لباس شایسته نمازگزار
یكی از شرایط نماز این است كه لباس نمازگزار پاك باشد و غصبی نباشد، من با لباس نجس و غصبی نمیتوانم نماز بخوانم، حتی اگر دكمه لباسی غصبی باشد نمیشود با آن نماز خواند.
امام خمینی(ره) در سرالصلاة و آداب الصلاة میفرمایند: هم زمان با لباس ظاهر باید لباس باطن را هم در محضر خدای سبحان تطهیر كرد. هم ظاهر در باطن و هم باطن در ظاهر اثر میگذارد. مثلاً اگر كسی صورتش را به اجبار خندان نگه دارد، بالاخره در باطن انبساط وجودی پیدا میكند، به همین جهت به ما یاد داده شده كه نباید فقط به امور باطنی و یا تنها به امور ظاهری توجه كنیم، بلكه باید هم به امور ظاهری و هم امور باطنی توجه كنیم.
- گاهی ممكن است ظاهر لباس به گونهای باشد كه گرفتار كبر و عجب شوم و دچار خودشیفتگی گردم.
- گاهی ممكن است لباسم موجب فخرفروشی و غفلتم گردد و از خاطر ببرم كه بنده هستم و بنده باید بندگی كند.
- گاهی اوقات مدل لباس به گونهای است كه نمیشود راحت بندگی كرد، مثلاً اگر كارگری با لباس كوتاه و تنگ بخواهد در خانهای كار كند مدل لباس او اجازه كار كردن به او نمیدهد.
- حتی گاهی اوقات لباس شایسته نماز خواندن نیست. مثلاً كثیف و نامناسب است یا چروك و پاره است. اینگونه پوشیدن هم درست نیست به همان اندازهای كه گروه اول مذمت میشوند، گروه دوم نیز در پوشش مورد سرزنش قرار میگیرند.
بنده باید لباس بندگی خاص خود را به تن كند. لباس باید لباس اهل معصیت نباشد. زیرا ابتدا لباس مانند آنها میشود بعد كم كم خود فرد شبیه آنها میشود زیرا ظاهرش روی افعال و افكارش اثر میكند. لباس باید عیوب ما را مستور كند، ما هم باید عیوب خلق را مستور كنیم و اگر از خلق چیزی دیدیم اظهار و افشا نكنیم.
نجاسات لایههای درونی انسان
یك سری نجاسات در عالم ظاهر وجود دارد كه معلوم است امّا لباس نجس در عالم باطن آن است كه انسان به واسطه آن نمیتواند به خدا نزدیك شود و قرب نصیبش گردد. امام(ره) میگویند: ما لایههای وجودی مختلف داریم هر لایهای برای لایه دیگر لباس است، یك لباس لایه جسم من است، خود جسم من لایهای برای عقل من است و عقلم لایهای برای قلبم میباشد، خود قلبم لایهای است برای روح. در واقع هر قسمت از وجود ما لباس برای قسمت دیگری است زیرا آن را میپوشاند، الان از من جسمم را میبینید عقلم را نمیبینید پس این جسم عقل را پوشانده است اگر جسم پاك باشد از عقل میتوان استفاده كرد. جسم ما لباس بدن ملكی ماست، لباس ظاهری قشر است، بدن ملكی لباس بدن برزخی است. مثلاً از من یك صورت ظاهری دیده میشود امّا همین الان یك صورت برزخی نیز دارم كه ملكوت من است، اگر كاری كه در حال حاضر انجام میدهم از نگاه خدای سبحان قرب و خلوص داشته باشد، بدن برزخی من بسیار زیبا و صیقلی و شفاف و نورانی خواهد شد، بدن ظاهری فعلاً اجازه دیدن بدن برزخی را نمیدهد، همانگونه كه لباس ظاهری اجازه نمیدهد شما بدن دیگری را ببینید، بدن من هم اجازه نمیدهد بدن برزخی دیده شود. هرچه بیشتر به این بدن توجه شود كه نجس و غصبی نباشد به همان میزان لایههای باطنی مستور میماند.
غصب بدن چگونه صورت میگیرد؟
همانطور که بدن نباید نجس باشد، غصبی هم نباید باشد. بدن ما ملك ما نیست بلكه مالك دارد، مالكش خدای سبحان است از آن رو كه بدن ملك ما نیست، اجازه خودزنی نداریم، حتی اگر پوست لبم را عمداً بكنم باید كفاره بپردازم حق ندارم با بدن خود هر كاری بكنم.
لزوم تطهیر لایههای باطنی
امام خمینی(ره) میگویند: لباس باید پاك باشد با لباس نجس نمیتوان نماز خواند، نماز كل زندگی ما است یك مقطع از زندگی ما نیست، اگر كل زندگیام درست شود در نمازم نشان داده میشود.
الان شما متوجه خیلی از امور نیستید چون روی دنیا پردهای انداختهاند و شما پشتپردهها را نمیبینید، ولی در قیامت پردهها كنار میرود. در قیامت پرونده را به دست افراد میدهند و هر كس میگوید: «اشتباه شده پرونده من نیست، كارهای خیرم را نمیبینم!» آن زمان معلوم میشود همه خیرات با لباس نجس و لباس منیت انجام شده است. مثلاً، هر كاری كه برای كسی انجام میدادم بر او منت میگذاشتم و به چشم خودم میآمد، این منت گذاشتن كارم را نجس كرد و خلوص آن را از میان برد و در قیامت اثری از آن نیست.
تطهیر باید از چند امر صورت گیرد: در نماز باید لباس، بدن، عمل و روح تطهیر شود. هیچ یك نباید نجاستی داشته باشند.
اخلاق مذموم نجاست است باید تطهیر شود، تا زمانی كه بداخلاق هستم لباس اخلاقم نجس است و نمیتوان نماز خالصانه خواند باید از هر مذمومی پاك شود. بعد از اخلاق باید دل پاك شود.
دل اول باید از حبّ دنیا پاك شود ، عشق به دنیا نجس است. بیشتر دعواهای افراد مربوط به حبّ دنیاست. از طریق یادگیری علم نافع میتوان از حب دنیا تطهیر شد، هرچه بیشتر و درستتر یاد بگیریم به همان اندازه پاك میشویم. زیرا به خود یادآوری میكنیم دنیا پایانپذیر است و از بین میرود، باید همتها را در معاد صرف كرد نه در دنیا، باید به مُردن فكر كرد و دل را از حب دنیا تطهیر نمود. تا زمانی كه عشق دنیا در دلم باشد لباس عبادت من نجس است، گویا لباسی از پوست خوك به تن كردهام. اگر نمازهایمان حال كافی ندارد لباس دل مان پاك نیست.
قلب ما گرفتار نجاست اعتماد به خلق است، معمولاً روی افراد و اسباب حساب باز میكند. دل من لباس روحم است امّا چون اعتماد به خلق دارم دلم نجس است، وقتی دلم نجس است نمازم در عالم باطن صحیح نیست و وَصلی حاصل نمیكند و قربی به وجود نمیآورد. حتی اگر كسی بر علمش اعتماد كند از مصادیق اعتماد به خلق است.
لباس، اکرامی است از جانب خداوند
«وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْر»[1]
بهترین لباس و راحتترین لباس، ایمان است و هر چه این لباس ایمان بیشتر بر تن ما باشد ما در عالم جلوهگرتر میشویم، در نظام عالم با لباس ایمان عیوبمان مستور میشود.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
« …أَمَّا اللِّبَاسُ الظَّاهِرُ فَنِعْمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى تُسْتَرُ بِهَا عَوْرَاتُ بَنِي آدَمَ وَ هِيَ كَرَامَةٌ أَكْرَمَ اللَّهُ بِهَا ذُرِّيَّةَ آدَمَ مَا لَمْ يُكْرِمْ بِهَا غَيْرَهُم…»[2]
«اما لباس ظاهری(انسان) نعمتی است از جانب خداوند تعالی که به وسیله آن عورات بنیآدم پوشیده میشود، و آن کرامتی است که خداوند به وسیله آن بنیآدم را اکرام کرده است و به جز ایشان کس دیگران را با آن اکرام نکرده است…»
لباس مخصوص بنیآدم است، ملك و حیوان لباس ندارند فقط خدا بنیآدم را به واسطه لباس اكرام كرده است لباس یكی از مصادیق اكرام خداست امّا یك وسیله است.
تأثیر ظاهر بر باطن
لباس ظاهر باید به گونهای باشد تا ما را شاكر و ذاكر كند و وادار به بندگی كند و از عجب، ریا، فخرفروشی، خودبینی و كبر دور كند. گاهی خود لباس موجب قساوت قلب میشود زیرا چندان مشغول به لباس میشویم كه از خاطر میبریم من بندهای در حضور مولایم هستم. در آن زمان دلسنگ میشویم و عنایات وافاضات خدا را قبول نمیكنیم. قساوت قلب امر باطنی است امّا گاهی در پی یك لباس ظاهری حاصل میشود. اینكه كسی با لباس ظاهری گمان كند تافته جدابافتهای است و موجب عجب و غرور او گردد گرفتار قساوت قلب میشود. لباس باطن باید لباس صدق با خدا باشد، لباس رهبت از خدا باشد، نباید كسی خاطر جمع باشد كه كارهایش مورد قبول خداست بلكه باید باطناً از خدای سبحان بترسد.
تاریخ جلسه: 95/10/7 – جلسه 12
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه اعراف، آیه26
[2] مصباح الشریعة، ص30