مقدمه
به حول و قوۀ حضرت حق بحثی را که به آن میپردازیم، نقش حضرت اباعبدالله را در وجود ما بسیار ملموس میکند! امام حسین علیهالسلام امیر بر قلب شیعیان است. فرماندهی و حکومت بر قلب از جانب حضرت، موجب میشود تا چشمۀ اشک بر مصیبت اباعبدالله بجوشد، گامها بهسوی مجالس اباعبدالله روانه شود، دستها در مراسم اباعبدالله به خدمت درآیند و زبانها به ذکر حسین علیهالسلام گویا شود.
در این مجال به بررسی انواع قلب میپردازیم و میخواهیم بدانیم قلب ما جزو کدامیک از این قلوب قرار میگیرد و این قلب چه جایگاهی نصیب انسان میکند؟ در این مبحث به شناخت بیماریهای قلب، رموز سلامت قلب، ترقیّات و سقوطهایی که ممکن است در قلب ایجاد شود، میپردازیم.
اهمیت قلب
«الرَّجُلُ بِجَنَانِه»[1]
«ارزش هرکس به باطن اوست.»
«جَنان» را بهمعنای قلب گرفتهاند. یعنی اعتبار هر کس بهقدر اعتبار قلب اوست. دل، قیمت و ارزش انسان را مشخص میکند. اگر کسی عاشق دنیا باشد، ارزش کمی دارد؛ اما کسی که عاشق مولا باشد، از ارزش فوقالعادهای برخوردار است. دلهای شکسته با ارزشتر از دلهای سیاه است.
«الْمَرْءُ بِأَصْغَرَيْهِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِه»[2]
«ارزش انسان به دو عضو کوچک است: دل و زبان.»
قلب و زبان، دو نماد هویت انساناند.
«الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْفِكْر»[3]
«دل کتاب اندیشه است.»
به هرچه بیندیشیم، در دل ثبت میشود. اگر افکار ما معنوی و نورانی باشد، دلمان را منوّر و اهل معنا میکند؛ اما اگر افکار ما مادی و ظلمانی باشد، دلمان را تاریک و اهل ماده میکند.
«الْقَلْبُ خَازِنُ اللِّسَان»[4]
«دل مخزن زبان است.»
از امور بسیار زیادی که در دل وجود دارد، تنها بخش اندکی بر زبان جاری میشود. دل، جایگاه خاصی است و هر چقدر نسبت به آن مراقبه داشته باشیم، انسانیت ما کاملتر است و بالعکس.
دل بر اساس حالاتی که دارد، ممکن است ستایش یا سرزنش شود. سرمایۀ نافع ما در قیامت، دل است. در روزی که هیچ چیز برای ما سود ندارد، این قلب سلیم است که کارساز است:
«يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[5]
«در آن روز که مال و فرزندان سودی نمیبخشد. مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.»
از این آیه در مییابیم که کار ما در این عالَم ساختِ دل است. تمام اعمال شبانه روز ما در نهایت باید به یک قلب سالم منجر شود.
در روایات به ما آموختهاند که باید زندهدل باشیم و راه و روش زنده نگاه داشتن آن را نیز به ما آموزش دادهاند. اینکه چه اموری را باید دوست داشته باشیم و از چه اموری باید بیزار باشیم، چگونگی نرم یا قسی شدن قلب، طهارت و نجاست آن، خشوع و استکبار در برابر حق، بیداری و غفلت قلب، شنوایی و ناشنوایی آن، بینش یا کور دلی، خوشدلی یا فاسد شدن قلب، اموری که دل را مسرور میکند و امور محزونکنندۀ آن، همه و همه، در روایات به آن اشاره شده است.
قلب،«سریعالانقلاب» است و دائماً تغییرات و جابجاییهایی در آن ایجاد میشود؛ به همین جهت مراقبۀ خاصی لازم دارد. مرکز فرماندهی ما دل است و زبان تنها مأمور اجراست.
تزلزل سریع دل
«إنَّ القُلوبَ سَریعَةُ العِثار»[6]
«دلها خیلی سریع میلغزند.»
قلب، هم، خیلی سریع میلغزد و سقوط میکند و هم، خیلی سریع صعود دارد؛ بنابراین وقتی با این میزان دقت به دل نگاه کنیم، متوجه میشویم که حقیقتاً به رسیدگی فراوانی نیاز دارد و آثار این رسیدگی میتواند در تمام اعضا و جوارح ما و تمام زندگی اعم از دوران نوجوانی، جوانی، میانسالی و کهنسالی جاری باشد. حتی آثار مراقبه از قلب در برزخ و قیامت ما هم دیده خواهد شد.
خواطر سوء، طبیعت قلب
در روایت میفرماید گاهی اوقات در دلمان خواطر سوئی میگذرد؛ این امور مربوط به شیطان است. مثل ناامیدی که از نگاه دین،کفر است!
«إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»[7]
«تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس میشوند!»
ممکن است در دل ما بگذرد که این مشکل حل نمیشود! یا خدا صدای ما را نمیشنود! و به ما نگاه نمیکند! یا حتی فکر گناه به ذهن ما خطور کند! این اتفاقی است که برای قلوب میافتد و عجیب نیست:
«لِلْقُلُوبِ خَوَاطِرُ سُوءٍ»[8]
«قلبها خواطر سوئی دارند.»
البته به این معنا نیست که ما اجازه داریم به این خواطر سوء اذن ورود بدهیم و هیچگونه پیشگیری به عمل نیاوریم! عقل باید وارد میدان شود و از خواطر سوء ممانعت کند:«وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ عَنْهَا»[9]
جایگاه عقل پایینتر از دل است. فکر که محصول عقل صحیح است، پایینتر از دل قرار دارد؛ اما ما معتقدیم دل و عقل، مصاحب و زوج هستند. نکتۀ قابل توجه این است که عقل و دل رابطۀ بسیار خوبی با هم دارند. عقل به دل خدمات میدهد؛ به محض اینکه خواطر سوء وارد دل شود، عقل ممانعت میکند و اجازه نمیدهد قلب با آن امور زندگی کند؛ یعنی بیماری موقتی قلب را فوراً معالجه میکند تا تبدیل به یک بیماری دائمی نشود.
هنگام ورود خواطر سوء به دل، کمی دربارۀ اینکه خداوندِ کریم و رحیم هرگز ممکن نیست بندهاش را به حال خود واگذار کند، فکر کنیم. وقتی که فکر و عقل وارد میدان شوند، آن خواطر را بلافاصله دفع میکنند.
خستگی قلب
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمِلُّ كَمَا تَمِلُّ الْأَبْدَانُ»[10]
«قلبها مانند بدنها ملول میشوند.»
همانطور که گاهی بدنها ملول میشوند و سرحال نیستند، دلها هم ممکن است ملول شوند؛ اما ما در دین اسلام برای تمام امور خود برنامه داریم و قرار نیست هیچگاه خود را رها کنیم. مثلاً برای سرحال شدن جسم، استحمام و استراحت توصیه شده است.
راه رفع خستگی قلب
برای بانشاط کردن دل میفرماید:
«فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَم»[11]
«برای رفع ملالت دل لطائف حکمتآمیز را انتخاب کنید.»
باید علوم جدیدی را که قبلاً نمیدانستیم، بیاموزیم؛ با آموختن حکمتها قلب را تغذیه میکنیم. حکمت، علم نافع است. در واقع باید علومی را فرا بگیریم که هم دانستن آن نافع باشد و هم اجرای آن. نباید معطل شویم تا حکمت نصیبمان شود، بلکه باید خودمان تازههای معرفتی را طلب کنیم.
محرومیت از مستحبات، راه حل ادبار قلب
نکتۀ دیگری که در ارتباط با دل وجود دارد این است: گاهی اقبال وجود دارد و گاهی ادبار؛ یعنی گاهی دل ما کاملاً با ما همراه است و گاهی اصلاً همراهی نمیکند:
« إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَارا»[12]
دل ما گاهی به حقیقت رو میآورد و گاهی به آن پشت میکند. در نتیجه ما از خود ناراحت و گلهمند میشویم؛ اما به ما آموختهاند که این موضوعات برای قلب طبیعی است و تنها باید یاد بگیریم که چگونه با آن رفتار مناسبی داشته باشیم.
«فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض»[13]
«هرگاه اقبال به حق دارید، خود را وادار به انجام مستحبات کنید؛ اما در زمانهایی که دل، ملول است به واجبات بسنده کنید.»
وقتی زمینِ دل آماده است و همراهی میکند، باید از آن کار بکشیم؛ اما اوقاتی که همراهی ندارد، تنها به واجبات اکتفا کنیم. خدای سبحان هم همینطور با ما رفتار میکند. در نهایت متوجه میشویم که وقتی دل را از مستحبات محروم کنیم، بسیار اذیت میشود. حتی گاهی خود را از صلوات فرستادن هم محروم میکنیم! با این کار، دل خود را تحریک میکنیم که همیشه سرحال بماند. در واقع پشت پردۀ سلب یک امر، تحریک برای انجام کار، با نشاط بیشتر است. نباید تصور کنیم که دل ما بعد از این محرومیت خوشحال میشود، بلکه قلب ناراحت میشود و از این موضوع درس عبرت میگیرد تا همیشه سرحال باشد.
باید با دل تعامل داشته باشیم تا نتواند به حق پشت کند و همیشه به خدای سبحان و اولیای او اقبال داشته باشد. تحریک دل تنها از طریق تحریم است. مستحبات دیگری که میتوانیم دل را از آن محروم کنیم، سجده بر تربت اباعبدالله علیهالسلام و تسبیحات حضرت زهرا سلاماللهعلیها بعد از نماز و همۀ مستحباتی است که در امور مختلف وجود دارد، وقتی دل را از این امور محروم کنیم، بر انجام آنها حریص میشود. باید از محرکها استفاده کنیم و اجازه ندهیم دل ما بیحال بماند. دل وقتی ملول است مانند کودکی است که سیر است؛ در این هنگام نیازی به تغذیه ندارد. حتی اگر به دنبال غذا هم باشد؛ باید از دسترس او خارج کنیم!
بعضی افراد میگویند:« به مستحبات عادت کردهایم و نمیتوانیم انجام ندهیم.»؛ اما عرض میکنم قرار نیست ترک مستحبات، دائمی باشد! فقط میخواهیم با یک بار محرومیت، قلب ما لذت مستحبات را بچشد؛ نه اینکه آنها را تکلیف بداند و اذیت شود؛ در نتیجۀ این رفتار، سرعت سِیر دل افزایش مییابد.
تطهیر قلب
«طَهِّروا قلوبَكُم مِن دَرَن السَيِّئات تضاعَف لَكُم الحَسَنات»[14]
«دلهاتان را از آلودگی گناه پاك كنيد تا حسنات شما دوچندان شود.»
وقتی توصیه به پاک کردن دل میشویم؛ یعنی امکان آلودگی برای قلب وجود دارد. اصطلاح طهارت، هم برای نجاست استفاده میشود و هم برای کدورت! هر چقدر از ورود آلودگیها به دلهای خود ممانعت کنیم، باز هم دنیا پُر از نجاست و کدورت است؛ در نتیجه قلوب، دائماً نیازمند تطهیرند. نکتۀ حائز اهمیت آنکه این امکان وجود دارد که برای نظافت خانه فردی را استخدام کنیم؛ اما برای پاکسازی دل، تنها خودمان باید اقدام کنیم و نمیتوانیم کسی را استخدام کنیم.
نجاست دل چیست؟!
تمام سیّئات موجب پلیدی و ناپاکی دل میشود. گاهی این سیّئات، رفتاری است مثلا بیادبی به بزرگترها، گاهی گفتاری است مثل تحقیر دیگری با زبان، گاهی یک سیّئه، جزئی از خُلق ما شده و تنها فعل نیست و به عادت همیشگی ما تبدیل شده است، مثل تجسس که ممکن است به عادت همیشگی تبدیل شده باشد، گرچه این امور ظاهری و بیرونی است؛ اما بر دل اثر میگذرد. ظاهر ما بر باطن و باطن ما بر ظاهر تأثیرگذار است! آنچه ما میشنویم، میتواند دل ما را نجس و آلوده کند.
شخصی بودن تطهیر قلب
تطهیر دل بر عهدۀ خودمان است. در این روایت شیوۀ انجام این کار گفته نشده است؛ اما در قرآن کریم آمده است: هر حسنهای که وارد میدان شود، سیّئه را از بین میبرد:
«إنَّ الحَسَنات یُذهِبنَ السَیِّئات»[15]
«حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین میبرند.»
به طور مثال حرص یک سیّئه است، اگر ما در مقابل آن سخاوت را بهعنوان یک حسنه به کار بگیریم، آن سیّئه را از بین میبرد؛ یا مثلاً بدخلقی یک سیّئه است؛ اما اگر خوشاخلاقی را در پیش گیریم، بدخلقی را از بین میبرد. گرچه این مثالها دربارۀ افعال است؛ اما بازگردان مستقیم آن در دل است و دل با آن پاک میشود.
موانع تطهیر دل
گاهی اوقات دل ما آلوده است، مثلاً در آن کینه، حسادت یا حبّ دنیا وجود دارد و در نتیجه هرچه حسنه در آن وارد میکنیم، بیفایده است و به چشم نمیآید! و خودمان هم از آن لذت نمیبریم؛ دلیل این موضوع آن است که ظرف وجودی ما تمیز و پاک نیست؛ به همین دلیل بازگردان حسناتمان را در زندگی مشاهده نمیکنیم! مثلاً میدانیم خوشاخلاقی، روزیِ انسان را زیاد میکند؛ اما به جهت کینهای که در دل داریم، این حسنه نمیتواند تأثیرگذار باشد و روزیِ ما را افزون کند؛ زیرا دل نجس است و هنوز تطهیر نشده است. هنگامی که دل را طاهر کردیم مشاهده میکنیم که خیراتمان افزایش پیدا میکند.
تاریخ جلسه: 94/9/10 ـ بخش 1
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. غررالحکم و دررالکلم، ص 26.
[2]. غررالحکم و دررالکلم، ص 118.
[3]. غررالحکم و دررالکلم ، ص 58.
[4]. غررالحکم و دررالکلم ، ص 27
[5]. سورۀ شعراء، آیات 88 و 89
[6]. غررالحکم و دررالکلم، ص 67.
[7]. سورۀ یوسف، آیۀ 87.
[8]. غررالحکم و دررالکلم، ص 222.
[9]. غررالحکم و دررالکلم، ص 222.
[10]. غررالحکم و دررالکلم، ص 232.
[11]. غررالحکم و دررالکلم، ص 232.
[12]. عوالی اللئالی، ج 3، ص 295
[13]. عوالی اللئالی، ج 3، ص 295
[14]. عیون الحکم، ج1، ص218.
[15] . سوره هود، آیه 114.