واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی ـ بخش دوم

لغزش‌ها عامل هبوط در زندگی

 

واقعیت‌های تلخ و شیرینی در زندگی  هر یک از ما وجود دارد؛ اما معمولاً به عنوان واقعیت به آن‌ها نگاه نمی‌کنیم.

یکی از واقعیت‌های تلخ این است که همواره امکان لغزش برای ما وجود دارد:

«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حين»[1]

«پس شیطان آنها را به لغزش افکند (تا از آن درخت خوردند) و (بدین عصیان) آنان را از آن مقام بیرون آورد، و گفتیم که (از بهشت) فرود آیید که برخی از شما برخی را دشمنید، و شما را در زمین تا روز مرگ قرارگاه و بهره خواهد بود.»

صدر آیه واقعیت تلخی را به ما متذکر می‌شود و قسمت پایانیِ آیه، ما را با واقعیتی شیرین آشنا می‌کند.

  1. واقعیت تلخ این است که شیطان موجب لغزش آدم و حوا شد، آدمی که اسماء الهی به او آموزش داده شده است و همه چیز را می‌داند؛ اما شیطان هر دو را لغزاند: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ» و آدم وحوا به واسطۀ این لغزش از جایگاهی که در آن بودند ساقط شدند:«فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ».
  2. واقعیت تلخ دیگر این است که لغزش‌ها در زندگی اثرگذار است و موجب تنزّل ما می‌شود و ساختار آرامش زندگی را هر چند موقت، بهم می‌زند. وقتی دچار لغزشی شویم، ارزش ما گرچه موقت کاسته می‌شود، از تنعّم و آسایش و فضای آرام دور می‌شویم و از جایگاهی که جایگاه اصلی و شأن آدمی است، هبوط می‌کنیم.

عداوتی دائمی بین آدم و شیطان

 

واقعیت شیرین این است که آدم بودن اقتضا می‌کند با شیطان صلح و سازش نکنیم و همیشه با شیطان دشمنی داشته باشیم. بین انسان و شیطان تباین کلی برقرار است.

اگر در زندگی آدم بمانیم، هیچ وقت شیطان، با ما دوست نمی‌شود، به شیطان اعتماد نمی‌کنیم و نظراتش برای ما صائب نیست. این واقعیت شیرینی است که عداوتی دائم، بین آدم و شیطان برقرار است.

زمین وطن آدم نیست

 

واقعیت شیرین دیگر این است که زندگیِ زمینیِ آدم موقتی است:«لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حين». اگر زندگی در زمین همیشگی بود و حکم حبس ابد را برای ما در عالم ماده صادر می‌کردند، باید از غصه می‌مُردیم؛ چون زمین با همۀ گستردگی‌اش برای ما تنگ است: « ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ»[2].  واقعیت شیرین این که زمین وطن آدم نیست، وطن ما «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»[3] است.

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

هر کدام تاریخی معین برای زندگی در این عالم داریم و روزی درب زندان باز می‌شود و دورۀ زندگی ما در این عالم به پایان می‌رسد. مهم این است که در این قفسِ تنگ، محکوم به حبس ابد نیستیم. واقعیت این است که برای همۀ ما امضا شده است که روزی در این زندان باز می‌شود، این جزو واقعیت‌های شیرین و نویدی است که به آدم داده شده است.

 

خوشی بسیار در تبعیت از شریعت

 

خدای سبحان در قرآن می‌فرماید:

 «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»[4]

«گفتیم: همه از بهشت فرود آیید، تا آن‌گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد.»

واقعیت بسیار شیرین این است که خدای سبحان می‌فرماید: هرکس از هدایت من تبعیت کند، هیچ نگرانی نسبت به آینده ندارد:«فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» و نسبت به گذشته هم هیچ غصه‌ای ندارد:« وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ».

بعضی از مفسرین اشاره کردند «فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ» یعنی اگر کسی توحید را در نظام عالم پذیرفت و تنها با او ارتباط برقرار کرد و از باب ولایت به توحید رسید؛ بسیار خوش است: «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ». مستیِ توحید و مستیِ معرفت و هدایت، آن چنان فراوان است که هیچ امر دیگری به نظر ما ناخوشایند جلوه نمی‌کند.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟

 فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی  هر دو  جهانش بخشی

دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند

یکی از مفسرین تعبیر زیبایی دارد: هر کس مسیر شریعت را طی کند، نه نسبت به آینده نگرانی دارد نه جهت از دست رفتن گذشته‌ها غصه می‌خورد؛ چون موجودی‌اش اندک نیست که نگران باشد. با ادبیات دیگر واقعیت این است که شریعت، ما را سرمایه‌دار می‌کند و به ما آرامشی می‌دهد که به گذشته و آینده توجه نداریم.

من که امروزم بهشت وصل حاصل می شود

وعدۀ فردای زاهد را چرا باور کنم؟

وقتی سوار کشتی شریعت شویم و خودمان را تسلیم مولا کنیم، نگران دنیایی که از دست داده‌ایم، نیستیم، حتی نگران عمر از دست رفتۀ خود هم نیستیم؛ چون باور داریم خدا می‌تواند تمام زشتی‌های گذشتۀ ما را با حسنه پُر کند و این وعدۀ اوست :«فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[5]؛ بنابراین یکی از واقعیت‌های بسیار شیرین زندگی، خوشی بسیار در تبعیت از شریعت است.

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد!

که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟!

 

خطر انحراف در دهۀ پایانی عُمر

 

«وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ»[6]

«و (یاد آورید) موقعی که با موسی چهل شب وعده نهادیم، پس شما (در غیبت او) گوساله پرستی اختیار کرده ستمکار و بیدادگر شدید.»

واقعیت تلخ این است که بسیاری از اوقات،  پایان کار افراد، شر می‌شود. سی شب از چهل شب غیبت حضرت موسی برای بنی‌اسرائیل به سلامت گذشت، اما ده شب آخر، گوساله‌پرست شدند. گاهی لغزش‌های اعتقادی در زندگی ما ایجاد می‌‌شود که باور نمی‌کنیم، مثلاً می‌گوییم از جوانی اهل حوزه و روضه بوده‌ایم و کام ما را با تربت اباعبدالله علیه‌السلام برداشتند،اگرقرار بر فاسدشدن بود، همان ابتدا فاسد شده بودیم، الآن که پا به سن گذاشته‌ایم! مگر ممکن است  مشرک شویم و گوساله‌پرست؟! بله این امکان وجود دارد، اگر عمرمان را به چهار قسمت تقسیم کنیم، این‌گونه نیست که خطر انحراف در قسمت اول زندگی باشد، بلکه اتفاقاً دهۀ پایانی زندگی بسیار خطرناک است و این واقعیتی تلخ است که در تاریخ اتفاق افتاده است. بنی اسرائیل سه چهارم این دوره را به سلامت عبور کردند، در یک چهارم پایانی، با سوء اختیار خودشان مُهر ننگ گوساله پرستی به آن‌ها زده شد؛ به همین جهت ضروری است که نگران خودمان باشیم.

 

تغییر مسیر در زندگی

 

«اتّخاذ» باب افتعال است و یکی از معانی این باب، مطاوعه و پذیرش است. واقعیت تلخ این است که ممکن است زمانی خیلی خوش‌سلیقه باشیم و خدا را به عنوان معبود بپذیریم و دین از هر چیزی برای ما مهم‌تر باشد؛ اما زمانی دیگر بدسلیقه شویم و گوساله‌ای را که بر ما عرضه می‌شود، به عنوان معبود بپذیریم و بر غیر خدا اعتماد ‌کنیم و حرف اول ما دنیا باشد!

افرادی که زمانی بر مبنای فطرت به دعوت موسی لبیک گفتند، زمانی دیگر مال و مقام و امور مادی به چشم‌شان آمد. تغییر مسیر  از راه صحیح، واقعیتی بسیار تلخ است.

 

 خدابینی

 

«وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُم وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»[7]

«و (به یاد آرید) وقتی که گفتیم: وارد این قریه (بیت المقدس) شوید و از نعمتهای آن فراوان تناول کنید و از آن در، سجده کنان داخل شوید و بگویید: (خدایا) گناهان ما فرو ریز، تا از خطای شما درگذریم؛ و بر ثواب نیکوکاران خواهیم افزود.»

از قول پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله «محسن» کسی است که در تمام زندگی خدا را می‌بیند، عالم را محضر خدا  و خود را در حضور می‌بیند. واقعیت بسیار شیرین این است که اگر در زندگی محسن و خدابین باشیم، خدا ما را زیاد می‌کند؛ یعنی یک فرد، یک امت می‌شود: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً»[8]  ابراهیم یک نفر است؛ اما یک امتمحس. وب می‌شود، نماز، هزاران نماز می‌شود و یک قطره اشک، هزاران حج محسوب می‌شود: «وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ». خدا را ببینیم، نه ثواب  و عقابش را، نه منع و نه اعطایش را.  فقط او را مشاهده کنیم، در این صورت آن‌قدر رشدمان می‌دهد که گنجایش بسیاری از اسماء و صفات الهی را  خواهیم داشت.

در دعای ابوحمزه خود را اینگونه معرفی می‌کنیم: «انَا قلیلُ الَّذِی کَثَّرتَه»(خدایا، من آن کمی هستم که تو مرا تکثیر کردی). با ادبیاتی دیگر اگر به شهود برسیم، وجودمان بسیار گسترده می‌شود. واقعیت این است که هر یک از ما قابلیت زیاد شدن را داریم، خدای سبحان فرمود: «لَإِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکم»[9] اگر شکر کنیم،خودمان را زیاد می‌کند نه نعمت را.

 

طلب امور فانی و از دست دادن پر پرواز

 

«وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ ۗ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ…»[10]

«و (به یاد آرید) وقتی که به موسی اعتراض کردید که ما بر یک نوع طعام صبر نخواهیم کرد، از خدای خود بخواه تا برای ما از زمین نباتاتی برآورد مانند سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز. موسی گفت: آیا می‌خواهید غذای بهتری را که دارید به پست‌تر از آن تبدیل کنید؟ (حال که تقاضای شما این است) به شهر مصر فرود آیید که در آنجا آنچه درخواست کردید مهیّاست. و بر آن‌ها ذلّت و خواری مقدّر گردید…»

از آسمان مائده می‌آمد، بنی‌اسرائیل گفتند:«لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ» ما سیر و پیاز و تره و خیار و… می‌خواهیم. مائدۀ آسمانی و امور معرفتی به چشم آن‌ها نیامد و خواهان امور پست شدند، به‌همین جهت ذلّت و خواری بر آن‌ها مقدّر شد.

واقعیت این است که اگر در نگاه ما معارف، حقایق، توحید و محبت خوبان به عنوان یک رزق بسیار زیبا جلوه نکند و چشم ما به امور پست مادی دوخته شود و عاجزانه تقاضای آن‌ها را داشته باشیم، عزت‌مان را از دست می‌دهیم. وقتی به ما رزق محبّت اباعبدالله داده شد یا به چشم‌مان می‌آید یا نه. اگر به چشم‌مان می‌آید شکرش را بجا می‌آوریم و اگر به این رزق بی‌توجه‌ایم و امور بسیار بی‌ارزش را طلب می‌کنیم، دچار ذلت شده‌ایم.

وقتی طالب امور فانی شویم زمین‌گیریم و پر پروازمان را از دست می‌دهیم. واقعیت تلخ این است که اگر توجه ما به امور مادی بیش از امور معنوی باشد و برای ارزش‌های الهی آن اثر لازم را قائل نشویم و در مقابل، امور مادی به نظرمان بسیار جذاب و ارزشمند جلوه کند، خودمان را از اعتبار ساقط کردیم: «وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ».

در نگاه ظاهری بنی‌اسرائیل قناعت نداشتند و خود را گرفتار کثرات کردند. خواستۀ آن‌ها مباح بود نه نامشروع؛ اما اثر این خواسته، ذلت بود. به عبارت دیگر  به میزانی که به نفسانیات بیشتر از روحانیات بها بدهیم، عزّت‌مان را از دست می‌دهیم. واقعیت این است که توجه به نفسانیات و نادیده گرفتن روحانیات ما را خاکی می‌کند و اجازۀ عروج و افلاکی شدن را به ما نمی‌دهد.

 

رسالت و ولایت فضل و رحمت خداست

 

«لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[11]

«و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد حتماً سرمایه باخته بودید.»

سرمایۀ زندگی ما فضل و رحمت خداست؛ اما فضل و رحمت خدا چیست که سرمایۀ زندگی ماست؟

خدای سبحان می‌فرماید:

«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»[12]

«بگو: به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآوری کرده‌اند، بهتر است.»

فضل و رحمت، «رسالت» و «ولایت» است. دارایی ما فقط پیغمبر و امیرالمؤمنین هستند. اگر این سرمایه را نداشتیم، ورشکست بودیم.

واقعیت شیرین این است که خدا این سرمایه را به ما داده است، بدون اینکه خودمان تقاضا کنیم. تا زمانی که رسول و ولیّ را قبول داریم، سرمایه‌داریم و هرچقدر ایمان ما به ولایت و رسالت افزون بشود، سرمایۀ ما عظیم‌تر و گسترده‌تر است.

در ایام خاصی احساس می‌کنیم چقدر حالمان خوب است! برای این‌که سرمایۀ خود را می‌بینیم. همۀ ما با این‌که درمصیبت اباعبدالله علیه‌السلام غصه داریم؛ اما احساس وجود می‌کنیم و از داشتن  این سرمایه‌، احساس رضایت‌مندی داریم. اگر سرمایۀ پیغمبر و علی علیه‌السلام در زندگی ما نبود همه ورشکسته بودیم. واقعیت بسیار خوشحال کننده این است که با قبول پیغمبر و آل پیغمبر دستمان خالی نیست؛ بنابراین خسارتی در میان نیست. با وجود این بزرگواران، می‌توانیم همۀ جهنم را با حرارت عجیب و غریبش خاموش کنیم.

لی خمسة اطفی بهم حَرُّ الجحیم الحاطمة

 المصطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة

پنج نفر دارم که به برکت وجود آن ها آتش دوزخ را فرو مي نشانم، آن پنج نفر:پيغمبر مصطفي صلی الله علیه و آله و عليّ مرتضي و دو فرزندشان حسن و حسين علیهم السلام و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند.

 

 

تاریخ جلسه: 1400/5/19ـ جلسه 1

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1].  سوره بقره، آیه 36

[2]. سوره توبه، آیه 118

[3]. سوره بقره، آیه 156

[4]. سوره بقره، آیه 38

[5]. سوره فرقان، آیه 70

[6]. سوره بقره، آیه 51

[7].  سوره بقره، آیه 58

[8] . سوره نحل، آیه 40

[9]. سوره ابراهیم، آیه7

[10].  سوره بقره، آیه 61

[11]. سوره بقره، آیه 64

[12].سوره یونس، آیه 58

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *