«وَ هَبْ لِی عِصْمَةً تُدْنِینِی مِنْ خَشْیتِكَ وَ تَقْطَعُنِی عَنْ رُكُوبِ مَحَارِمِكَ وَ تَفُكَّنِی مِنْ أَسْرِ الْعَظَائِم»
«و مرا عصمت و نگهدارى (ملكه و صفتى كه موجب دورى گزیدن از گناهان است) ببخش كه به ترس (از عذاب) تو نزدیكم گرداند و از بجا آوردن آنچه حرام و ناروا ساختهاى مرا باز دارد و از گرفتار شدن به گناهان بزرگ رهایم نماید»
درخواست عصمت از خداوند
هبه عطیهای است که رایگان در اختیار انسان قرار میگیرد؛ یعنی فرد در قبال آن کاری نکرده که استحقاق دریافت آن عطیه را داشته باشد. کربلایی احمد تهرانی میگوید: «وقتی در سجده، خدا را به نام «یا وهّاب» صدا میزنیم یعنی «ای خدایی که مجانی میدهی و در قبالش از من چیزی طلب نمیکنی!»»
در این فراز بنده هبه «عصمت» را از خداوند میخواهد. عصمت، به معنای محافظت از خطاست به نحوی که انسان نه تنها گناه نمیکند؛ بلکه فکر گناه را هم در سرندارد؛ به همین جهت در روایات آمده است:
«الْحِكْمَةُ عِصْمَةٌ»[1]
یعنی اگر به انسان عقل نظری و عملی عطا شود؛ نه در تفکر و نه در اجرا خطا نمیکند زیرا کسی که دارای این ویژگی باشد؛ برای تشخیص اشتباه بودن یک تصور یا یک رفتار نیاز به راهنمایی دیگران ندارد بلکه خود، تشخیص میدهد و بعد از تشخیص بد بودن یک امر، سعی در توجیه آن ندارد.
زمانی که از عصمت به عنوان «هبه» یاد میشود به این معناست که بنده کاری انجام نداده است که استحقاق دریافت چنین امری را داشته باشد و تنها به فضل و کرم الهی این هدیه در اختیار او قرار میگیرد.
با توجه به کلمه «لی» مشخص میشود که هر کس، خود باید این هدیه را برای خویش درخواست.
آثار عصمت
در ادامه حضرت، تأثیر و نقش این عصمت را بیان میکنند:
نزدیک شدن به خشیت الهی
«تُدْنِینِی مِنْ خَشْیتِكَ»
«… که این عصمت مرا به خشیت تو نزدیک کند»
یعنی به واسطه این مصونیّتی که خداوند به بنده میدهد، در خلوت و جلوت حضور خداوند را حس کرده و قرب نصیب او میشود.
اگر فعل «تُدْنِینِی» صیغه هفتم و فاعل آن خداوند در نظر گرفته شود؛ معنای جمله اینطور میشود: «… که تو مرا (به واسطه آن عصمت) به خشیت خود نزدیک گردانی!»
در این صورت، به این معنا اشاره میشود که عصمت حقیقی آن است که بنده، تکیهای بر آن نداشته باشد و پرهیز از گناه را از خود نبیند و اعتقادش این باشد که تنها خداوند او را از ارتکاب حرام و اشتباه بازداشته است.
در قرآن آمده است:
«مَنْ یهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد»[2]
«کسی را که خداوند هدایت کند؛ هدایت یافته حقیقی است!»
اگر کسی هدایت را از خود و نتیجه اعمال نیک خود ببیند؛ گمراه است؛ چرا که برای خود وجود قائل شده است.
اگر در زندگی بنده زمینه هدایت فراهم میشود؛ لطف خداوند است نه نتیجه اعمال و اذکار وافکار او. پس هدایت یافته حقیقی کسی است که وجودی برای خود قائل نیست.
تعریف خشیّت
خشیّت یک ترس باطنی است که موجب میشود انسان ادبِ حضور را در برابر پروردگار رعایت کند. این ترس، موجب انس و قرب است نه فرار و دوری.
در قرآن کریم، خشیت، صفت اختصاصی علما معرفی شده است:
«إِنَّما یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[3]
« از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند»
پس بنده در این فراز از خداوند ملکه عصمت میخواهد به گونهای که پرهیز از معصیت، چه در ظاهر چه در باطن، چه در تنهایی و چه در جمع، قانونش باشد. ضمن آن که بنده دائما خود را در حضور دیده و به همین علت از ارتکاب گناه پرهیز میکند. چون «او» میبیند گناه نمیکند؛ چون او «لَطیفٌ بِعِبادِه»[4] و «مالِكَ الْمُلْكِ»[5] و «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء»[6] است ادب حضور را رعایت میکند.
هر چه میزان معرفت بنده بالا برود؛ میزان خضوع و تواضع او در برابر پروردگارش بیشتر میشود. بنده از خدا میخواهد که خضوع و تواضعش تقلیدی نبوده و تنها از سر معرفت نسبت به او باشد.
جدایی از ارتکاب حرام
«وَ تَقْطَعُنِی عَنْ رُكُوبِ مَحَارِمِكَ»
«عصمتی که مرا از ارتکاب حرامهای تو جدا کند»
درحقیقت، بنده با بیان این جمله درخواست میکند که ملکه عصمت، آن چنان در وجود او فعّال باشد که به خودی خود و همیشه از حرام بیزار باشد؛ نه آن که در قلب تمایل به حرام داشته باشد اما از حرام پرهیز کند. مثلا اگر به شخصی در یک ظرف گران قیمت کریستال، یک پرس زباله بیمارستانی تعارف کنند؛ نه تنها به آن دست نمیزند بلکه به آن نگاه هم نمیکند! در این جمله هم مانند جمله سابق میتوان فاعل «تقطعنی» را خداوند در نظر گرفت.
آزادی
«وَ تَفُكَّنِی مِنْ أَسْرِ الْعَظَائِمِ»
«عصمتی که مرا از اسارت عظائم آزاد کند»
مفسرین صحیفه سجادیه، برای عظائم دو معنا در نظرگرفتهاند:
- گناهان کبیره. عصمت مانع اسارت در بند گناهان کبیره است. گناه، اسارت میآورد. اسیر، ذلیل است پس گناه، عزّت فرد را از بین برده و توانمندیها و استعدادهای او را محدود میکند.
اسارت در گناه چگونه است؟ وقتی گناه عادت انسان شود؛ حتی اگر هم بخواهد از آن گناه دست بردارد؛ نمیتواند. یعنی دیگر ارتکاب گناه، دست خودش نیست و گناه مسلط بر اوست. عصمت مانع مسلط شدن گناه بر فرد میشود و اگر هم سهوا خطایی از فرد سر بزند؛ بلافاصله توبه کرده و خطای خود را توجیه نمیکند.
- مصیبتهای سنگین. عصمت مانع اسارت در بند مصیبتهای سنگین است. با این دید میتوان این جمله را توضیح داد:
الف) ابتلاء به انواع مصیبتها در دنیا امریست طبیعی و برای همه افراد وجود دارد[7]. آن چه مهم است گرفتار نشدن و توقف نکردن در آن مصیبتهاست. در زندگی هر فردی نوعی از مشکل وجود دارد؛ یا عزیزی از دست داده یا آسیب جسمی و روحی دیده یا… مهم این است که روح فرد، بزرگتر از مصیبت باشد تا بتواند بر آن مسلّط شده و آن را مدیریت کند. گرفتاری در مصیبت یعنی اندوهِ مصیبت گذشته، که مانع دیدن نعمات و خوشیهای زمان حال و اجرای صحیح وظایف است.
ب) در روایات، اکبرالمصائب، مصیبت در دین معرفی شده است؛ یعنی اگر چنین مصیبتی وارد شود قابل جبران نخواهد بود. بنده در این فراز از خداوند میخواهد عصمتی به او دهد تا او اسیر بیدینی نشود. بیدینی اسارت است؛ به وجود فرد آسیب زده و توانمندیهای او را از بین میبرد.
درخواست پاکی از آلودگی گناهان
«وَ هَبْ لِی التَّطْهِیرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْیانِ»
«و به من هدیه پاک شدن از آلودگی نافرمانی را هدیه بده»
تطهیر از باب تفعیل است و معنای تدریج را در خود دارد یعنی به تدریج پاک شدن.
دنس، به معنای چرک است نه نجاست.
گاهی بنده از معصیت توبه کرده و تصمیم جدی بر عدم تکرار گناه را دارد اما هنوز نور طاعت بر او وارد نشده است؛ گویا هنوز غبار و چرک معصیت براو مانده است. بنده در این فراز از خداوند میخواهد که علاوه بر پاک شدن کامل از نجاست گناه، از غبار آن نیز پاک شود تا نور طاعت و بندگی در او تلألؤ کند.
تاریخ جلسه: 97/12/13 – جلسه 12
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] غررالحکم و دررالکلم، ص18
[2] سوره مبارکه کهف، آیه17
[3] سوره مبارکه فاطر، آیه28
[4] سوره مبارکه شوری، آیه19
[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه26
[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه26
[7] «الدنیا دارٌ بالبلاء محفوفة»، نهجالبلاغه(فیض الاسلام)، خطبه216