قلب ـ بخش سوم

مقدمه

 

وجود مقدس حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به اذن حضرت حق، مدیریت قلوب ما را به عهده گرفته است. اگر دل خود را به امام حسین علیه‌السلام بسپاریم، تمام زندگی‌مان سر و سامان پیدا می‌کند؛ اما اگر محبت امام در زندگی ما کم‌رنگ شود، قلب‌مان گرفتار بیماری­های مختلف می‌شود. گاهی اوقات، قلب، «قسی» می­شود، گاهی «زیغ» می­شود؛ یعنی ورود انحراف در دل  و… برای پیشگیری از همۀ این بیماری­ها باید دل خود را به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام بسپاریم.

در این عالم بیماری­های قلبی، امری عادی نیست! در واقع عقوبت خداست که بر دل ما وارد شده است. در این عالم سخت شدن دل، انحراف آن و… نوعی مجازات از سوی خدا سبحان است. اگر ما در مسیر صحیح حرکت کنیم، هرگز دلمان گرفتار این بیماری­ها نمی­شود. بیماری­های دل، مجازاتی است برای اینکه فرد متنبه شود و از سیّئات و سوء‌قلب نجات پیدا کند.

در قرآن کریم ملاحظه می‌کنیم که خداوند قلب برخی از انسان­ها را مُهر می­زند. برای مثال وقتی کتاب چاپ می­شود دیگر هیچ چیز نمی­توان به آن اضافه کرد. قلب بعضی از انسان­ها هم همینطور است؛ هیچ چیز جدیدی را قبول نمی­کند، گویی مُهر و موم شده است.

 

انواع قلوب مُهرخورده

 

1. قلب معتدین

 

«نَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ»[1]

«بر دل­های تجاوزکاران مهر می‌نهیم (تا چیزی را درک نکنند).»

  خدای سبحان قلب متجاوزینِ از حق را طوری مجازات می­کند که حرف حساب را نپذیرند. باید توجه داشته باشیم که ما هر روز قوت جدید لازم داریم، یک رزق جدید معرفتی! اما کسی که «معتد» باشد، فیوضات خداوند را ادراک نمی­کند.

 

2. قلب کافران

 

در جای دیگر خدای سبحان می‌فرماید:

«یطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْكَافِرِینَ»[2]

«خدا بر دل­هاى كافران مُهر مى‌نهد.»

 انسان ناشکر و ناسپاس، یک مجازات دنیوی و یک مجازات اخروی دارد. مجازات دنیویِ ناسپاسی آن است که دل، مُهر می­خورد و هیچگونه حقیقت و هدایتی را دریافت نمی­کند. همۀ ما باید هدایتی که از ابتدا دریافت کرده‌ایم را مدام تجدید کنیم وگرنه همان میزان هدایت هم از بین می­رود؛ اما بعضی از انسان­ها حقیقت جدیدی را قبول نمی­کنند؛ قرآن می­فرماید مشکل از خودشان بوده است؛ به‌دلیل ناسپاسی آن­ها، ما این عقوبت را نصیبشان کردیم.

 

3.قلب متکبر جبار

 

«یطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»[3]

«خداوند بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می‌نهد.»

 گاهی اوقات دل ما متکبر، زورگو و خودبرتربین است. ممکن است تصور کنیم که این موضوع مربوط به خود شخص است و ارتباطی با دل وی ندارد؛ اما ابداً اینطور نیست. تکبر ظاهری، پیرو قلب متکبر و خودبزرگ‌بین اوست. خدای سبحان بر هر قلب متکبر جباری مهر می زند. در نتیجه آن قلب حقایق را قبول نمی­کند و هدایتی که از آغاز دریافت کرده بود در زندگی اش تداوم و جریان ندارد.

 

4. قلب جاهل

 

قرآن می­فرماید قلب کسی که اهل علم نباشد( یعنی اگر انسان واقعا جاهل بماند و نخواهد جزء اهل عقل شود)، مُهر و موم می­شود. علم در فرهنگ و اصطلاحات ما معنای دیگری دارد؛ اما معنای حقیقی علم این است:

« الْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشَاءُ»[4]

«علم، نوری است که خداوند به قلب هر کس که بخواهد، می­‌افکند.»

 علم نوری است که برای انسان بندگی می­آورد. اگر کسی درخواست دریافت این نور را نداشته باشد، خداوند حتماً قلب او را مُهر می­کند و فیوضاتی را که نازل می­شود نمی­پذیرد.

 

علل بیماری‌های قلب

 

بیماری­های قلبی که در این عالم بر ما وارد می­شود، مانند: رین، طبع، زیغ، قساوت و… یک عقوبت موقتی است و نباید عادی گرفته شود.

دغدغۀ بزرگ ما، حضور قلب نداشتن در نماز است. این موضوع را نباید عادی بگیریم و تصور کنیم که برای همه پیش می­آید و همۀ انسان­ها در نماز حضور قلب ندارند!  بسیاری از افراد در هنگام نماز قلبشان حاضر است. مثل این است که کسی برای معاینه به بیمارستان برود و متوجه بسته بودن چند رگ قلبش شود؛ سپس گمان کند که همۀ انسان­ها همینطور هستند! اگر در نماز حضور قلب نداریم نباید تصور کنیم که همه همینطور هستند. مشکل از خود ماست که حضور قلب نداریم.

 

5.عرضی بودن بیماری‌های قلب

 

اموری که بر دل عارض می­شوند، ذاتی نیستند و عَرَضی هستند. باید به‌دنبال دلیل ایجاد هر یک از امور باشیم؛ که این دلایل حتماً به خود ما مربوط می‌شوند نه اطرافیان. دلیل مشکل هر کسی، تنها خود اوست. خودش تجاوز، ناشکری، تکبر و زورگویی  را انتخاب کرده است که این بیماری­ها بر دل وی عارض شده­اند. هرگز نباید اینگونه تصور کنیم که در امور جسمی برخی سالم هستند و برخی بیمار؛ پس در امور معنوی هم همینطور است! هرگز اینطور نیست. اگر جسم ما بیمار باشد، این بیماری پس از مرگ تمام می‌شود؛ اما قلب، بیماری خود را تا برزخ و قیامت با خود به یدک می‌کشد.

 

6. نتیجۀ مُهرخوردن قلب

 

1. ناشنوایی کلام حق

 

«نَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یسْمَعُونَ»[5]

«بر دلهایشان مُهر می‌نهیم تا (صدای حق را) نشنوند.»

 وقتی که دل مُهر بخورد گوش باطنی، ناشنوا می‌شود و حرف حساب را نمی‌شنود؛ در نتیجه زندگی درستی نخواهیم داشت. «لَا یسْمَعُونَ»، یعنی هرگز سمعی ندارند؛ اما از ابتدا این طور نبوده است!«رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا»[6]«پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم.» در آغاز گوش دل این افراد قدرت شنوایی داشته است؛ اما از وقتی که دل مُهر خورد، گوش، توانایی خود برای شنیدن حقیقت را از دست داد.

 

2. ادراک نکردن کلام حق

 

«طُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یفْقَهُونَ»[7]

«بر دل­هایشان مهر نهاده شده؛ از این رو (چیزی) نمی‌فهمند.»

دل­هایی که مُهر خورده باشند، عمق دین را نمی‌شناسند. دین شناسی آن‌ها سطحی و گذراست.

 

راههای درمان قلب بیمار

 

حال که دانستیم عامل بیماری­هایی که وارد قلب‌مان می­شوند،‌ خودمان هستیم. وقتی درد از خودمان باشد، خداوند اجازه می‌دهد تا درمان هم به دست خودمان صورت بگیرد.

 

1. ارادۀ قوی

 

«فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِكَ بِعَزِیمَةٍ»[8]

«بیمارىِ سستىِ دلِ خود را با تصمیم قوى درمان كن.»

 حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می­فرماید:«تَدَاوَ» «مداوا کن»؛ یعنی خودمان باید دست به کار شویم و درد بی­حالی دلمان را درمان کنیم. «فَتْرَةِ» به‌معنای فاصله است. «فتور» به‌معنای سستی و از هم گسیختگی است. گاهی در زندگی دل­های ما بی­حال است و نقش جدی ایفا نمی­کند! بنابر فرمودۀ حضرت باید برای انجام امور مختلف، اعضا و جوارح‌مان را با زور و زحمت وارد میدان عمل ­کنیم.

درمان بی­حالی، ارادۀ قوی است. ممکن است تصور کنیم که توانش را نداریم؛ اما حضرت می‌فرماید می­توانیم! فقط تا به حال نیاز به آن را احساس نکرده­ایم. برای مثال در جایی که آتش سوزی شده باشد، افرادی که در حالت عادی مشکلات حرکتی داشته­اند، هم با سرعت زیادی فرار خواهند کرد. ما هم اگر ضرورت حضور قلب را احساس کنیم، حتماً ارادۀ قوی را وارد میدان عمل می­کنیم.

در اوج سستی و بی­حالی می­توانیم خود را مداوا کنیم. همانطور که نجاست با آب زیاد پاک می­شود، بی­حالی هم با افزایش حال و اراده اصلاح می‌شود.« تَدَاوَ»، باب تفاعل است؛ یعنی نباید بیماری­های دل را عادی حساب کنیم. باید بپذیریم که این امر نیاز به درمان دارد.

گاهی اوقات به بیماری‌های جسم عادت می‌کنیم و تصور می‌کنیم که تا زمان مرگ همراه ماست و هرگز بهبود نخواهد یافت؛ اما ممکن است کسی بگوید حتی اگر فقط یک روز زنده باشم، می­خواهم درمان شوم و سالم و درست زندگی کنم. در امور معنوی هم همینطور است. بعضی افراد می‌گویند:«ما یک عمر در نماز حضور قلب نداشتیم و این به یکی از ویژگی‌های ما تبدیل شده است!» این دیدگاه اشتباه است. راه علاج بیماری حضورقلب نداشتن و سستی و کسالت، ارادۀ قوی است. باید اراده کنیم که قوت داشته باشیم و حاضر باشیم.

ممکن است برخی بگویند با اراده، نهایتاً نیم دقیقه می­توان در نماز حضور قلب داشت. همین اندازه هم بسیار خوب است؛ هفتۀ اول تمرین، حضور قلبمان نیم دقیقه طول بکشد، هفتۀ دوم یک دقیقه و… قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود! وگرنه سنگ بزرگ علامت نزدن است. البته که راه­های افزایش میزان معرفت، قبلاً مطرح شده است.

خدای سبحان مرید است! یعنی ایجاد اراده می­کند. پس ما هم که «خلیفة الله» هستیم می‌توانیم به حول و قوۀ او در خود اراده ایجاد کنیم. خدای سبحان به ما این حول و قوه را داده است که این توان پنهان خود را به فعلیت درآوریم.

 

2.طمأنینۀ دل

 

همۀ ما به آرامش دل نیاز داریم. همگی از قلب مُهر خورده یا بی­حال بیزاریم. هیچ‌کس نمی­گوید من دیگر به نگرانی عادت کردم! چون میل طبیعی ما به طمأنینۀ قلب است. همۀ کارها را انجام می‌دهیم تا خیالمان راحت شود. می­خواهیم قلب و باطن ما از آرامش خاصی برخوردار باشد.

«نُرِیدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا»[9]

«می‌خواهیم هم از آن مائدۀ آسمانی تناول کنیم و هم دل­های ما مطمئن شود.»

حواریون حضرت عیسی علیه السلام علی‌رغم حضور در کنار حضرت، مائدۀ آسمانی را طلب می‌کنند؛ یعنی خیالشان آسوده نیست و ضرورت این آرامش خاص را احساس می­کنند؛ به همین جهت می‌گویند:«می‌خواهیم بخوریم تا دلمان آرام شود.» میان قوت قلب و آرامش ما ارتباطی قطعی و مشخص وجود دارد.

 

3. قوت و غذای دل چیست؟!

 

شنیده­های ما غذای قلب ماست. گاهی آنچه می­شنویم موجبات آرامش ما را فراهم می­کند و گاهی باعث ایجاد تشویش و اضطراب در دل ما می­شود.

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی كَیفَ تُحْیی الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی»[10]

«و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: «آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.»»

 یکی از بهترین و خوش ترین حالات دل، طمأنینه است.

طمأنینه با شهود به وجود می­آید نه نشنیدن! گاهی هزاران بار از خواص یک دارو می­شنویم، در نهایت ممکن است باور کنیم؛ اما طمأنینه نداریم و خیالمان راحت و آسوده نیست. لیکن هنگامی که شاهد مصرف دارو و تأثیر آن بر یک بیمار باشیم، دلمان آرام می‌گیرد. برای داشتن طمأنینه، باید چشم دل ما باز شود؛ یادگیری به‌تنهایی کافی نیست و باید شهید شویم ( «شهید» به‌معنای کسی که شهود دارد) و اموری که با چشم ظاهر قابل مشاهده نیست، ببینیم.

 

4. آرامش دل با اباعبدالله

 

«اِنَّ لِلحُسین (علیه السلام) مَحَبَّةً مَکنونَةً فی قُلوبِ المؤمِنین»[11]

هر مؤمنى كه آفریده مى‏شود خداوند متعال محبّت حسین را در گِل او خمیر مى‏كند. یکی از الطاف حضرت اباعبدالله علیه‌السلام این است که غبار را از جلوی چشم دل ما کنار می‌زند؛ همین موضوع باعث می‌شود خیلی از امور را مشاهده کنیم و همین شهود باعث ایجاد طمأنینه می­شود. در مجالس حضرت اباعبدالله علیه‌السلام اجازه می‌دهند چشمان ما ببارد! این امر باعث غبارروبی از چشم دل ما می­شود. دل، بسیاری از امور را آنچنان باور دارد که گویی هزار بار دیده است و هیچگونه تردیدی ندارد.

 

5. آرامش دل با یاد خدا

 

«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[12]

«آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش می‌یابد.»

  به‌میزانی که توجه خدای سبحان به خود را ادراک کنیم، آرام می­شویم. در جامعه ملاحظه می‌کنیم که مؤمنین و ذاکرینِ نگران و مضطرب زیادی وجود دارد؛ پس این عبارت مربوط به انسان­های ذاکر نیست! هنگامی که بدانیم در این دنیای شلوغ، خدای سبحان به منِ بنده توجه دارد آرام می­شوم. کسی که به ما توجه دارد، قادر مطلق، علیم مطلق، خبیر مطلق، رئوف، رحیم و… است! و همۀ کمالات را دارد. در واقع با این توجه، خداوند تمام امور ما را به عهده می‌گیرد. وقتی بدانیم که خداوند متوجه و ذاکر ماست، دائم خود را در حضور او می­بینیم. به‌دلیل علاقۀ زیاد به او معصیت نمی­کنیم.

«فَإِنَّكَ بِأَعْینِنَا»[13]

«تو زیر نظر و مراقبت ما هستی.»

 حتی می­توان آیۀ قبلی را با استفاده از این آیه معنا کرد. از این آیه متوجه می‌شویم که خداوند دائماً ما را می­بیند! پس باید بندگی او را بکنیم و مخالفتی با او نداشته باشیم. اگر اینگونه رفتار کنیم، حتی در آخرین لحظات هم امورات ما را حل و فصل می­کند. پس فقط کافی است که بندگی خالصانه داشته باشیم تا خیالمان آسوده باشد که خدا همۀ امورمان را ساماندهی خواهد کرد.

«وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ ۚ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ»[14]

«ولی خداوند، این را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرار داد؛ وگرنه، پیروزی جز از طرف خدا نیست؛ خداوند توانا و حکیم است.»

  خدای سبحان یکی از اثرات باران را آرامش قلوب بیان فرموده است. ممکن است تصور شود این آیات منحصر به بارانی است که در آن جنگ بارید، اما این طور نیست. نزول رحمت و برکت از آسمان، علی­الدوام دل ما را آرام می­کند. مطمئن می­شویم که در شلوغ بازار عالم، تهی­دست نمی­مانیم. وقتی با خدا باشیم خاطرمان آسوده است؛ حتی اگر در هنگام مرگ هیچکس را نداشته باشیم.

فردی تعریف می‌کرد:«خانمی در محلۀ ما فوت شد که هیچ‌کس را نداشت. با اهل محل جمع شدیم و هزینۀ کفن و دفن، قبر و مراسمش را تأمین کردیم. در بهشت زهرا چند خادم امام رضا علیه‌السلام آمدند و پول ما را به ما برگرداندند و حتی هزینه­ای را برای مراسم هفتم او پرداخت کردند و گفتند:«حضرت امام رضا علیه‌السلام فرموده­است: این خانم بعد از نمازهایش به من سلام می­داد. وظیفۀ من بود که از زائر خود اینگونه حمایت کنم.»

 

3.تقوا

 

ما خودمان متوجه بیماری قلب‌مان می­شویم؛ اگر یک نسخۀ واحد برای درمان بیماری­های قلب خود بخواهیم، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می­فرماید:

«فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُم»[15]

«تقواى الهى داروى بیماری­هاى دل­هاى شماست.»

 تقوای خدا درمان درد ماست. کلمۀ تقوا و جملۀ « اتَّقُوا اللَّهَ»[16]«تقوا پیشه کنید.» را زیاد شنیده­ایم؛ اما شاید هنوز معنای دقیقی از تقوا نداشته باشیم. تقوا، یعنی اگر خداوند را با نام رزاق می‌شناسیم، از دغدغه برای رزق خود پرهیز کنیم. اگر او را حکیم می‌دانیم از هر گونه اعتراضی پرهیز کنیم. اگر او را سمیع می­دانیم، از ناله و شکایت پرهیز کنیم. در واقع این­ها آتش­هایی هستند که دودشان وارد زندگی خودمان می­شود.

از مصادیق دیگر معنای تقوا این است که خداوند را «عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»[17]«خداوند بر هر چیز تواناست.» بدانیم و از عاجز دیدن خداوند پرهیز کنیم. خدای سبحان را «رحیم» بدانیم؛ رحیم به معنای به کمال‌رساننده است؛ یعنی انسان را رشد می‌دهد؛ پس ما هرگز نباید همان آدم چند سال قبل باشیم و باید پیشرفت کرده باشیم. دل ما گرفتار هرگونه بیماری و دردی که شده باشد، علاج آن « تَقْوَى اللَّهِ»[18] است. باید پرهیز کنیم از اینکه خداوند را نبینیم. باید در گوشه گوشۀ زندگی خود روی او حساب باز کنیم.

جملۀ «دنیا مشکل ندارد» دروغ است! «الدُّنیا دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة»[19]«(دنیا) سرایى است که در لابه لاى بلاها و مشکلات پیچیده شده است.» ولی اگر ما پرهیزکار باشیم، دنیایمان بدون مشکل می­گذرد. دنیا یک خانۀ پر از مشکل است؛ همۀ انسان­ها مشکل دارند؛ اما نوع مشکل آن­ها متفاوت است. باید از ندیدن «مفرّج‌الهمّ» و «کاشف‌الغمّ» پرهیز کنیم!

«تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُم» در واقع به این معناست که باید از هرچه مخالف با خداست، پرهیز کنیم. گاهی اوقات چشم امید ما به اطرافیانمان است! این مخالفت با خداست. چشم امید ما فقط باید به یکی باشد؛ اگر غیر از این باشد چون خداوند غیرتی است ما را ناکام می­گذارد تا ثابت کند که از انسان­ها هیچ کاری برنمی‌آید.

 

4. آگاهی از راه‌های رسیدن به خدا

 

گاهی اوقات حال دل ما بسیار خوب است و خودمان متوجه می‌شویم؛ در اوقاتی که دلمان تاریک است هم همینطور است. پس باید نوری وارد این دل شود؛ ورود نور از طریق آگاهی است:«نَوِّرْ قَلْبِى وَسِرِّى بِالاطِّلاعِ عَلىٰ مَناهِجِ مَساعِیكَ»[20]«قلب و نهادم را با آگاهی بر راه‌های رسیدن به پیشگاهت روشن ساز.» از خدای سبحان می‌خواهیم که نور به تدریج وارد دلمان شود نه یکباره! اگر یک باره وارد شده و خاموش شود، بی­فایده است. باید مدام نور دلمان را افزون کنیم؛ اما چگونه؟! باید بیاموزیم که در کدام مسیر برای خدا تلاش کنیم. گاهی اوقات دلیل قبض و مکدر بودن دل ما، اشتباه بودن مسیرمان است؛ یعنی سعی و تلاشمان را در مسیر غلط به کار گرفته‌ایم؛ اما وقتی کارهای ما در مسیر صحیحی انجام شود، حالمان بسیار خوش است.

 

 

تاریخ جلسه:94/9/12 ـ بخش 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]. سورۀ یونس، آیۀ 74

[2]. سورۀ اعراف، آیۀ 101.

[3]. سورۀ غافر، آیۀ 35.

[4]. مصباح الشریعه، ص 16.

[5]. سورۀ اعراف، آیۀ 100.

[6]. سورۀ آل عمران، آیۀ 193.

[7]. سورۀ مبارکۀ توبه، آیۀ 87

[8]. نهج­البلاغه، خطبۀ 223

[9]. سورۀ مائده، آیۀ 113.

[10]. سورۀ بقره، آیۀ 260.

[11]. الشعائر الحسينية (التبريزي، الميرزا جواد) ، ج1 ، ص 362.

[12]. سورۀ رعد، آیۀ 28.

[13]. سورۀ طور، آیۀ 48.

[14]. سورۀ انفال، آیۀ 10.

[15]. نهج­البلاغه، خطبۀ 198.

[16]. سورۀ بقره، آیۀ 189.

[17]. سوره بقره، آیۀ .20

[18]. نهج­البلاغه، خطبۀ 198.

[19]. نهج‌البلاغه، خطبۀ 226.

[20]. مفاتیح­الجنان، دعای سیفی صغیر.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *