حدیث حقیقت
در خدمت زیارت جامعه كبیره هستیم و به فراز حفظة سرّ الله رسیدیم توضیح این فراز در جلسهی قبل گذشت اما آنچه باعث شد همین فراز ادامه یابد حدیث حقیقت بود.
این حدیث به اسرار الهی و دلالت این اسرار اشاره دارد.
كمیل از امیر المومنین سؤال كرد: حقیقت چیست؟
«ما لَكَ و الحَقیقَة؟»حضرت به كمیل گفتند: تو را با حقیقت چكار است؟
كمیل میگوید: آیا من صاحب سِرّ شما نیستم.
در توضیح همین قسمت از حدیث باید گفت: این درخواست كمیل نشان از زیاده خواهی او در معنویات دارد و كمیل چنان خوب در مكتب ولایت تربیت شده كه میداند باید نیاز معرفتی خویش را به نزد مولایش برد تا شایسته ترین پاسخ را دریافت كند.
حضرت اصحاب شناس هستند به همین دلیل در ابتدا اینگونه پاسخ كمیل را میدهند تا برای او پرده برداری كنند و او در این پردهبرداری خود را بهتر بشناسد و بر خواستههایش بیشتر اصرار ورزد وگرنه برای وجود مقدس امیرالمؤمنین عاقبت سوال كمیل معلوم ومشخص بود.
جالب اینجاست كه این شاگرد محضر ولایت به هیچ عنوان جسارت این را به خود نمیدهد تا نسبت به مولایش سوء نیت كند بلكه به سرعت خود را زیر سوال میبرد.
كمیل امتناع حضرت در پاسخگویی را نشان از ضعف دریافت خویش میداند به همین دلیل به ایشان میگوید: آیا من صاحب سِر شما نیستم. زیرا به محض پاسخ حضرت، دریافت كه حقیقت یك سِرّ است و امیرالمؤمنین از بیان آن سر باز میزنند.
گفتگو میان این دو تن ادامه مییابد تا جایی كه حضرت میفرماید:
«الحقیقة كشف سبحات الجلال من غیر اشارة.»[1]
حقیقت پرده برداری از انواع جلال حق است اما بدون اشاره.
حاج ملا هادی سبزواری در تفسیر سبحات الجلال میگوید: سبحات جلال همان انوار فعلیهی خداوند سبحان است.
برای توضیح بیشتر سخن حاج ملا هادی باید بگوییم: هر فعل مثبتی كه صورت میپذیرد فاعلی دارد كه فاعل آن خدای سبحان است. هر چند كه در عالم ظاهر این فعل، فاعل انسانی دارد اما آن فاعل گامی از گام و قدمی از قدم بر نمیدارد مگر آنكه خداوند ناخدای كشتی او باشد. اگر كسی انجام فعل مثبت را زائیدهی دست ممكن الوجود ببیند، خود آن بیننده برای دریافت حقیقت به نوعی حجاب گرفتار شده است.
حقیقت یعنی نشان دادن فاعلیت خدا «هُوَ الْحَقْ».
به میزانی که انسان از منیت رها شود، حجاب ها کنار می رود
نكتهی بعدی در این رابطه آن است كه عالم حقیقت عالم عیان و شهود است، عالم سماع نیست. خدای سبحان محجوب و پشت پرده است، نه آن كه این حجاب از جانب حضرت حق باشد بلكه خود ما حجاب حضرت حقایم.
به میزانی كه انسان از منیتهایش رها شود به همان میزان حجابها و پردهها كنار میرود. فعل افراد چون به آنها نسبت داده میشود برخدایی حضرت حق پرده میاندازد. ورود به عالم حقیقت سبب میشود برای ما از اسرار پرده برداری شود. در هر پرده ای كه كنار میرود خدایی خدا جلوه میكند و در مییابیم در ابتدای هر امری خالق وجود دارد نه مخلوق.
اگر به خلقت انسان نگاه كنیم در مییابیم كه نگاه او به خود سبب میشود كه وجودش حجاب خود گردد. زیرا بسیار اتفاق میافتد كه ما در پایین ترین جایگاه خلقتی خویش باشیم و بالاترین رتبه را ببینیم یعنی سیر كمالی خویش را دست مایهی زحمات خود بدانیم. همین نگاه از پایین به بالا سبب میشود تا فرد دچار حجابهای فردی بشود.
اما اگر فضای نگاه را تغییر دهیم یعنی از نقطهی اوج انسان به پایین بنگریم در این حالت درمییابیم كه هر كس تا چه اندازه توانایی رشد و كمال را داشته اما از آن غفلت ورزیده است. انسان چون از حال خود آگاه شود به یقین قصد ارتقاء مقامش را مییابد وهمین امر پردههای میان او و خدای سبحان را كنار میزند.
امیرالمؤمنین در پاسخی كه به كمیل می دهند میفرمایند: حقیقت كشف سبحات جلال بدون اشاره است.
بدون اشاره یعنی فاعلی كه حدّ و اندازه ندارد تا بتوان به آن اشاره كرد.
هر كس كه حجابها را از میان خود و خدا كنار میزند و از مئیت خویش جدا میگردد و جلوههای ربانی حضرت حق را میبیند، در مییابد تمام عالم در دستان با كفایت حضرت حق است و لاغیر. اما این واجب الوجود محصور در فضای خاص نیست تا بتوان به آن اشاره كرد . فاعل هر كار خیری خداوند سبحان است. انسان عارف او را میشناسد اما از اشاره بهسوی او ناتوان است.
سبحات الجلال، عظمت خدای سبحان
سیفی میگوید : سبحات الجلال یعنی جلال خدا كشف شده و پردههای آن كنار رفته است اینان جلال را عظمت خدای سبحان گفتهاند. عظمت حضرت حق هیبتی ایجاد میكند اما اگر انسان پردههای منئیت خویش را كنار زند و قدم در عالم حقیقت گذارد حقیقتاً قدم در عالم انس گذاشته است زیرا در عالم حقیقت، عظمت حضرت حق جلوهی جلالی به خود نمیگیرد بلكه جلوهی جمالی آن خود نمایی میكند، زیرا كسی كه ورود به عالم حقیقت نصیبش شود در هر حال خود را همراه حضرت حق میبیند «هُو مَعَكم اینما كنتم» «او با شماست هر كجا باشید»
عالم حقیقت انسان را خدا خواه و خدا بین می کند
انسان در عالم حقیقت گاه تا جایی پیش میرود كه حتی در پی جمال حضرت حق نیست بلكه تنها در پی خود خدای سبحان است.
امام حسین (ع) در دعای عرفه میگوید:
«اِلهی عَلِمْتُ بِاِخْتِلافِ الأثارِ و تَنَّقُلاتِ الأطوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّی اَن تَعَرَّفَ اِلَی فی كُلِّ شَیءٍ»
« ای خدای من! از اختلاف تاثرات و گوناگون شدن تحولات جهان بر من دانستم غرض تو از آفرینشم آن است كه تو خود را در همه چیز به من بشناسانی و من در هیچ یك از امور از تو غافل و جاهل نباشم.»
حضرت در این فراز بیان میكنند: خدایا من رد پاهای تو را در جاهای مختلف زندگیم دنبال كردم و در این پیگیری تنها به یك نكته دست یافتم و آن این است كه هدف و مقصود تو از خلقت من آن بود كه خود را به من بشناسانی یعنی به هر چیز كه مینگرم حضور تو را قبل و همزمان و بعد از آن چیز میبینم.
هر آنچه در عالم خلقت است دو وجه دارد، وجهه ای رو به مولا كه همان حقیقت است و وجههای پشت به او كه عدم و نیستی است.
شاید خالی از لطف نباشد در همین جا متذكر شوم با توجه به توضیحات داده شده میتوان دریافت كه هر یك از ما تا چه اندازه اهل حقیقتیم و تا چه اندازه از آن دوریم؟ در پاسخ باید گفته شود به میزانی كه هر یك از ما، مخلوقات را فاعل امور میبینیم از حقیقت دوریم و بالعكس به اندازه ای كه مخلوقات را تنها واسطه میدانیم و فاعل را خدای سبحان میشناسیم به حقیقت نزدیك میشویم.
اگر به عبارت غیر الاشاره حضرت كمی بیشتر توجه كنیم در مییابیم كه هر یك از این توضیحات ذكر شده قابل اشاره نیست مثلاً كنار رفتن حجابها میان خالق و مخلوق امری نیست كه بتوان به آن اشاره كرد.
بحث حفظة سرالله و بررسی حدیث حقیقت از فرصت این جلسه افزون است اجازه دهید تا جلسات بعد ادامه دهیم.
تاریخ جلسه : 89/8/12 ـ جلسه 29
مبحث «حَفَظَة سِرّ الله» ادامه دارد…
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
[1] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج19، ص247