پیامبر خاتم (ص) در قرآن ـ بخش بیست و سوم

استقامت

 

در ادامه بیان ویژگی‌های حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از منظر قرآن کریم به آیاتی از سوره مبارکه هود رسیدیم که لازم است قبل از آغازسخن به بیان توضیحاتی مختصر پیرامون مبحث استقامت بپردازیم.

استقامت بر سه قسم است:

1.استقامت اعضاء جوارح: لازمه این استقامت تقوی است و بایستی عدم مخالفت با فرامین الهی در اعضاء و جوارح نمود داشته باشد.

2.استقامت قلب: قلب انسان در مقابل ورود هر نوع رذیله ای از خود پایداری نشان دهد و در صورت ورود مانع از ماندگاری آن بشود.

۳.استقامت روح: روح انسان در اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند پایدار باشد.

 

«فَاسْتَقِمْ‏ كَما أُمِرْتَ‏ وَ مَنْ‏ تابَ‏ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير»[1]

«پس همان گونه كه فرمان يافته‏اى ايستادگى كن؛ و نيز آنان كه همراهت به سوى خدا روى آورده‌‏اند [ايستادگى كنند] و سركشى مكنيد كه او به آنچه انجام مى‏‌دهيد بيناست‏»

پس همانگونه که دستور یافته‌ای ایستادگی کن و هرکه با تو توبه کرده نیز چنین کند و طغیان مکنید که او به آنچه انجام می‌دهد بینا است.

در این آیه نه تنها دستور استقامت پیامبر صادر شده بلکه همراهان حضرت نیز به استقامت سفارش شده‌اند.

حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمودند: این سوره مرا پیر کرد؛ زیرا این بار علاوه بر استقامت من به استقامت یارانم نیز سفارش شده‌ام.

پیامبری که عصمت دارد از هر لغزشی به دور است و خود استقامت لازم در امور را دارد و پیروان او نیز به اندازه حضور در محضر او از این صفت بهره‌مند خواهند شد و تا کسب مقام فنا پیش خواهند رفت.

از موارد بارز استقامت حضرت، پایداری در جایگاه عبودیت است. با وجودی که در بسیاری از آیات الهی از ایشان تمجید شده و سلام و صلوات به محضرشان عرضه داشته شده خود را همان عبد محض می‌دانند.

ایشان لحظه‌ای بر توان خود حساب نکرده و به حول و قوه الهی تکیه کرده و استقامت را نیز از آن حضرت حق می‌داند.آنچه ایشان انجام می‌دادند فقط بالله بود.

بنده‌ی فانی  آینه حضرت حق است و جلوه‌گر همه صفات او و این در حالی است که چیزی را نیز از خود نمی داند. او در مقابل هر خیری می‌فرماید: «وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»[2]

 

اطلاع از غیب

 

«ذلِكَ‏ مِنْ‏ أَنْباءِ الْغَيْبِ‏ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُون»[3]

« اين از سرگذشت‏هاى پرفايده غيب است كه به تو وحى مى‏‌كنيم ، و تو هنگامى كه آنان در كارشان تصميم گرفتند و [براى انجامش] نيرنگ مى‏‌كردند نزدشان نبودى.»

اینکه در قرآن از تاریخ پیامبران گذشته سخن به میان می‌آید داستان‌سرایی یا بیان تاریخ ادیان نیست بلکه خود دلیل محکمی بر حقانیت قرآن و گشودن درهای غیب بر حضرت است.

این علم از جانب پروردگار بر او وارد شده است؛ چون مبدأ علم الهی است، پس کاملا منطبق بر واقعیات است.

 

حریص بر هدایت

 

«وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ‏ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنين‏»[4]

«بيشتر مردم هر چند رغبت شديد [به ايمان آوردنشان] داشته باشى ايمان آورنده نیستند.»

وجود نازنین حضرت بر هدایت تک تک افراد جامعه اصرار می‌ورزیدند و این اصرار هم به لحاظ کمیت افراد هدایت شده بود و هم کیفیت هدایت آنها که ایمان آورده بودند و در این راه از همه ابزار و وسایل ممکن مدد می‌جستند.

در این آیه خداوند سبحان اشکال در پذیرش هدایت الهی را از نحوه ابلاغ نمی‌داند بلکه دنیاپرستی اکثریت انسانها را عامل گمراهی بر می‌شمرد و این صفت مردمان را نیز مربوط به همه اعصار می‌داند.

ثبوت در ایمان فقط مختص مومنین واقعی است و افراد دیگر فقط به طور مقطعی گاه در لباس ایمان در‌می‌آیند.

 

داعی الله

 

«قُلْ‏ هذِهِ‏ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى‏ اللَّهِ‏ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين‏»[5]

«بگو: اين طريقه من است كه من و هر كس پيرو من است بر پايه بصيرت به سوى خدا دعوت مى‏كنيم، و خدا از هر عيب و نقصى منزّه است و من از مشركان نيستم»

 

در این آیه استفاده از کلمه «هذه» نشان از اشاره به نزدیک دارد.

با توجه به این آیه پیامبر ابتدا به معرفی خود پرداخته و راه خود را که طریق هدایت است و نزدیک به افراد نمودار می‌کند.

در این راه به  توحید و آمادگی برای قیامت سفارش شده و با توجه به فعل مضارع این هدایت را علاوه بر گذشته در زمان حال نیز ساری و جاری می‌داند.

دعوتی به الله که کامل‌ترین اسم خداوند است. دعوتی آشکار که تقلیدی در آن راه ندارد و بر اساس بینش و باور قلبی صورت می‌گیرد.

چنین دعوتی قهقرا و بازگشت نخواهد داشت و علاوه بر حضرت، تابعین نیز به این دعوت مشغول هستند.

 

مبرا از شرک

 

در این فراز حضرت مشخصاً اعلام می‌کند که من هرگز از مشرکین نبوده‌ام.

این جمله نیز نشان می‌دهد که ایشان هیچ‌گاه برای خود موجودیتی قائل نبوده‌اند چه اگر لحظه‌ای به خود می‌نگریستند از مشرکین محسوب می‌شدند.

در فرازی دیگر از کتاب آسمانی خداوند سبحان مستقیماً اشاره می‌کند که وجود لحظه‌ای شرک در ایشان موجب حبط همه اعمال خواهد شد. این آیه‌ای بود که با شنیدن آن نه تنها خود رسول خدا بلکه حضرت صدیقه کبری سلام‌الله‌علیها به شدت گریستند.

«وَ لَقَدْ أُوحِيَ‏ إِلَيْكَ‏ وَ إِلَى‏ الَّذينَ‏ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»[6]

«بى‏‌ترديد به تو و به كسانى كه پيش از تو بوده‏‌اند ، وحى شده است كه اگر مشرك شوى ، همه اعمالت تباه و بى‏اثر مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود»

به طور کلی دعوتی که از جانب رسول خدا باشد دارای چنین خصوصیاتی است:

1.دعوتی مستمر

2.حرکت کمالی

3.همراه با بصیرت

4.بدون ارتداد

5.برکات دنیوی و اخروی

6.سهولت وصل

7.همراهی تابعین

8.رسیدن به توحید

 

بصیرت

 

بصیرت پایه دعوت حضرت است به این معنی که در این هدایت، چشم دل نیز گشوده خواهد شد و به إذن حق مشاهده توحید صورت خواهد گرفت.

دلی که بینا شد یعنی به مرحله شهود رسیده و حجب قلبی از بین خواهد رفت. طی این طریق بدون بزرگتر یا به بیراهه منتهی خواهد شد یا زمان بیشتری می‌طلبد.

برای صفای باطن و رفع موانع نفس پیامبر لازم است و  بصیرت لازم بی حضور او ممکن نیست.

در طریق توحید و در سایه معیت پیامبر هم آبادانی دنیا حاصل خواهد شد و هم آخرت.

«يَنْشُرْ لَكُمْ‏ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِه‏»[7]

چتر حمایت الهی در هر دو سرا نصیب رهروان پیامبر خواهد شد.

هم چنین در سایه‌ی این بصیرت و یقینی که فرد کسب می‌کند خدا را نزدیک به خود می‌یابد چرا که فرستاده خدا دعوتی الی الله دارد.

در دعوت الی سبیل الله  فردی خود را واسطه قرار داده و دست انسان را می‌گیرد و در راهی قرار می‌دهد که خود طی طریق کند تا به مقصد برسد ولی در دعوت الی الله پذیرشی آنی صورت می‌گیرد و وصل راحت و مقصود در دسترس است. راهی نیست تنها مانع خود شخص است و اگر منیت برطرف شود وصل حاصل می‌شود.

 

قلب پیامبر

 

در بیان چگونگی دعوتی که از سوی تابعین حضرت صورت می‌گیرد باید گفت: در حقیقت این معیت با نزدیکی به قلب ایشان ممکن خواهد بود و حضرت صراحتاً فاطمه ‌زهرا سلام‌الله‌علیها را به عنوان قلب خود معرفی کرده‌اند.

با این وصف دید توحیدی و هدایت بدون وساطت ایشان ممکن نیست.

پیامبر صلی الله‌علیه‌و‌آله میفرمایند:

«علماء امتی أفضل من انبیاء بنی اسرائیل»[8]

عالمان دین من هم قادر هستند به آنچه من انجام میدهم و آنان از انبیاء قوم بنی اسرائیل بالاتر هستند.

 

رسالت

 

در این فراز خداوند سبحان آنان را که به رسالت حضرت معترض هستند و از پذیرش آن سرباز می‌زنند کافر می‌خواند.

«وَ يَقُولُ‏ الَّذينَ‏ كَفَرُوا لَسْتَ‏ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»[9]

«كافران مى‏گويند: تو فرستاده [خدا] نيستى. بگو: كافى است كه خدا [با آيات حكيمانه قرآنش] و كسى [چون اميرالمؤمنين على بن ابى‌‏طالب ع] كه دانش كتاب نزد اوست ، ميان من و شما [نسبت به پيامبرى‏‌ام] گواه باشند.»

گاهی برای اثبات امری نیاز به شاهد است. در این آیه خداوند سبحان برای اثبات رسالت حضرت دو شاهد را معرفی کرده و این دو را کافی می‌داند.

۱.خداوند

۲.آنکه علم کتاب در نزد اوست

او که مجهز به علم کتاب است وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که نفس پیامبر می‌باشد.

برای اثبات رسالت فقط خداوند سبحان و حضرت امیر کفایت می‌کند.

علی جلوه خدا و جدا از او نیست وپیامبرشناس واقعی فقط اوست. او وجودی استقلالی از حضرت

حق ندارد و گواهی او همان گواهی الله است و تمسک به او برای اثبات رسالت شرک محسوب نمی‌شود.

 

تاریخ جلسه:97/12/6 ـ جلسه 23

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره مبارکه هود، آیه 112

[2] سوره مبارکه هود، آیه 88

[3] سوره مبارکه یوسف، آیه 102

[4] سوره مبارکه یوسف، آیه 103

[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 108

[6] سوره مبارکه زمر، آیه 65

[7] سوره مبارکه کهف، آیه 16

[8] المزار، مقدمه،  ص6

[9] سوره مبارکه رعد، آیه 43

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *