ادامه حدیث حقیقت
مَنِ سالک، حجابی است که برای هویدا شدن سرّ باید کنار رود
در خدمت زیارت جامعه كبیرهی امام هادی به فراز «حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ» رسیدیم و چون سخن از اسرار الهی شد حدیث حقیقت امیرالمومنین را در این باب مطرح كردیم زیرا تنها حضرات معصومین قادرند تا گوشههایی از اسرار الهی را پرده برداری كنند وگرنه انسان خاكی كجا و عرش الهی كجا.
گفتیم در این حدیث، كمیل بن زیاد از امیرالمومنین (ع) معنای حقیقت را پرسید و با هر پاسخی كه حضرت به ایشان میدادند، كمیل عبارت «زدنی فیه بیاناً» را تكرار میكرد. كمیل آشنای بیت ولایت بود و میدانست كه از كرم صاحبان این خانه بعید است تا سائل را بی پاسخ بازگردانند. او میدانست هربار كه درِ بیت ولایت نواخته شود به یقین نوری از آن منشعب خواهد شد.
حضرت برای معنای حقیقت در پاسخ «زدنی فیه بیاناً» گفتند: «هَتْكَ السِتْر لِغَلَبة السّر» (حقیقت) یعنی پاره شدن پردهها برای غالب شدن سر.
ستر در معنای حجاب و پرده است.
موجودات خود سترند كه بر خدایی خدا پرده انداختهاند. حضرت با این پاسخ به كمیل میگوید: حقیقت در این مرحله آن است كه این حجاب پاره شود و سِرّ هویدا گردد و مخلوق كنار رود.
به عبارتی دیگر خدا به گونهای بر دل سالك پرتو افشانی كند كه هیچ فاصله و حجابی میان خدای سبحان و سالك باقی نماند. در این مرحله حجابها كنار میرود حتی حجاب وجود من سالك محو میگردد.
اهل دل، ستر را وجود خود انسان دانستهاند كه در این قسمت از حدیث كنار میرود و تنها خدا باقی میماند.
با کنار رفتن صفات خدا، تنها مقام احدیت مقصود سالک می شود
اما گروه دیگر در پاسخ امیرالمومنین (ع) ستر را صفات خداوند دانسته اند به این معنا كه در این مرحله حتی صفات حضرت حق كنار میرود، سالك در این مرحله به مقام احدیت خدای سبحان نائل میشود. او از خدا تنها ، خدا را میطلبد بدون هیچ صفتی.
لازم است كه بیان شود خداوند سبحان در اسم الله خویش مستجمع جمیع صفات است ولی در مقام احدیت تنها خود حضرت حق منظور سالك است بدون هیچ گونه صفتی.
اگر بخواهیم این مطلب را كمی واضحتر بیان كنیم چنین خواهیم گفت: اگر سالك به مقام احدیت حضرت حق دست یابد دیگر از خداوند سبحان تقاضای شفا گرفتن و یا عالم شدن و یا جمیل گشتن ندارد بلكه از او تنها خودش را طلب میكند بدون هیچ صفتی. با این توضیح صفات حضرت حق، خود ستر بوده اند كه در این مرحله كنار میروند و سِرّ معشوق نشان از خدایی و یكتایی او دارد كه در این مرحله هویدا میگردد و اظهار میشود.
سرّ، قلب مؤمن است
گروهی دیگر سِرّ را قلب مومن بیان كردهاند و گفته اند: در این مرحله مؤمن به جایی میرسد كه خدا را در خود ادراك میكند او در مییابد كه حضرت حق در قلبش استقرار یافته و قلبش كرسی خداوند سبحان گشته است.
خاصیت قلب آن است كه دائماً منقلب شود. اگر قلبی تزكیه شد صفات رذیله به سرعت از او دور میشود و حضرت حق در آن تجلی میكند. با توجه به نظر این گروه، رذایل اخلاقی، ستر و پردههای حجاب میان خلق و مخلوقند.
دل مومن سِرّ است هر گاه رذایل زائل شود، دل مومن جایگاه تجلی خداوند سبحان میگردد.
و اما معنی دیگر عبارت حضرت چنین است.
سرّ، حبّ شدیدی است که وقتی پرده ها کنار می رود نمایان می شود
گروهی سِرّ را حُبّ بسیار شدید انسان نسبت به خدا معنا كردهاند. هرچه سالك پرده ها را كنار زند عشقش نسبت به خدای سبحان بیشتر هویدا میشود.
به عبارتی دیگر سِرّ، عشق مفرطی است كه باید پردهای روی آن افكنده شود اما در این مرحله عبد به جایی میرسد كه قدرت كتمان سرّ را ندارد. خداوند سبحان میفرماید:
«وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[1]
«امّا آنها كه ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از عشق مشركان نسبت به معبودهایشان) شدیدتر است.»
در روایت آمده است:
«مَن عشق فکتم و عفَّ و صبر فمات مات شهیدأ»[2]
«اگر كسی عاشق باشد و عشقش را پنهان کند ( تا مردم او را نشناسند) و عفت بورزد و صبر کند شهید مرده است»
اما در این مرحله سالك نمیتواند عاشقیتش را كتمان كند پردهها را كنار میزند و عشقش را هویدا میسازد.
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است هرگز نشنیدم ز پروانه صدایی
اقویا در عشق الهی هتك ستر ندارند و صدای عشقشان به گوش كسی نمیرسد اما ضعفا در عشق هتك سِر دارند و عشق را بیان میكنند.
با توجه به توضیحات باید گفت سالك در این مرحله چون قادر نیست عشقش را نسبت به حضرت حق پنهان كند هتك ستر میكند و عشق را بر همگان هویدا میسازد.
ناموس، سرّ است به همین جهت باید مکتوم بماند
در معنای دیگر سِرّ را ناموس معنا كردهاند، یعنی ناموس، سِرّ است، لذا باید مخفی و پوشیده بماند. ناموس باید تنها به چشم محرم بیاید و از نگاه نا محرم محفوظ بماند.
در دیوان عمان سامانی كه در رثای شهدای كربلا سروده شده چنین آمده است: حضرت علی اكبر در آخرین لحظات عمر خویش خواست تا اسراری را هویدا كند و هتك سرّ نماید اما امام بوسهای برلبان فرزند میزنند و لبان مبارك او را مهر كردند.
جذبه الهی انسان را موّحد می کند
در ادامه حدیث حقیقت كمیل به امیرالمؤمنین (ع) گفت:«زدنی فیه بیاناً»
حضرت فرمودند: «جذب الأحدیة لصفة التوحید»
- جذب به معنی كشیدن به شدت است.
پس آن یكدانهی عالم، عاشقش را به شدت به سوی خود میكشد و میگوید: بیا از كثرات جدا شو و یكدانه را بهتر بشناس.
(اگر سالكمیخواهد موحد شود باید وارد وادی سرّ شود تا معشوق او را جذب كند.)
«هُوَ اللهُ اَحَدْ» عاشقش را به شدت به سوی خود میكشد تا عاشقش، موحد شود. پس با این جذبه، وحدانیت خود را به عاشق نشان میدهد.
در اینجا بنده مثل یك آهن گداخته شده است. او چنان در كورهی الهی سوخته كه آتش از خود این آهن ظهور میكند. یعنی تا به حال آتش، نور میداد و میسوزاند، حالا خود آهن میسوزاند و نور میدهد.
در این مرحله جذبه نصیب فرد میشود.
«یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِم»[3]جلوههای ربّانی، سالك را به سمت خویش میكشاند، «لاحُولِ ولاقُوة اِلّابالله» كه خداوند سبحان با حول و قوه خویش سالك را به سمت خود میكشاند پس سالك از همهی علقهها جدا میشود. او حتی از خودش نیز جدا میشود و آنچنان جذب حق میگردد كه فقط یكی را میبیند.
در مقام فنا، سالک فقط خدا را می بیند
- جذبه= الله ذاتی است كه انسان واله و حیران اوست. حال اگر فرد به این مرحله برسد كه همهی تعلقات خویش را كنار بگذارد، در این مرحله معشوق، خدایی خویش را به گونهای نشان میدهد كه سالك واله و سرگردان عشق او میشود و در واقع حیرت زدهی شرابی است كه خدا به عاشق مینوشاند.
سالك از شدت سرور و بهجت، عاشق واله میگردد.
سالكین واقعی همیشه والهاند و همیشه عاشقند و جذبهی آنها موقت نیست.
اگر انسان به مرحلهی جذب رسید و جذب معشوق شد و به مقام فنا دست یافت در آن زمان چون فانی است، ذلت و فقری در عالم برای خویش نمیبیند او در این مرحله فانی و جذب معشوق گشته زیرا معشوق را قوی و غنی و قدیرو… میداند و خود را در مقابل او ذلیل و خوار میبیند.
بنده در این میدان به جایی میرسد كه تنها معشوق را میبینید ولاغیر یعنی فقط قدرت جمال و كمال در حضرت حق را میبیند و دیگر نقصی از عالم ماده چشمان او را به خود مشغول نمیسازد.
ما در دعای سیفی صغیر میخوانیم:
«اَللهُمَ ادخلنی فی لُجَّة بحر اَحَدیتك»
«خدایا فقط مرا در دریای احدیت خودت داخل كن.»
این همان مرحلهی جذبه است.
كمیل در مرحلهی هتك الستر به مرحلهی عین الیقین نائل آمده اما چون به این مرحله راضی نمیشود و بیشتر میطلبد حضرت در پاسخ میگویند كه مرحلهی جذبه، حق الیقین است، او فراتر از این در پی اسرار الهی است و میگوید: «زدنی بیاناً»
امیرالمؤمنین (ع) در ادامه میفرمایند:
«نورٌ یشرِقُ مِنْ صُبح الاَزَلْ فیلوحُ عَلی هَیاكل آثارهْ»
«حقیقت نوریست كه از صبح قدیم و ازلیت خدا بر هیكلهای توحیدی، تابیده و آثارش را آشكار ساخته است.»
جسم ما و شما «هَیاكل التوحید» اند حال اگر آن نور در انسان تابید، در جسم خود نمایی میكند و جسم تحت الشعاع آن نور واقع میشود.
این نور حقیقی كه از قدیم تابیده، امر نو و جدیدی نیست اما ما اکنون موانع را كنار زدهایم و آن را دریافتهایم.
اجازه بدهید حدیث حقیقت در جلسهی بعد دنبال شود.
تاریخ جلسه : 89/10/22 ـ جلسه 31
مبحث «حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ» ادامه دارد…
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه بقره، آیه 165
[2] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص233
[3] سوره مبارکه فتح ، آیه 10