مرگ ـ بخش نهم

امیرالمومنین علیه‌السلام در حکمت 28 می‌فرماید:

«إِذَا كُنْتَ‏ فِي‏ إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى‏»[1]

هنگامیکه تو پشت (به دنیا) می‌کنی و مرگ (به تو) رو می‌آورد پس چه زود ملاقات و به هم رسیدن (بین تو و مرگ) پیش خواهد آمد.

 

یاد مرگ بودن

 

وقتی تو پشت می‌کنی به دنیا و مرگ هم از روبرو می‌آید. «مَا أَسْرَعَ» صیغه تعجب است یعنی چقدر به سرعت ملاقات بین تو و مرگ صورت می‌گیرد.

استاد بروجردی می‌فرمایند: آنچه از این حکمت می‌آموزیم آن است که نمی‌توان لحظه‌ای حرکت گردش عمر را متوقف کرد‌، عمر به سرعت در حال انقضا است و انسان به سرعت در حال گذر از این دنیاست، او هرلحظه به دنیا پشت می‌کند «كُنْتَ‏ فِي‏ إِدْبَارٍ» در حالیکه از روبرو حضرت عزرائیل می‌آید «وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ» و او به هیچ شکلی نمی‌تواند از مرگ فرار کند، نه تنها نمی‌تواند از مرگ فرار کند بلکه مرگ به سرعت به او می‌رسد.

این حکمت به ما بینشی می‌دهد که مرگ را دائماً روبروی خود ببینیم مرگ از روبرو می‌آید، حال دسته‌ای سعی در عقب راندن آن دارند و دسته‌ای با اشتیاق آن را در آغوش می‌گیرند البته پس زدن مرگ هیچ فایده‌ای ندارد لاجرم فرا می‌رسد.

 

امیرالمومنین علیه‌السلام در حکمت 125 می‌فرمایند:

«وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّينَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ‏ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا [وَ اللَّهِ‏] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَ‏ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏»[2]

«امام عليه‌السّلام هنگاميكه از (جنگ) صفّين بازگشت و به گورستان بيرون كوفه رسيد (درباره پرهيزكارى) فرمود: اى ساكنين سراهاى ترسناك، و جاهاى بى‌‏كس و بى‌آب و گياه، و گورهاى تاريك، اى ساكنين خاك، اى دور ماندگان از وطن، اى بى كسان، اى ترسناكان، شما پيش‌رو ماييد كه جلو رفته‌‏ايد، و ما پيرو شماييم كه به شما مى‌‏رسيم، امّا خانه‌‏ها‌(تان) را ساكن شدند، و امّا زنان‌(تان) را گرفتند، و امّا دارائيها‌(تان) را پخش كردند، اين آگهى از چيزيست كه نزد ما است پس خبر آنچه نزد شما است چيست؟پس از آن بسوى يارانش نظر افكنده فرمود: بدانيد اگر ايشان را در سخن اجازه و فرمان بود بشما خبر مى‏‌دادند كه بهترين توشه (در اين راه) تقوى و پرهيزكارى است.»

 

گفتگو با اهل قبور

 

استاد بروجردی می‌فرمایند: ما در ورودی قبرستان‌ها می‌خوانیم:

«السَّلَامُ‏ عَلَى‏ أَهْلِ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ مِنْ أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ كَلِمَةَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏»

زمانی که به مردگان سلام می‌دهیم و با آنها حرف می‌زنیم و از آنها درباره توحید سوال می‌کنیم که کلمه توحید در عالم برزخ چگونه بود مردگان حتماً سلام و سؤال ما را می‌شنوند .

  • «يَا أَهْلَ‏ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ»؛ «اى ساكنين سراهاى ترسناك»

می‌توان برای کلمه موحشه دو وجه درنظر گرفت: یک وجه این است که مرگ تنها از دید ما زندگان که با مرگ مواجه نشده‌ایم وحشتناک است و وجه دیگر آن است که مرگ برای مردگان نیز وحشتناک است مخصوصاً اگر مرده بدون توشه قیامتی از دنیا رفته باشد و دست خالی باشد زیرا این اعمال افراد است که تعیین کننده نوع حیات برزخی و اخروی آنهاست، قبر برای عده‌ای باغی از باغهای بهشت و برای عده‌ای دیگر گودالی از گودالهی جهنم است. «رَوْضَةً مِنْ‏ رِيَاضِ‏ الْجَنَّةِ او حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّيرَان»[3]

  • «وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ»؛ «و (اى ساكنين) جاهاى بى‏كس و بى‌آب و گياه»

ظاهر عبارت به معنای بیابان‌های بی‌آب و علف است، اما باطن آن بیان می‌دارد بعد از مرگ رشد و رویشی وجود ندارد. سیر و رشد و رویش ما فقط در همین عالم است  و بعد از مرگ خبری از رشد و نمو نیست، انسان حتی اگر مؤمن باشد و در این عالم سیر درستی داشته باشد بعد از مرگ همان سیر او ادامه دارد و ازدیادی برای او صورت نمی‌گیرد و نمی‌تواند سیر جدیدی داشته باشد .

  • «وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ»؛ «و (اى ساكنين) گورهاى تاريك»

در روایت آمده است: قبر روزی پنج بار ما را صدا می‌زند که من خانه تاریک هستم «أَنَا بَيْتُ‏ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الضَّيْق‏»[4] برای آن چراغ بیاورید. چراغها از همین عالم به آن دنیا منتقل می‌شود، عقاید حقّه چراغ است، حبّ اهل بیت چراغ است، عمل صالح چراغ است حالا اگر کسی بدون اینها وارد قبر شده باشد قبر برای او تاریک است.

  • «يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ»؛«اى ساكنين خاك»

ای کسانی که ساکن خاک شدید و به عبارتی زیرخاکی شُدید.

گاهی اشیاء قیمتی را زیر خاک پنهان می‌کنند و گاه زباله را، همین امر در رابطه با ما نیز صادق است، بعضی از افراد بعد از مرگ و دفن شدن قیمتی‌تر می‌شوند و بعضی دیگر هیچ قیمت و ارزشی ندارند و حتی بوی تعفن و نامطبوعی دارند زیرا بعد از مرگ از حقیقت افراد پرده‌برداری می‌شود.

  • «يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ»؛ «اى دور ماندگان از وطن»

مرده از اطرافیان خود جدا شده است، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم بعد از مرگ انقطاع داریم، البته این عبارت «أَهْلَ الْغُرْبَةِ» برای همگان نیست، اگر کسی دائماً ذکرش «انّا لله و انّا الیه راجعون» باشد بعد از مرگ به خانه اصلی خود وارد شده است، مولوی در ذیل روایت «حُبُ‏ الْوَطَنِ‏ مِنَ‏ الْإِيمَان‏»[5] می‌گوید: منظور از وطن وطن‌های دنیوی نیست، آنچه نشانه ایمان مؤمن است این است که او دنیا را مسافرخانه می‌داند و بعد از مرگ را خانه اصلی خود می‌داند، دنیای بعد از مرگ برای چنین فردی غریب نیست.

مرحوم آسید محمد حسین طهرانی داستانی را از قول یکی از علماء[6] نقل می‌کند: آن عالم می‌گوید جنازه‌ای را چند تن از مردان سیاه چهره در قبرستان وادی السلام دفن کردند و رفتند و هیچ کس نماند، من به طرف آن قبر رفتم که ببینم چه کسی است دیدم روزنی به آن قبر باز است، وارد شدم دیدم زمین زمرد است و تازه واردی آمده و دسته دسته دیدن او می‌آیند، رفتم سلام کردم و گفتم تو چه کسی هستی، گفت من همین کسی هستم که الان دفن شدم، گفتم اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها دوست و آشنایانی هستند که قبل از من مُردند، دیدم درحالیکه کسان بسیاری به دیدن او آمده‌اند و او با هریک از آنها احوالپرسی و سلام و علیک می‌کند اما یک ماری مرتباً او را نیش می‌زند، این مار رفت و آمد داشت هرچند دقیقه یکبار می‌آمد نیش می‌زد و می‌رفت.

از او سوال کردم داستان این مار چیست؟ گفت من اهل عمل صالح بوده‌ام، یک روز گرم در نجف راه می‌رفتم دو نفر به جان هم افتاده بودند یکی از آن دو می‌گفت من از او طلب دارم و دیگری می‌گفت دروغ می‌گوید. من به طلبکار گفتم حالا تو راه بیا و از حقّت بگذر ظاهراً او بخاطر اصرار من در عین اینکه قلباً راضی به این عمل نبود از حقش گذشت، این مار همان درخواست نامناسب و ظلمی است که من به آن فرد کرده‌ام و به زور او را مجبور کردم از حقش بگذرد، آن قضاوت نادرست سبب شده این مار هر چند دقیقه یکبار مرا نیش بزند.

  • «يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ»؛ «اى بى‌كسان»

این عبارت نیز شامل حال همگان نمی‌شود، همه کس بعد از مرگ تنها نیستند بلکه گروهی به محض مردن حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بر بالینشان حاضر می‌شود و بازدید زیارتهای آنها را پس می‌دهد، گروهی عمل صالح‌شان به دیدنشان می‌آید؛ این عبارت تنها درباره فجّار و فسّاق است که چیزی برای همراهی ندارند، تازه اگر چیزی هم به همراه داشته باشند به ضرر و بر علیه آنهاست.

  • «يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ»؛«اى ترسناكان»

وحشت برای کسی است که اهل عمل صالح نبوده و صورت زشت کارهای خود را در آن زمان به شکل سگ بزرگ یا دیو می‌بیند، اما کسی که عمل صالحش همراه او باشد چنین مشکلی ندارد.

متدینین از مردن وحشت ندارند زیرا روزی پنج بار نماز می‌خوانند و زمانی که در نماز در محضر حق می‌ایستند گویا در قیامت ایستاده‌اند، مرگ و گذر از دنیا و حاضر شدن در محضر ربّ العالمین برای ایشان جدید و نو نیست بلکه روزی پنج بار آن را در دنیا و زمان نماز تجربه کرده‌اند.

 

  • «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ»؛ «شما پيش‌رو ماييد كه جلو رفته‏ايد، و ما پيرو شماييم كه به شما مى‏رسيم»

ما هم به دنبال مردگان هستیم و آنها را تنها نمی‌گذاریم و به آنها ملحق می شویم ، باید به مرگ اینطوری نگاه کنیم که ما هم به دنبال مردگان می‌رویم و آخر کار همه ما مُردن است.

 

بهترین توشه

 

 

«ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا [وَ اللَّهِ‏] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ‏ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» ؛«پس از آن بسوى يارانش نظر افكنده فرمود: بدانيد اگر ايشان را در سخن اجازه و فرمان بود بشما خبر مى‏دادند كه بهترين توشه (در اين راه) تقوى و پرهيزكارى است.»

بعد حضرت می فرمایند: اگر به مردگان اجازه داده می‌شد به شما می‌گفتند: «أَنّ‏ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى»‏ بهترین زاد و توشه در این عالم پرهیزکاری است.

پرهیزکاری یعنی:

  1. پرهیز از انجام معصیت
  2. پرهیز از ترک طاعت
  3. پرهیز کنیم از اینکه طاعت را به خودم نسبت بدهیم، بلکه توفیق طاعت را فقط از خدا ببینیم .

این حکمت یک کارگاه آموزشی است، همه اصحاب ایستاده‌اند و حضرت به همه اصحاب توجه کردند و فرمودند اگر اجازه داده می‌شد حتماً همین خبر را به شما می‌دادند که بهترین توشه در آخرت پرهیزکاری است، یعنی فکر خودتان باشید، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، آن طرف هم هیچی گیر نمی‌آید، هر چقدر شما من را دوست داشته باشید برای برزخ من نمی‌توانید کاری بکنید و فقط توشه تقوی که خودم از این عالم برده باشم به درد من می‌خورد .

 

 

تاریخ جلسه؛ 95.9.1 ـ ادامه جلسه 5

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 28 ، ص1098

[2]  نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 125، ص1147

[3]   بحار الأنوار( ط- بيروت)، ج6، ص214

[4]  كافی( ط- دار الحديث)، ج5، ص 578

[5]  سفينة البحار، ج5، ص 525

[6]   احتمالاً یا سید علی قاضی و یا آسید جواد گلپایگانی است.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *