عزت نفس (در صحیفۀ سجادیه) ـ بخش پنجم

مقدمه

 

دانستیم که عزت نفس به‌معنای خودارزشمندی است، یعنی انسان ارزش خاصی را برای خود قائل باشد و برای حفظ آن از بسیاری از اخلاق و افعال نامناسب کناره‌گیری و خود را به بسیاری از حالات، نیّات و کارهای مناسب ملتزم کند.

اهمیت و ضرورت عزت نفس به خاطر فراهم کردن موقعیتی برای شکوفایی انواع استعدادهایی است که خدای سبحان به بنی‌آدم عطا کرده است. هر چقدر در جهت ارزشمندی خود، گام برداریم استعدادهای کمالی بالقوۀ ما به فعلیت می‌رسند؛ لیکن اگر ارزش ذاتی خود را نادیده بگیریم، استعدادها در ما دفن می‌شوند؛ همانند آنچه خداوند در قرآن می‌فرماید:

«وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[1]

«و بى‌شک محروم و نااميد شد هر کس که آن (نفس خود) را به پليدى آلود.»

«خِیبِه» به‌معنای ناامیدی و افسردگی است؛ پس چنین فردی از هیچ گونه موفقیتی در زمینه‌های گوناگون بهره‌مند نیست.

نکتۀ مهم دیگر این است که علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، انجام مستحبات نیز باعث افزایش عزت نفس ما می‌شوند؛ مثلاً مسواک زدن، غسل زیارت، آراستگی ظاهری و… همانطور که پیامبر اکرم هر گاه می‌خواستند در جمعی حاضر شوند، موی شانه شدۀ خود را در آینه و یا آب می‌دیدند؛ در واقع همۀ این امور در جهت حفظ و خدشه‌دار نشدن ارزش ما در مقابل دیگران است.

حتی نواهی الهی نیز در جهت حفظ خودارزشمندی ماست! به طور مثال ما از تجسس نهی شده‌ایم، اگر دقت کنیم کسانی که در بین حرف دو نفر، رندانه دربارۀ موضوع بحثشان سوال می‌پرسند از اعتباری که نزد ما داشتند ساقط می‌شوند. ممکن است ظاهراً مقابله‌ای با آنان صورت نگیرد؛ اما قطعاً دیگر در جایگاهی که پیش از آن قرار داشتند، نیستند؛ در نتیجه به‌تدریج ارزشی که خداوند پیش از تجسس برای انسان قرار داده بود، از دست می‌رود. همچنین باید توجه داشته باشیم که عزت نفس یک امر ذاتی در انسان‌هاست همانطور که یک کودک بدون اینکه خدمتی به ما کرده باشد عزیز است؛ پس ما به‌دنبال کسب آن نیستیم؛ بلکه باید در جهت حفظ عزت نفس خویش بکوشیم.

 

راهکارهای ماندگاری عزت نفس

 

1. پرهیز از  تکلف­ها

 

گاهی اوقات خود را به اموری ملزم می‌کنیم که اهمیت چندانی نداشته‌اند.

«وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ(علیه السلام):
مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُکمْ، وَ إِنَّکمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکمْ فِي دُنْيَاکمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِکمْ؛ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار»[2]

«امیرالمؤمنین هنگامى که به شام مى رفت، دهقانان شهر انبار به ديدارش آمدند. از اسب‌ها پياده شدند و پيشاپيش حضرت، دويدند. از ایشان پرسيد: اين چه کار است که مى‌کنيد؟! گفتند: که اين عادت ماست در بزرگداشت فرمانروايانمان. امام فرمود: اين کارى است که اميرانتان از آن سود نبردند و شما خود را در زندگى به مشقت مى‌افکنيد و در آخرت به بدبختى گرفتار مى‌آييد. چه زيانبار است مشقتى که در پى آن عذاب باشد و چه سودمند است آسودگى همراه با ايمنى از عذاب خدا.»

وقتی کسی رنج می‌کشد و برای ادای تعظیم و احترام به‌دنبال کسی می‌دود، گاهی خسته و ناراحت می‌شود و ممکن است زیر لب شکایتی کند که همین امر باعث خسارت در آخرت است. در حقیقت در این بحث، انسان هم متحمل رنج و سختی می‎‌شود و هم در آخرت عقوبت را درپی دارد. بنابراین برای انجام برخی از آداب، نباید خود را بیش از حد به تکلّف بیندازیم و لزوماً بیشتر و سخت‌تر کار کردن موجب محترم شدن ما نیست.

 

نمونه‌های به تکلف انداختن خود

 

  1. برای مثال کسی تعریف می‌کرد که آنقدر در پیاده‌روی سه شبانه‌روزی نجف تا کربلا برای اربعین خسته شده بود که تمام مدتی که کربلا اقامت داشت، مریض بود و اصلاً لذت زیارت را درک نکرد، همچنین دائماً از اطرافیانش انتظار داشت که به او رسیدگی کنند؛ اما قاعدتاً آن‌ها می‌خواستند به حرم بروند و زیارت کنند. ما در هیچ یک از روایات نداریم که باید تمام مسیر نجف تا کربلا را پیاده‌روی کنیم! هر کس با توجه به شرایط خود می‌تواند مقدار مسافت پیاده‌روی خود را تغییر دهد. وقتی بیهوده خود را دچار زحمت و سختی کنیم، به‌تبع رفتار نامناسبی با اطرافیانمان خواهیم داشت و همین امر، ارزش ما را در انظار دیگران کاهش می‌دهد.
  2. یا مثلاً ممکن است کسی مریض باشد و دکتر او را منع کرده باشد؛ اما می‌گوید برای امام حسین علیه‌السلام فرق دارد! در حالی‌که در طول سفر بار وی روی دوش اطرافیان است و وقتی از این سفر برگردد مدام در بیمارستان است و اطرافیانش را به دردسر می‌اندازد؛ به همین دلیل عزت نفس او در نظر دیگران خدشه‌دار می‌شود.
  3. گاهی انسان کج‌فکر است! مثلاً مهمان بیشتر از پذیرایی، از میزبان انتظار استقبال و روی گشاده دارد! اما گاهی ما آنقدر خود را با تهیۀ یک غذای سخت خسته می‌کنیم که حتی فرصت تعویض لباس خود را نداریم و یا نمی‌توانیم چند دقیقه در کنار مهمان خود بنشینیم و با او احوالپرسی کنیم. در حالی‌که مهمان حاضر است یک غذای ساده بخورد؛ اما در خانۀ میزبان تکریم شود. نباید تصور کنیم که هر چه کاری زحمت بیشتری داشته باشد، عرضۀ بهتری هم خواهد داشت! اکثر اوقات با همین تصور اشتباه به عزت نفس خود صدمه وارد می‌کنیم. وقتی قرار باشد ما میزبان باشیم باید غذایی را که برایمان آسان است، تدارک ببینیم تا وقتی می‌گوییم زحمتی نبود! تعارف بیهوده نباشد و صادقانه گفته باشیم.
  4. یا مثلا وسواس در نظافت منزل! کسی بود که وقتی سرویس بهداشتی خانه را می‌شست دیگر کسی اجازۀ استفاده از آن را نداشت! این امور از گرمی خانواده‌ها کم می‌کند، در حالی‌که در خانه باید به اعضای خانواده خوش بگذرد. یا مثلاً انسان‌ها در سنی که نوه دارند باید رنگ مبل و فرش خانه‌هایشان به گونه‌ای باشد که اگر کثیف شد بتوانند آن را به‌راحتی تمیز کنند و مدام در حال تذکر و هشدار به فرزندان نباشند! اگر برخلاف این باشد خودِ ما مانع ایجاد گرمی در خانواده شده‌ایم. یکی از دلایلی که در گذشته سالمندان عزت بیشتری نسبت به اکنون داشتند، این است که در قدیم در خانه، کودکان آزادی بیشتری داشتند و مدام ترس از کثیف و خراب شدن وسایل منزل وجود نداشت.

پس آموختیم که بسیاری از زحمات ما باعث از بین رفتن ارزش شخصیت ما می‌شود و نه‌تنها ثواب اخروی را برای ما به‌دنبال ندارد؛ بلکه در آخرت، دچار عقوبت خواهیم شد.

 

2. جبران الطاف دیگران با لطف بیشتر

 

«وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْک يَدٌ فَکافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا»[3]

« و چون به تو احسان کردند، بيشتر از آن ببخش.»

راهکار دیگر برای حفظ و افزایش عزت نفس آن است که هنگامی که یک دست برای لطف به سمت ما دراز می‌شود، اضافه بر آن را جبران کنیم. « يُرْبِي» از مادۀ ربا به‌معنی زیاده است. نکتۀ مهمی که در این مبحث وجود دارد این است که لطف دیگران را نباید رد کنیم؛ زیرا:

« لاَ يَأْبَى اَلْکرَامَةَ إِلاَّ اَلْحِمَارُ»[4]

«رد کردن احسان مردم نشانۀ نفهمی انسان است.»

با قبول الطاف دیگران به آن‌ها احترام گذاشته‌ایم. اگر تصور کنیم لطفی که دیگران در حق‌مان انجام داده‌اند، چه قولی و چه فعلی، وظیفۀ آنان بوده است، به عزت نفس‌مان خدشه وارد کرده‌ایم؛ حتی اگر درصدد جبران آن لطف به اندازۀ خودش بربیاییم، باز هم به خودارزشمندی خویش صدمه وارد کرده‌ایم.

وقتی بیش از الطاف دیگران به خود، به آنها لطف می‌کنیم، آنان ما را مستغنی و بی‌نیاز از خودشان می‌بینند. مثلاً در حرم کسی در کنار خودش به ما جا می‌دهد، ما که جایی نداریم که در عوض به او بدهیم؛ اما می‌توانیم اینگونه دعایش کنیم: «ان شاءالله خداوند در بهشت در کنار انبیاء و اولیائش به شما جای دهد.» هرگز نباید به دیگران بدهکار بمانیم و خیری که از ما به اطرافیانمان می‌رسد باید بیشتر از خیری باشد که از سوی آنان دریافت کرده‌ایم.

 

3. شهامت نه‌گفتن

 

«وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْکمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ»[5]

«هيچ کس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند که نمى داند حيا نکند و (صريحاً) بگويد: نمى‌دانم!»

یکی دیگر از راهکارهای حفظ عزت نفس این است که اگر دربارۀ آنچه نمی‌دانیم از ما سؤال شد، صراحتاً بگوییم:«نمی‌دانم.» گاهی بعضی افراد تصور می‌کنند که مثلاً وقتی نوه‌شان یک سؤال می‌پرسد، کسر شأن است اگر بگویند نمی‌دانند. در حالی‌که اینگونه نیست! وقتی به او می‌گوییم: نمی‌دانم، او نیز یاد می‌گیرد که نیازی نیست انسان‌ها در همۀ زمینه‌ها متخصص باشند و جواب همۀ سؤالات را بدانند!

خدای سبحان به ما لطف کرده است و از یک سری از امور آگاهی داریم؛ اما بسیاری از امور را هم نمی‌دانیم.اعتراف به ندانستن، هم باعث اثبات صداقت ما به دیگران می‌شود و هم انگیزه‌ای برای آموختن ایجاد می‌کند، همچنین باعث می‌شود مردم به ما اعتماد کنند و بدانند که فقط در زمینه‌هایی که آگاهی داریم، اظهار‌نظر می‌کنیم.

در شرح حال یکی از علمای بزرگ گفته‌اند: تفاوتشان با اطرافیانشان این بود که اگر در یک روز صد و هشتاد سوال از او می‌شد و نود مورد را نمی‌دانست، بدون خجالت می‌گفت:«نمی‌دانم.»

 

حاضرجوابی؛ عامل ذلت نفس

 

«لَا يَسْتَحِيَنَّ» نون تأکید دارد! یعنی هیچ یک از ما نباید از اعلام نداستن جواب سؤال خجالت بکشیم. اتفاقاً این حکمت از فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین به ما نشان می‌دهد که همیشه و در همۀ موضوعات، اصطلاحاً حاضر جواب بودن وجهۀ اجتماعی خوبی ندارد و به عزت نفس ما خدشه وارد می‌کند.

 

4. شرم نداشتن از یادگیری

 

«وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ»[6]

« و اگر کسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نکشد.»

ما باید درصدد یادگیری آنچه نمی‌دانیم، برآییم. خجالت از یادگیری به عزت نفس ما خدشه وارد می‌کند. برخی انسان‌ها از سن خود خجالت می‌کشند و معتقدند که آموختن از سن آن‌ها گذشته است! در حالی‌که پیامبر اکرم می‌فرماید:

«اُطْلُبُ العِلمَ من المَهْد الى اللَّحْد»[7]

«از گهواره تا گور دانش بجوی.»

اوایل انقلاب که کلاس‌های سوادآموزی رونق گرفته بود، سالمندان با کمال افتخار در کلاس‌های درس حاضر می‌شدند و سن خود را برای یادنگرفتن بهانه نمی‌کردند. پس در هر سنی که باشیم، می‌آموزیم و خدا را بابت توفیق یادگیری شکر می‌کنیم.

 

ضرورت اتقان کار

 

منظور از یادگیری در اینجا یک علم خاص نیست، حتی جزئیات پخت یک غذا، خانه‌داری، همسرداری، برخورد صحیح با عروس و داماد و… همۀ امور زندگی ما در هر سنی نیاز به یادگیری و داشتن مهارت دارند. نکتۀ قابل توجه این است که وقتی برای آموختن یک امر اقدام کردیم، آن را به‌خوبی فرا بگیریم و به یک آموزش سطحی بسنده نکنیم. پیامبر اکرم می‌فرماید:

«رَحِمَ اللَّهُ مَنْ عَمِلَ عَمَلًا فَأَتقَنَه»[8]

«خدا رحمت کند کسی را که هر گاه کاری را انجام می‌دهد، محکم‌کاری می‌کند و با اتقان آن را انجام می‌دهد.»

مثلاً یک نفر که قرار است دکمۀ یک لباس را بدوزد، طوری محکم بدوزد که اگر کسی که آن را پوشید، روزی پنج بار برای وضو باز کرد هنوز هم محکم باشد؛ اینگونه عزت نفس فرد خیاط محفوظ می‌ماند. بیگانگان این حدیث را بهتر از ما آموخته‌اند! هر چه می‌سازند مقاومت بسیار زیادی دارد. در ایران یک مهندس مسلمان متدین یک ساختمان را می‌سازد؛ اما بعد از چند ماه خراب می‌شود. این موضوع عزت نفس آن مهندس را خدشه‌دار می‌کند.

 

ضرورت مهارت در آموخته‌ها

 

بنابراین باید هر چه را یاد گرفتیم، در آن مهارت پیدا کنیم! اگر در کاری که انجام می‌دهیم ماهر نباشیم، در نهایت مدام باید عذرخواهی کنیم و این امر به عزت نفس ما صدمه می‌زند. در نهج البلاغه حضرت می‌فرماید:

« الْمُنَافِقُ يُسِيءُ کلَّ يَوْمٍ وَ يَعْتَذِرُ»[9]

«منافق هر روز بدى مى کند و پوزش مى‌طلبد.»

 

5. پرهیزاز ناتوانی

 

« اَلْعَجْزُ آفَةٌ»[10]

«به ستوه آمدن، آفت است.»

ناتوانی یک آسیب است، چرا باید تصور کنیم که از یک سنی به بعد دیگر قابلیت یادگیری نداریم؟! امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَی بِکَ»[11]

«تا وقتی درد با تو همراهی می‌کند با آن بساز.»

پس تا وقتی که درد با ما همراهی می‌کند باید با آن سازگاری داشته باشیم وگرنه عزت نفس ما در مقابل دیگران خدشه‌دار می‌شود. سال‌ها پیش یک نفر بود که در جلسات ما حاضر می‌شد، او همزمان شیمی‌درمانی می‌کرد؛ اما در کلاس‌ها هم حاضر بود! چنین فردی در انظار مردم مقاوم و عزیز جلوه می‌کند.

گاهی تصور می‌کنیم که هر چقدر خود را ضعیف نشان دهیم، نزد مردم محبوب می‌شویم در حالی‌که برعکس، خودمان ارزش و احترام خود را کاهش داده‌ایم.

 

6. ثناگوییِ همیشگی خداوند

 

«و ما اَجْرى‌ عَلى‌ لِسانى مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ اَوْ هُجْرٍ اَوْ شَتْمِ عِرْضٍ اَوْ شَهادَةِ باطِلٍ اَوِاغْتِيابِ مُؤْمِنٍ غآئِبٍ اَوْ سَبِّ حاضِرٍ وَ ما اَشْبَهَ ذلِک نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَک، وَ اِغْراقاً فِى الثَّنآءِ عَلَيْک، وَ ذَهاباً فى تَمْجيدِک، وَ  شُکراً لِنِعْمَتِک، وَاعْتِرافاً بِاِحْسانِک، وَاِحْصآءً لِمِنَنِک»[12]

«و آنچه بر زبانم جاری می‌کند از فحش و بدگویی یا ناسزا به ناموس مردم، یا شهادت باطل، یا غیبت مؤمن غایبی، یا دشنام به حاضری و آنچه شبیه این‌هاست، همه را سخن به حمد و سپاست و مبالغه در ثنایت، و فرو رفتن در تعظیمت و شکر نعمتت و اقرار به احسانت و شمردن نعمت‌هایت قرار ده.»

به خداوند عرض می‌کنیم:خدایا! گاهی شیطان حرف‌های نادرستی را بر سر زبان ما می‌گذارد که حتما به شخصیت ما صدمه می‌زند. مانند ناسزا گویی یا بدگویی؛ حتی ممکن است برخی از ناسزاها خیلی هم رکیک نباشند اما به هر حال با آن حرف، آبروی یک انسان می‌رود. یا مثلاً شهادت دروغ دادن یا غیبت کردن و یا… همۀ این امور عزت نفس ما را خدشه‌دار می‌کنند.

در این فراز از دعای مکارم الاخلاق از خدای سبحان درخواست می‌کنیم که به جای این سخنان، شروع به ثناگویی خدا، شکر نعمات، اعتراف به الطاف و شمارش نعمت‌های خداوندبپردازیم. در واقع راهکار حفظ عزت نفس این است که اجازۀ تسلط شیطان بر سخنانمان را ندهیم. اگر در کنار کسی بنشینیم که مدام شکایت، سرزنش و بدگویی می‌کند، پس از مدت کوتاهی از وی منزجر می‌شویم؛ اما چه کسی باعث انزجار ما از او شد؟ خودش عزت و احترام خودش را از بین برد!

این مورد در حقیقت هم راهکاری برای پیشگیری و هم برای درمان است. راهکار این است که مدام ثناگوی خدا باشیم و الطاف او را ببینیم،حتی وقتی که در کنار بندگان او قرار می‌گیریم به جای عیوب کمی که دارند، به حُسن‌های زیاد آن‌ها توجه کنیم؛ الطاف خداوند به او و خودمان را برایش بشماریم.

 

7. درخواست نمرۀ برتر به جای نمرۀ قبولی

 

«وَفِّقْنى لِلَّتى هِىَ اَزْکى وَ اسْتَعْمِلْنى بِما هُوَ اَرْضى»[13]

«‌و به پاکیزه‌ترین روش توفیقم ده و به اموری که پسندیده‌تر است به کارم گیر.»

قرار ما باید همیشه بر اخذ نمرۀ عالی باشد، هرگز نباید به نمرۀ قبولی بسنده کنیم. اگر قرار ما بر رسیدن به قله نباشد و همیشه در سطوح متوسط قرار داشته باشیم، با یک مانع، باد یا طوفان به‌راحتی به دره سقوط خواهیم کرد.

«اَزْکى» و «اَرْضى» افعل التفضیل هستند. در این فراز از دعای مکارم الاخلاق بیشترین رشد و بیشترین جلب رضایت خدا را از خدای سبحان درخواست می‌کنیم. زندگی نباید سرِ مرزی باشد وگرنه با یک زلزله نابود می‌شود. برای مثال بعضی انسان‌ها می‌گویند: همین که زیر یک سقف با هم زندگی می‌کنیم، کافی است. یا مثلاً بعد از این همه سال همین که بچه‌ها همینقدر ما را قبول دارند، کافی است! هرگز نباید به کم راضی باشیم. چرا اوج و قلۀ امور را از خدای سبحان طلب نمی‌کنیم؟!

 

8. دعا برای رزق واسعِ حلالِ طیب

 

«صُنْ وَجْهى بِالْيَسارِ وَ لاتَبْتَذِلْ جاهى بِالْاِقْتارِ»[14]

«و آبرویم را به توانگری حفظ کن و قدر و منزلتم را به تنگدستی پست مفرما.»

یکی از دعاهای مهم ما طلب رزق واسع، حلال و طیّب است؛ این درخواست در بسیاری از دعاهای بعد از نمازهای ما وجود دارد؛ اما چرا این موضوع اهمیت زیادی دارد؟ زیرا کم شدن رزق به عزت نفس ما اختلال وارد می‌کند. صیانت به‌معنای حفاظت است؛ یعنی از خدای سبحان می‌خواهیم که با بی‌نیازی از خلق، از آبروی ما صیانت کند.

« يَسارِ» یعنی اصطلاحاً دست ما باز و موجودی‌مان فراوان باشد. در واقع «يَسارِ» توانگری مادی و معنوی است.

در ادامه به خداوند عرض می‌کنیم: «لاتَبْتَذِلْ جاهى بِالْاِقْتارِ» «خدایا با تنگ‌دستی آبروی ما را نریز.» ممکن است برخی تصور کنند که اگر بندگی خالصانه و عارفانه‌ای دارند، نباید برای وسعت رزقشان دعا کنند؛ در حالی‌که خدای سبحان فرموده است از من رزق واسعِ حلالِ طیب طلب کنید. مثلاً وقتی یک نفر از ما قرض بخواهد اگر نداشته باشیم تا به او بدهیم، ناراحت می‌شویم! اما اگر به قدری داشته باشیم که بتوانیم به اطرافیانمان کمک کنیم قطعا باعث سرور و شادمانی ما خواهد شد.

اگر ما برای افزایش رزق خود دعا نکنیم، اصطلاحاً مدام چشم‌مان دنبال دارایی‌های دیگران است و اگر به ما هدیه یا قرض ندهند، ناراحت می‌شویم و مذمت‌شان می‌کنیم. همین موضوع عزت نفس ما را خدشه‌دار می‌کند. اموری مانند تلاوت سه سورۀ واقعه در شب‌ها، بیدار ماندن در بین الطلوعین، شکر نعمات، کنار گذاشتن تنبلی و… باعث افزایش رزق ما از طرف خداوند می‌شود، زیرا او رزّاق است.

 

تاریخ جلسه: 1402/5/11 ـ جلسه 5

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. سورۀ شمس، آیۀ 10.

[2]. نهج البلاغه، حکمت 37.

[3]. نهج البلاغه، حکمت 62.

[4]. مکارم‌الاخلاق، ج 1، ص 42.

[5]. نهج البلاغه، حکمت 82

[6]. نهج البلاغه، حکمت 82

[7].  آداب المتعلّمین، محقق، حسینی جلالی، سید محمدرضا، ص 112.

[8]. كنز العمّال،متقی هندی، ج ۳ ص ۹۰۷.

[9]. تحف العقول، ص 248.

[10]. نهج البلاغه، حکمت .4

[11]. نهج البلاغه، حکمت 27.

[12]. صحیفه سجادیه، دعای 20.

[13]. صحیفه سجادیه، دعای 20.

[14]. صحیفه سجادیه، دعای 20.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *