مقدمه
بعضی از اموری که در روزمرۀ ما مشاهده میشود نشان از این حقیقت تلخ است که فکر به عنوان یک عبادت، کمتر در زندگی ما جا دارد، همچنین پس از بررسی دقیق متوجه میشویم که بسیاری از اموری که به نظر ما، اندیشه بودهاند در حقیقت خیال یا خواطر نفسانیاند. در واقع فکر، آغاز و پایان مشخصی دارد و حتماً ما را به مطلوب میرساند؛ آنچه بر حیرت ما بیفزاید فکر نیست.
فکر آن باشد که بگشاید رهی
راه آن باشد که پیش آید شهی[1]
فکر قطعاً فرج ایجاد میکند و ما را از بنبست میرهاند. راه را باید یک حجت الهی از طریق فکر، به ما نشان بدهد و با بزرگواری و ولایت خویش ما را به مطلوب برساند. آن حجت ممکن است عقل در درون ما باشد؛ یا انبیا و اولیای خدای سبحان باشند که از بیرون بر ما ظاهر شوند و ما به آنان مراجعه کنیم.
ارتباط اندیشه و عمل
اول فکر آخر آمد در عمل
بنیت عالم چنان دان در ازل
میوه ها در فکر دل اول بوَد
در عمل ظاهر به آخر میشود[2]
ارتباط میان اندیشه و عمل این است که تفکر منجر به عمل میشود. در زندگی ما فکر نقش یک بذر را دارد؛ اگر بذرِ خوب بکاریم، افکار صحیحی داشته باشیم، به اعمال درست منتهی میشود و بالعکس. گاهی افکارمان نه تنها نباید آبیاری شود، بلکه باید خشک شود! چون ممنوع بوده است و منجر به سیّئه میشود. اندیشههای ما شبیه امواج دریا هستند؛ موج بالا میآید و سپس ناپدید میشود. در حقیقت بحث تنازع بقا دربارۀ فکر هم وجود دارد؛ تفکرات، یکدیگر را از بین میبرند و جایگزین هم میشوند؛ در نتیجه باید روی لحظه لحظۀ افکارمان مراقبه داشته باشیم.
فکرتت که کژ مبین، نیکو نگر
هست آن فکرت شعاع آن گهر[3]
باید به اندیشۀ خود برنامه بدهیم و بدانیم که مجوز هر تفکری را نداریم؛ همچنین باید واقعنگر باشیم و امور مختلف را بدون کم و زیاد مشاهده کنیم. اگر فکر اصلاح شد تابش نور آن تمام زندگی را روشن میکند.
هر دمی فکری چو مهمان عزیز
آید اندر سینهات هر روز نیز
فکر را ای جان به جای شخص دان
زان که شخص از فکر دارد قدر و جان[4]
تأثیر تفکر بر زندگی
باید فکر را به عنوان یک شخص در نظر بگیریم. همانطور که از فرد مست یا کسی که بوی تعفن میدهد فاصله میگیریم، از افکار ناصحیح هم باید دور بمانیم. اندیشه هم همانند یک انسان، مؤثر است؛ مثل انرژی مثبت یا منفی میتواند برکات یا نقائص را به همراه بیاورد. اندازۀ ما به اندازۀ افکارمان است! آموختیم که نباید فکر را کوچک بشماریم. اگر تفکر، شرّ باشد شرّ را وارد زندگی ما میکند و اگر خیر باشد خیر را برایمان به ارمغان میآورد؛ درست مثل یک انسان که ممکن است کنار ما بنشیند و در نتیجۀ چشم زخم او نعمتی از زندگی ما برود و این اثرِ بد تا آخر عمر با ما بماند، همینطور ممکن است یک ساعت در محضر یک عالِم قرار بگیریم و تا سالیان سال از برکات و ثمرات آن زمان کوتاه بهره ببریم؛ بنابراین فکر خوب ما را وارد اعلیٰعلّیّین میکند و اندیشۀ نادرست ما را تا اسفلالسّافلین پیش میبرد. تفکر حرکت است، و این حرکت ممکن است دو نوع باشد: صعودی و نزولی
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتی ست
آب اندر ابر و دریا فطرتی ست
فکر و اندیشه ست مثل ناودان
وحی و مکشوف است ابر و آسمان[5]
فکر خوب مثل یک ناودان است و برکات را در زندگی ما جاری میکند. ابر و آسمان همچون وحی هستند، هرچه از ابر ببارد از ناودانِ فکر وارد زندگی ما میشود.
آب باران باغ صد رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد[6]
دیدگاه مولوی دربارۀ اندیشه
مولوی در بعضی از ابیاتش بسیار به فکر بها میدهد و میگوید این فعالیت ذهنی باید وجود داشته باشد و برکات خاصی هم دارد. مولوی دربارۀ افکار تقسیمبندی دارد و فکر خوب را «فکر» و فکر بد را بهعنوان «خیال» مطرح میکند. در زمینۀ تفکر در ذات خداوند معتقد است کاری از اندیشه بر نمیآید؛ گاهی هم تفکر را رد میکند. در بعضی از ابیات به اهمیت یادگیری صحیح و دانستن، پیش از اندیشیدن اشاره میکند؛ چون انسانِ جاهل از اندیشۀ صحیح محروم است. جهل، یا سکون به دنبال دارد یا حرکت نزولی!
چون ز دانش موج اندیشه بتاخت
از سخن و آواز او صورت بساخت[7]
یادگیری، پیشزمینۀ تفکر
موج اندیشه با دانش جلوهگر میشود. اگر ندانیم، نمیتوانیم درست فکر کنیم؛ یادگیری پیش زمینۀ تفکر صحیح است که در نهایت در کلام ظاهر میشود.
از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون[8]
مولوی نقش فکر را بسیار اساسی ذکر میکند؛ برای مثال اگر این فکر در ذهن ما بیاید که به آبروی امام رضا علیهالسلام اصلاحات باطنی در ما صورت میگیرد، در واقع حرکت از درون ما آغاز شده است. گاهی هم ممکن است ساخت و سازهای بسیاری با یک تفکر ناصحیح نابود شود. اگر به فکر پرداخته شود به عمل منجر میشود. برعکس آنچه گفتیم هم، صادق است؛ اگر کسی به فکر از بین بردن یک مملکت باشد کار آن سرزمین تمام است!
«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»[9]
«چشم و گوش و دل همه مسئولاند.»
در عالم دیگر حتی از دل هم سوال میشود که چرا این فکر را کردی؟ اگر بگوید اجرایش نکردم پاسخ میرسد: اگر زمان داده بودیم انجام میدادی! باید بدانیم همانطور که افکار سالم ما تحت عنایت خدای سبحان قرار میگیرند، بابت افکار نامناسب هم عتاب میشویم. در واقع بوی تعفن اندیشۀ ناسالم، حتی در همان مرحلۀ فکر، حتماً زندگی را آشفته میکند.
انجام اموری که زیانشان بیشتر از سود آنهاست، ممنوع!
«یَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ ۖ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا ۗ وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»[10]
«(ای پیغمبر) از تو درباره حکم شراب و قمار میپرسند، بگو: در این دو کار، گناه بزرگی است و سودهایی برای مردم، ولی زیان گناه آن دو بیشتر از منفعت آنهاست. و نیز از تو سؤال کنند که چه چیز را در راه خدا انفاق کنند؟ جواب ده: آنچه زائد (بر ضروری زندگانی) است. خداوند بدین روشنی آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که تفکر نموده و عقل خود را به کار ببندید.»
ای پیامبر درباره شراب و قمار از تو سؤال میکنند در جواب آنها بگو شراب و قمار، علیرغم منافعشان، مضرات اجتماعی زیادی دارند؛ مثلاً در قمار همیشه باخت نیست و برد هم هست، یا حالت خماری که نصیب فرد مست میشود برایش محاسنی هم در پی دارد؛ اما حتماً ضرر اجتماعی این دو امر بیشتر از منفعتشان است. ای پیامبر از تو دربارۀ اینکه چه چیزی را انفاق کنند میپرسند؛ اما ما در جواب میگوییم که چقدر انفاق کنند:«قُلِ الْعَفْوَ» هرچه از مال شما مازاد مصرفتان است، انفاق کنید، این چنین خدا برای شما توضیح میدهد؛ اما خودتان تفکر کنید و به توضیح خداوند قناعت نکنید، شاید مقدمهای برای اندیشیدن شما باشد.
اموری در زندگی ما وجود دارند که برای ما هم خیر و هم شرّ به دنبال دارند؛ اما در مجموع، شرّ آنها بیش از خیرشان است. اموری وجود دارد که نفعشان قابل کتمان نیست؛ اما مضرات اجتماعی زیادی هم دارند؛ باید بیندیشیم که چه چیزی در زندگی ما ضررش بیش از نفع آن است.
عاقل کیست؟
ابوحنیفه خدمت امام جعفر صادق علیهالسلام مشرف شد و حضرت از وی پرسید:« به نظر تو عاقل کیست؟» گفت: کسی که خوب را برگزیند و بد را انتخاب نکند. حضرت فرمود: «پس همۀ حیوانات عاقل هستند!» ابوحنیفه گفت: پس عاقل کیست؟ امام فرمود:«کسی که میان خوب و خوبتر بتواند خوبتر را برگزیند و میان بد و بدتر بتواند بدتر را دفع کند.»
باید روی کارهایمان فکر کنیم بعضی کارها ممکن است ضررهای بسیاری نسبت به منافعشان داشته باشند. باید واقعنگر باشیم. گاهی یک امر، سودی موقت و ضرری باقی دارد. در بحث خمر و میسر موضوعی مطرح میشود که باید به عنوان یک اصل اساسی در تمام طول زندگی به کار گرفته شود: «از هرچه که ضرر بیشتری در برابر میزان سودش دارد، باید پرهیز شود!» آن امر ممکن است رفتار ما باشد، گفتار ما باشد، و یا…
انفاق بخش مازاد دارایی
در بخش دوم آیه میپرسند چه چیزی را انفاق کنیم؟ یعنی پول، جان یا آبرو؟ بگو هرچیز که انفاق کردید از بخش اضافه داراییتان باشد تا در نظرتان زیاد جلوه نکند.
امام رضا علیهالسلام میفرماید:
«مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ، حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ»[11]
«هر كس مرا در غربت زيارت كند من بروز قيامت در سه جا به نزد او خواهم آمد تا از ترسهاى آنها نجاتش بخشم:هنگامى كه نامههاى اعمال مردم از راست و چپ پران شوند و در نزد صراط و در نزد ميزان».
یکی از مواقعی که حضرت امام رضا علیهالسلام به دیدار زائر خود میآیند، لحظۀ جان دادن است؛ اما ممکن است منظور تنها مرگ ظاهری نباشد، بلکه زمانی است که ما منیّت را در درون خود از بین برده باشیم و دیگر برای خویش «من» قائل نباشیم که در نتیجه نه منت میگذاریم نه از کسی توقعی داریم و یقین داریم که ما کار را انجام نمیدهیم، بلکه تماماً لطف الهی است. اگر به این حدیث با این دیدگاه نگاه کنیم، در واقع حضرت دائماً به دیدار ما میآیند.
باید بدانیم که جان ما برای ما سنگین است؛ اما اگر آن را خرج کنیم،آسوده میشویم؛ به همین دلیل هیچ منتی نداریم؛ چون برای آسایش خیال خود از جانمان گذشتهایم. اگر کار به نظرمان بزرگ و زیاد آمد، هیچ ارزشی ندارد.
غرور و منیّت همه چیز را نابود میکند
«اَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»[12]
«آیا یکی از شما دوست دارد که او را بوستانی از درختان خرما و انگور باشد که از زیرِ (درختانِ) آن نهرها جاری است و برای وی در آن بوستان از هر گونه میوه و محصولی باشد، در حالی که پیری به او رسیده و دارای فرزندان ناتوان (و خردسال) است، پس گردبادی که در آن آتش سوزانی است به آن بوستان برسد و یک پارچه بسوزد؟ این گونه خداوند آیاتش را برای شما توضیح میدهد تا بیندیشید.»
تاکستان و نخلستان به عنوان نماد ذکر شدهاند وگرنه در این باغ همۀ انواع میوهها وجود دارد. صاحب این باغ به سن پیری میرسد در حالی که فرزندان زیاد و ناتوانی دارد؛ ناگهان یک تندباد که در آن آتش هم هست به این باغ میرسد و همه چیز را میسوزاند. خداوند این چنین موضوعاتی را برای شما روشن میسازد تا فکر کنید که منظور از باغ، نخل، فرزندان و تندباد چیست؟! آیا دوست دارید این چنین باغی داشته باشید و آتش بگیرد و نظارهگر خاکستر آن باشید؟!
«نَخِيلٍ»: نماد مقاومت است؛ یعنی یک زمانی صبر داشتید.
«أَعْنَابٍ»: حاکی از مستی حاصل از اطاعت پروردگار است.
«تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»: در درون شما نهر علم و معرفت جریان داشت.
«لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ»:نه فقط آنچه گفتیم بلکه شُکر، حُسن خُلق، توکل، وفا و صدق هم داشتید.
خداوند ثمرات زیادی به شما عطا کرده بود. در عین حال باغ شما نهالهای کوچک نداشت، بلکه درختانی داشت که به ثمر نشسته بودند؛ یعنی موجودی خوبی داشتید؛ اما به ناتوانی رسید؛ به یک باره گفتید: باغ من است و من مالک آن هستم. شُکر، صبر، توکل و صدق همگی محصولات اعمال من هستند! در نتیجه تندبادِ منیّتی آمد و همه چیز را از بین برد. تندبادِ منیّت، شیطنت است؛ همچون آتش، بیرحمانه همه چیز را خاکستر میکند.
اساساً با افزایش سن باید از نظر معنوی تواناتر شویم؛ اما ممکن است به یکباره همۀ موجودیمان از بین برود و تنها یک باغ سوخته نصیب فرزندان، اعضا و جوارح ما شود؛ یعنی هیچ چیز از ما باقی نماند. باید بیندیشیم که باغمان کجاست، محصولاتش یکی است یا متعدد.
«إِذَا كُنْتَ فِي خَيْرٍ فَلاَ تَغْتَرِرْ بِهِوَ لَكِنْ قُلِ اَللَّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّمْ»[13]
«چون در آسايش و راحتى، زندگى میکنی مغرور مشو، بلكه بگو: خداوندا! تنم را سالم و نعمتت را بر من پايدار بدار.»
اگر باغ ما انواع ثمرات را داشت، بدانیم که باز هم محتاج خداوند هستیم؛ چراکه اگر یک تندباد منیّت بوزد همه چیز را نابود میکند. اگر درختان باغ ما «مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ» است؛ یعنی خدای سبحان انواع روزی را نصیبمان کرده است، باز هم نباید خیالمان راحت باشد؛ چراکه یک تندباد میتواند چند هکتار جنگل را نابود کند. یک عمل نادرست میتواند تمام گذشتۀ ما را تباه کند.
ادعا یا بصیرت
«قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ»[14]
«بگو: من به شما نمیگویم که گنجهای خداوند نزد من است، نمیگویم از غیب، آگاهم و نمیگویم که من فرشتهام، من جز از آنچه که به من وحی میرسد، پیروی نمیکنم. بگو: آیا کور و بینا برابرند؟ آیا اندیشه نمیکنید؟»
خداوند میفرماید:«ای پیامبر به اینها بگو من هیچ ادعایی ندارم. نه ادعا میکنم خزائن الهی نزد من است و من به شما پرداخت میکنم، نه ادعا دارم عالِم به غیب هستم، نه ادعای فرشته بودن دارم؛ من فقط از دستورات وحی پیروی میکنم.»
پیامبر اکرم حتی ذرهای ادعا نداشت. کسی که تمام کلید گنجهای غیب در دستان مبارکش است خود را عبد معرفی میکند. باید بیندیشیم و بدانیم که مدعیها هیچکارهاند. در بخش دوم آیه موضوع برابر نبودن فردِ بدون بینش و انسان بابصیرت مطرح است، اینکه عالِم و جاهل مساوی نیستند؛ همانطور که جاهل، حرکت و صعود ندارد؛ عالِم هم سقوط و توقف ندارد. نباید عالم و جاهل را یکسان بدانیم. خداوند ما را به تفکر دعوت میکند، باید روی ادعا و یا بصیرت داشتن افراد فکر کنیم!
تاریخ جلسه: 95/5/17 ـ بخش پنجم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. مثنوی معنوی
[2]. مثنوی معنوی
[3]. مثنوی معنوی
[4]. همان
[5]. مثنوی معنوی
[6]. همان
[7]. مثنوی معنوی
[8]. مثنوی معنوی
[9]. سورۀ اسراء، آیۀ 36
[10]. سورۀ بقره، آیۀ 219
[11]. الخصال، ج1، ص 167
[12]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ 266
[13]. عيون أخبار الرضا عليهالسلام، ج2، ص ۱۷۸
[14]. سورۀ مبارکۀ انعام، آیۀ 50