]. با ادبیات دیگر، نعمت الهی فقط شامل انجام طاعت نیست، گاهی محرومیت و ترک بعضی از امور نعمت است. ترک رذائل اخلاقی غیبت، دروغ، تهمت… و یا فجور مالی ربا، رشوه…، نعمت هستند، اگر این محرومیتها نبود، انسانیت و فطرت انسان نابود میشد.
تاریخ جلسه: 94/12/11 ـ بخش 11
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[3]. سوره بقره، آیه 216
[5]. سوره بقره، آیه 245.
[6]. رباعیات خواجه عبداله انصاری
[7]. سوره بقره، آیه 246.
[8]. سوره طه، آیه 114.
[9]. سوره سبا، آیه 13.
[10]. سوره بقره، آیه 249.
[11]. در تفاسیر عرفانی این نهر، نهر دنیا ست که باید به حداقل قناعت شود.