واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی ـ بخش دوازدهم

مقدمه

 

در زندگی، واقعیت‌هایی است که در شرایط عادی نه واقعیت بودن آن‌ها را ادراک می‌کنیم و نه تلخی یا شیرینی آن‌ها را احساس؛ اما در حضور قرآن با وساطت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام و غبارروبی از چشم با اشک بر مصیبت آن حضرت، با بعضی از این واقعیات آشنا می‌شویم.

 

 شرافت‌ساز بودن اعتقادات

 

«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا ۗ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»[1]

«مسلماً نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم [از جهت پیوند وانتساب معنوی] کسانی‌اند که [از روی حقیقت] از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که [به او] ایمان آورده‌اند [از همه به او نزدیک‌ترند] و خدا یاور و سرپرست مؤمنان است.»

اولین واقعیت این است که با ایمان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، دارای شرافت نسبی می‌شویم و جزء نزدیکان حضرت ابراهیم قرار می‌گیریم. کسانی که از نسل حضرت ابراهیم هستند؛ اما اعتقاداتشان هماهنگ با او نیست، نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم نیستند؛ بلکه کسانی ابراهیمی‌اند که ممکن است از نسل او نباشند، اما به جهت ایمان به پیامبر، منسوب به ابراهیم می‌شوند.

واقعیت این است که اعتقاد به پیامبر، ما را به جدّ پیامبر نزدیک می‌کند و جزو خاندانی شریف قرار می‌دهد. از طریق ایمان به پیامبر شرف مقام و رتبه نصیب ما می‌شود. با ادبیاتی دیگر؛ اعتقادات، شرافت‌ساز و نسب‌سازند. نسب در اختیار ما نیست؛ اما با اعتقاد صحیح، شرافتی دور از تصور نصیب ما می‌شود. به قول یکی از مفسرین، اعتقادات ما را به خوبان و اهل تربیت نزدیک می‌کند؛ حضرت ابراهیم در رأس اهل تربیت قرار دارد.

همانگونه که طبق روایت، اشک زیاد بر مصیبت اباعبدالله قرب‌‌آور است، ایمان به پیامبر نیز ما را جزو نزدیکان حضرت ابراهیم، قرار می‌دهد. با ادبیات عامیانه، دیگر بی‌اصل و نسب نیستیم؛ چون اصل و نسب ما حضرت ابراهیم است که به جهت مهم بودن، هم یهودی‌ها و هم مسیحی‌ها دربارۀ ایشان نزاع دارند. با اعتقادات قوی با‌اصالت می‌شویم و برای خود ویژگی و شرافتی را ادراک می‌کنیم که البته سهم ما نیست، بلکه فضلی الهی است که نصیب ما شده است.

در دعای بعد از نماز مستحبی روز جمعه بین نماز ظهر و عصر آمده است: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ الَّتِي حَشْوُهَا الْبَرَكَةُ وَ عُمَّارُهَا الْمَلائِكَةُ مَعَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَبِينَا إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ»[2]«خدایا! مرا از اهل بهشت قرار بده، آن بهشتی که انباشته از برکت و نعمت است و آبادکنندگانش فرشتگان هستند، در کنار محمد و پدرمان ابراهیم بر او درود و سلام باد.» علاّمه مجلسى رحمة اللّه‌علیه فرموده است: اگر اين دعا را فرد غیر سيّد بخواند به جاى «وَ اَبِينَا» بگويد «وَ اَبِيهِ». ضمیر در کلمۀ «أب» نسبت به سید و غیر سید متفاوت می‌آید. با این که معتقدیم افراد سید شرافت عجیب و غریبی دارند؛ اما واقعیت پشت‌پرده این است که خدای سبحان اجازه نمی‌دهد کسی در حسرت بماند؛ بنابراین هر چه ‌قدر اعتقادات ما قوی‌تر باشد، اصالت خاصی نصیب ما می‌کند.

 

مؤمنین حامی دارند

 

«وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»

واقعیت دیگر این است که مؤمنین صاحب و حامی دارند و سرپرست آن‌ها کامل‌ترین وجود است که تمام امورشان را تأمین می‌کند. واقعیت شیرین زندگی که «بر این مژده گر جان فشانم رواست»، این است که وقتی سرپرستی کامل داریم، هیچ احساس کمبود و کاستی در زندگی مشاهده نمی‌کنیم.

«اللَّهُ» اسم جامع است؛ یعنی خدای سبحان با جامعیتش همۀ امور مؤمنین را تأمین  و تمام کمالات را به آن‌ها افاضه می‌کند و با این ولایت، تمام نگراهی‌ها از مؤمن برداشته می‌شود. نگرانی ما زمانی است که بزرگتر نداشته باشیم در آن صورت هم اشتباه می‌کنیم و هم در اشتباه‌مان مستقر می‌مانیم، از جهالت خارج نمی‌شویم و انتخاب غلط می‌کنیم. «مؤمن» اسم فاعل است و معنای ثبوت می‌دهد. واقعیت زیبا این است: زمانی که مؤمن در وادی ایمان ثابت قدم باشد، خدا ولایتش را به عهده می‌گیرد.

