وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّه (بخش پنجم)

ادامه حدیث حقیقت

 

با خاموشی عقل، خورشید ولایت پرتوافشانی می کند

 

در خدمت زیارت جامعه كبیره به فراز «حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ» رسیدیم و این قسمت از زیارت را با حدیث حقیقت امیرالمومنین همراه كردیم تا شاید به لطف حضرت حق پرده‌ای از پرده‌های اسرار الهی كنار و چشم دل ما به گوشه‌ای از آن اسرار آشنا شود كمیل شاگرد خاص امیرالمومنین است كه بعد از بیان هر قسمت از حدیث از امیرالمومنین تقاضای توضیح بیشتر می‌كند و می گوید «زدنی بیاناً»

حضرت در ادامه فرمودند :

«اطف السراج فقد طلع الصبح»[1]

«خاموش كن چراغ را به تحقیق كه صبح طلوع كرده است.»

امیرالمؤمنین با بیان این جمله به كمیل یادآوری می‌كنند چراغت را خاموش كن كه صبح حقیقت برتو طلوع كرده است و خورشیدی كه طلب می‌كردی درحال پرتو افشانی است .

از این عبارت حضرت چنین استنباط می‌شود كه عقلت تا به حال برای تو چراغ راه بوده حال از عقل خویش دست بشوی كه صبح حقیقت بر تو فرا رسیده است دیگر با عقل خویش تفحص و جستجو مكن زیرا عقل از این مرحله پا فراتر نمی‌نهد .

پای استدلالیون چوبین بود             پای چوبین سخت بی تمكین بود

سالك در این مسیر مراحل زیادی را طی كرد و تا جایی پیش رفت كه دیگر از او وجودی باقی نماند تا عقلش جلوه‌گری كند .

حضرت به كمیل می‌گوید عقلت را خاموش كن. این خاموشی پایان راه نیست بلكه خود، آغاز راه بی نهایتی است كه عقل بشر از پای نهادن در آن ناتوان است. عقل حسابگر و شمارشگر است و در این مرحله سیر و سلوك، وجودی برای سالك باقی نمانده است تا با عقل قابل درك باشد.

آنچه هست تجلی انوار قدسیه خدای سبحان است كه درك آن برای چراغ عقل ممكن نیست .

سالك در آخرین مرحله باید تجلی كامله خدای سبحان را در وجود حضرات معصومین دریابد كه امیرالمومنین (ع) به كمیل می‌گوید: «اطف السراج فقد طلع الصبح» پاسخ حضرت آمیخته به آرایه ابهام است زیرا ایشان با این پاسخ می‌گویند: سرّ خود من هستم و وجود ولایی من است كه چون خورشیدی برتو پرتو افشانی می‌كند .

كافی است تا چشم دل باز كنی و جلوه ولایی ما را مشاهده كنی این مشاهده و دستیابی برای انسان میسر نیست مگر آنكه چراغ عقل خویش را خاموش كند و خود را در پرتو خورشید ولایت حضرات معصومین قرار دهد .

 

مقام نبوت و ولایت، سرّ کتمان شده الهی هستند

 

در آداب الصلاة عرض كرده‌ایم كه سجده، فنای محض برای بنده است. در این حالت مصلی هیچ تصویری از خود و یا دیگران روبروی خویش ندارد، هیچ كس غیر از خدا در سجده نیست! متواضع ترین حالت بندگی فرد است، او برای معبود خویش سر بر خاك می‌گذارد و برای او برمی‌خیزد. حال شما این توضیحات را در كنار عبارت حضرت در حدیث حقیقت بگذارید كه فرمودند: «اطف السراج فقد طلع الصبح» قرار دهید.

شاید توضیحی مختصر برای تبین موضوع خالی از لطف نباشد.

وقتی سالك در خاضع‌ترین حالت عبودیت خویش سر بر آستان معشوق می گذارد تنها یك كس درآن جا بردل او تجلی می‌كند و آن جلوه‌ی تام خدای سبحان (وجود حضرات معصومین و امام هر زمانی) است.

با این توضیحات می‌توان گفت: امام هر زمان همان سرّ كتمان شده خدای سبحان است، پیامبر به علی (ع) فرمودند: «یا علی كسی تو را نمی‌شناسد به جز من و خدا و كسی مرا نمی شناسد به غیر از تو و خدا و كسی خدا را نمی‌شناسد به غیر از تو و من.»

با توضیحات داده شده در می یابیم كه وجود مقدس مقام نبوت و ولایت همان اسرار مخفی خداوند سبحان هستند .

