واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی ـ بخش هجدهم

مقدمه

 

واقعیت‌هایی در زندگی وجود دارد که در شرایط عادی متوجه آن‌ها نمی‌شویم؛ اما در زمان‌های خاص به دلایل خاصی با عمق این حقایق مواجه می‌شویم که برخی تلخ و بعضی بسیار شیرین است.

 

از دست دادن توانمندی در پی جذب قلوب به خود؛ واقعیتی تلخ

 

«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»[1]

«دست مرد دزد و زن دزد را، به کیفر عملی که انجام داده‌اند، به‌عنوان یک مجازات الهی، قطع کنید! و خداوند توانا و حکیم است.»

آیه در قالب امر است؛ اما نتیجۀ این امر، واقعیت تلخی است. قرآن می‌گوید: دست مرد دزد و زن دزد را قطع کنید، این مجازات کسب آن‌ها و عقوبت خداست. در ظاهر فقط انگشتان قطع می‌شود؛ چون کف دست جزو مواضع سجده و مال خداست:«إنّ المَساجِدَ للّه»؛ به همین جهت قطع نمی‌شود؛ اما توان فرد اندک و محدود می‌شود و بسیاری از امور ظریف و دقیق را نمی‌تواند انجام بدهد. ممکن است با کف دست چیزهایی را بردارد؛ اما کارایی انگشتان و این همه قبض و بسط از او گرفته می‌شود.

قلب، خانۀ خداست. اگر خود را مالک خانۀ خدا دانستیم و به جای اینکه قلب افراد را عاشق خدای سبحان و اولیای الهی کنیم، اسیر و مرید خود کنیم و مالک قلوب‌شان شویم، دزد هستیم. قانون خدا این است که دزد باید ناتوان باشد؛ بنابراین خدای سبحان بسیاری از توانمندی‌ها را از ما می‌گیرد. هنگامی که دل فرزند، همسر و خانواده را جذب خود ‌کنیم و خود را همه‌کاره معرفی کنیم که اگر ما نباشیم شمانمی‌توانید زندگی کنید! مجازات خدا این است که ما را ناتوان می‌کند: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا».

در حالی که بایسته است همۀ آن‌ها جذب خدا و اولیای الهی شوند؛ یعنی خود را توانمند و کارا معرفی نکنیم و هر خیری از ما می‌بینند، بگوییم: کار ما نیست، فقط مأموریم، خدا حواله داده است این خدمات را برای شما انجام دهیم.

از سوی دیگر واقعیت تلخ این است که اگر در بسیاری از امور ناتوانیم، به این جهت است که درصدد جذب دل افراد به‌سوی خود بوده‌ایم. همۀ ناتوانایی‌های ما ناشی از آن است که دیگران را صید و گرفتار خود می‌کنیم؛ در حالی‌که تنها، حق داریم دل همه را متوجه  خدا کنیم و بگوییم: «مالک اوست و همه باید به طرف او برویم.»

قرآن می‌گوید: «جَزَاءً بِمَا كَسَبَا»، کاسبی و درآمد بعضی از افراد از طریق دزدی است! مالی را می‌خواهند مالک شوند که مال آن‌ها نیست! رزق معنویشان رزق حلال طیبی نیست. مالک قلب ما خداست، این که بخواهیم مالک قلوب افراد بشویم، کسب غیرمشروع است و این کاسبی ما را ناتوان می‌کند.

چرا شهدا این‌قدر توانمند هستند؟ چون صیاد قلوب نبوده‌اند! شهدا به طرف خدا رفته‌اند و دیگران را هم به‌طرف او جهت می‌دهند؛ بنابراین توانا هستند. بندۀ خدا مال خداست و مُهر بندگی دارد، چرا  بندۀ خدا را می‌دزدیم؟! تمام ناتوانایی‌های ما به این علت است که می‌خواهیم دیگران را گرفتار خودمان کنیم، در این صورت خدا بخشنامه می‌دهد و ما را ناتوان می‌کند.

 

خواطر سوء، عامل ناتوانی

 

واقعیت بسیار تلخ این است که اگر در عالم معنا دزد باشیم، در ملکوت ِعالم و کتاب تکوین، بسیاری از کارایی‌ها را از دست می‌دهیم. از نگاه عرفا همان‌طور که اموال سارق دارد، قلوب هم سارق دارد!

سارق قلوب، شیطان و جنود اوست که سرقت را از طریق افکار مذموم ایجاد می‌کند؛ یعنی خواطر غیرالهی و شیطانی و افکار ناامیدکننده را به ما القا می‌کند و بدین ترتیب سرمایۀ قلب ما را به تاراج می‌برد. یکی مال را به یغما می‌برد، یکی قلب را! خدای سبحان فرمود: دست دزد را قطع کنید؛ یعنی شیطان و سپاهش را ناتوان کنید و نگذارید افکار نامناسب و خواطر سوء به دل شما راه پیدا کند.

 

گشودن دل برای نفوذ شیطان

 

واقعیت تلخ این است که خودمان دزد را دعوت و درِ خانۀ دل را برای شیطان باز می‌کنیم و به او اجازه می‌دهیم در قلب ما نفوذ کند و افکار نگران‌کننده، خواطر سوء، بدبینی به خدا و یأس را وارد کند. خود ما شیطان را هزاردستان می‌کنیم و به او پر و بال می‌دهیم. واقعیت این است که شیطان ناتوان است وقان وناً قدرت انجام بسیاری از کارها را ندارد؛ اما فکر می‌کنیم تواناست!

 

رسوایی، عقوبت جذب قلوب به خود

 

«نَکال» به معنای عقوبت است،«نَكَالًا مِنَ اللَّهِ»؛ یعنی خدای سبحان دزد را نه فقط در آخرت بلکه در دنیا هم عقوبت می‌کند. اگر دزدی کنیم، در همین‌جا عقوبت می‌شویم؛ خدا در دنیا ما را ذلیل و رسوا و بی‌آبرو می‌کند؛ همانطور که دزد را رسوا می‌کند؛ چون نمی‌توان دستی را که انگشت آن قطع شده، پنهان کرد! خدایی که ستّار است و آبرو می‌دهد، گناه بعضی از افراد را در دنیا بر دیگران آشکار می‌کند و آن‍ها کسانی هستند که عقوبتِ دزدیشان همیشه آشکار است. واقعیت تلخ این است که وقتی دل دیگران را بدزدیم و آن‌ها را اسیر خودمان کنیم، خدا ما را ذلیل و به دیگران معرفی می‌کند در آن صورت، در بین مردم هیچ عزت و حرمتی نداریم.

 

تأثیر منفی گفتار نادرست در زندگی؛ واقعیتی تلخ

 

«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚغُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا»[2]

«(و یهود گفتند: دست خدا [با زنجیر] بسته است. دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند!»

یهودی‌ها گفتند: دست خدا بسته است؛ یعنی در بعضی از امور از خدا کاری برنمی‌آید! خدای سبحان دو پاسخ به آن‌ها می‌دهد که مطرح کنندۀ دو واقعیت است: 1. «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ» دست خودشان زنجیری شود و ناتوان شوند؛ 2. «لُعِنُوا بِمَا قَالُوا» به جهت این سخن از رحمت الهی دور شوند.

ابتدا «لُعِنُوا بِمَا قَالُوا» را بیان می‌کنیم. لعنت به معنای محرومیت است. گفتار نادرست، بار منفی زیادی دارد. گاهی اوقات گفتار نادرست، ابدیت ما را خراب می‌کند و به عاقبت ما خسارت جدی وارد می‌کند. یهود گفتند: دست خدا بسته است و در امور مختلف از خدا کاری برنمی‌آید!«قالَ» در اینجا به‌معنای اعتقاد نیست! بلکه تکرار هر سخنی به معنای قبول آن است.

 

محرومیت ابدی

 

گفتاری که بدون مراقبه بر زبان می‌آوریم، ممکن است محرومیت ابدی و عاقبت سوء را برای ما رقم بزند. آنان به‌علت این گفتار نادرست لعنت شدند و برای همیشه از رحمت خدا دور. بنابراین گفتار نادرست خطرناک است. بسیاری از بدبختی‌های زندگی به جهت بعضی از جملات گستاخانه‌ای است که به خدا نسبت می‌دهیم. مثلا گاهی جملاتی می‌گوییم که موجب محرومیت ما می‌شود: خدا نمی‌بیند! خدا نمی‌شنود! اصلاً به ما نگاه نمی‌کند! ما را دوست ندارد! در حالی که غافلیم از آنکه  تمام در و دیوار هشیارند و می‌شنوند.

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم

مثلا فردی بگوید: «شاید فردا مریض شدم و نتوانستم در مجلس امام حسین علیه‌السلام شرکت کنم!» و با همین کلام محروم می‌شود؛ در حالی که بایسته است این‌گونه بگوید: «از خدا خواسته‌ام تا آخرین لحظۀ عمر در مجالس امام حسین باعافیت حضور داشته باشم». بسیاری از بی‌توفیقی‌ها، بی‌سعادتی‌ها، محرومیت‌ها و خواری‌های ما به‌علت گفتار نادرستی است که بر زبان می‌آوریم. گفتار منفی، می‌تواند موج منفی عجیبی را در زندگی ما وارد کند.

 

عاجز شدن

 

اگر در گفتار یا حتی در فکرمان به خدا نسبت نادرست بدهیم، فوراً در زندگی گرفتار عجز و ضعف می‌شویم:«غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ». در زمان آیت الله خوانساری، یکی از عزادارهای حضرت اباعبدالله علیه‌السلام هنگام هم زدن غذای امام حسین عبایش سوخته بود. فردا بعد از نماز صبح آیت الله خوانساری توسط خادم خود برای او یک عبا می‌فرستد؛ چون او به جای این که دغدغه داشته باشد فردا بدون عبا چه کند! در ذهن خود این گمان را داشت که دست خدا باز است و ارباب ما هیچ‌گاه ما را رها نمی‌کند! بازگردان چنین تفکری در زندگی  او  نمایان شد.

واقعیت تلخ این است هر نسبت نادرست به خدا، در زندگی ما اثر فوری دارد؛ به همین جهت سفارش شده است که اذکار را با اعتقاد بگوییم. یکی از علما می‌گفت: «دستورالعمل ذکر بسیار کوتاهی به دستم رسید، از مختصر بودن ذکر تعجب کردم!» گفتند:«اگر با این اعتقاد ذکر را بگویی بی‌اثر است و لازم است یقین داشته باشی که حتی یک مرتبه ذکر گفتن هم اثرگذار است و هر یک از اسماء خدا تأثیر خاص خود را دارد.»

هنگامی که می‌گوییم ذکرهای ما مؤثر نیست، خودمان باب رحمت را بستیم و با این تفکر نادرست، خود را عاجز کردیم:«غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ». این موضوع را در روانشناسی «قانون جذب» می‌گویند؛ به این صورت که هرطور فکر کنیم و هر برنامه‌ای که به ذهن خود بدهیم، همان فکر در زندگی ما جاری می‌شود.

 

بهره‌مندی از تسهیلات در پی باورهای صحیح؛ واقعیتی شیرین

 

«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ»[3]

«و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده [قرآن‌] برپا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد؛ جمعی از آنها، معتدل و میانه‌رو هستند، اما بیشتر آن‌ها اعمال بدی انجام می‌دهند.»

اگر متدین باشیم، از برکات معنوی و مادی وصف ناشدنی در زندگی به‌وفور بهره‌مند می‌شویم. اگر یهودیان و مسیحیان، تورات و انجیل را قبول داشته باشند که در آن به پیغمبر خاتم وعده داده شده است و به قرآن ایمان بیاورند، هم از معرفت و معنویت برخوردار می‌شوند و هم از دنیا بهره می‌برند؛ چون زیر پای آن‌ها دنیا و بالای سرشان آخرت و معرفت و معنویت است: «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ».

واقعیت شیرین این است که به میزان باورهای صحیح و اعتقادات کامل‌تر و بها دادن به مقدسات، خدای سبحان به زندگی‌مان برکت می‌دهد و برای ما تسهیلات فراهم می‌کند، هم از وسعت علمی بهره‌مند می‌شویم و هم معیشت وسیعی دریافت می‌کنیم و دنیا و آخرت ما آباد است. مثل این که هر جا نام امام حسین علیه‌السلام ذکر می‌شود، وقت و توان و توفیقات ما برکت پیدا می‌کند.

 

بی‌تقوایی در فکر و عمل

 

گاهی اوقات بی‌تقوایی در فکر ماست؛ یعنی دست خدا را بسته می‌بینیم یا فکر می‌کنیم خدا بین بنده‌هایش فرق می‌گذارد! مگر چه کرده‌ایم که رهایمان کرده است؟! و گاهی در عمل! چه بسا صاحبان مشاغلی که به جهت دروغ گفتن، درآمد فراوانشان رزق آن‌ها نیست و از دارائیشان بهره‌برداری نمی‌کنند؛ در حالی که بهره‌برداری از موجودی، زمانی است که فرد متدین باشد. گاهی ممکن است به امور معنوی و معرفتی بسیاری آگاه باشیم؛ اما در موقع نیاز، ناآرام و افسرده هستیم و درون‌مان پر از ظلمت است؛ چون مبنای آن علم، دین نبوده است!

واقعیت شیرین این است اگر در وجود خود دین را اقامه کنیم و واقعاً متدین باشیم، هم از رزق علمیِ وسیع و هم از رزق مادی در حد کفاف بهره‌مند می‌شویم، در حد کفاف؛ یعنی مقداری که دغدغه نداریم و نگران چیزی نیستیم، به بیان دیگر تدین، معیشت معنوی و مادی ما را تأمین می‌کند.

فردی می‌گفت: خانمی در محل ما از دنیا رفته بود در حالی که  هیچ کسی را نداشت. کفن و دفنش را انجام دادیم، ناگهان چند خادم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه السلام آمدند. آن‌ها از طرف حضرت مأمور بودند. هزینۀ کفن‌ودفن و مجالس سوم و هفتم را پرداخت کردند و گفتند امام رضا فرمود: این فرد بعد از هر نماز به ما سلام می‌داده است؛ متولی کفن و دفنش خودِ ما هستیم! مگر می‌شود متدین باشیم و در امور معنوی و معیشتی زندگی با مشکل مواجه شویم؟!

 

یکسان نبودن خبیث و طیب؛ واقعیتی شیرین

 

«قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ ۚ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[4]

«بگو: [هیچ‌گاه] ناپاک و پاک مساوی نیستند؛ هر چند فزونی ناپاکها، تو را به شگفتی اندازد! از [مخالفت] خدا بپرهیزید، ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید.»

واقعیت بسیار شیرین این است که سنگ ترازوی خبیث و طیب یکسان نیست! از طرفی بدی‌های زیادی داریم و از طرف دیگر خوبی کم، مگر ممکن است این همه بدی با ذره‌ای خوبی پاک شود؟ بله، سنگ ترازوی خبیث‌ها منیت و سنگ ترازوی خوبی‌ها لطف خداست. خدا کار اندک ما را بسیار، حساب می‌کند، همانطور که یک قطره اشک بر اباعبدالله جهنمی از آتش را خاموش می‌کند!

زمان امام صادق علیه السلام مراسم روضه‌خوانی آزاد شده بود. در خانه‌ای شعله زیر دیگی که برای غذای امام حسین علیه‌السلام بار گذاشته بودند، خاموش شد، زنی فاجر که به فحشا مشهور بود، هنگام عبور از آنجا آتش زیر آن دیگ را روشن کرد. شب در خواب دید او را به طرف آتش جهنم می‌برند! حضرت اباعبدالله فرمود: «او را نبرید! با ما حسابی دارد، این زن زیر دیگ ما را روشن کرده است!» ترازوی آلودۀ خبیث، منیت اوست و ترازوی طیب، لطف خداست، لطف خدا یک ذره را یک خروار حساب می‌کند!

اشک خالصانه کسی در گوشۀ خانه‌اش با روضه‌های فراوانی که در آن ادعا باشد اصلاً قابل مقایسه نیست! چون سنگ ترازوی طیّب و خبیث با هم متفاوت است.  آن چه در پیشگاه الهی ارزشمند است، مقدار کار ما نیست، بلکه کیفیت آن نزد خدای سبحان ارزشمند است.

 

کیفیت، محور محاسبۀ خدا

 

واقعیت بسیار شیرین این است که خدا روی کیفیت‌ها حساب می‌کند نه کمیت‌ها. کاری که در آن منیت و خودخواهی باشد، اگر خروار هم باشد، هیچ است و کاری که خالصانه باشد، یک ذره‌اش هم، بسیار است. سنگ ترازو ها فرق می‌کند. سنگ ترازوی خدا روی مقدارها حساب نمی‌کند؛ اما سنگ ترازوی ما روی مقدارها حساب باز می‌کند.

وقتی یک خروار کار پوسیده داریم که منیت و خودخواهی و ادعا آن راخراب کرده است، برای ما نافع نیست؛ اما وقتی بگوییم: «خدایا! هیچ نداریم و دستمان خالی است!» خدا می‌گوید: همین دست خالی شما را دوست دارم! طیب این است که هیچ ادعایی ندارید. وقتی خودخواهی شما به میدان بیایید نجاست است. مثل این که در خانه کارتنی از میوه داریم؛ اما قابل استفاده نیست و دیگری چند کیلو میوه سالم دارد که آن را با عزت و احترام جلوی مهمان‌ها قرار می‌دهد.

وقتی بعد از سلام نمازهایمان می‌گوییم: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر»؛ یعنی خدایا این نماز هم نماز نشد! هیچ نداریم و دستمان خالی است!

 

 

تاریخ جلسه: 1400/6/4 ـ جلسه 18

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] سوره مائده، ایه 38

[2] سوره مائده، آیه 64

[3]. سوره مائده، آیه66.

[4]. سوره مائده، آیه100.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *