غزلی با مطلع «در نظر بازی ما بی‌خبران حیرانند»

غزل شماره 172

 

حافظ شناسی -«در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند.»ـ مؤسسه علمیه السلطان علی بن موسی الرضا ع

 

حافظ و عشق الهی

در نظر بازی ما بی‌خبران حیرانند

من چنینم كه نمودم دگر ایشان دانند

 

اگر عاشق او ‌شویم، چشم و دل ما نظر به جایگاهی مهم‌تر دارد، پس معامله‌ای پر‌سود کرده‌ایم.

خدا، اولین كسی بود كه دل ما را اسیر خود کرد. در عالم الست او را پسندیدیم و یك دل نه، صد دل عاشق او شدیم. در واقع از عشاق قدیمی محسوب می‌شویم.

اکثر مردم از این عشق سرشار بی‌خبر بوده، به ما معترض می‌شوند. اما عاشق باید یوسف خود را به همه نشان داده و معرفی کند تا به او حق بدهند. ظاهر و باطن عاشق همین است. حال اگر مردم او را ملامت می‌كنند، مختارند مهم این‌ است كه به عاشقی او لطمه‌ای وارد نمی‌شود.

 

غربت دلداده

عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی

عشق داند كه در این دایره سرگردانند

مؤمن، غریب است، چراکه همه او را درك نمی‌كنند. البته چه سعادت‌مند است آن غریبی که مراتب تعالی را طی كرده است. چراکه به جایگاهی رسیده كه عموم مردم او را درك نمی‌كنند و حیات او برای دیگران غیر قابل باور است. از طرفی عشق او پنهان كردنی نیست، از طرف دیگر، او هم از ملامت دیگران بیم ندارد.

حافظ به شرح حال عاقلان می‌پردازد: عقلاء مركز ثقل جامعه بوده، اعتبار خاصی دارند، عاقبت اندیشند و در ایراد سخن، بهترین تعابیر را به‌كار می‌برند، با این همه، برای ورود به وادی عشق متحیر و سرگردانند.

عشق در جایگاهی قرار دارد كه نه تنها جُهال، بلكه عقلاء عالم هم نمی‌توانند آن را تفسیر كنند. بنابراین، عاقل با همه اعتباری که دارد، در برابر وادی عشق، عاجز از ورود بوده و بر درگاه آن می‌ماند.

 

قربان‌گاه عشق

 

در واقعه كربلا، این بزرگترین نمایش عشق، از نظر عقل نباید زنان و اطفال و نوزاد ٢٠ روزه در آن معرکه باشند. زیرا عاقبت این امر، اسارت و شهادت است. پس عقل از پس تحلیل این رفتار عاشقانه بر نمی‌آید.

از دیگر نمایش‌گاه‌های عشق، زیارت جامعه است كه در آن به ساحت مقدس موالی خویش عرض می‌کنیم:

«بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالی»

«پدر و مادرم و خودم وخاندانم وهرچه دارم فدای شما حضرات معصومین»

حاضرم همه اهلم را برای ایشان قربانی كنم شاید به شهود جلوه‌ای از ایشان برسم، و صد البته كه عقل این فدا شدن را نمی‌فهمد.

 عاقل به دنبال آبرو و خوش‌نامی است اما وقتی عاشق شد، تمام عشق او در بی‌نامی، یعنی عبودیت محض است.

گرچه بدنامی است نزد عاقلان/

ما نمی‌خواهیم ننگ نام را/

سرسلسله عشاق

 

وجودمقدس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در رأس عشاق قرار دارند و افتخار ایشان عبودیت و فناء محض است.

عقل اگر داند كه دل در بند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

اگر عقلاء ، بفهمند كه عشاق چقدر خوش هستند، دست از عقل جزئی خود برمی‌دارند.

 

معرفی معرفت می‌خواهد

 

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس

كه در آئینه صاحب نظران حیرانند

 

معشوق همیشه جلوه‌گر است چون «رخساره خورشید». خدا معشوق حقیقی است و جلوه‌گری تام او در حضرات معصومین علیهم‎السلام است .

رخساره خورشید همان وجه‌الله است.

«اَیْنَ وَجهُ اللهِ الَّذِی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ اْلاَولِیاءُ»[1]

توصیف وجه‌الله را از كسی كه به تاریكی و دنیا و شبِ تاریكِ عالمِ ماده عادت كرده مپرس! گرچه جلوه‌گری نور برای همه است اما خفاشان از نور هراس و گریز دارند.

خفاش از نگاه حافظ، زاهدان ریاکار و متظاهر یا كسانی هستند كه، تنها دغدغه معاش دارند .این گروه به‌دلیل گرفتار شدن در روزمرگی زندگی، نه می‌توانند توصیف خدا را داشته باشند و نه اولیاء خدا را و چون معرفت ندارند معرف حق هم نمی‌توانند باشند. به عبارت دیگر، این گروه سرّ و ادب بندگی را نمی‌دانند. لذا، معرفتی ندارند تا خدا، یا ولی خدا را معرفی كنند.

در وادی عشق، اهل نظر و فكر و اندیشه هم ورودی ندارند پس، توصیف خدا و اولیاء را نمی‌توانند چه رسد به خفاش كور دل.

«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»[2]

خدا از وصف كردن منزه است مگر این‌كه وصف كننده مخلَص بوده و فناء فی الله و بقاء بالله داشته باشد.

حافظ در غزلی دیگر وصف خدا را خارج از حد امکان می‌داند:

بیان وصف تو گفتن نه حد امكان است

چرا كه وصف تو بیرون ز حد اوصاف است

 

رهایی از ظواهر، راه وصال

 

گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان

بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

 

مغبچه دو معنا دارد:

  1. سالكی كه در ابتداء راه است.
  2. ساقی زیبا رو.

طبق معنای اول، اگر مبتدیان راه سلوك از شهود واصلان مطلع شده و بدانند كه این سبقت گیرندگان چه لذتی می‌برند، گرفتار زهد خشك صوفیان و اهل ظواهر نشده و عبادات را با توجه به سرّ آن و با لذت انجام می‌دهند. زیرا شریعت ظاهر و باطن هر دو را دارد و نباید تنها به ظواهر آن بسنده کرد.

طبق معنای دوم، صوفی به معنای اهل صفاء است.

اگر سالك عاشق ساقی باشد که به دیگران هم خدمات می‌دهد متوجه حقائق ناب معنوی شود، دیگر گرفتار عناوین نمی‌‌گردد. (حتی عناوین خوبی چون صوفی و اهل صفا) او تنها به دنبال وصال به معشوق و مولی خواهد بود.

عرفاء الهی انسان را از اعتبارات و عناوین ظاهری رها می‌كنند تا به ستایش افراد دل‌خوش نباشد.

خواجه عبدالله می‌فرماید:

«آخر هر منزلی این است كه تو دیگر نباشی، نه این‌كه دنبال مقام شاكرین و متوكلین و راجین و ….. باشی».

در تعبیر دیگر گفته شده : آنان كه مراتب بالا را به دست آورده‌اند، حال پائین‌تر از خود را به خوبی درك می‌كنند، زیرا روزگاری خود نیز در آن مراتب به سر می‌بردند. اما مبتدیان سلوك، مقامات بالاتر را درك نمی‌كنند، لذا بعضی اوقات برای خود منیتی قائل شده، اعتراضاتی دارند.

 

مدعی مستحق هجران

 

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشق‌بازان چنین مستحق هجرانند

 

آنان كه ادعاء عاشقی داشته و در عین حال اهل گله و اعتراض هستند، تنها لاف می‌زنند و در این ادعاء، دروغ می‌گویند.

این دروغ‌گویان قابلیت وصال به معشوق را نداشته و مستحق دوری و بُعد هستند.

در زیارت امین الله عرض می‌كنیم:

«اَللّـهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ راضِیةً بِقَضآئِكَ»

«خدایا نفسم را در برابر تقدیرت مطمئن، خشنود به قضاءت قرار ده»

ما نباید اهل شكایت باشیم، زیرا خدای سبحان رضایت ما را به قضاء و قدرش می‌پسندد. بنابراین محرومیت، به دلیل اعتراضاتی است كه به معشوق داریم و از حكمت،تدبیر و مصلحت او شکایت می‌کنیم.

كسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه

كه زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد

گاه معشوق، بی‌سروسامانی عاشق را می‌پسندد.

خدایا! عبد فراری آمده؛ اگر می‌خواهی گردن او را بزنی، صاحب اختیاری و او تنها وصل تو را می‌خواهد.

خدای سبحان به ما بدهكار نیست اما، متأسفانه ما یك‌سره از او طلب‌كار هستیم.

عاشق همیشه كامرواست، اصلاً خود را محروم نمی‌بیند، زیرا معشوق همیشه در دسترس اوست.

علت شكایات ما این است كه از معشوق، نه خودش، بلكه دنیا و حوائج مادی را طلب می‌كنیم.

 

لطف بی‌نهایت

 

در جای دیگر وظیفه عاشق را این‌چنین گوشزد می‌کند:

دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوست

چو لاف عشق زدی سر بباز چابك و چست

 

تو برای خدا چه كرده‌ای كه این همه طمع داری. اگر عاشقی، باید سر ببازی و با چابكی و اشتیاق به سوی او پرواز كنی. گله و شکایت از معشوق، نشانه این است كه میزان عشق كاهش یافته است. آن كه معشوق را دوست دارد همه چیز او برایش زیباست.

اگر با دیگرانش بود میلی

چرا ظرف مرا بشكست لیلی

 

علت کدورت‌ها، از بین رفتن صفاء و صداقت است. در مسیر سلوك اعتراض و رنجش وجود ندارد. اوج عاشقی در قتلگاه از زبان مطهر سیدالشهداء شنیده می‌شود:

«إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لِأمرِک»

 

همراه ماه و خورشید

 

جلوه‌گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

 

حافظ در این بیت خود را از سرزنش ملامت‌گران دور نگه می‌دارد و كسانی كه او را به دلیل عشق به حق و اولیاء الهی مورد سرزنش قرار می‌دهند ، مخاطب قرار داده، نگاه زیبایی به آن‌ها می‌دهد: تنها چشم من نیست که به هر جا رو ‌كند تنها خدا را می‌بیند بلكه، ماه و خورشید و كل كائنات مانند من جلوه‌گری معشوق را در همه جا مشاهده می‌كنند، لذا حامد و ثناگوی حق هستند.

«یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»[3]

در نظام عالم، همه چیز تسبیح‌گو و عاشق او هستند.

«وَإِن مِّن شَىْ‏ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ »[4]

همه چیز در عالم به واسطه حمد تسبیح‌گوی اوست، گرچه شما تسبیح‌گوئی آنان را ادراك نمی‌كنید.

در دعای عرفه از لسان مطهرامام حسین علیه‌السلام عرض می‌كنیم :

« أَنْتَ الَّذِی…. تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَی‌ءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَی‌ءٌ»

تو خودت را در همه اشیاء معرفی كردی، پس هیچ موجودی جاهل به تو نیست و همه تو را می‌شناسند. خدا، نور آسمان و زمین است. «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ»[5] و نور جلوه‌گر بوده، ظهور مطلق دارد و ابداً، پنهان نمی‌ماند.

تمامی موجودات خدا را دیدند و به او معرفت پیدا كردند پس، او را پسندیده و مُسبح شدند .

 

گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست

بی‌خیالش مباد منظر چشم

زانكه این گوشه جای خلوت اوست

 

خدای سبحان دلبری كرده و ما هم باید عاشقی كنیم

اگر می‌خواهید عاشق را سرزنش كنید باید همه عالَم سرزش شوند، زیرا همه موجودات و مخلوقات عاشقانه به سوی او در حركتند.

 

در دام او

 

مگرم شیوه چشم تو بیاموزد كار

ورنه مستوری و مستی همه كس نتوانند

 

خدایا تو مرا عاشق كردی و جلوه‌گری‌های تو مرا به دام انداخت. به لطف تو درس عاشقی و بندگی آموختم والا، این امر از عهده مثل من بر نمی‌آمد.

مستوری و مستی یعنی به حول و قوه الهی و با جذبه او، لباس تقوی، شریعت و دیانت پوشیدن و از معارف ناب مست شدن.

 

جذبه معشوق

 

خدایا، تو مرا آن‌چنان جذب كردی كه عاشق شوم، در عرصه عشق، گستاخی نداشته باشم، حرمت‌ها را حفظ كنم و لحظه به لحظه لذت این عشق را ببرم. گرچه می‌دانم خود به من نگاه کردی و خود عاشقم كردی چنان‌چه شاعر می‌گوید:

عشق از معشوق اول سر زند

تا به عاشق جلوه دیگر كند

بنابراین اگر در زیارات و عبادات، وجود و تلاش خود به نظرم آید، حتماً راه را اشتباه رفته‌ام، زیرا در همه مراحل، عاشق باید تنها حول و قوه حق را ببیند.

یكی از علماء بزرگ می‌فرماید:

زیارت نه قسمت است نه همت و نه دعوت، بلكه تنها عنایت خاص خداوند سبحان و حضرات معصومین علهیم‌السلام است. یعنی مَزور (مورد زیارت) به ما توجه كرده تا به پای‌بوسی ایشان برویم و با جذبه‌ ایشان بوده که به راه افتاده‌ایم.

امام خمینی ره در آداب الصلوه فرموده‌اند: سالک بر دو نوع است: سالك مجذوب و مجذوب سالك.

سالک مجذوب؛ آن‌قدر طی مسیر دارد تا بالاخره وصل می‌شود اما مجذوب سالک؛ را ابتداء جذب می‌كنند، سپس راه‌های كمال را طی می‌كند.

حال حافظ می‌گوید: خدا مجبور به خلق کردن نبود. ابتداء به شما نظر كرد زیرا دوستتان داشت، سپس خلقتان كرده و آداب بندگی را به شما آموزش داد. گویا همه از ابتداء مجذوب سالك بوده‌ایم. یعنی خدا چیزی را در وجود ما دید پس ما را جذب كرد. و از آن‌جا كه بین جاذب و مجذوب تناسبی وجود دارد، قطعاً او وجود الهی ما را دید و همین سبب جذب ما شد. لذا انسان‌ها ابتداء معشوق خدا بودند سپس عاشق او شدند.

اکثر مردم در ظاهر عبادت می‌كنند، اما از آن لذت نمی‌برند. زیرا تقوی نداشته و در انجام عبادت،خود را همه‌كاره می‌دانند.

در مناجات شعبانیه عرض می‌كنیم :

خدایا هر كمالی در من وجود دارد مربوط به نگاه توست.

خدایا مرا از كسانی قرار ده كه صدای آنان را می‌شنوی و آنان را می‌بینی تا در اثر این توجه، واله و حیران و عاشق تو گردم.

 

ظهور همیشگی

 

و در دعای عرفه عرض می‌كنیم:

آیا ظهور غیر بیش از تو است؟ آسمان و زمین ظهور دارند اما تو نه؟ تو چه وقت غایب شدی كه نیاز باشد راهنمائی مرا به سوی تو هدایت كند؟

كور باد چشمی كه ظهور و هیمنه و سلطه تو را بر خود نمی‌بیند.

 

قدیمی‌ترین دوستی

 

حافظ با اشاره به مقام والای حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌گوید:

 

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

 

ارتباط ما با تجلیات كامله حق، مربوط به امروز و دیروز نیست، ما با آنان، قدیمی‌ترین دوستی‌ها را داریم. آن زمان كه در عهد الست تعهد گرفتند نه تنها بر ربوبیت خدا، بلكه تعهد بر رسالت پیامبر و ولایت مولی امیرالمؤمنین و حضرات ائمه سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین نیز بوده است. تجلیات كامله و خاصه حق ما را وادار به نهایت خضوع در مقابل آنان می‌كند.

حافظ در تعبیر شیرین دهنان اشاره به حضرات معصومین علیهم‌السلام دارد که کلام آنان به كام فطرت شیرین و گواراست، چراکه از لسان ایشان جز حكمت، صادر نمی‌شود.

تو جواب یار خواهی چه تران چه لن ترانی

ما تنها «بلی» نمی‌خواهیم بلكه شنیدن «لا» نیز، لازم است.

علت شیرین دهن بودن آن حضرات این است كه هر زمان در چاه عالم ماده محبوس شویم به ما می گویند: تعالوا! این فرمانِ به بالارفتن و پرواز در عالم ملكوت، چقدر شیرین و زیباست.

بعضی می‌گویند: شاید مقصود از شیرین‌دهنان حضرت آدم باشد که توسل به اسماء خمسه داشت تا به ‌واسطه این بزرگواران توبه او قبول و كام او شیرین شد.

بعضی می‌گویند: این عهد، همان تعهدی است كه در عالم میثاق به خدا دادیم تا، در مقابل حضرات معصومین علیهم‌السلام مطیع و خاضع باشیم. بنابراین دوستی ما با ایشان سابقه‌ای بسیار قدیمی دارد.

حضرت امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند:

«صُحْبَةُ عِشْرِینَ سَنَةً، قَرَابَةُ» [6]

«دوستی بیست ساله خویشاوندی است»

در دعای دحوالارض نیز می‌گوئیم: هنوز زمین و زمانی نبود ما عاشق این خاندان كریم بودیم و محبت اهل‌بیت در قلب ما جای داشت.

 

دستان خالی

 

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

 

ما هر چه تلاش كنیم در نهایت باید دستان خالی خود را باور داشته و نشان دهیم، اما درعین حال خوش‌سلیقه‌ایم و طالب آب معرفت.

خرقه پشمین، عبادات صوری و ظاهری است. گرچه این نوع بندگی ارزش ندارد اما سعی داریم از شریعت تجاوز نكنیم. ما طبق وظیفه عبادات را انجام می‌دهیم تا در نهایت به اسرار آن پی ببریم. از اولیاء درخواست داریم که عبادات ما را به محضر خدای سبحان ارائه دهند.

اگر متدین از التزام به دین لذت نمی‌برد و تدین موجب معرفت بیشتر او نمی‌شود، اولیاء هنوز اعمال او را نپذیرفته‌اند، لذا زندگی برای او خوش نیست.

انسان به جای تکیه بر موجودی خود، باید به فضل خدای سبحان امیدوار باشد تا با فضل و کرم خود عبادات او را بپذیرد.

 

عقل و جان به قربان‌گاه می‌روند

 

گر به نزهتگه ارواح بَرد بوی تو باد

عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

 

هنگامی‌که ابراهیم خلیل‌الرحمن این ندا را شنید:

«سُبُّوحُ قُدُّوسُ رَبُّ المَلائِكَةِ وَ الرُّوحُ» متحیر شد و پرسید این ندا از كجا آمد؟

جبرئیل گفت: اگر می‌خواهی دوباره بشنوی، گوسفندی قربانی كن.

ابراهیم قربانی كرد و آن ندا را شنید. دوباره درخواست كرد و جبرئیل همان جواب را داد.

ابراهیم ٣٠٠ گوسفند قربانی كرد تا ٣٠٠ بار این ندا را بشنود، یعنی همه موجودی را برای شنیدن نام معشوق فدا كرد.

گر نثار قدم یار گرامی نكنم

گوهر جان به چه کار دگرم باز آید؟

اهل فهم

 

حافظ در پایان غزل می‌گوید:

 

زاهد ار رندی حافظ نكند فهم چه باك

دیو بگریزد از آن قوم كه قرآن خوانند

 

افرادی كه تنها به ظواهر دین توجه داشته و با اسرار آن بیگانه‌اند، اهل فهم نیستند پس، مهم نیست که ما را كه به كنه عبادات توجه داریم، تأیید یا تکذیب کنند.

اهل ظاهر قرآن را با توجه نخوانده‌اند. در روایت آمده است: قرآن ٧٠ بطن دارد اما آنان تنها در تجوید و صوت توقف كرده و اشتیاقی به ارتقاء و كمال‌طلبی ندارند.

شیطان از قرآن‌خوانان حقیقی فرار می‌كند. اگر به سراغ زاهد اهل ظاهر می‌رود، یعنی او قرآن‌خوان حقیقی نیست .کسی كه سینه‌اش محفظه قرآن است، شیطان نمی‌تواند به او نزدیك شود.

اما چه باک،آنان كه كار درست انجام می‌دهند، از سرزنش ملامت‌گران هراس و خوف ندارند.

 

تاریخ 98/5/7 ـ جلسه 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] فرازی از دعای ندبه

[2] سوره مبارکه صافات،  آیات ١٥٩ و ١٦٠

[3] سوره مبارکه جمعه، آیه 1

[4] سوره مبارکه اسراء، آیه 44

[5] سوره مبارکه نور، آیه 35

[6] کافی، ج 6، ص 199

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *