مقدمه
از آنجا که ما در مقدار طول عمر خود نقشی نداریم؛ یعنی به کمیت زندگی و مقدار ظاهری آن نمیتوانیم اضافه کنیم؛ پس باید به کیفیت زندگی و عواملی که موجب ارتقاء آن میشود توجه کنیم. گاهی فرد از عمر طولانی بهرهمند نیست؛ اما آنقدر دارای کمال است که در همان دورۀ کوتاه، لذت کامل زندگی را دریافت کرده و بهرۀ لازم از زندگی را برده است. همۀ ما به عُمر بودنِ «عمر»، یعنی روی آبادانی یا به تعبیری روی عمارت و تعمیر زندگیمان حساب میکنیم. خدای سبحان نیز این قدرت را به یکایک ما عطا کرده است که در کیفیت زندگی خود دخالت داشته باشیم و کیفیت صحیحی برای زندگی خود انتخاب کنیم.
آنچه که موجب ارتقاء کیفیت زندگی میشود، یادگیری مهارتهای خاص و امیدوار بودن است. به عبارت دیگر، هرگز خود را در بنبست نبینیم و باورمان این باشد که آینده صحیح و لذتبخشی در پیش داریم.
خبر آمد خبری در راه است
خرم آن دل که از آن آگاه است[1]
عوامل افزایش دهندۀ کیفیت زندگی:
1. عزم و ارادۀ قوی؛ عامل رضایتمندی
یکی از مواردی که موجب ارتقا زندگی میشود عزم و ارادۀ قوی است. ارادۀ قوی چنان نقش اساسی در زندگی دارد که از میان صد و بیست و چهار هزار پیامبر فقط پنج نفر از آنها «اولوالعزم» معرفی شدهاند. در روایات، «عزم» بهعنوان یک راه درمان معرفی شده است. درمان سستی، کسالت و غفلت از طریق «عزم» صورت میگیرد. حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبکَ بعَزیمَةٍ»[2]
«سستی و کسالت را در درون خود با ارادۀ قوی درمان کن.»
زندگی ما زمانی از کیفیت متعالی برخوردار است که در جهت انجام هر امر صحیح، همت متعالی و عزم راسخ داشته باشیم. دوران درخشان زندگی ما، دورهای است که برای انجام کارهای مناسب عزمِ جزم داشته باشیم. هر زمان، بیارادگی بر زندگی حاکم شود از زندگی ناراضی هستیم و سطح رضایت ما کاهش مییابد.
برای مثال گاهی اراده میکنیم که در دورهای گناهی مرتکب نشویم یا زمانی را تعیین میکنیم تا در آن زمان طاعتی انجام دهیم. گاهی عزم میکنیم که در دورۀ خاصی مدارای با خَلق داشته باشیم یا رفتار کریمانه با دیگران داشته باشیم.
طول مدت عزم ما چه طولانی باشد چه کوتاه ، مهم آن است که وقتی ارادهای محکم برای انجام کاری داریم، کیفیت زندگی ما ارتقاء مییابد و سطح رضایتمندی ما از زندگی افزایش مییابد؛ اما در زمانهایی که عزم راسخ نداریم و مردد، مُتلَوِن، مضطرب و بدون ارادۀ محکم هستیم، سطحِ کمالِ زندگی خود را اندک میپنداریم و میزان نواقص را در زندگی فراوان میبینیم.
هنگامی که عزم را در زندگی جدی بگیریم، متصف به صفت اراده هستیم. هنگامی که ارادههایمان برای انجام هر کاری اعم از مادی یا معنوی، محکم باشد، حال خوبی خواهیم داشت. برای مثال زمانی که اراده میکنیم ذکری بگوییم، عمل مستحبی را انجام دهیم، برخورد مناسبی با افراد داشته باشیم، یا در پی آموزش خاصی باشیم، معجونِ «عزم»، در زندگی ما وارد شده است و حالِ ما خوب است؛ اما اگر ارادههای ما متزلزل و ضعیف شود، زندگی ما از کیفیت خوبی برخوردار نخواهد بود. چلّههای متعددی که در ایام خاص به ما توصیه شده است در جهت تثبیت عزم ماست؛ زیرا در این مدت باید یک ارادۀ محکم داشته باشیم مبنی بر اینکه اموری را انجام دهیم یا از اموری بپرهیزیم.
عزم، داروی کسالت
همانطور که در ابتدا بیان شد، عزم به عنوان دارو و راه درمان برای انواع کسالتهاست. عزم از خانوادۀ «عقل» است؛ زیرا هنگامی کیفیت زندگی ما ارتقاء مییابد که عقل حاکم باشد و هرگاه جهل بر ما حاکم شود، کیفیت زندگی کاهش مییابد. در روایت آمده است: «مِنَ الْحَزْمِ صِحَّةُ الْعَزْمِ»[3]«تصميم درست، از دور انديشى است.» «حَزم» بهمعنای «احتیاط عقلانی» است. یکی از مصادیق احتیاط عقلانی آن است که انسان ارادۀ قوی داشته باشد.
تردید؛ نشانۀ جهل
«تزلزل» و «تردید» از خانوادۀ جهل است؛ به همین جهت کیفیت زندگی را کاهش میدهد و انسان طعم شیرین زندگی را احساس نمیکند. اینکه ما مقیّد هستیم در طول روز یک درخواست واجب[4] از خداوند را تکرار کنیم برای آن است که در راه رسیدن به این درخواست، ارادۀ قوی داریم؛ ارادهای که هیچ تندبادی ما را از این طلب، جدا نمیکند. این ارادۀ قوی موجب میشود که شکل زندگی ما تغییر کند و از تَلَوُّن و بیثباتی دور شویم.
2. حرکت؛ عامل رضایتمندی
یکی دیگر از اموری که موجب میشود کیفیت زندگی ما ارتقاء یابد، «حرکت» است. هر چقدر در زندگیِ ما حرکت و سِیر حاکم باشد، از زندگیمان رضایت داریم؛ اما به میزانی که در زندگی توقف، تحجر، ایستایی و رکود حاکم شود، رضایت ما از زندگی کاهش مییابد. اگر هیچ تغییر و پیشرفتی را در زندگی مشاهده نمیکنیم، حاکی از آن است که زندگی ما از کیفیت مناسبی برخوردار نبوده است. برای مثال قبلا همین میزان حرص به دنیا را داشتم اکنون نیز همان مقدار حرص را دارم! یا در گذشته سختگیریهای نابهجا و نامناسب داشتم، اکنون و در زمان حال هم همینگونهام! در این صورت هر قدر هم دیگران از زندگی ما راضی باشند و به آن امتیاز بدهند؛ اما خودمان از زندگی خود ناراضی هستیم.
حرکت در مسیر صحیح، لازمۀ ارتقاء کیفیت زندگی
حرکت در مسیر صحیح، مسیری بدون اعوجاج، انحراف و مسیری که جلودار دارد؛ لازمۀ ارتقاء کیفیت زندگی است. نفسِ حرکت و پیشرفت، حالِ انسان را خوب میکند؛ حتی اگر دیگران از پیشروی ما اطلاعی نداشته باشند. در مسیرِ پیشرفت همواره باید به خود یادآوری کنیم که خدای سبحان در این مسیر همراه ماست و اوست که به ما یاری و کمک میرساند. بنابراین حرکت را متوقف یا کم نخواهیم کرد، حتی در سرعت حرکتمان اختلال وارد نمیکنیم؛ زیرا از حالِ خوب بیبهره خواهیم ماند.
قرآن میفرماید: «فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»[5]«مسابقهدهندگان بايد( برای به دست آوردن نعمتهای بهشتی) باباید با شوق و رغبت بکوشند.» وقتی انسان میتواند حرکت کند باید تمام تلاش خود را به کار گیرد تا در یک مسیر صحیح قرار گیرد، در این صورت قطعاً کیفیت زندگی ارتقاء پیدا میکند.
اگر در زندگی حرکتی حاکم نباشد، تغییر و تحولی مشاهده نشود، پیشروی هم انجام نمیگیرد و خودبهخود کیفیت زندگی رو به زوال است. اینکه پیغمبر میفرماید: «تَعالَوا»«بالا بیایید»، به این دلیل است که انسان تواناست و قدرت پیشرفت و تعالی را دارد. به اسب مسابقه «تَعال» میگویند؛ زیرا تواناست و قدرت مسابقه دادن دارد؛ بنابراین وقتی ما توانایی و قدرت حرکت و پیشرفت داریم، باید از قدرتمان استفاده کنیم.
تفاوت تلاش و حرکت
«تلاش» با «حرکت» متفاوت است. گاهی اوقات ما تلاش داریم، اما درجازدن است؛ تلاشمان موجب «پیشروی» نیست. «حرکت» گامی رو به پیشرفت است. در حرکت، غایتی در نظر گرفته میشود؛ به بیان دیگر یک مقصد و مقصودی در نظر داریم؛ اما اگر در زندگی، خودمان را بدون غایت و مقصود بدانیم و پیشروی برای رسیدن به هدف نداشته باشیم، از زندگی خود، ناراضی هستیم.
3.تأخیر نینداختن امور؛ عامل رضایتمندی
امر دیگری که موجبِ ارتقاء کیفیت زندگی میشود، قانون «اینجا و همین لحظه» است. ما بسیاری از اوقات برای بهبود کیفیت زندگی برنامه داریم. برای مثال برای شروع رژیم غذایی میگوییم: «از شنبه!»، در حالی که روش صحیح آن است که بگوییم: «از همین لحظه». به بیان دیگر برای انجام هر کار مناسبی باید از «هماکنون» شروع کنیم، در غیر این صورت حال ما خوب نخواهد بود و زندگیمان مناسب نیست. قرآن میفرماید:
«فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه»[6]
«پس هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش و) بر خداوند توكّل كن.»
بسیاری از ناخوشیهای ما در زندگی ناشی از تأخیرهاست که موجب میشود کیفیت زندگی ما کاهش یابد. وقتی در کاری به جمعبندی صحیحی رسیده باشیم باید از همان لحظه شروع کنیم. اگر از همان لحظه شروع نکنیم؛ یعنی این لحظه را در نظر نگرفتهایم و ناخودآگاه دچار خسران شدهایم. طبیعی است که خسارت، انسان را ناخوش میکند. هیچ بازندهای حال خوبی ندارد و از خودش راضی نیست.
در روایات آمده است: «اکثُر صِیَاحِ اَهلِ النار مِن سَوف سَوف»[7] «اکثر نالههای جهنمیان، از سَوف سوف است.» بنابراین هر عمل صحیحی را که ارادۀ انجام آن را داریم، اگر به تأخیر بیندازیم به کیفیت زندگی آسیب وارد کردهایم و در نتیجه از زندگی ناراضی هستیم و حالِ خوشی نداریم؛ اما اگر سعی کنیم همان عمل را از همین الان انجام بدهیم (اینجا و همین لحظه)، در آن صورت حالمان خوب است و کیفیت زندگی معجزهوار افزایش پیدا میکند. این امور میتواند شامل بخشیدن، لطف کردن به دیگران، تفکر صحیح و… باشد.
ارتباط حال ناخوش و در گذشته زندگی کردن
بسیاری از اوقات حالِ بد ما ناشی از آن است که یا در گذشته زندگی میکنیم یا در آینده. یا غصۀ گذشته را میخوریم یا چشم به راه آینده هستیم و زمان حال را نمیبینیم. در صورتی که ما نمیدانیم آیا فردا زنده هستیم یا نه! برای مثال میگویم: «ای کاش در زمان گذشته، عقلم میرسید و این کار را انجام میدادم!» این تفکر نشان میدهد که ما در گذشته ماندهایم و به زمان حال بیتوجهایم. یا با خود فکر میکنم: «وصیت میکنم انشاءالله اگر در آینده پولِ خوبی به دستم برسد، ثلث مالم را اینگونه پرداخت کنم!»؛ این تفکر نیز نشان میدهد که ما در زمان حال زندگی نمیکنیم. در حالی که صحیح آن است که بیندیشیم با همین امکاناتی که در دسترسمان است، برنامهریزی صحیح داشته باشیم.
لازم به ذکر است که در اینجا صحبت از «عجله کردن» نیست؛ منظور این نیست که بیتأمل کاری را انجام دهیم، بلکه طبق آیۀ قرآن، هدف «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه»[8] است؛ یعنی هنگامی که به صحت امری پی بردیم، دیگر تأنی و درنگ بیجاست. در آیات و روایات ما، اقدام کردن در زمان کنونی، اکثر اوقات با «فَ» مشخص شده است؛ یعنی اگر میخواهید کاری انجام دهید فوراً اقدام کنید و به تأخیر نیندازید. در زیر چند نمونه از این آیات بیان شده است:
- «فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»[9]«مسابقهدهندگان بايد( برای به دست آوردن نعمتهای بهشتی) باباید با شوق و رغبت بکوشند.» یعنی کار را به تعویق نیندازید و همین اکنون اقدام کنید؛
- «سابِقوا اِلی مغفِرهٍ مِن رَبِّکُم»[10]«از هم سبقت بگيريد براى رسيدن به مغفرتى از پروردگارتان.»؛
- «فاستبقوا الخیرات»[11]«در نيكىها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوييد.»
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«مَا فَاتَ مَضَى وَ مَا سَيَأْتِيكَ فَأَيْنَ قُمْ فَاغْتَنِمِ اَلْفُرْصَةَ بَيْنَ اَلْعَدَمَيْنِ»[12]
«آن چه گذشت، از دست رفت و آن چه میآید كجاست؟ برخیز و فرصتِ میانِ دو نیستی را دریاب.)
گذشته، گذشته است و باید آن را فراموش کرد. افسوس خوردن فایدهای ندارد؛ زیرا باعث کاهش سطح کیفیت زندگی میشود. بسیاری از اوقات غصههای ما به دلیل نگرانیهای بیجا برای آینده است. در صورتی که باید زمان حال را دریابیم و اکنون را برای فردایی که ممکن است نباشیم، خراب نکنیم. اینکه به ما توصیه کردهاند در نماز «حضور قلب» داشته باشیم یعنی در لحظه حاضر باشیم.
4.شاکی نبودن؛ عامل رضایتمندی
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نکوداشت ابوذر غفاری میفرماید:
«كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ»[13]
«در روزگار گذشته براى من برادر و همكيشى در راه خدا (ابوذر غفّارى يا عثمان ابن مضعون) بود که هیچگاه شکایت (دردِدل) از هیچ دردی نداشت مگر زمانی که آن درد تمام شده بود.»
ما وقتی از چیزی شاکی هستیم و زمان خود را با اظهار آن شکایت سپری میکنیم، در واقع شکایت و آن تألمخاطر بر ما مستقر میشود؛ زیرا ابتدا ناراحت بودم، سپس آن را بازگو میکنم و در نتیجۀ این بازگویی، ناراحتی مجددی برای ما ایجاد میشود. ممکن است بگویید: «اگر مشکلاتمان را بیان نکنیم، افسرده میشویم!» در پاسخ میگوییم:«مشکلات را بیان کنید؛ اما پس از آنکه به خیر گذشت.» وقتی خبر خوش به دیگران میدهید، کیفیت زندگی شما را ارتقا میدهد. خبر ناراحتکننده به دیگران دادن، بیش از اینکه به زندگی دیگران آسیب وارد کند، به زندگی خود ما آسیب وارد میکند. با نقل خبر خوش میگوییم: «الحمدلله به خیر گذشت»، یا: «چنین جریانی بود؛ اما الهی شکر به خیر گذشت»، یا: «با دعاهایی که شما کردید الحمدلله به خیر گذشت». با بیان چنین عباراتی نه ما به دیگران انرژی منفی دادیم نه دیگران از ما انرژی منفی دریافت کردهاند. در نتیجه هم حال خودمان خوب است و هم حال دیگران.
مشاوره، آری؛ شکایت، هرگز
گاهی اوقات ما برای راهحلِ مشکل به سراغ شخص موجهی میرویم و مسئلۀ خود را بازگو میکنیم. این مورد، شکایت یا دردِدل نیست و اشکالی بر آن وارد نیست. در این صورت به کیفیت زندگی ما صدمه وارد نمیشود. مرحوم مجلسی در شرح حال خود میگوید:«روزی دستم زخم شده بود، مادرم به من آموخت که دستت را فقط به طبیب نشان بده و از بقیه پنهانش کن؛ چراکه از مردم عادی کاری بر نمیآید.» این مثال تصدیق عبارت «كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً» است. متأسفانه اکثر افراد عکس این تفکر را دارند و گمان میکنند دردِدل کردن حالشان را خوب خواهد کرد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ، فَكَأَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللَّهِ»[14]
«هر کس حاجت و درخواست خودرا نزد مؤمنى بازگوید، گویا به خدا شکایت خود را عرضه کرده است.»
اگر ما دردِدل خود را برای مؤمن بازگو میکنیم در واقع میخواهیم برای ما دعا کند؛ در این صورت، حال خوبی خواهیم داشت و به کیفیت زندگیِ ما نیز صدمهای وارد نمیشود. گاهی این سوال پیش میآید که اگر ما با دیگران دردِدل نکنیم و یا شکایتی از زندگی نداشته باشیم، دیگران فکر میکنند که ما هیچ دردی در زندگی نداریم! پاسخ آن است که هنگامی میتوانیم مشکلاتمان را برای دیگران بازگو کنیم که آن مشکل مرتفع شده باشد. تا مردم فکر نکنند ما بیدرد هستیم؛ در این صورت نهتنها دیگران متوجه میشوند که ما بیدرد نبودهایم، بلکه متوجۀ قدرت تحمل و صبر ما در مشکلات نیز میشوند. در واقع ما با این رفتارِ خود به دیگران نشان میدهیم که انسان میتواند به نحوی زندگی کند که هم در زندگی مشکل داشته باشد و هم دیگران متوجه مشکلاتِ او نشوند؛ به این وسیله به همه گوشزد میکنیم که مشکلات گذراست.
حکایت؛ نه شکایت
نکتة دیگری که از گفتار گهربار حضرت دریافت میشود آن است که اگر انسان بعد از رفع مشکلات و بهبودِ درد خود، آن را مطرح کند، حکم «حکایت» را دارد نه «شکایت». حکایت کردن، مانند کسی است که خبری میدهد؛ برای مثال میگوید: « زمانی این مشکل را داشتم؛ ولی الحمدلله به خیر گذشت».
مشاهدۀ نعمات الهی، راهکار شکایت نکردن از زندگی
نکتۀ دیگر این است که اگر ما خیلی سرِ حال باشیم، اصلا وقتی برای دردِدل نمیگذاریم. وقتی ما سرِ حال باشیم دلیلی برای دردِدل نداریم. حتی اگر درد و مشکلات هم در زندگیمان باشد، اجازه نمیدهیم با بیان آن، حالِ خوبمان را خراب کنیم. این زمانی است که ما مستِ الطاف الهی هستیم و به خودمان اجازۀ شکایت نمیدهیم. وقتی ما مستِ الطاف و نعماتی باشیم که در همین زمان خدای سبحان در زندگی به ما داده است و لطف منعم را در زندگی مشاهده و دریافت میکنیم، مانند این است که مستانه در حال حرکت هستیم و شکایتی در بین نیست. با اینکه درد در زندگی ما وجود دارد؛ اما بهقدری کنارش الطاف الهی وجود دارد که ما به خود اجازۀ شکایت نمیدهیم؛ گویا درد، در مقابل این همه لطف به چشم نمیآید.
5. پذیرش وضعیتِ موجود؛ عامل رضایتمندی
یکی دیگر از عواملی که موجب ارتقاء کیفیت زندگی میشود، «پذیرش» امور است. یکی از درخواستهای مهم ما، از لسان امام سجاد علیهالسلام این است که: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ»[15]«خدایا قرار ده نفسم را آرام در برابر تقدیرت، خشنود به قضایت.» انسانها در زندگی باید قدرت پذیرش داشته باشند. یکی از عواملی که زندگی را گرفتار اختلال میکند، «نپذیرفتن» است. برای باید بحرانِ بیماری کرونا را پذیرفت و با آن کنار آمد. نمیتوان کارهای روزانه را مختل کرد تا در آینده این بیماری مرتفع شود.
وضعیتهایی که در زندگیمان پیش میآید، بپذیریم. بسیاری از ناراحتیهای ما ناشی از آن است که تصمیم بر نپذیرفتن داریم. در بیماری کرونا، ما باید بیندیشیم که با وجود این بیماری، سبک زندگی خود را چگونه تغییر دهیم تا از آسیب آن در امان باشیم. در واقع ما باید به یک سلامت فکری و روحی دست پیدا کنیم تا گرفتار وسواس یا عواقب ناشی از این بیماری نشویم.
در بحثهای روانشناسی، اینکه فرد پذیرشِ بعضی از امور را نداشته باشد، دارای اختلال شخصیت است. برای تقریب به ذهن مثالی عرض میکنم:
- خانمی بود که به دلیل شغل همسرش، میبایست چند ماه را با فرزندانش تنها سپری میکرد. این خانم بیان میکرد:«در ابتدا وضعیت موجود را قبول نمیکردم و با بیقراریها و دلتنگیها، رسیدگی به فرزندان و امور روزمره از من سلب شده بود؛ اما بعد از مدتی با توسل به حضرت زینب سلاماللهعلیها، وضعیت زندگی خود را پذیرفتم و به آرامش دست یافتم.»
- خانمی از وضع مالی بسیار خوبی برخوردار بود؛ ولی برای مدتی وضعیت موجود به گونهای شد که به نان شب محتاج بود؛ اما با وجود این وضعیت، ایشان همچنان همیشه با چهرۀ بشاش با دیگران مواجه میشد.
6. رضا به قضای الهی
در زندگی باید وضیت فعلی خود را بپذیریم. گاهی پیری است، گاه جوانی. گاهی سلامتی است، گاه بیماری. مهم این است که «راضیهً بِقَضائِک» باشیم. هر چقدر پسند الهی را بپسندیم، کیفیت زندگیمان مناسب میشود و میتوانیم از سرمایههایی که در اختیارمان است استفادۀ بهینه کنیم؛ در غیر این صورت دائم از درون درگیر هستیم و در درگیریها، سرمایهها را از دست میدهیم.
مهمترین سرمایه «زمان» است. وقتی درگیر میشویم از موجودی خودمان استفاده نمیکنیم و این منجر به ناکامی و بیتوفیقی میشود. برای مثال ما هر چه قدر سنمان بالا میرود، دیگر نمیتوانیم مثل دوران جوانی با سرعت راه برویم؛ باید این وضعیت را بپذیریم. باید بپذیریم که خداوند برای هر مقطع از زندگی، حکمی داده است. یک چیزی را میدهد، یک چیزی را پس میگیرد. ما هر چقدر «راضیهً بِقَضائِک» باشیم، سطح کیفیت زندگیمان ارتقاء مییابد.
امام خمینی(ره)، یک سال در ترکیه در یک اتاق شش متری بود؛ ولی ساعت پیادهرویشان تغییر نکرد؛ یعنی ایشان پذیرفته بود که: «فعلا حکم این است که در اینجا باشی و مهم این است که هیچ کدام از برنامههایت تعطیل نشود». امام(ره)، کتاب «تحریرالوسیله» را در همان یک سال نوشت، یعنی حتی برنامۀ علمی خود را نیز تغییر نداد. این نشان دهندۀ باور ایشان به «راضیَهً بِقضائِک» است. بنابراین باید شرایطِ حالِ زندگیمان را قبول کنیم تا موجب استفادۀ بهینه از سرمایهها شود. بسیاری از اوقات چون رضایِ به قضای الهی نداریم و وضعیت حال را نپذیرفتهایم، در زندگی خود اختلال ایجاد میکنیم.
تاریخ جلسه: 99/4/29 ـ جلسه3
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[3]. غُرَرُالحِکَم، 672
[4]. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم»«(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.»
[6]. سورۀ آلعمران، آیه 159
[7]. شرح نهج البلاغه خویی، ج4، ص411
[8]. سورة آلعمران، آیه 159
[13]. نهجالبلاغه، ترجمة مرحوم فیض، حکمت 281
[14]. نهجالبلاغه، ترجمة مرحوم فیض، حکمت 419
[15]. فرازی از زیارت امین الله