مقدمه
اسلام، دینی اجتماعی است و برای جمع، قداست و ارزش خاصی قائل است. هر مسلمان، به لطف حضرت حق از طریق جمع میتواند انرژی فراوانی دریافت کند. حاکم ساختن نام سلام بر مسلمانان، یکی از نکات اساسی در ایجاد رابطه است. وقتی نام سلام خدای سبحان بر انسانها حاکم باشد، هم موجب سلامت روانی، روحی و خُلقی و هم موجِب امنیت از آسیب طرفین است.
در ارتباط سازنده، اصالتاً قصد اصلاح دیگری مطرح نیست، بلکه غرض اصلی ساخته شدن خود فرد است. وقتی کسی با دیگری رابطه دارد، نواقص، ضعفها و آلودگیهایش مرتفع میشود و بالتبع، بعد از این اصلاحات، تأثیری متقابل در طرف دیگر خواهد داشت. در واقع، گام اولیۀ ساختوساز توسط خود فرد برداشته میشود. هرچقدر که یک شخص، سالم باشد در ارتباطات اثر مفیدی برای دیگران خواهد داشت و هر قدر در درون وی رذائل و آلودگیهایی وجود داشته باشد، ارتباطش با دیگران، اثر منفی ایجاد میکند.
معنای ارتباط سازنده
ارتباط سازنده، رابطهای است که هر فرد بیش از آن که طرف مقابل بخواهد ساخته شود، خود او رشد کند و ساخته شود. به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام:
«الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِن »[1]
«مؤمن،آینۀ مؤمن است.»
هنگامی که مؤمنین به چهرۀ یکدیگر مینگرند، گویا خود را در صورت طرف مقابل میبینند و متوجه میشوند که او چقدر به وی علاقه دارد! اگر در طرف مقابل علاقهای نمیبینند، فرافکنی ندارند، بلکه مشکل را از خود میبینند که موجبات بیعلاقگی دیگران را فراهم کردهاند.
لزوم توجه به قوانین ارتباط سازنده
ما برای حفظ ارتباط به فرمولهای درست و زیادی نیاز داریم. و نیاز به شناخت این فرمولها را هنگامی بیشتر حس میکنیم که گاهی میبینیم روابط مادر و فرزند دچار اختلال شده است. گاه مادری به اشتباه گمان میکند چون مادر است میتواند هر نوع رفتاری را با فرزندش داشته باشد. غافل از آنکه یک بیتوجهی ساده، ممکن است رابطۀ عاطفی قلبی عمیق را بهتدریج کم کند. مثلا، برخی افراد در ابراز احساسات «لمسی» نیستند و بیش از آن که با دست، انرژی انتقال دهند، با نگاه، انرژی را منتقل میکنند. اگر مادری، فرزندش را درحالی که «لمسی» نیست، بهاجبار ببوسد، به لحاظ روانشناسی میتواند موجب آسیب به روحیۀ فرزند شود! در واقع این مادر، لذت خود را به میل و احساس فرزندش، ترجیح داده است که ناشی از «منیّت» اوست.
عامل خواری نفس و کم شدن بهره
امیرالمؤمنین قانونی بسیار کاربردی و زیبا ارائه میدهد و میفرماید:
«زُهْدُک فِی رَاغِبٍ فِیک نُقْصَانُ حَظٍّ و رَغْبَتُک فِی زَاهِدٍ فِیک ذُلُّ نَفْسٍ»[2]
«بیاعتنائی تو نسبت به آن که به تو رغبت دارد (موجب) کمی نصیب و بهره میشود و رغبت تو به كسى كه به تو بىرغبت است خوارىِ نفْس است.»
افرادی که با آنها ارتباط دارید یا به شما علاقهمند هستند یا بیعلاقه. اگر علاقهمندند و شما از علاقۀ آنها به خود، حُسناستفاده را نمیکنید، به سهم و جایگاه خود در جامعه آسیب زدهاید و در حقیقت، شخصیت اجتماعی خود را تحقیر کردهاید و اگر افرادی که مایل هستید با آنان ارتباط برقرار سازید، به شما رغبتی نشان نمیدهند و علاقهای به این ارتباط ندارند، حتما گرفتار حقارت شخصیت میشوید و در اثر ذلیل و ناچیز دیدن خود، صدمات جدی به خودِ حقیقی شما وارد میشود.
بیرغبتی به ارتباط و کاهش سهمیۀ اجتماعی
زهد یعنی بیعلاقگی. بیعلاقگی به کسی که خیلی به ما علاقه دارد از دست دادن یک سهمیه است. خدا به ما این سهمیه را داده بود که محبوب شویم و وقتی با بیمیلی با طرف مقابل ارتباط برقرار میکنیم، خودمان به سهمیۀ خود، آسیب میرسانیم.
اگر خدا به ما محبوبیت و اعتباری داده است، حتما باید بابت آن شکر به جای آوریم و شکر آن، ایجاد رابطۀ صمیمانه است. تکبر، تحقیر و حتی سردی روابط، ممنوع است. اسلام به ما آموزش داده است که وقتی کسی به ما سلام داد، پاسخِ برتری به او داشته باشیم و این به آن معناست که علاقۀ ما به طرف مقابل باید بیشتر اظهار شود. شکر اظهار علاقۀ دیگری به ما، اظهار علاقۀ بیشتری از جانب ماست. البته در این اظهار علاقه بایستی راستگویی و پرهیز از دروغ لحاظ شود. این ابراز علاقه باید درونی باشد تا لذتبخش شود. اینکه خداوند به انسان اجازه داده است تا چنان در دل دیگری جای بگیرد که اگر او را نبیند، دلتنگ شود، شکر لازم دارد.
برای ساخته شدن خود، باید به جایگاه اجتماعی و خطراتی که آن را تهدید میکند، بنگریم. خدا به انسان، محبوبیت اجمالی عطا فرمود، یا شکر میکنیم و افزون میشود، یا شکر نمیکنیم و از ما ستانده میشود. نباید اظهار تمایل و علاقۀ دیگران به خود را وظیفۀ آنان بدانیم و سردی خود را طبیعی فرض کنیم.
در اسلام به هیچ وجه سردی در روابط، اعم از روابط میان زن و شوهر و یا سایر اشخاص، مجاز نیست، بلکه دائم تأکید میشود که احساسات، ابراز شود. وقتی کسی به ما اظهار علاقه میکند، پاسخگویی به این ابراز محبت، شکر محسوب میشود و اگر این لطف را نادیده بگیریم و بیتوجهی نشان دهیم، از وجهۀ اجتماعی خود کاستهایم.
تکبر،آفت ارتباط
گاهی برخی رأساً جایگاه اجتماعی خود را کاهش میدهند. مثلاً به عروس یا دامادی که وارد خانوادۀ جدید میشود، اظهار علاقه میشود؛ اما پس از مدتی، سطح علاقهها کاهش مییابد! نمیتوان گفت بهعلت حسادت، بدبینی و… است، بلکه گاهی تکبر موجب کاهش محبت میشود و نمیتوان آن را در آسیب روابط نادیده گرفت. تواضع یکی از راههای ارتباط آسان است و باید آن را کسب کرد. بایستی احساسات مثبت دیگران را با احساس مثبت پاسخ داد وگرنه از محبت میان افراد کاسته میشود.
خواری؛ نتیجۀ بیرغبتی در ارتباط
با توجه به قسمت دوم روایت که میفرماید:
«رَغْبَتُک فِی زَاهِدٍ فِیک ذُلُّ نَفْسٍ»[3]
«رغبت تو به كسى كه به تو بىرغبت است خوارىِ نفْس است.»
اگر فردی به شما علاقه ندارد، نمیتوانید دائم به او اظهار اشتیاق کنید. تصور نکنید که با اظهار اشتیاق مکرر میتوانید او را جذب کنید! بلکه تکرار اعلام اشتیاق به کسی که به شما تمایلی ندارد، او را بیعلاقهتر میکند.
باید به واکاوی عملکرد خود بپردازیم که چه اموری موجب کاهش علاقۀ فرد شده است. آیا رازی از او را فاش کردهایم؟! آیا در امانتش خیانت کردهایم؟! آیا جسارتی داشتهایم؟! آیا به حریمش احترام نگذاشتهایم؟! یا از برخی الطاف او را محروم کردهایم؟! یا نسبت به ارزشهایش بیتفاوت بودهایم؟! این فرآیند به منظور واکاوی و حل مشکل در خود، موجب رشد و ارتقاء ارتباطات ما خواهد شد.
ابراز علاقۀ آزاردهنده
گاهی ابراز علاقههای ما آزاردهنده است! مثلاً پیگیری امر ازدواج فرد مجردی که به نظر میرسد از سن ازدواجش گذشته است، موجب آزار او خواهد شد. گاه این پیگیری موجب ناخرسندی ایشان میشود و دیگر تمایلی به حضور در اجتماعات و مواجه شدن با مردم را ندارد. حتی والدین آنها نیز خود را از انظار پنهان میدارند و منزوی میشوند.
عامل بیرغبتی در ارتباط
ممکن است سوال شود: با افرادی که به ما رغبت ندارند، چگونه باید برخورد کرد؟ در پاسخ باید اذعان داشت: گاهی رفتاری از ما بروز میکند که مانع ارتباط افراد با ما میشود! باید به ریشهیابی بپردازیم که چرا دیگران علاقهای به این رابطه ندارند! و از ما چه رفتاری دیده شده که موجب این عکسالعمل شده است؟!
نازکدلی، آفت ارتباط
برخی افراد بسیار شکننده هستند و هر سخنی آنان را آزرده میکند. این آزردگی مکرر، موجب فاصله گرفتن دیگران از وی میشود؛ چرا که ترجیح میدهند به منظور پیشگیری از ناراحتی بابت هر سخن معمولی و ساده، ارتباطشان را با او قطع کنند. لازم است افراد به جای زیر سوال بردن طرف مقابل، بررسی کنند که چه مشکلی موجب گریز دیگران از اوست.
فرزندی مرتکب خلافی شده بود و سایرین دائم به او متذکر میشدند که نزد پدرش عذرخواهی کند؛ اما پدر معتقد بود، فرزندش باید به قبح کار خلاف خود واقف شود و نیازی به عذرخواهی نیست؛ چون اگر دائم عذرخواهی کند، ذلیل میشود!
تکرار رفتار اشتباه و عذرخواهی مکرر، موجب ذلت و حقارت میشود و چنین وضعیتی مطلوب نیست. افراد باید خودشان متوجه عیب خود شوند و از تکرار آن بپرهیزند.
جهل به عیوب خود؛ مانع ارتباط سازنده
اگر انسان متوجه عیوب و نواقص خود نشود؛ اما در عین حال، تمایل به برقراری ارتباط با دیگری داشته باشد، این ارتباط، منجر به ضعف شخصیت وی میشود و در نگاه طرف مقابل، آدمی خوار و ذلیل جلوه میکند که هیچکس حاضر به برقراری ارتباط با وی نیست و اگر هم از باب ترحم، حاضر به رابطه شوند، این ارتباط مطلوب و سازنده نخواهد بود.
در ارتباط، باید انرژی تبادل شود. در ابتدای مبحث بیان کردیم ذکر کلمه «سلام» در بدو رابطه؛ یعنی گویندۀ سلام، به پرداخت انرژی به طرف مقابل و نیز دریافت انرژی از وی مبادرت کرده است و ارتباطشان، یکطرفه نیست.
ارزش قائل شدن برای یکدیگردر روابط
نکتهای که همواره باید به آن توجه داشت آن است که در روابط اجتماعی، همۀ افراد باید برای یکدیگر ارزش قائل باشند. مثلاً در یک کلاس درس، معلم باید به مغز خود فرمان بدهد که مستمعینش دارای ارزش هستند و اگر آنان نبودند، کلاسی تشکیل نمیشد و متقابلا، شاگردان کلاس هم باید در ذهن خود برای معلم ارزش قائل باشند و به تصور اینکه هزینهای دادهاند نباید نسبت به ارزش واقعی معلم بیاعتنا باشند. این فرآیند متقابل موجب میشود که طرفین بتوانند ارتباط خوبی با یکدیگر داشته باشند.
لازم به یادآوری است که اگر کسی به دیگری رغبت دارد، طرف مقابل نباید گمان کند که رغبت او، مبتنی بر وظیفه است، یا همیشگی است. بلکه باید باور داشت که بهمحض کوچکترین بیتوجهی، این رغبت زائل میشود. رغبت در شخصیت طرف مقابل است نه در شخص وی! و به مجرد اختلال شخصیت، این میل و علاقه زائل خواهد شد.
ضرورت بازسازی رابطه
ساختمانها، هر چند سال، نیازمند بازسازی است. با این ملاک، ساختار وجودی انسان، نیاز به بازسازی دارد. وقتی کسی به دیگری رغبت دارد، نباید خیالآسوده باشد که این رغبت ادامه خواهد داشت، بلکه باید هر آنچه را که موجب تداوم این علاقه میشود، به میدان آورد و اگر گفتار، رفتار و حالات او موجب وارد ساختن اختلال در ارتباط شد، خود را مقصر بداند نه طرف مقابل را.
خوبیها قابل افزایش است
نکتۀ دیگری که باید یادآور شد و جزو اصول ارتباطات محسوب میشود آن است که گاهی در توصیف برخی افراد، یک ویژگی خاص و برجسته، مطرح میشود. مثلا میگویند: «فلانی همین یک خوبی را دارد که صادق است! یا همین یک خوبی را دارد که با محبت است و…» اما باید توجه داشت که هر فرد تنها یک ویژگی شایسته ندارد، بلکه باید به او فرصت داده شود تا ویژگیهای نیک دیگری از او بروز کند. به اندازهای که بابت همان یک خوبی شکرگزار باشیم، خوبیهای دیگری آشکار میشود. خوبی انسانها ابتر نیست و زایش دارد.
معدنشناسها میگویند: «وقتی یک ذره خاک رنگی میبینیم، آن را نشانۀ فلان مادۀ معدنی گرانبها میدانیم و به کاوش خود ادامه میدهیم تا به نتیجۀ مطلوب برسیم.»
وقتی در قطعه زمینی، گیاهی سبز میشود، تصور نکنیم که تنها همین یک گیاه سبز شده است، بلکه با اندکی عملیات کشاورزی ،گیاهان دیگری نیز در همان زمین سبز خواهند شد.
امیرالمؤمنین فرموده است:
«إِذَا کانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا»[4]
«وقتی در یک فردی یک صفت شگفت انگیز دیدید منتظر بقیه اش هم باشید.»
برخی خوبی خاصی دارند که چشمگیر است. وقتی یک خوبی خاصی از کسی دیده میشود، مطمئناً خوبیهای دیگری هم دارد؛ ولی زمانه هنوز به او فرصت بروز نداده است، یا شرایط خانوادگیاش به گونهای بوده که آن خصلتهای شایسته، آشکار نشده است.
ضرورت دیدن خوبیها
یکی از وظایفی که در ارتباط سازنده باید به آن توجه کرد و میتوان بهعنوان گام اول دانست، دیدن خوبیهای افراد است. حتی یک صفت نیک در فرد باید مورد توجه قرار گیرد و بیانصافی است که نادیده گرفته شود. مثلاً فردی در اولین دیدار، بسیار گرم و باصفا و بدون حیله، برخورد میکند یا رفتاری مبتنی بر نظم و ترتیب دارد، یا هیچ دروغ و تخریبی علیه دیگران به زبان نمیآورد، یا بسیار اهل لطف و محبت است. تک تک این خصلتها حائز اهمیت است و بایستی به آن توجه شود.
دادن فرصت برای بروز خوبیها
در گام دوم، نباید خوبی او را محدود به همان یک ویژگی دانست، بلکه باید منتظر سایر خوبیهای او ماند. بهتر است در ارتباطات به یکدیگر فرصت بدهیم و سریعاً از یکدیگر نرنجیم، زود قضاوت نکنیم و در صدد قطع رابطه نباشیم، بلکه منتظر رویش خوبیهای دیگر در فرد مقابل باشیم و مزرعۀ وجودی او را کشتزار مناسبی برای نمایش کمالات ببینیم.
حال در مییابیم که گاه چقدر به یکدیگر ظلم کردهایم! چقدر میتوانستیم در تعامل با همدیگر و با استفاده از اصول صحیح، شخصیت مثبت دفنشدۀ فرد دیگر را آشکار کنیم و از آن غافل بودهایم!
روزی را در پیش خواهیم داشت که به فرمودۀ خداوند سبحان:
«وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَت. بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَت»[5]
«و هنگامی که از [دختر] زنده به گور بپرسند. به کدام گناه کشته شده؟»
در نگاه ظاهری، فرموده است آن دخترهای زنده به گورشده مورد سؤال قرار میگیرند؛ اما با نگاهی عمیق به آیه درمییابیم شخصیتهای زنده به گورشده مورد سؤال قرار میگیرند.
سعی کنیم در روابط به جای گله و شکایت از ناکامیها صفات شایستۀ خویش را به نمایش بگذاریم. چراکه شِکوه از ناراحتیها به روابط آسیب وارد میکند و موجب میشود خوبی ما نادیده گرفته شود و ما را از جامعه طرد میکند. خداوند سبحان انسان را کریم آفریده است:
«وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم»[6]
«بهیقین فرزندان آدم را کرامت دادیم.»
اگر کسی لباسهای زیبا و مرتبی دارد؛ اما در مجالس با لباسهای کهنه و مندرس و نامرتب ظاهر میشود، به خود ظلم کرده است! و شایستۀ انتقاد است. همین انتقاد، از عزت و کرامت او میکاهد.
بسیاری از انسانها دارای انواع خوبیها مانند گذشت، محبت، چهرۀ گشاده و… هستند؛ اما آن را در درون خود دفن میکنند! قرارمان بر این باشد که خوبیها را به نمایش بگذاریم و آنها را در روابط صحیح پرورش دهیم.
نمایش خوبیها ریا نیست
توجه به این نکته حائز اهمیت است که نمایش خوبیها ریا نیست؛ زیرا ریا فعلی است که در آن قصد فاعل، جلب نگاه خلق باشد. در حالی که در مبحث ارتباط سازنده، قصد اصلی، جلب نظر خداست. خلق، عیال خدا هستند. عیال یعنی «نان خور». خلق بر سر سفرۀ خدا نشستهاند. کسی که میخواهد به خدا لطف کند، باید به خلقش لطف داشته باشد و لطف به خدا با نمایش خوبیها در ارتباط میسر میشود. آدمی هنگام ایجاد هر ارتباط سازندهای، قبل از این که خلق را ببیند، خالق او را میبیند و با خدای او، ارتباط دارد؛ به همین جهت اگر خیری به طرف مقابل میرساند، با خدا معامله کرده است؛ زیرا خلق نزد خدا عزیزند.
سعی کنیم که یک خوبی خاص و یک صفت شگفتانگیز کمالی در شخصیت ما، برجسته و درخشان باشد. مثلا برخی در پختن یک یا چند نوع غذا بسیار ماهرند و دستپختشان شهرت یافته است. یا بسیار بامحبت هستند و به اطرافیان بسیار توجه و سرمایه گذاری عاطفی دارند. یا برای دیگران خرج فراوانی دارد.
با درخشش یک خوبی شاخص در ما دیگران به این نتیجه میرسند که زمین وجودی ما علفزار نیست، کمالات متعددی در آن میروید و آنچه دیده میشود، اولین است و میتواند دومین و سومین و بیش از آن نیز بروید. همین امر باعث میشود که دیگران فرصتی قائل شوند تا خوبیهای دیگر نیز دیده شود.
اما اگر در هر ملاقات، موجی از شکایت از ما شنیده شود و جزئیات تمامی گرفتاریها را مطرح کنیم، طرف مقابل به خود این اجازه را میدهد که برای ما احترامی قائل نباشد و به ما فرصتی ندهد و از همان اولین برخورد، رابطه را قطع کند؛ چرا که زمینهای برای ظهور خوبیهای دیگر وجود ندارد.
کوچکنمایی مشکلات
یکی از معضلات برخی از مردم در ارتباطات، بزرگ دیدن مشکلات است. چنین افرادی تصور میکنند بیماری یا مشکل خانوادگی یا مشکل اقتصادی آنها را هیچکس جز ایشان، تجربه نکرده است! گاهی اطرافیان یک بیمار در حالیکه او میتواند خودش بسیاری از کارهایش را انجام دهد به او خدمات غیرضرور میدهند. همین امر باعث میشود سایر تواناییهای بیمار نادیده گرفته شود و یک انسان باغیرت و توانمند، دچار ضعف و ناتوانی شود. مثلا غذا به دهان او میگذارند درحالیکه دستش سالم است!
گاهی در هنگام اظهار مشکلات از دیگری، به او حق میدهیم و یا مشکل او را عجیبوغریب توصیف میکنیم. در حالیکه پاسخ درست آن است که مشکلات بزرگتر سایر مردم را به وی گوشزد کنیم تا متوجه شود که مشکل او در مقابل مشکلات دیگران، بسیار ناچیز است و ممکن بود به مصائب و مشکلاتی بسیار بزرگ مبتلا شود؛ به همین دلیل باید شاکر خدای سبحان باشد. مثلا به مادر داغداری که یک فرزندش را از دست داده است و هفتهها و ماهها در سوگ و ناراحتی به سر میبرد، یادآوری کنیم که ممکن بود همۀ فرزندانت را یکجا از دست میدادی! چنانکه برای برخی این اتفاق رخ داده است. این یادآوری موجب میشود پنجرهای دیگر به مصیبت برای او گشوده شود و تحمل مرگ یک فرزند را برای او آسان سازد.
آثار بزرگنمایی مشکل
نکتۀ حائز اهمیت در بزرگنمایی مشکلات آن است که اطرافیان از ارتباط با چنین فردی گریزانند. اگر هم ارتباطی وجود داشته باشد، صوری و از سر اجبار خواهد بود نه از روی علاقه. اگر در ارتباطات بنا را بر انتقال انرژی مثبت به دیگری بگذاریم، مشکلات زندگی در نگاه طرفین ناچیز فرض میشود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا»[7]
«وقتی کسی مشکلات کوچک را بزرگ میپندارد، خدا او را به مشکلات بزرگتر مبتلامیکند.»
تمامی مشکلات و مصائب، در یک نگاه، صغیر هستند؛ زیرا بزرگتر از آن نیز وجود دارد. این قانون الهی است که اگر کسی مشکلات کوچک را بزرگ بشمارد به مشکلات بزرگتری دچار خواهد شد.
مشکل بزرگ، بیدینی است. با استناد به فرمایش حضرت رسول اکرم:
«اللهم…لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا»[8]
«خدایا… قرار مده مصیبت ما را در دین ما.»
مشکل بزرگ این است که رابطۀ ما با خدا، با امام زمان عجلاللهتعالیفرجه، با فرشتههایی که بر دو شانۀ ما حضور دارند، کمرنگ شود. مشکل بزرگ آن است که مادیگرای محض شویم و قیامت را باور نداشته باشیم.
نکتۀ حائز اهمیت آن است که بزرگنمایی مشکلات، به بیاعتقادی، بیدینی و سوءعاقبت منجر میشود.
«ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا» دو معنا دارد:
- خدای سبحان از جنس همان مشکلات، بزرگترش را به انسان میدهد.
- مشکل مادی، جسمی و ظاهری به مشکل معنوی، روحی و باطنی تبدیل میشود.
در این راستا،لازم است در معاشرت با دیگران، به آنها فرصت ندهیم مشکلات را بزرگ ببینند. برای مثال شخص مؤمنی بیمار شده بود، وقتی به عیادت او رفتیم، به اندازهای روحیۀ خوبی داشت که از همه چیز سخن به میان آورد، مگر از بیماری خویش! و به عیادت کنندگان فرصت نداد تا از بیماری او سخن به میان آورند!
نباید اجازه دهیم مشکل به چشم دیگران بزرگ جلوه کند. با ذکر «الحمدلله» و یادآوری نعمتهای متعدد خداوند، از مشکل عبور کنیم و آن را به فراموشی بسپاریم تا به ارتباط ما با دیگران آسیب نرساند.
برخی با اندک مرارتی، چهره در هم میکشند و بدین گونه به همه میفهمانند که دچار مشکل شدهاند! همین امر موجب میشود مشکلات پیدرپی سرازیر شود. وقتی اجازه ندهیم که مشکل اثر خود را بگذارد، بهسرعت و با سهولت مرتفع میشود.
تاریخ جلسه: 1401/10/17 – جلسه پانزدهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . تحف العقول، ص 173.
[2] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 443.
[3] . نهجالبلاغه، حکمت 443.
[4] . نهج البلاغه، حکمت 473.
[5] . سوره تکویر، آیات 8 و 9.
[6] . سوره اسراء، آیه 70
[7] . نهج البلاغه، حکمت 440.
[8] . مصباحالمتهجد، ج2، ص 458.