«وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّه»
«سلام بر معصومین (علیهم السلام) که در اجرای فرمان حق ثابت قدم هستند»
«مستقَر» به معنای جای گرفته، ثابت، محكم و استوار.
«مُستقِر» كسی است كه خواستار انتقال از امتثال امر خدا به امر خلق نیست، چنین فردی دائماٌ قیام به خدمت در محضر حق میكند و آرامش و قرار خود را با همین امتثال دائمی به دست میآورد. او انگیزهای به غیر از اجرای امور مولی ندارد از این رو نیازی به امتثال امر دیگران در خود احساس نمیكند، چنین فردی كه در امر بندگی مستقر است در انجام بندگی توجهی به دیگران ندارد بلكه تنها توجه او به محبوب است.
«امر » به معنای حكم، دستور، فرمان، شأن، كار طلب، مقصد است.
هچنین امر، به تمام فرامین حق نیز گفته میشود چه اینكه در ارتباط با خود خدا باشد یا در ارتباط با سایر مخلوقات، چه آنكه در فیض رسانی به حق باشد و یا در تدبیر امور خلق. حضرات معصومین در امتثال این اوامر الهی ثابت و همیشگی و مستقرند.
علت برآورده نشدن حاجات با وجود واسطه قرار دادن معصومین
گاهی اوقات افراد به حضرات معصومین مراجعه میكنند و آنان را واسطه قرار میدهند تا به واسطهی آنها به خواستهی خویش برسند اما باز هم خواست آنها محقق نمیشود. دلیل این امر آن نیست كه معصومین شهودی ندارند یا مستمع كلام خلق نیستند. بلكه چون امر خدا بر آن تعلق گرفته تا درخواست این فرد فعلاً به تأخیر افتد یا اصلاً برآورده نشود. حضرات معصومین چون در اجرای اوامر الهی ثابت قدم و پایدارند چیزی را ارده نمیكنند كه ارادهی حضرت حق آن را در برنگرفته باشد. اگر این باور را در بارهی معصومین داشته باشیم كه آنها مستقرین فی امر الله اند یعنی حقیقتاً باور داریم كه حضرات معصومین از تمام اوامر الهی تشریعی و اوامر تكوینی اطلاع كامل دارند و از آن امر به حالت دیگری منتقل نمیشود.
امام با وجود قدرت بر انجام امور از امر خدا سبقت نمی گیرد
در روایتی از عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ آمده است:
«رُوِی عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: كُنَّا نَمْشِی خَلْفَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ مَعَنَا رَجُلٌ مِنْ قُرَیشٍ فَقَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ قَتَلْتَ الرِّجَالَ وَ أَیتَمْتَ الْأَوْلَادَ وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ فَالْتَفَتَ إِلَیهِ ع وَ قَالَ اخْسَأْ فَإِذَا هُوَ كَلْبٌ أَسْوَدُ فَجَعَلَ یلُوذُ بِهِ وَ یتَبَصْبَصُ فَوَافَاهُ بِرَحْمَةٍ حَتَّى حَرَّكَ شَفَتَیهِ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ كَمَا كَانَ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ تَقْدِرُ عَلَى مِثْلِ هَذَا وَ ینَاوِیكَ مُعَاوِیةُ فَقَالَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ مُكْرَمُونَ لَا نَسْبِقُهُ بِالْقَوْلِ وَ نَحْنُ بِأَمْرِهِ عَامِلُونَ»[1]
من در خدمت امیرالمومنین(علیه السلام) بودم كه فردی پشت سر ایشان شروع به ناسزا گویی در حق حضرت كرد و گفت: «علی مردان ما را كشتی و بچهها را یتیم كردی و شروع به ناسزاگویی به حضرت کرد.»
امیر المومنین(علیه السلام) نگاهی به او كردند وگفتند: «اخْسَأ» (این صوتی است كه عرب برای سگ به كار میبرد)
اصبغ میگوید: دیدم آن ناسزا گو به یك باره به سگی بدل شد، آن سگ سیاه پناهنده به امیرالمؤمنین علیه السلام شد و مدام دُم خود را تكان میداد.
امیر المومنین علیه السلام بعد از مدتی بر او رحم كردند و او را به ظاهر اولیهاش باز گرداندند. فردی تماشاگر این ماجرا بود رو به امیرالمؤمنین علیه السلام كرد و گفت: یا علی! تو تا این اندازه قدرت داری پس چگونه در مقابل معاویه سكوت كردهای؟
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ مُكْرَمُونَ لَا نَسْبِقُهُ بِالْقَوْلِ وَ نَحْنُ بِأَمْرِهِ عَامِلُونَ»؛«ما بندگان اكرام شدهی خدا هستیم كه از گفتار خدا سبقت نمیگیریم و به امر خدا كار میكنیم.»
تفسیر سخن امام آن است كه به سؤال كننده بگویید: اگر برخورد مرا با این مرد دیدی امر خدا بود و اگربرخورد مرا با معاویه میبینی باز هم امر خدا بر آن جاری است.
در روایات در رابطه با وجود مقدس امام سجاد علیه السلام و علی بن موسی الرضا علیه السلام آمده است كه گاهی آب بر دستان مبارك این بزرگواران میریختند و قطرات آب به طلا و جواهر تبدیل میشد اما چنانچه روایات میگویند این بزرگواران گاهی در خانه قوتی برای تغذیه نداشتند. هردو وضعیت آنها خواست خدای سبحان است و حضرات معصومین تسلیم محض فرمان حقاند.
بزرگان دین و شریعت به شیوه معصوم تسلیم اوامر مولا هستند
استقرار در امر الله به طور كامل در وجود حضرات معصومین هویداست و این مقام به طور خاص مربوط به آنهاست، اما بزرگان دین و شریعت نیز در این امر بیگانه از اهل بیت نیستند. در رابطه با حضرت آیت الله بهاء الدینی آمده است كه ایشان در زمان حیات و بعد از فوتشان كرامات فراوانی داشتهاند اما گویا در دو سال آخر عمر دو پای ایشان از كار افتاده و حضرت آیت الله بهاء الدینی توسلی به وجود مبارك حضرت زهرا سلام الله علیها داشتهاند.
حضرت زهرا سلام الله علیها به ایشان فرمودند كه ما این را برای تو میپسندیم و ایشان به شیوهی ائمهی اطهار تسلیم امر حضرت شدهاند چون حقیقتاً باور داشتهاند كه پسند حضرت زهرا سلام الله علیها از پسند خداوند سبحان جدا نیست.
همچنین در رابطه با آقای شیخ جعفر مجتهدی عارف گرانقدر آمده است كه ایشان به مدت 17 سال توانایی پایین آمدن از تخت را نداشتهاند به اصطلاح خود ایشان «تخت نشین بودهاند» آقای مجتهدی به این باور قلبی رسیده بودند كه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به اذن حق ایشان را چنین میخواهند.
اما دربارهی « وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّه» در رابطه با بزرگان معرفتی باید بگوییم امر مهمی است كه كسی به اذن حق اجازهی شفای بیماران و رسیدگی به امور دیگران را داشته باشد اما نسبت به وضعیت خویش چنان تسلیم باشد كه نه تنها از وضعیت زندگی خویش راضی باشد بلكه در عین رضایت، تسلیم محض اوامر خدای سبحان باشد و رضایت حضرت حق را بر رضایت خود ترجیح دهد.
اوج جلوه گری تسلیم، گودال قتلگاه
جلوهی بارز «وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّه» را میتوان در وجود مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام در گودال قتلگاه دید. این فراز در آن زمان به اوج ظهور خود میرسد. به كار بردن عبارت «به اوج رسیدن» به این معنا نیست كه تسلیم اوامر حق شدن فقط در وجود اباعبدالله علیه السلام به كمال خود رسیده است بلكه هر چند حضرات معصومین همگی نور واحدند و در میزان تسلیم در محضرحق تفاوتی با یكدیگر ندارند، اما جلوهگریهای این تسلیم متفاوت است.
اگر از عبارت اوج بروز استفاده كردیم از این روست كه نظاره كنندگان تسلیم اباعبد الله علیه السلام تعداد كثیری بودند كه حداقل آنها 32 هزار نفر صف دشمنان حضرت بودند بهعلاوه آنكه تمام ملائك، تمام انبیاء سابق همه و همه به تسلیم او در گودال قتلگاه چشم دوخته بودند حضرت در آنجا فرمودند: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»
امام حسین در قسمت پایانی دعای عرفه میفرمایند:
«أَمْ كَیفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِی وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ إِلَیك»
«یا چگونه سخنم ترجمان درون تواند بود در صورتی كه آن سخن تو آشكار بسوى تو مىگردد»
اصلاً من چگونه گفتارم را برای تو بگویم در حالی كه گفتارم از توست و به تو بر میگردد. حضرت با این سخنان تسلیم بودن خود را در مقابل حضرت حق به نمایش میگذارند و میگویند من در برابر حرف خدای سبحان حرفی ندارم. حرف من هم حرف اوست كه از زبان من خارج میشود.
شفاعت، طبق اراده خدا صورت می گیرد
گفتیم حضرات معصومین هر كاری كه انجام میدهند خود را در محضر خدا میبینند. از این رو آنی و لحظهای تخلف از خواست خدا را روا نمیدانند آنها حتی در مقام شناخت بندگان نیز كوچكترین انحرافی از نظر حضرت حق ندارند.
«لا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»[2]
« شفاعت نمیكنند مگر كسی را كه خدا اذن شفاعت او را صادر كرده باشد.»
وجود مقدس حضرات معصومین مانند جدّ بزرگوارشان رسول الله جلوهی رحمة للعالمینی حضرت حق اند اما خدا بارها به پیامبر میگوید: ای پیامبر! آنكس را كه من اراده نكنم تو نمیتوانی شفاعت كنی.
این میزان تسلیم آنها ناشی از بصیرت آنان به حكم الله است.
خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید:
«عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ»[3]
«آنها[ فرشتگان] بندگان شایسته اویند.هرگز در سخن بر او پیشى نمىگیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل مىكنند.»
این بزرگوران صاحب بصیرتاند و در تمامی امور به یقین متوجه امرخدا هستند. آنها در مقام تسلیم محض امر الله هستند، تنها چیزی را میطلبند كه خواست خدای آنهاست، آنان بدون امتثال به امر حق حركتی نمیكنند.
خواست خدا را طلب کن نه خواست خودت
یكی از اصحاب امام باقرعلیه السلام از یكی دیگر از اصحاب ایشان سوال كرد؟ تو چه طلب میكنی؟ او گفت: مریض باشم به جای آنكه سالم باشم، فقیر باشم به جای آنكه غنی باشم، حضرت در پی جواب او فرمودند: چرا چنین طلب میكنی؟ او پاسخ داد: در مریضی و فقر ارتباطم با خدای سبحان نزدیكتر است.
حضرت فرمودند: اما ما آن چیزی را طلب میكنیم كه خدا میخواهد، هیچ یك را بر دیگری ترجیح نمیدهیم. اگر خداوند سلامتی اراده كرد از آن بهترین استفاده را خواهیم كرد و شكرگزار آن خواهیم بود و اگر بیماری ارادهی حق باشد در مقابل آن تسلیم محض هستیم و یقین داریم خیر همان است و باز خدا را شكر میكنیم.
ممكن است گفته شود فراز «وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّه» » با كرامت اهل بیت سازگار نیست زیرا در لفظ كریم گفتهایم: كریم كسی است كه میبخشد بدون آنكه عبد لیاقت آن را داشته باشد، حال اگر فرد نیازمندی به در خانهی اهل بیت متوسل شود و از آنها خواستهی خود را طلب كند و آنان بر مبنای حكمت الهی از پاسخ گویی به او خودداری كنند، تكلیف چیست؟ در پاسخ گفته میشود: این دو هیچ منافاتی با یكدیگر ندارند آنها هم جلوهی نام كریم حضرت حقاند و هم تسلیم اوامر محض او زیرا ممكن است آنان به اذن حق پاسخ درخواست مشخص سائل را ندهند ولی امكان ندارد او را دست خالی برگردانند به یقین او را چنان راضی میكنند كه فرد سائل در هیچ خانهی دیگری را به غیر از خانهی اهل بیت نمیكوبد، اگر هزاران بار متوسل شود باز هم به همین در دست توسل دراز میكند. اگر دل او دلگرم الطاف حضرات معصومین نبود آیا ممكن بود بعد از آنكه اولین بار جواب مثبت خود را نگرفت مجدداً به آنها مراجعه كند؟ به یقین چنین نمیكرد.
تفاوت اصرار بر دعا و گستاخی
این فراز نگاه ما را نسبت به دعا كردن تغییر میدهد، عموماً افراد چناناند كه بر خواستهی خود اصرار میورزند و در بسیاری از اوقات به این نمیاندشیند كه آیا این درخواست با ارادهی حضرت حق سازگار هست یا نیست؟ هرچند كه ادعیه، اصرار ورزیدن بر دعا را تأیید میكند و میگوید: «إِنَّهُ يُحِبُّ إِلْحَاحَ الْمُلِحِّين»؛«به درستی که او (خدا) اصرار اصرارکنندگان را دوست دارد» اما این اصرار كردن با گستاخی متفاوت است ما اجازهی اصرار به درگاه حق را داریم اما اجازهی تعیین تكلیف و چون و چرا نداریم. این اصرار اگر جهت دار باشد یقیناً به نتیجه خواهد رسید. هر یك از ما میتوانیم اصرارهایمان را به در خانه اهل بیت ببریم و از آنها بخواهیم ما را با اراهی حضرت حق هماهنگ كنند و دل ما را راضی به رضایت خداوند سبحان كنند زیرا بندگان از امر مولی بیخبرند ولی حضرات معصومین از امر خداوند آگاهند. اصل آن است كه امر خدا جاری شود و ما از امر الله تخطی نكنیم.
اگر این بزرگواران در حق ما دعا كنند به یقین هم ما به عنوان بنده راضی خواهیم شد و هم ارادهی حضرت حق تحقق پیدا خواهد كرد.
ما در هر جلسه تقریباً این جمله را عرض میكنیم كه در پی هر سلامی گدایی خاص نسبت به ائمهی اطهار پنهان است. هرچند كه گدایی زائر در زیارت جامعه به طور رسمی و آشكارا كم رنگ است اما درخواست پشت پردهی بنده همیشه هست در این سلام نیز به وجود مقدس حضرات معصومین عرض میكنیم:
شما «وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّه» هستید: ما را به گونهای قرار دهید كه عقربهی دلمان در پی عقربهی دل شما تنظیم شود زیرا عقربهی دل شما در جهت خواست حق تنظیم شده است، اگر شما به اذن حق اراده كنید ما نیز تسلیم حق خواهیم شد.
تاریخ جلسه : 90/2/21 ـ جلسه 38
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحارالأنوار، ج41، ص199
[2] سوره مبارکه انبیا، آیه 28
[3] سوره مبارکه انبیاء، آیات 27-26