 

دلی که واقف به اسرار الهی است چشم از غیر حق فرو می بندد

 

قرآن كریم در آیه ۱۷ سوره مباركه نجم می‌گوید :

«ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏»

«چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نكرد(آنچه دید واقعیت بود!)»

 

ذكر این آیه تأئیدی بر سخن امیرالمومنین (ع) به كمیل است. این شاهد مثال قرآنی چنان با گفته حضرت هماهنگ و سازگار است كه هیچ سخن دیگری چنین حق مطلب را ادا نمی‌كند .

خداوند سبحان می‌فرمایند: نگاه پیامبر منحرف نشد و تجاوز نكرد .

خواجه عبدالله انصاری در كتاب منازل السالكین در منزل محبت می‌فرماید: پیامبر(ص) چون به معراج رفت و جلوه‌ی كامل خدای سبحان را مشاهده كرد از آن پس دیگر چشمش منحرف نشد و به سوی هیچ چیزی به جز آن كامل علی الاطلاق حركت نكرد .

وقتی دل به اذن حق واقف به اسرار الهی می‌شود به یقین چشم از هر چه غیر معشوق است فرو می‌بندد.

حضرت امیرالمومنین (ع) با این فراز به كمیل متذكر می‌شوند: ای كمیل چشمت را به همین نقطه متمركز كن و بیش از این سوال نكن .

به این معنا كه دیگر ازمن وجودی خویش سخنی به میان میاور .

 

در راستای عبودیت، مَن خویش را خاموش کن

 

سخن حضرت را در كنار یك آیه دیگر قرار می‌دهیم زیرا حوادث و قصه‌های قرآن، عبرت آموز و پند دهنده‌اند. قرآن در سوره مبارکه اعراف آیه ۱۴۳می‌گوید :

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ …»

«و هنگامى كه موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم…»

 

با توجه به این آیه باید گفت: حضرت موسی (ع) سه بار خود را مطرح می‌کند و می‌گوید: (ربِّ: ای خدای من – ارنی: به من نشان بده – اَنظر: تا من نگاه كنم) تفاسیر گفته‌اند این سه بار تكرار ” كلمه من ” شایسته‌ی مقام موسی نبوده است.

حضرت به كمیل می‌گوید: چراغ عقلت را خاموش كن، دیگر دراین مرحله جایی برای من وجودی تو باقی نمی‌ماند، عقل دور اندیش و آینده ‌نگر تو در این مرحله خلع سلاح است و توانایی درك این امورات را ندارد درنتیجه باید خاموش شود .

در این مرحله دیگر سخن از عقل انسان نیست بلكه هرچه هست جلوه معشوق است كه به عاشق سایه می‌گستراند تا او بتواند عبودیت كند و اگر لطف حق ذره‌ای كم رنگ شود، عبودیت جایی برای ماندن نمی یابد .

بحث حدیث حقیقت با این جمله حضرت پایان می یابد اما ما هنوز دراول حدیث حقیقت اسرار الهی، واله و سرگردانیم.

 

خداوند باریتعالی در عین ظهور، پنهان است

 

قبل از آنكه زیارت جامعه را ادامه دهیم یكبار دیگر به عبارت «حفظه سرّ الله» نگاه كنیم :

قرآن در آیه ۳ سوره حدید می‌فرماید:

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَی‏ءٍ عَلیمٌ»

« اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست؛ و او به هر چیز داناست.»

 

این آیه برای خداوند سبحان، اسم ظاهر و باطن در نظر می گیرد. از این دو لفظ متضاد چنین استنباط می شود كه حضرت حق در عین ظهور، اسرار و رازهایی دارند كه پنهان و مخفی است. اهل دل می گویند: ذات اقدس خداوندی از جهت تحقیق و وجود از هر چیزی هویداتر است اما از جهت حقیقت و ذات از همه موجودات مخفی تر است. به عبارتی دیگر باری تعالی درعین ظهور مخفی است و درعین خفی، ظاهر است.

حال در عبارت «السلام علیك یا حفظة سرالله» ما به حضرات معصومین عرض می‌كنیم شما جلوه تام خداوند سبحان، حافظ و نگهبان اسرار باطنی ذات باریتعالی هستید .

هیچ كس به غیر از شما قدرت و استعداد این حفاظت را در عالم ندارد زیرا  باید میان ظرف و مظروف مناسبت و هماهنگی وجود داشته باشد.

وقتی دلی حافظ اسرار الهی می‌گردد و یا به عبارتی ظرف باطن خدای سبحان می‌شود به یقین باید از گستردگی خاصی برخوردار باشد و تنها ظرف وجود شما حضرات معصومین از چنین گستردگی برخوردار است. هر كس به شما دست یافت حقیقتاً به اسرار الهی رسیده است .

شما مخفی ترین رازهای خدای سبحان در عالم بشریت هستید كه همگان از درك خزانه‌هایی چون شما محرومند .

كاش به گفته امیرالمومنین ما با وساطت حضرتش به مرحله ای صعود می‌كردیم كه حضرت می‌فرمودند چراغ عقل خویش را خاموش كن تا تجلی خدا را در من مشاهده كنی من همان سرّالله‌ام .

مولوی می‌گوید :

چون مرا دیدی خدا را دیده‌ای                         گرد كعبه صدق برگردیده‌یی

خدمت من طاعت و حمد خداست                   تا نپنداری كه حق از من جداست

چشم نیكو باز كن در من نگر                          تا نبینی نور حق اندر بشر[2]

 

ترتیب واژه های زیارت جامعه، نشانه سیر صعودی زائر 

 

اجازه بدهید یکبار دیگر به فرازهای«السلامُ علی مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ» نگاه مجددی بیندازیم. آنچه باعث شد یکبار دیگر این چند فراز را کنار یکدیگر بررسی کنیم نکته‌ی صرف و نحوی میان این فرازهاست.

حرف عطف«واو» که این چند عبارت را به هم متصل کرده نشان آن است که وجود مقدس امام هادی(ع) در این چند عبارت سیر صعودی خاصی را مطرح کرده‌اند.

البته متذکر می‌شوم آنچه ما به آن سیر صعودی می‌گوئیم در جایگاه بندگی ماست یعنی سیری که بنده در این چند فراز در ارتباط با خود طی می‌کند وگرنه وجود حضرات معصومین کمال مطلق هستند و در هر جایگاهی قرار گیرند آن جایگاه، اوج خلقت است.

خواهش می‌کنم بحث را در ابتدا خوب دنبال کنید که خدای ناخواسته دچار شبهه و تردیدی نسبت به وجود مقدس ائمه‌ی اطهار نشوید.

امام هادی(ع) چنان فصیح و بلیغ و هدفمند سخن می‌گویند که هر صاحب سخنی از این همه آراستگی و هماهنگی متعجب می‌شود. حضرت در این چند فراز عباراتی را ذکر می‌کنند که هر یک به دنبال دیگری سیر صعودی خاصی را دنبال می‌كنند و هر مرحله نسبت به قبل در امر بندگی ما ماندگاری و ثبات بیشتری ایجاد می‌كند.

ما ارتباط کلمات «محال و مساکن و معادن و حفظ» را یکبار بررسی می‌کنیم و بار دیگر به ارتباط «معرفت، برکت و حکمت و سِرّ» می‌پردازیم.

شاید بتوان گفت در میان شارحین زیارت جامعه‌ی کبیره کمتر کسی است که به این نکته اشاره کرده است، مجددا متذکر می‌شوم آنچه ما در این مقایسه دنبال می‌کنیم فقط از جهت ارتقاء جایگاه انسانی ماست وگرنه وجود مقدس ائمه‌ی اطهار از این قیاس مبرا هستند.

 

ارتباط کلمات محال، مساکن، معادن و حفظ

 

  • حضرت امام هادی(ع) در فراز قبل فرمودند: حضرات معصومین محلهای معرفت خدای سبحان هستند وجودشان جایگاه معرفت الله است؛ در فرهنگ کلام مردم، محل جایگاهی برای اقامت دائم و همیشگی نیست بلکه تنها فضایی است که فرد در آن جایگاه قرار می‌گیرد چه قصد اقامت بکند یا نکند.

زائر وقتی این قسمت از زیارت را می‌خواند خود را در فضایی می‌بیند که اگر لطف ائمه‌ی اطهار او را در بر نگیرد ممکن است در آن جایگاه پایدار و ماندگار نماند.

زائر در این فراز اراده می‌کند تا حضرات معصومین را در این جایگاه بشناسد اما اگر به اذن حق اراده‌ی ثبات نکند ممکن است از آن محل دور شود. چه بسیار کسانی که نسبت به حضرات معصومین شناخت حاصل كرده‌اند اما شناختشان آنها را در امر شریعت و تسلیم در برابر حضرات معصومین برای همیشه یاری نکرده است. مدتی بر شناخت معرفت الله اقدام کرده اند اما تعلقات دنیا و فریبهای آن فرد را از ماندن در این محل دور کرده است.

در اصطلاح عامیانه به این تغییر گفته‌ می‌شود، محلش عوض شده است.

  • اما در رابطه با عبارت «مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ» باید بگوئیم كه قصد ما از بررسی این عبارتها تكرار آنها نیست بلکه تنها توجه به دقت نظر و باریک اندیشی امام هدف ماست.

 

حضرت می‌فرمایند: شما «مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ» هستید.

همچنان که در قسمت بالا سخن از محل بود در این جا نیز سخن از مسکن است، مسكن در فرهنگ لغت، اسم مکان است. بسیار اتفاق می‌افتد که افراد هر چند سال یکبار مسکن خود را تغییر ‌دهند و آدرس محل سكونتشان تغییرکند. با این بیان از مسکن هم نمی‌توان اراده‌ی اقامت دائم و همیشگی داشت، شاید مدت اقامت افراد در مساكن طولانی‌تر از محال باشد اما بازهم عارضه‌ی تغییر و جابجایی در كمین آن است.

ممکن است شما بگویید بعضی افراد در تمام عمر مسکن خود را تغییر نمی‌دهند؟ ما در پاسخ می‌گوئیم مرگ مسکن آنها را خواه ناخواه جابه جا خواهد كرد به این معنا كه اگر معارف آنها نسبت به حضرات معصومین پایدار و ماندگار نباشد با مرگ نابود می‌شوند و بی‌ایمان از دنیا می‌روند.

  • امام هادی(ع) این سیر را برای زائر زیارت جامعه ذكر كردند تا نوید دهند اگر از دو مرحله‌ی قبل به لطف حضرت حق پیش تر آیی ما مطمئناً تو را در كهف ولایت خویش برای همیشه محافظت خواهیم كرد.
  • با توضیح واژگانی در می‌یابیم که میان محال و مساکن و معادن تفاوت است اما در رابطه با حفظ كه می‌توان از آن اسم فاعل حافظ را مشتق كرد خواهیم گفت: حافظ مرحله‌ای والاتر از معدن است زیرا انسان باید چنان امین حضرت حق شود كه اجازه‌ی محافظت از معادن الهی و اسرار به او سپرده شود. میان كسی كه میان معادن كار می‌كند با كسی كه معدن به او سپرده می‌شود در عالم ماده تفاوت بسیار است از این رو می‌توان گفت آنكه به اذن حق حافظ اسرار الهی می‌شود از میان بندگان حضرت حق از مقامی چون انبیاء و ملك مقرب برخوردار است.

 

ارتباط کلمات «معرفت، برکت، حکمت و سِرّ»

 

در این قسمت نیز همان سیر صعودی مرحله قبل را دنبال می‌كنیم و الفاظ «معرفت، بركت، حكمت و سرّ» را با یكدیگر مقایسه می‌كنیم.

  • در فرهنگ لغت آمده است: معرفت به معنای دانستنی است كه بعد از نادانی نصیب انسان می‌شود ‌ یعنی اولین گام برای شناخت حضرات معصومین بعد از جهل و نادانی نسبت به آنهاست و زائر در این قسمت از زیارت به حضرات معصومین می‌گوید: شما جایگاههای والایی هستید كه من در آن جایگاهها دانستم كه خدا هست و شما به عنوان جلوه‌ی تام خدای سبحان اولین موجودات خلقتید. اما این دانستن به تنهایی برای او كافی نیست گویا امام هادی(ع) به زائر متذكر می‌شود كه دانستن ما كافی نیست بلكه باید بدانی ما جایگاه آرامش و آسایش خلق در دنیا و آخرتیم.
  • اما در باب بركت خواهیم گفت كه این عبارت را به طور كامل در عبارت «رحمة الله و بركاته» توضیح دادیم در آن جلسه عرض كردیم هر چیزی كه قدرت رشد و نمو و زیاد شدن را داشته باشد بركت دارد، معرفتی كه در فراز قبل به اذن ائمه‌ی اطهار نصیب زائر شده است در این جا به واسطه‌ی خود آنها افزایش می‌یابد و رشد می كند اما هنوز ثبات كافی پیدا نكرده است زیرا آنچه در معرض افزایش و كاهش قرار گیرد و به عبارتی در قالب اندازه‌گیری جا می گیرد برای كمال انسان كافی نیست بلکه باید زائر یك گام به جلو نهد.

 

تاریخ جلسه : 89/11/6 ـ جلسه 32

«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»

 


[1] منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‏19، 247

[2]  دفتر دوم مثنوی، بیت ۲۲۴۹-۲۲۴۷

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *