یکی از بزرگترین نعمتها؟
یک وقت است که کسی از داشتن نعمتی بیبهره است و در مقابل نعمتِ نداشته، از او سؤالی هم نمیشود. اما یک وقت کسی از نعمتی بهرهمند است و از آن نعمتی که دارد از وی سؤال میشود. یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسینبنعلی علیهالسّلام، یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا برای جامعه شیعىِ ماست.
اکنون که ذکر محرّم و عاشورا و یاد و خاطره امام حسین علیهالسلام، در بینِ ما رایج است، از این ذکر و خاطره و جلسات بزرگداشت، چه استفادهای باید کرد و شکر این نعمت چیست؟ این همان مطلبی است که میخواهم به عنوان سؤال مطرح کنم، و شما جواب بدهید.
این نعمت عظیم، دلها رابه منبعِ جوششِ ایمانِ اسلامی متّصل میکند. کاری میکند که در طول تاریخ کرد و ستمگرانِ حاکم، از عاشورا ترسیدند، و از وجود قبر نورانی امام حسین علیهالسّلام، واهمه داشتند. ترس از حادثه عاشورا و شهدای آن، از زمان خلفای بنیامیّه شروع شده و تا زمان ما ادامه یافته است و شما یک نمونهاش را در دوران انقلاب خودمان دیدید. وقتی که محرّم از راه میرسید، نظامِ مرتجعِ کافرِ فاسقِ فاسدِ پهلوی، میدید دیگر دستش بسته است و نمیتواند علیه مردمِ مبارزِ عاشورایی، کاری انجام دهد. در واقع مسؤولین آن نظام، ناتوانی خود را ناشی از فرا رسیدن محرّم میدانستند. در گزارشهای برجا مانده از آن رژیم منحوس، اشارتها، بلکه صراحتهایی وجود دارد که نشان میدهد آنها با فرارسیدن محرّم، دست و پایشان را حسابی گم میکردند. امام بزرگوار ما رضواناللَّهعلیه، آن مرد حکیمِ تیزبینِ دینشناسِ دنیاشناسِ انسان شناس، خوب فهمید که از این حادثه برای پیشبرد هدف امام حسین علیهالسّلام چگونه باید استفاده کند و کرد.
امام بزرگوار ما، محرّم را به عنوان ماهی که در آن، خون بر شمشیر پیروز میشود، مطرح نمود و به برکت محرّم، با همین تحلیل و منطق، خون را بر شمشیر پیروز کرد. این، یک نمونه از جلوههای نعمت ماه محرّم و مجالس ذکر و یاد امام حسین علیهالسّلام است که شما دیدید. لذا هم مردم و هم روحانیون، باید از این نعمت استفاده کنند.
وظیفه مردم نسبت به مجالس محرم
استفاده مردم این است که به مجالس عزاداری سیدالشهداء علیهالسّلام، دل ببندند و این مجالس را – در سطوح مختلف – هرچه میتوانند بیشتر اقامه کنند. مردم باید مخلصانه و برای استفاده، در مجالس عزاداری حسینی شرکت کنند؛ نه برای وقت گذراندن، یا به صورت عامیانهای، فقط به عنوان ثواب اخروی که نمیدانند هم، این ثواب اخروی از کجا میآید؟
مسلّماً شرکت در مجالس مذکور، ثواب اخروی دارد؛ اما ثواب اخروی مجالس عزا، از چه ناحیه و به چه جهت است؟ مسلماً مربوط به جهتی است که اگر آن جهت نباشد، ثواب هم نیست. بعضی از مردم متوجّه این نکته نیستند. همه باید در این مجالس شرکت کنند، قدر مجالس عزاداری را بدانند، از این مجالس استفاده کنند و روحاً و قلباً این مجالس را وسیلهای برای ایجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محکمتر میان خودشان و حسینبنعلی علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند. این از وظایفی که در این خصوص مربوط به مردم است.
وظیفه روحانیون و سه ویژگی مجالس عزاداری
و اما در ارتباط با وظایف روحانیون، مسأله دشوارتر است. چون قوامِ مجالس عزا به این است که عدهای دور هم جمع شوند و یک فردِ روحانی، با حضور یافتن در میان آنها، اقامه عزا کند تا دیگران از اقامه عزای او، مستفید شوند. یک روحانی چگونه اقامه عزا خواهد کرد؟ این، سؤال من از همه کسانی است که نسبت به چنین قضیهای احساس مسؤولیت میکنند. به اعتقاد بنده، مجالس عزاداری حسینی باید از سه ویژگی برخوردار باشد:
اوّلین ویژگی باید این باشد که چنین مجالسی، محبّت به اهل بیت علیهمالسّلام را زیاد کنند. چون رابطه عاطفی، یک رابطه بسیار ذیقیمت است. شما، روحانیون، باید کاری کنید که محبّت شرکتکنندگان در مجالس مذکور، روزبهروز نسبت به حسینبنعلی علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و مناشیء معرفت الهی، بیشتر شود. اگر شما خدای ناکرده، در مجالس مذکور وضعی را بهوجود آورید که مستمع یا فرد بیرون از آن فضا، از لحاظ عاطفی به اهلبیت علیهمالسلام نزدیک نشد، بلکه احساس دوری و بیزاری کرد، نه فقط چنین مجالسی فاقد یکی از بزرگترین فواید خود شده، بلکه به یک معنا، مضّر هم بوده است. حال شما که مؤسّس یا گوینده چنین مجالسی هستید، ببینید چه کاری میتوانید بکنید که عواطف مردم، براثر حضور در این مجالس، نسبت به حسینبنعلی علیهالسّلام و اهل بیت پیغمبر علیهم افضل صلواة اللَّه روزبهروز بیشتر شود.
دومین ویژگیای که باید در این مجالس به وجود آید، این است که مردم نسبت به اصل حادثه عاشورا، معرفت روشنتر و واضحتری پیدا کنند. اینطور نباشد که ما در مجلس حسینبنعلی علیهالسّلام، به منبر برویم یا سخنرانی کنیم، اما موضوع سخنرانی، حضّار آن مجلس، اعم از جوان و غیرجوان و زن و مردِ اهل فکر و تأمّل را – که امروز در جامعه ما بسیارند و این از برکات انقلاب است – به این فکر فرو ببرد که «ما به این مجلس آمدیم و گریهای هم کردیم؛ اما برای چه؟ قضیه چه بود؟ چرا باید برای امام حسین علیهالسلام گریهکرد؟ اصلاً چرا امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد و عاشورا را به وجود آورد؟» بنابراین، به عنوان منبری یا سخنران، باید به موضوعاتی بپردازید که جوابگوىِ چنین سؤالاتی باشد. باید نسبت به اصلِ حادثه عاشورا معرفتی در افراد بهوجود آید. اگر در روضهخوانی و سخنرانی یا سایرِ مطالبِ بیان شده از طرف شما، نکتهای روشنگر یا حداقل اشارهای به این معنا نباشد، یک رکن از آن سه رکنی که عرض شد، کم و ناقص خواهد بود. یعنی ممکن است مجلس مذکور، فایده لازم را ندهد و ممکن هم هست خدای ناکرده در بعضی از فروض، ضرر هم بکنیم.
سومین ویژگی لازم در این مجالس، افزایش ایمان و معرفت دینی در مردم است. در چنین مجالسی باید از دین، نکاتی عنوان شود که موجب ایمان و معرفتِ بیشتر در مستمع ومخاطب گردد. یعنی سخنرانان و منبریها، یک موعظه درست، یک حدیث صحیح، بخشی از تاریخ آموزنده درست، تفسیرِ آیهای از قرآن یا مطلبی از یک عالم و دانشمندِ بزرگ اسلامی را در بیانات خود بگنجانند و به سمع شرکتکنندگان در این مجالس برسانند. اینطور نباشد که وقتی بالای منبر میرویم، یک مقدار لفّاظی کنیم و حرف بزنیم و اگر احیاناً مطلبی هم ذکر میکنیم، مطلب سستی باشد که نه فقط ایمانها را زیاد نمیکند، بلکه به تضعیف ایمانِ مستمعین میپردازد. اگر اینطور هم شد، ما از جلسات مذکور به فواید و مقاصدِ موردِ نظر نرسیدهایم.
مثلاً در یک کتاب، بعضی مطالب نوشته شده است که دلیلی بر کذب و دروغ بودن آنها نداریم. ممکن است راست باشد، ممکن است دروغ باشد. اگر شما آن مطالب را بیان کنید با شنیدن آنها برای مستمعتان، که جوانِ دانشجو یا محصّل یا رزمنده و یا انقلابی است نسبت به دین، سؤال و مسأله ایجاد میشود مگر هر مطلبی را هرجا نوشتند، انسان باید بخواند و بازگو کند؟!
امروز عمومِ جوانان کشور – از دختر و پسر گرفته تا زن و مرد، و حتی غیرجوانان – ذهنشان باز است. یک بخشِ مهم از حادثه فرهنگی در جامعه امروز ما این است که اینها در معرض شبهات قرار میگیرند. یعنی دشمنان شبهه القا میکنند. دشمنان هم نه؛ منکرینِ فکرِ من و شما به القای شبهه میپردازند. مگر میشود گفت هرکس فکر ما را قبول ندارد، لال شود، حرف نزند، و هیچ شبههای القا نکند؟ مهم این است که مطلبی که شما میگویید، برطرف کننده شبهه باشد و آن را زیاد نکند.
اگر ما در بالای منبر حرفی زدیم که ده نفر جوان، پنج نفر جوان، یا حتی یک نفر جوان، در امر دین دچار تردید شد و بعد از پای سخنرانی ما برخاست و رفت و ما هم او را نشناختیم، بعداً چگونه میشود جبران کرد؟ آیا اصلاً قابل جبران است؟ آیا خدا از ما خواهد گذشت؟ قضیّه مشکل است.
در مجالس عزاداری ماه محرّم، این سه ویژگی باید وجود داشته باشد: 1. عاطفه را نسبت به حسینبنعلی و خاندان پیغمبر، علیهمصلواةاللَّه، بیشتر کند. (علقه و رابطه و پیوند عاطفی را باید مستحکمتر سازد.) 2. نسبت به حادثه عاشورا، باید دیدِ روشن و واضحی به مستمع بدهد. 3. نسبت به معارف دین، هم ایجاد معرفت و هم ایجاد ایمان – ولو به نحو کمی – کند.
نمیگوییم همه منبرها باید برخوردار از همه این خصوصیات باشند و به همه موضوعات بپردازند؛ برخی منبریها، بعضی اوقات یک حدیث را آنقدر شاخ و برگ میدهند که معنای اصلیاش از بین میرود. وقتی شما از روی یک تعبیر معتبر، راجع به یک آیه قرآنْ فکر و مطالعه کنید؛ به تنقیح آن بپردازید و برای مستمع بیان نمایید، مقصود حاصل است. اگر برای ذکر مصیبت، کتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمی» را باز کنید و از رو بخوانید، برای مستمع گریهآور است و همان عواطفِ جوشان را بهوجود میآورد. چه لزومی دارد که ما به خیال خودمان، برای مجلسآرایی کاری کنیم که اصل مجلس عزا از فلسفه واقعیاش دور بماند؟!
من واقعاً میترسم از اینکه خدای ناکرده، در این دوران که دورانِ ظهور اسلام، بروز اسلام، تجلّی اسلام و تجلّی فکر اهلبیت علیهمالصّلاةوالسّلام است، نتوانیم وظیفهمان را انجام دهیم. برخی کارهاست که پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دین نزدیک میکند. یکی از آن کارها، همین عزاداریهای سنّتی است که باعث تقرّبِ بیشترِ مردم به دین میشود. اینکه امام فرمودند «عزاداری سنّتی بکنید» به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزاداری نشستن، روضه خواندن، گریه کردن، به سروسینه زدن و مواکب عزا و دستههای عزاداری به راه انداختن، از اموری است که عواطف عمومی را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش میکند و بسیار خوب است. در مقابل، برخی کارها هم هست که پرداختن به آنها، کسانی را از دین برمیگرداند.
نمیشود در مقابل کارِ غلط سکوت کرد
بنده خیلی متأسفم که بگویم در این سه، چهار سال اخیر، برخی کارها در ارتباط با مراسم عزاداری ماه محرّم دیده شده است که دستهایی به غلط، آن را در جامعه ما ترویج کردهاند. کارهایی را باب میکنند و رواج میدهند که هر کس ناظرِ آن باشد، برایش سؤال بهوجود میآید. بهعنوال مثال، در قدیمالایام بین طبقه عوامالنّاس معمول بود که در روزهای عزاداری، به بدن خودشان قفل میزدند! البته، پس از مدتی، بزرگان و علما آن را منع کردند و این رسمِ غلط برافتاد. اما باز مجدّداً شروع به ترویج این رسم کردهاند و شنیدم که بعضی افراد، در گوشه و کنار این کشور، به بدن خودشان قفل میزنند! این چه کارِ غلطی است که بعضی افراد انجام میدهند!؟
قمهزدن نیز همینطور است. قمهزدن هم از کارهای خلاف است. میدانم عدّهای خواهند گفت: «حق این بود که فلانی اسم قمه را نمیآورد.» خواهند گفت: «شما به قمهزدن چهکار داشتید؟ عدّهای میزنند؛ بگذارید بزنند!» نه؛ نمیشود در مقابل این کارِ غلط سکوت کرد. اگر بهگونهای که طىّ چهار، پنج سال اخیرِ بعد از جنگ، قمهزدن را ترویج کردند و هنوز هم میکنند، در زمان حیات مبارک امام رضواناللَّهعلیه ترویج میکردند، قطعاً ایشان در مقابل این قضیه میایستادند. کارِ غلطی است که عدّهای قمه بهدست بگیرند و به سر خودشان بزنند و خون بریزند. این کار را میکنند که چه بشود؟! کجای این حرکت، عزاداری است؟! البته، دست بر سر زدن، به نوعی نشانه عزاداری است. شما بارها دیدهاید، کسانی که مصیبتی برایشان پیش میآید، برسروسینه خود میکوبند. این نشانه عزادارىِ معمولی است. اما شما تا به حال کجا دیدهاید که فردی به خاطر رویکرد مصیبتِ عزیزترین عزیزانش، با شمشیر برمغز خود بکوبد و از سرِ خود خون جاری کند؟! کجای این کار، عزاداری است؟! قمهزدن، سنّتی جعلی است. از اموری است که مربوط به دین نیست و بلاشک، خدا هم از انجام آن راضی نیست. علمای سلف دستشان بسته بود و نمیتوانستند بگویند «این کار، غلط و خلاف است.» امروز روز حاکمیت اسلام و روز جلوه اسلام است. نباید کاری کنیم که آحاد جامعه اسلامىِ برتر، یعنی جامعه محبِ اهلبیت علیهمالسّلام که به نام مقدس ولىِّ عصر ارواحنافداه، به نام حسینبنعلی علیهالسّلام و به نام امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، مفتخرند، در نظر مسلمانان و غیرمسلمانان عالم، بهعنوان یک گروه آدمهای خرافىِ بیمنطق معرفی شوند. من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمیتوانم این مطلب – قمهزدن – را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم. اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از او ناراضیام.
دین، منطقی است. اسلام، منطقی است و منطقیترین بخش اسلام، تفسیری است که شیعه از اسلام دارد؛ تفسیری قوی. متکلّمین شیعه، هر یک در زمان خود، مثل خورشید تابناکی میدرخشیدند و کسی نمیتوانست به آنها بگوید «شما منطقتان ضعیف است.» این متکلّمین، چه از زمان ائمه علیهمالسّلام – مثل «مؤمن طاق» و «هشامبنحکم» – چه بعد از ائمّه، علیهمالسلام – مثل «بنینوبخت» و «شیخمفید» – و چه در زمانهای بعد – مثل مرحوم «علامهحلّی» – فراوان بودهاند. ما اهل منطق و استدلالیم. شما ببینید درباره مباحث مربوط به شیعه، چه کتب استدلالىِ قویای نوشته شده است! کتابهای مرحوم «شرفالدّین» و نیز «الغدیرِ» مرحوم «علاّمه امینی» در زمان ما، سرتاپا استدلال، بتونآرمه و مستحکم است. تشیّع این است یا مطالب و موضوعاتی که نه فقط استدلال ندارد، بلکه «اشبه شیء بالخرافه» است؟! چرا اینها را وارد میکنند؟! این خطر بزرگی است که در عالم دین و معارف دینی، مرزداران عقیده باید متوجّهش باشند.[1]
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
[1] – گزیده ای از بیانات رهبری در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد در آستانه محرم 17/3/1373