دقت نظر مدیر در دریافت گزارشات
خدای سبحان در سوره مبارکه نمل، آیه 27 میفرماید:
«قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ»
« گفت خواهيم ديد آيا راست گفتهاى يا از دروغگويان بودهاى»
- مدیر موفق خبر واحد را قبول نمیکند و در شنیدن گزارشات تأمل دارد و دقت نظر خاصی اعمال میکند.
- خصوصیت مدیر این است که در شنیدههای خویش دقت نظر داشته باشد و بررسی و واکاوی کند که آیا شنیدهها راست یا دروغ است.
البته مبنای مدیر باید بر صدق گفتهها باشد، چون گاهی افراد اصلاً قصد دروغ گفتن ندارند اما نحوه بیان آنان به صورت دروغ جلوه میکند یا اطلاعات کسب شده اطلاعات کافی و صحیحی نبوده، آنان آنچه را از دیگران شنیدهاند بدون بررسی و واکاوی بیان میکنند که ثمره آن ممکن است به دروغ ختم شود.
نظرخواهی از دیگران
بلقیس را به عنوان یک مدیر موفق میشناسیم، علامت موفقیت وی را اوّلاً به حق پذیری او باز میگردانیم؛ هنگامی که حق بر او عرضه شد پذیرفت، همچنین زمانی که نامه سلیمان به بلقیس رسید از اطرافیانش نظرخواهی کرد و به آنها گفت: در مورد نامه سلیمان نظر دهید، من هرگز بدون نظر شما نظر خود را قاطعانه بیان نمیکنم.
«قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ »[1]
«(بلقیس) گفت:اى سران[كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فيصله ندادهام»
آیه بیان میدارد که بلقیس از اطرافیان خود نظرخواهی کرده است.
- مدیر موفق هم از دیگران نظرخواهی میکند و هم اگر نظر اطرافیان ناصحیح باشد با دلیل آن را رد میکند، البته آنان که در جایگاه نظرخواهی و مشورت قرار میگیرند باید بدانند نظرخواهی از آنان حتماً به منزله پذیرفتن قطعی نظر آنان و انجام امور بر مبنای پسند آنان نخواهد بود.
- در نظرخواهی به شخصیت افراد احترام گذاشته میشود و اگر نظرشان صائب باشد قابل اجراست.
سران کشور در پاسخ به بلقیس گفتند:
«قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ »[2]
«گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لى] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مىدهى»
بلقیس هم نظر خواهی میکند هم قدرت دارد که نظرات صحیح را از ناصحیح تشخیص دهد و خود تحت تأیید نظر نادرست اطرافیان قرار نگیرد. او در عین حالی که به اطرافیان بها داده و آنان را مورد مشورت قرار داده اما لازمه چنین کاری پذیرفتن صد در صد نظرات آنان نیست.
تحقیر و استخفاف ممنوع!
در نگاهِ یک مدیر موفق، اطرافیان نباید حقیر و خفیف باشند.
- «استخفاف» به معنای سبک کردن، خفیف و ناچیز شمردن است. استخفاف علامت ناسلامتی مدیریت است.
قرآن میفرماید فرعون مدیری است که صرفاً از طریق تحقیر میخواهد حاکمیت کند.
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ …»[3]
«پس او قومش را سبك مغز شمرد [ و آنان را با وسوسه و اغواگرى فريفت و خوارشان كرد ] در نتيجه از او اطاعت كردند»
تکریم دیگران سبب میشود مدیر مورد اکرام قرار گیرد، در مدیریت سالم با تکریم دیگران ما مورد اکرام قرار میگیریم.
قرآن وقتی فرعون را معرفی می کند میفرماید فرعون اطرافیانش را تحقیر و سبک نمود.
فرعون برای فکر و زمان و توان و احساس و خواست اطرافیانش ارزش قائل نبود و آنها را کوچک و حقیر میدید .
قرآن به پیامبر صلّی الله علیه و آله میفرماید: اطرافیانت را عاقل ببین، همان طور که آنان با تو مشورت می کنند تو نیز به نظرات آنان بها بده.
«…شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ …»[4]
«… و در كار[ها] با آنان مشورت كن…»
رخصت دادن به افراد بر مبنای مصالح
مدیر موفق باید انعطاف پذیر باشد و چنانچه زیردستان به وظایف خود آشنا هستند و آداب را رعایت میکنند اگر زمانی از او اجازه و رخصتی خواستند این امکان را در اختیارشان قرار دهد، نباید گمان کند قوانین ثابت است و هرگز تغییر نمیکند.
خدای سبحان در سوره مبارکه نور ، آیه 62 میفرماید:
«إ نَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ …»
« جز اين نيست كه مؤمنان كسانىاند كه به خدا و پيامبرش گرويدهاند و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند تا از وى كسب اجازه نكنند نمىروند در حقيقت كسانى كه از تو كسب اجازه مىكنند آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند پس چون براى برخى از كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كس از آنان كه خواستى اجازه ده، »
خدای سبحان در این آیه به پیامبر صلّی الله علیه و آله میفرماید: اگر کسانی از تو اجازه خواستند به آنها اجازه بده، البته چنین نیست که به همگان یکسان اجازه بدهی، به یقین تو بر مبنای معرفت صحیح و مصالح اجازه را صادر خواهی کرد.
- نکته قابل توجه آیه آن است که دست مدیر باز است، او میتواند بر مبنای تشخیص خود میان مجموعه اطراف خود تفاوتهایی قائل شود، مبنای این تبعیض عملکرد صحیح و ناصحیح خود افراد است.
- در نگاه مدیر موفق بین کسی که ادب را را رعایت کرده و آنکس جسارت نموده فرق است.
دعا کردن برای افراد زیرمجموعه
در مدیریت موفق یکی از وظایف مدیر دعا کردن برای زیرمجموعه خویش است، چون اگر مجموعه گرفتار خطا شود نسبت به مدیر داده میشود.
در رأس موجودات وجود مقدس پیامبر خاتم صلّی الله علیه واله است و علی الدوام بر خود واجب میداند که برای قوم خود دعا کند. حضرت بارها با وجود آزار و اذیت مردم برای آنها دعا می کرد و میفرمود:
«اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون»[5]
پیامبر صلّی الله علیه و آله میدانند قوم به شدت محتاج دعای او هستند و دعای ایشان نقصان مجموعه را به حداقل میرساند و گاه کامل برطرف میکند.
خداوند در آیه 62 سوره مبارکه نور به پیامبر صلّی الله علیه و آله میفرمایند:
«…وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »[6]
« و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است»
آیه میگوید: پیامبر! چون امتیازی به زیردستان عطا کردی حتماً آنها را دعا کن.
ارتباطات مدیر محدود به افراد زیرمجموعه نیست
مدیر موفق فقط در پی کسب انرژی مثبت از زیر مجموعه خود نیست، بلکه برای موفقیت خود باید با افراد متقی و صادق ارتباطاتی را جدای از ارتباطات با زیر مجموعه داشته باشد.
ارتباط صمیمانه مدیر با افراد متقی و صادق
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامه به مالک اشتر میفرمایند:تو برای سلامت خودت باید با اهل ورع و افراد صادق ارتباط داشته باشی.
« والْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ والصِّدْق»[7]
«الصاق» یعنی چسباندن، خودت را بچسبان به افراد متقی و صادق، ارتباط صمیمانه داشته باش با کسانی که خیلی از نظر اخلاق و دیانت از تو پیشی جستهاند.
- مدیر موفق نباید گمان کند به کسب انرژی از سوی خوبان نیازی ندارد.
ارتباط صمیمانه مدیر با افراد خوش سابقه و خانوادهدار
در بخش دیگری از نامه حضرت به مالک اشتر میفرمایند: با افراد خوش سابقه و فرهیخته ارتباطات صمیمانه داشته باش
«ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة»[8]
از عکس سخن حضرت درمییابیم مدیر هرگز نباید با افراد لاابالی و بی بند و بار و با آنان که کلامشان گاهی بوی دروغ میدهد مصاحبت کند، یک بار هم از آنها دروغ نشنیده باشی ، اهل الصدق همیشه راستگویند.
انجام وظیفه در محدوده مسئولیت
.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامهای به کمیل میفرمایند:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لَا يَرُدُّالْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لَا مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ وَ السَّلَامُ »[9]
«اما بعد، واگذاردن آدمى آنچه را بر عهده دارد و عهده دار شدن وى كارى را كه ديگرى بايد گزارد، ناتوانيى است آشكار و انديشه اى تباه و نابكار. دليرى تو در غارت مردم قرقيسيا و رها كردن مرزهايى كه تو را بر آن گمارده ايم، و كسى در آنجا نيست كه آن را بپايد، و سپاه دشمن را از آن دور نمايد، رأيى خطاست و انديشه اى نارسا. تو پلى شده اى تا از دشمنانت هر كه خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتى دارى كه با تو بستيزند، نه از تو ترسند و از پيشت گريزند. نه مرزى را توانى بست، نه شوكت دشمن را توانى شكست. نه نياز مردم شهر را بر آوردن توانى، و نه توانى امير خود را راضى گردانى.»
نامه فوق از سوی حضرت به کمیل نوشته شده، کمیل مردی پاکدامن و وارسته بود، او کسی است که مردم در شبهای جمعه دعای حضرت به او را میخوانند.
کمیل زمانی از سوی حضرت استاندار منطقهای میشود و روزی منطقه مأموریت خود را ترک میکند و برای کمک به گروه دیگری میرود. حضرت به وی نامه نوشتند و او را مورد عتاب و سرزنش قرار دادند و فرمودند نباید مرتکب چنین اشتباهی میشدی، تو محلی را که باید از آن پاسداری میکردی رها کرده و محلی که مربوط به تو نیست بدون کسب اجازه از امام مورد حمله قرار دادی.
- مدیر موفق باید در محدوده وظایف خود عمل کند و نباید آن را رها کند و به سراغ کار دیگری برود.
- اولویت مدیر در حیطه وظایفش این است که در محدوده مربوط به خود فعالیت کند، اینکه مدیر مسئولیت خود را رها کند و مسئولیت دیگری را انجام میدهد کار درستی نیست.
- توجه مدیر موفق باید در ابتدا به محدوده مسئولیت خویش باشد و انجام وظایف دیگران برای او در اولویت دوم و سوم قرار گیرد.
سیاست تنبیه
سیاست اولیه مدیر باید تشویق باشد اما چنانچه نیازی به تنبیه شد و مدیر برمبنای سیاست خود زیردستان را تشویق کرد و چون خطا کردند فرصت جبران به آنان عطا کرد اما همچنان زیردستان به اشتباه خود پایان ندادند و سیاست تنبیه باید به کار گرفته شود اما تنبیه جدی و کارساز و غیر سلیقهای و شخصی.
خدای سبحان در آیه 118 سوره مبارکه توبه هنگامی که سه نفردر جنگ تبوک تخلف کردند میفرمایند:
«…إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ…»
«[نيز] بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند [و قبول توبه آنان به تعويق افتاد] تا آنجا كه زمين با همه فراخىاش بر آنان تنگ گرديد و از خود به تنگ آمدند…»
پیامبر حتی به زن و فرزندان این سه تن اجازه ندادند با همسران و پدران خویش سخن بگویند، تنبیه پیامبر نسبت به سه نفر بسیار سخت و طاقت فرسا بود اما حضرت مأمور به انجام وظیفه بودند تا دیگران عبرت بگیرند و از تخلف دوری کنند.
- اگر گاهی بنا بر مصلحت لازم شد از سیاست تنبیه استفاده شود غرض نباید انتقام گیری شخصیت باشد بلکه هدف تکرار نکردن اشتباهات است همچنین هدف بازگرداندن عزت از دست رفته خطاکار است.
- همه جا نمیتوان سیاست تنبیه را بکار گرفت بلکه تنبیه برای پایان کار است، وقتی تذکر و فرصت به خطاکار داده شد و موعظه کردید و یا مسئولیت به او خاطر نشان شد اما همچنان به مسامحه کاری و غفلت ادامه داد از سیاست تنبیه استفاده میکنیم.
تاریخ جلسه : 97/5/23
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه نمل، آیه 32
[2] سوره مبارکه نمل، آیه 33
[3] سوره مبارکه زخرف، آیه 54
[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 159
[5] بحارالأنوار، ج20، ص21
[6] سوره مبارکه نور، آیه 62
[7] نهج البلاغه، نامه 53
[8] نهج البلاغه، نامه 53
[9] نهج البلاغه، نامه 61