 

دریافت خیرات گسترده

 

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»[3]

«شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می‌دارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید، و خدا آگاه است بر آنچه انفاق می‌کنید.»

از واقعیت‌های بسیار شیرین زندگی این است که در قبال هزینه کردن بعضی از اموری که محبوب ماست، خیرات گسترده‌ای را دریافت می‌کنیم. «مِن» در «ممّا» بعضیه است؛ یعنی با خرج کردن ذره‌ای مال، اشک، علم، توان و… ، وسعت وجودی تصورناپذیری نصیب ما می‌شود! اما مهم این است که از دارایی‌های که برای ما عزیزند، خرج کنیم نه چیزهای بدون مصرف.

تفاسیر می‌گویند: جان از مال عزیزتر است؛ بنابراین وقتی جان را در راه خدا خرج کنیم، خدای سبحان سعۀ وجودی به ما می‌دهد. واقعیت این است رسیدن به گشایش‌ها و گستردگی‌ها هزینه‌بَر است. اگر می‌خواهیم به خیرات گسترده دست پیدا کنیم و وجودمان گسترده شود، ضروری است، مصرف جان، توان، آبرو و کار مثبت ما مستمر باشد.

مرحوم شیخ عبدالله پیاده، فردی روحانی است که هیچ‌گاه با مرکب تردد نمی‌کرد؛ چون طیّ‌الارض داشت. ایشان خان‌زاده بود و بسیار متمول؛ اما بسیاری از موجودی خود را در راه دین خرج کرد یا مرحوم شیخ جعفر مجتهدی جزو متمولین تبریز است؛ اما خوب خرج کرده است. هر چقدر بیشتر خرج کنیم، بِّر نصیب ما می‌شود؛ یعنی وجودی بسیار گسترده.

فردی بود که چهار ماه کاسبی‌اش را تعطیل می‌کرد! دو ماه قبل از محرم، برای تدارک روضه‌های ماه محرم و دو ماه هم در محرم و صفر، هشت ماه دیگر سال را هم از راه ماهیگیری امرار معاش می‌کرد. این در حالی است که این شخص، خودش در کمیتۀ امداد مشغول بود؛ یعنی مرجع و ملجأ همۀ اهل محل و به جهت آبرویی که حضرت اباعبدالله به او داده بود، همۀ نیازهای دیگران را تأمین می‌کرد. با این که یک نفر است؛ اما وجودی گسترده و خیررسان دارد. دریافت و پرداخت خیر او زیاد است.

 

جلوه‌گری کار خیر

 

«وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ»[4]

«هر کار نیکی که انجام دهند از ثواب آن محروم نخواهند شد و خدا دانا به حال پرهیزکاران است.»

«کَفَر» به معنای «کَتَم» است. واقعیت بسیار لذت‌بخش این است که هرگز کار خیر در این عالم پنهان نمی‌ماند و خدا خود به عهده گرفته است که خیرات را اظهار کند.

سؤال می‌شود: چرا بسیاری از اوقات کارهای خیری که کردیم، اصلاً دیده نشد؟ اولین پاسخ این است که فکر می‌کنیم خیر بوده است! چون اگر واقعاً خیر باشد، حتماً از آن رونمایی می‌شود؛ پاسخ دوم این است که وقتی می‌گوییم کار خیر هرگز پنهان نمی‌ماند، به این معنی نیست که خود ما آن را می‌بینیم! بلکه ممکن است کار خیر ما را نسل بعد از ما ببینند یا بعد از مرگ ما معلوم شود یا مدتی پشت ابر بماند و دیده نشود؛ اما به هیچ‌وجه همیشه پنهان نمی‌ماند و حتماً جلوه‌گر است. ممکن است خدا کار خیر ما را به نسل بعد از ما نشان دهد و آن‌ها به عنوان سنت حسنه آن خیر را ادامه دهند.

«لَن» در «فَلَنْ يُكْفَرُوهُ» نفی ابد است؛ یعنی هیچ‌گاه خیرات مخفی نمی‌ماند. برای مثال زمانی که شاگرد آقای قاضی در حضورشان سخنی را از ایشان شنیده یا حالتی را دیده و ثبت کرده است، در مخیلۀ آقای قاضی نمی‌گذشت که سال‌ها بعد دربارۀ آن کتاب‌ها نوشته و منتشر شود؛ چون قانون خدا اظهار خیرات است و در تاریخ آن خیر را ثبت می‌کند.

نکتۀ دیگر این که اگر گاهی به نظر خودمان خیررسانی داشتیم و حتی با گذشت زمان، اصلاً خیر ما دیده نمی‌شود، علت این است که در آن کار خیر، قوّه و توان خودمان را دیدیم و رگه‌های شرک در آن مشاهده شده است. خدا کار خیری را که منسوب به او باشد، جلوه‌گر می‌کند و هرگز کتمان نمی‌کند.

 

نزدیکان بی‌اعتقاد

 

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»[5]

«ای اهل ایمان، از غیر هم‌دینان خود دوست صمیمی همراز نگیرید، چه آنکه آنها از خلل و فساد در کار شما ذرّه‌ای کوتاهی نکنند، آنها مایلند شما همیشه در رنج باشید، دشمنی شما را بر زبان هم آشکار می‌سازند و محققا آنچه در دل دارند بیش از آن است. ما به خوبی برای شما آیات را بیان کردیم، اگر عقل را به کار بندید.»

اگر نزدیکان ما افراد بی‌اعتقادی باشند؛ به ما فساد می‌رسانند و از کامروایی ما خوشحال نمی‌شوند. هنگامی که یکی از نزدیکان ما رشد مادی یا علمی یا اخلاقی یا اعتقادی داشته است، فرد موفقی محسوب می‌شود؛ اما واقعیت این است اگر تحمل دیدن موفقیت او را نداریم، متدین نیستیم؛ چون غیرمتدینین، نمی‌توانند موفقیت متدینین را ببینند! مثلا گاهی می‌شنویم، یکی از اطرافیان ما هر ماه به کربلا مشرف می‌شود. نحوۀ مواجهۀ ما با چنین فردی دوگونه می‌تواند باشد:

  1. ‌بگوییم: خدا را شکر، ما توفیق زیارت نداشتیم؛ اما خدا این توفیق را نصیب یکی از نزدیکان ما کرد، تا او به نیابت از ما هم به حضرت اباعبدالله سلام ‌دهد؛
  2. طاقت دیدن زیارت‌های مکرر او را نداریم؛ بنابراین متدین نیستیم؛ چون  طبق این آیه بی‌دین‌ها طاقت موفقیت و خوش بودن نزدیکانشان را ندارند و خواهان به زحمت افتادن آنها هستند:«وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ».

 

نفرت قلبی و زبانی

 

واقعیت دیگر این است که نفرت قلبی بی‌دین‌ها از متدینین به مراتب بیش از نفرت و سَم‌پاشی زبانی آن‌هاست: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ». سپاهیان یزید، از صبح تا ظهر با امام حسین علیه‌السلام جنگیدند و بی‌ادبی کردند؛ چرا آن‌ها را تا روز قیامت لعن می‌کنیم؟! قرآن می‌گوید: اصلاً کینۀ در قلوب با نفرتِ در گفتار قیاس‌کردنی نیست. نفرتِ در گفتار محدودیت دارد، چون هر قدر هم ناسزا بگویند، در نهایت خسته می‌شوند؛ اما نفرت قلبی در طول تاریخ  تداوم دارد.

عکس این حالت در بارۀ محبت نیز صادق است. بسیاری از ما روزانه توفیق داریم صد سلام به حضرت اباعبدالله بدهیم، گفتارمان محدود است؛ در حالی که محبت قلبی ما نا محدود است.

واقعیت این است که عمق گفتار کینه‌توزانۀ افراد، توصیف‌کردنی نیست و فقط بخشی از کینه بر زبانشان جاری می‌شود. دشمنی در دل مانند یک گل مصنوعی، بدون ریشه نیست؛ بلکه عمیق و ریشه‌دار است:«وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ». یزیدیان، کینه‌ای که از حضرت اباعبدالله در سینه داشتند به مراتب بیشتر از گفتار توهین‌آمیز آن‌ها بود.

 

ملاک دوستی صادقانه

 

واقعیت دیگر این است که دوستی که در ظاهر نزدیک است؛ ولی ما را به زحمت می‌اندازد؛ خودی نیست و «مِن دونِکُم» محسوب می‌شود؛ چون صدیق، خطای ما را ندیده می‌گیرد و از رفتار نامناسب ما می‌گذرد و ما را  به زحمت نمی‌اندازد.

اگر باطنا از کسی ناراحت باشیم، بالاخره اظهار می‌کنیم؛ چون «بغض» همانند «حُب» پنهان کردنی نیست. سعی کنیم نسبت به مؤمنین و خوبان بغض نداشته باشیم. اگر لحظه‌ای ناراحت شدیم، به جای دلگیر شدن، از طرف او استغفار کنیم و رفتار نامناسب او را ناشی از جهلش بدانیم؛ چون بغضِ نسبت به خوبان قبل از هر کسی دل ما را مکدر می‌کند و بالاخره این ناراحتیِ قلبی منجر به سوء گفتار و  سپس سوء رفتار می‌شود.

 

تاریخ جلسه: 1400/5/29 ـ جلسه 12

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]. سوره آل عمران، آیه 68

[2]. مفاتیح الجنان

[3]. سوره آل‌عمران، آیه 92

[4]. سوره آل عمران، آیه 115

[5]. سورۀ آل‌عمران، آیه 118

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *