مقدمه
واقعیتهای تلخ و شیرینِ بسیاری در اطراف ما وجود دارد؛ اما به قدری مشغول هستیم که نه تلخی آن واقعیات را ادراک میکنیم و نه شیرینی آنها را. در این ایام به جهت اشکی که با اذن خدا در مصیبت اباعبدالله از چشمها فرومیریزد، به تلخی یا شیرینی برخی از واقعیات اطرافمان پی میبریم.
وکالت خدا در زندگی؛ واقعیتی شیرین
«الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»[1]
«اینها کسانی بودند که بعضی از مردم، به آنان گفتند: «مردم [لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید»؛ اما این سخن، بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.»
واقعیتی است بسیار شیرین که با ادراک شیرینی آن، در اوج سختیها هرگز احساس درماندگی و عجز نخواهیم کرد. واقعیت این است که اگر خدا در زندگی باشد،کافی است و همه نیازهای عاطفی، علمی، خُلقی، عملی و اعتقادی ما با اسم جامع او تأمین میشود، نه بعضی از نیازها. آشنایی با اسم جامع خدای سبحان، موجب میشود، در زندگی کمبودی مشاهده نکنیم، «حَسْبُنَا اللَّهُ».
چند درصد از مؤمنین این واقعیت را باور دارند که با قبول جامعیت خدا، در هیچیک از اموری مانند وقت، توان، آبرو، عطوفت، قدرت، علم؛ زندگی کم نمیآوریم؟ چون تأمین نیازها را فقط از طریق خدای سبحان میدانیم، در زندگی احساس کمبود نخواهیم داشت.
اگر امور خود را به خدا واگذار کنیم، از کاملترین حمایتهای او بهرهمند میشویم. کار وکیل این است که پرونده را به نفع ما تمام کند تا آسیب نبینیم. برای در امان ماندن از شر شیطان و دنیا و انواع شرور خدای سبحان، وکیل خوبی است؛ البته از خواجه عبدالله در کتاب (منازلالسائرین) یاد گرفتیم وقتی موکّل هستیم و او را وکیل گرفتیم، هنوز در منازل متوسطین هستیم. در منازل بالاتر، اصلاً ما نیستیم که بخواهیم او را وکیل بگیریم. توکلی نیست، چون (من) وجود ندارد.
یکی از مفسرین دربارۀ «نِعْمَ الْوَكِيلُ» تعبیر زیبایی دارد و میفرماید: هنگامی که خدا را بهعنوان وکیل خود انتخاب میکنیم، استقامت داریم و خود را به میدان نمیآوریم؛ همانطور که هر موکلی با وجود وکیل، خود، اقدامی نمیکند. «نِعمَ» از افعال مدح است؛ یعنی فقط باید از او تعریف کنیم: نمیدانید چه وکیلی داریم! چگونه از ما رفع اتهام و عیوبمان را مرتفع میکند، چه دادخواهی برای ما میکند!
رفع مشکلات با وکالت خدا
در آیات بعد میفرماید:
«فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ…»[2]
«به همین جهت، آنها (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند؛ در حالی که هیچ ناراحتی به آنان نرسید…»
وقتی او را وکیل کردیم،گرفتاریها رفع میشود و آسیبی به ما نمیرسد. خدای سبحان وکیلی است که طرف مقابل را وادار میکند از ما عذرخواهی کند و هیچ هزینهای جهت وکالت دریافت نمیکند، وکیلی است که همیشه در دسترس است و اسناد و مدارکِ کامل، در اختیار اوست. واقعیت بسیار لذتبخش و شیرین این که اگر او را قبول داشته باشیم، به احسن وجه ما را تأمین میکند.
ارتباط با شیطان؛ واقعیتی تلخ
«إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[3]
«این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بیاساس،) میترساند. از آنها نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید.»
واقعیت تلخ این است که اگر در زندگی نگران آینده میشویم و به جهت این نگرانی، وظایف فعلی خود را انجام نمیدهیم، با شیطان دست دوستی داده و ارتباط صمیمانهای با او برقرار کردهایم! «إِنَّمَا» حصر است؛ یعنی شیطان، فقط دوستانش را نسبت به آینده نگران میکند نه هر کسی را، شعاع وجودی شیطان در نزدیکانش تأثیرگذار است:«إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ».
ایجاد نگرانی، حربۀ شیطان
واقعیت این است که یکی از مهمترین حربههای شیطان، سیاهنمایی آینده و ایجاد نگرانی نسبت به آینده است.
«يُخَوِّفُ» باب تفعیل است؛ یعنی شیطان، به تدریج و خزنده نگرانی نسبت به آینده را در ما ایجاد میکند و با این نگرانی، ما را از مشاهدۀ الطاف فعلی خدا و لذت بردن از زمان حال محروم میکند.
شریعت به ما یاد داده است در زیارتها، هنگام وداع بگوییم: «رَزَقَنِيَ اللَّهُ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ»(خدا، مكرر اين زيارت شريف را نصيبم گرداند»، به جای اینکه نگران باشیم از خدا میخواهیم باز هم توفیق زیارت را روزیِ ما کند.
به بیان دیگر همۀ کسانی که اضطراب آینده را دارند، جزو بستگان نزدیک شیطان شدهاند. در حالیکه اگر جزو اولیاءالله باشیم، تحت آیه «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»[4] قرار میگیریم.
حبس داراییها؛ واقعیتی تلخ
«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ ۖ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ ۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[5]
«کسانی که بخل میورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده است، انفاق نمیکنند، گمان نکنند این کار به سود آنها است؛ بلکه برای آنها شر است؛ بزودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان میافکنند.»
واقعیت تلخ این است، هنگامی که داراییهای خود را برای خودمان حبس کنیم یا آنها را صحیح مصرف نکنیم، برای ما، بار آزار دهندهای میشود که موجب سرافکندگی، بیتوفیقی و کوردلی است. مثلاً امروز مطلبی را مطالعه کردیم، اگر بخل بورزیم، آن را حبس کنیم، به دیگران انتقال ندهیم و مسئولیت خود را در مقابل این رزق انجام ندهیم، گردنبندی آتشین بر گردن ما میشود که بهتعبیر تفاسیر عرفانی گردنبند محرومیت است و موجب ننگ ما.
مفسرین میگویند: با صحیح مصرف نکردن دادههای خدا، از مشاهدۀ نور جمال حق محروم میشویم و الطاف وعنایات خدا را در زندگی خود نمیبینیم؛ بههمین جهت دائم شاکی هستیم و اعتراض میکنیم. نه خودمان مثبت زندگی میکنیم و نه اجازه میدهیم اطرافیان ما زندگی آرامی داشته باشند.
فضل خدا؛ واقعیتی شیرین
در همین آیه به واقعیتی شیرین اشاره میشود:
«بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
واقعیت شیرین این است که هرچه داریم، فضل خداست. عدل خدا اقتضا نمیکند، از این همه نعمت برخوردار باشیم؛ چون اگر قرار براجرای عدل خدا باشد، با یک غیبت، زبان ما گنگ و با یک گناهِ چشم، کور میشدیم. تمام داراییهای ما فضل خداست و بدون استحقاق در اختیارمان قرار گرفته است. فقط خدای سبحان با اعطای زیادههای گسترده به بندهها، فاضل بودن خود را به نمایش گذاشته است.
پس نگوییم البته برای این کار خیلی زحمت کشیدیم یا چه شبهایی را بیدار بودیم و مطالعه کردیم یا… هرچه خدا به ما داده است، فقط فضل است. چون توفیق زحمت کشیدن و مطالعه و طلب و… را خدا عطا کرده است و ما استحقاق هیچ کدام را نداریم.
سازگاری مرگ با فطرت؛ واقعیتی شیرین
«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»[6]
«هر کسی مرگ را میچشد.»
واقعیت شیرین این است که مرگ یکباره سراغ ما نمیآید؛ بلکه لحظهبهلحظه مرگ را میچشیم. با شنیدن اسم مرگ میترسیم؛ در حالیکه با مرگ، زندگی میکنیم. به جای اینکه از مرگ فرار کنیم، آن را باور کنیم. اصلاً بدون مرگ میمیریم؛ چون مرگ قوت ماست و چیزی که دائم آن را میخوریم، عامل زندگی است.
فطرت ما به مردن و انتقال از این عالم به عالم دیگر نیاز دارد. فطرت ما نیاز به شکستن قفس دنیا دارد. مرگ با ما سازگار است. نه مرگ از ما گریز دارد نه ما از مرگ گریز داریم. آیتالله بهجت میفرمود: «تعجب میکنم، با وجود این که «النَّوْمُ أَخُ الْمَوْت» )خواب برادر مرگ است(، چرا افراد خواب را دوست دارند؛ اما از شنیدن نام مرگ میترسند؟!»
آیتالله جوادی آملی در عبارت فوقالعاده زیبایی میفرماید: «انسان مرگ را میمیراند؛ یعنی آنقدر مرگ را میخوریم تا تمام میشود و پس از آن زندگی شروع میشود: «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»[7] ؛«زندگی واقعی سرای آخرت است) اصل زندگی بعد از مرگ است.»
پُرواضح است چیزی که دائم میخوریم و هیچگاه از آن خسته نمیشویم، خوشمزه و لذیذ است. این که فطرت ما دائم پذیرای مرگ است، نماد آن است که طعم مرگ برای فطرت، گواراست و انسان به مرگ نیاز دارد.
کتمان دادههای الهی؛ واقعیتی تلخ
«الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا»[8]
«کسانی هستند که بخل میورزند، و مردم را به بخل دعوت میکنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده، کتمان میکنند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته؛) و ما برای کافران، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم.»
بخیل کسی است که بخل میورزد؛ یعنی مصرف صحیح ندارد و همهچیز را برای خود نگه میدارد و دیگران را نیز از خرج کردن منع میکند. مثلا به کسی که برای امام حسین علیهالسلام خرج میکند، میگوید: «چرا مال و توان خود را اینگونه هزینه میکنی؟ چرا در این راه قدم برمیداری و اشک میریزی؟ به فکر آیندهات باش، موجودیت را حبس کن، مال و توان و آبرو و علمت را نگهدار!»
چنین افرادی دادههای الهی را کتمان میکنند. هنگامی که بخیل خرج نمیکند؛ گویا توان، آبرو، اشک و مالی ندارد تا هزینه کند و بدین صورت نعمتهای خدا را کتمان میکند.
در نهایت بخیل، بیعزت و بیاعتبار و کافر محسوب میشود. واقعیت این است که بعضی از رذائل اخلاقی به اعتقادات ما صدمه میزند. مانند جوشی که روی پوست دیده میشود و علت آن پوستی و ظاهری است؛ اما گاهی سبب آن، بیماری کبدی و درونی است. برخی از مسائل اخلاقی، نمایانگر مشکلات عمیق اعتقادی است. واقعیت تلخ این است که عاقبتِ بخل، کفر است؛ یعنی بخیل، مؤمن از دنیا نمیرود.
تاریخ جلسه: 1400/6/1ـ جلسه 15
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[3]. سوره آلعمران، آیه 175
[7]. سوره عنکبوت،آیه 64
[8]. سوره نساء، آیه 37