السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ
«سلام بر حضرات معصومین علیهمالسلام كه جایگاههای معرفت حق هستند»
قبل از آن كه به تفسیر این فراز بپردازیم باید بگوئیم لغت «مَحالّ» به فتح میم و تشدید لام، جمع «مَحلّ» است یعنی مكان حلول و حلول به معنای اقامت است.
بعضی گفتهاند: معرفت هر چیزی است كه از طریق حواس خمسه برای انسان حاصل شود (دیدن، چشیدن، شنیدن، لمس كردن) اما از نظر ما چنین تعریفی برای معرفت صحیح نیست، زیرا شناخت خداوند سبحان از طریق حواس پنجگانه قابل ادراك نیست. این سخن بسیار جاهلانه است كه لذت خدایی خدا با حواس ظاهری قابل ادراك باشد.
شناخت هرچیز به شكلی كه از غیرخود تشخیص داده شود، تعریف دیگری برای معرفت است.
با توجه به این تعریف، مراتب معرفت در افراد متفاوت است و این تفاوت به گونهای است كه گروهی تنها وصفی از معرفت نسبت به خدای سبحان را میشنود، گروهی دیگر به دنبال كسب معرفت حركت میكنند اما آیا در انجام این امر موفق میشوند یا نمیشوند بستگی به میزان تلاش و پشتكارشان دارد اما گروه سوم نه تنها معرفت الله را كسب میكنند بلكه طعم شیرین آن را میچشند و از وصال به محبوب لذت میبرند.
این تقسیم بندی در مثال آتش به خوبی قابل ادارك است كسی دودی را میبیند و احتمال میدهد آتشی برپا شده است، دیگری تنها خبر این آتش سوزی را میشنود، نفر بعدی آتش را با چشم خویش میبیند و نفر بعدی در آتش قرار میگیرد و در آن میسوزد.
مراتب معرفت الله در افراد چنین است. گاهی یكی تنها سرگذشت و احوال عرفا را میشنود و یا میخواند اما گاه انسان خود عارف میشود و در معرفت حق میسوزد چنانكه دیگر از این فرد خودی باقی نمیماند.
از معصوم سؤال میشود پایینترین مرحلهی معرفت چیست؟ میفرماید: اینكه انسان اعتراف كند غیر از خدا معبودی نیست و مثلی برای خداوند سبحان نیست. [1]
رجوع به معصومین، تنها راه خداشناسی
با توجه به الفاظ ذكر شده فراز « السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ » را بررسی میكنیم.
حضرات معصومین جایگاه معرفت خداوند سبحان هستند. اگر كسی اراده كند تا به معرفت خداوند نائل آید باید به این محل مراجعه داشته باشد. قبل از آنكه به تفسیر این فراز بپردازیم باید بگوییم از نظر دستور زبان فارسی اضافهای كه در این فراز به كار رفته اضافهی بیانی نیست بلكه اضافه شدن دو عبارت به یكدیگر تنها به دلیل بیان مطلب است، زیرا معرفت خداوند سبحان از معرفت نسبت به حضرات معصومین جدا نیست، شناخت ائمهی اطهار جلوهی تامی از معرفت خداوند سبحان است. معرفت و خداشناسی واقعی فقط از طریق حضرات معصومین ممكن است و هیچ راه دیگری وجود ندارد.
حضرات معصومین چون بیش از هر مخلوقی جلوهی تام خداوند سبحان هستند به همین دلیل شناخت خداوند سبحان از طریق آنان ممكن و میسر میگردد.
به عبارت دیگر وجود مطهر این بزرگواران اسباب و وسیلهی ارتباط میان خالق و مخلوق اند و چنانچه خلقت از وجود ایشان خالی بود حضرت حق چون گنجی مكنون و پنهان باقی میماند.
اگر كسی بخواهد خدا را بشناسد به طور قطع باید به حضرات معصومین مراجعه داشته باشد.
شاعر معاصر شهریار میگوید:
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
وصف خدا از زبان امیر المومنین (ع)
یكی از مفسرین زیارت جامعه از نهج البلاغه قسمتی را بیان میكند كه اشارهی مستقیم به شناخت خداوند سبحان دارد ایشان میفرماید: احدی از مسلمین و غیر مسلمین نتوانستهاند چنان خدایی را معرفی كنند كه امیرالمؤمنین معرفی میكند.
حضرت میفرمایند:
«أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ …»[2]
ترجمهی این كلمات به طور خلاصه آن است كه میفرماید:
«اول دین معرفت و شناختن خدا است و كمال معرفت، تصدیق و كمال تصدیق به او، شناختن او به یگانگی است و كمال توحید در اخلاص و كمال اخلاص نفی صفات از ذات است. یعنی صفات را زاید بر ذات ندانستن زیرا هر صفتی غیر از موصوف و هر موصوفی غیر از صفت است پس كسی كه او را وصف كند به صفت زاید بر ذات به تحقیق كه خدا را مقرون به صفت دانسته و چنین كسی دوئیت ثابت كرده و دوئیت موجب تجزیه است و تجزیه دلیل بر جهل است و جاهل به او اشاره مینماید و نمیداند كه مشار الیه محدود و هر محدودی مَعْدُود است و كسی كه بگوید در كجا است، برای او مكان قائل شده و كسی كه بگوید بر چیست( مثلاً بر عَرش است بر كرسی از نُور است) پس مكانهای دیگر را از او خالی كرده است و حال آنكه او همه جا هست، موجود ثابت و لا یتغیری است كه از عَدَم به سبب علت به وجود نیامده است او با تمام موجودات است ولی نه بمعنای مُقارنت و نزدیكی محسوس، غیر از تمام موجودات است، نه به معنای غیریت مصطلح در عرف، فاعل است ولی نه به معنای حركات و آلت كه شئون جسم است، بیناست نه به معنای آنكه با چشم نظر كند، مُتوحّد یعنی یگانه است نه به كسی اُنس میگیرد و نه از فقدان او، وحشت میكند…»
شناخت معصوم ما را به شناخت خدا می رساند
اما آنچه سبب شد تا این فراز در این جلسه ادامه یابد تكرار مطالب قبل نبود بلكه هدف این است كه بگویم معرفت الله همان معرفت حضرات معصومین است. یعنی به میزانی كه انسان نسبت به حضرات معصومین معرفت كسب كند خدا را بیشتر میشناسد. البته ما به این زاویهی بحث نیز جلسهی قبل توجهی داشتیم اما بسط آن را به این جلسه واگذار كردیم.
پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) میفرماید:
« لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِكُم»[3]
«خدا شناخته نمیشود مگر از طریق شناخت شما»
در روایت دیگری از قول امیرالمؤمنین به ابوذر چنین آمده است:
«مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّوَ جَلَّ»[4]
«اگر مرا در مقام نورانیت شناختید در واقع خدا را شناختهاید»
معصومین عارف بالله هستند. هركس به شناخت آنان دست یابد در حقیقت به شناخت خدای سبحان نائل گشته است.
برای توضیح مطالب بالا روایتی را ذكر می كنند و میگویند:
- شخصی به نام ابن كوّاء به خدمت امیرالمؤمنین (ع) میرسد و تفسیر آیهی ۴۶ سوره مباركه اعراف «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ» ؛ «و بر(اعراف) مردانى هستند كه هر یك از آن دو را از چهرهشان مىشناسند» سوال میكند: (قبل از آنكه جواب حضرت را بیان كنیم باید بگویم اعراف نام تپه ای است كه در قیامت میان جهنم و بهشت قرار دارد. بر روی آن تپه مردانی قرار دارند كه اهل جهنم و بهشت را از سیماهایشان میشناسند)
حضرت پاسخ میدهند: «و نَحْنُ الْأَعْرَافُ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ»؛«ما اعراف هستیم و یاورانمان را از سیماهایشان میشناسیم»
حضرت در ادامه میگویند:«وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِینَ لَا یعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا»؛«ما كسانی هستیم كه خدا شناخته نمیشود مگر از طریق شناخت ما»
حضرت میگویند:« وَ لَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ» ؛«كسی داخل بهشت نمیشود مگرآنكه ما را بشناسد و ما هم او را بشناسیم»
«وَ لَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ»[5] «كسی داخل جهنم نمیشود مگر كسی كه ما را انكار كند و ما او را انكار كنیم»
عرفه، روز شناخت امام خویش
معرفت خداوند سبحان در جایی شكل میگیرد كه آن فضا ظرفیت پذیرش خداوند سبحان را داشته باشد. به جز حضرات معصومین چه ظرف وجودیی میتواند توانایی شناخت حضرات معصومین را داشته باشد.
هر یك از ما كه قصد معرفت خداوند سبحان را كردهایم باید نخست در پی شناخت ائمهی اطهار باشیم و ظرف وجودی خویش را آمادهی معرفت نسبت به آنان كنیم.
در اعمال حج روزی به نام عرفه هست. اهل دل میدانند كه این روز، روز آشنایی و شناخت امام زمان است. یعنی روز كسب معرفت نسبت به ولی زمان، این روز هرحاجی سالكی به دنبال گمشدهی خویش است. امید دارد تا گمشدهاش را در عرفات بیابد. عرفات تنها روز یافتن و دیدن حضرت ولی عصر(عج) نیست بلكه روز معرفت و عرفان نسبت به وجود مقدس ایشان است. آن روز را روز مناظره یا معاشرت نگفتهاند بلكه گفتهاند باید معارفهای صورت بگیرد. البته لازم به ذكر است كه بگوییم حضرت ولی عصر(عج) همهی حضار در عرفات را به خوبی میشناسند و از زیر و بم زندگی آنان اطلاع كامل دارند آن روز برای این است كه زوار، امام خویش را بشناسند وگم گشتهی خود را بیابند.
جالب اینجاست كه كلمهی عرفه و معارفه از یك خانوادهاند به همین جهت باید بگویم در روز عرفه امام زمان، خود را به ما معرفی میكنند و ما نیز خودمان را به حضرت معرفی مینمائیم. معرفی كردن ما نه از آن جهت است كه حضرت خدای ناكرده از حال زائرین بی خبرند بلكه این معارفه به دلیل ارزشی است كه امام برای مأمومین و زوار قائل است.
ایشان در این معارفه به ما یادآوری میكنند كسی كه اعمال حج را بر خود فرض میداند و در پی یافتن امام زمانش هجرت میكند این فرد دیگر آن انسان عامی نیست كه در شهر و دیار خویش بوده است زیرا او قبل از حضور در عرفات، فردی بوده كه در چرخ زندگیهای روزمرگی خویش، گرفتار آمده است. این فرد تا قبل از ورود به حج، یافتنهایش یكسو و یك جهت نبوده است اما در عرفه نگاه هر زائر صاحب دلی تنها به یك سو است و یك جهت را دنبال میكند آن هم معرفت امام زمان.
از بحث «السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ» فاصله نگیریم، البته توضیحی كه در باب عرفات دادیم جدا از فرازی كه آن را بررسی میكنیم نیست.
معرفت، عبودیت می آورد
روایتی از امام حسین (ع) آمده است كه حضرت فرمودند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیعْرِفُوهُ» [6]«خداوند سبحان انسانها را آفرید برای اینكه او را بشناسد »«فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوه» «وقتی انسانها خدا را بشناسند او را عبادت میكنند»
حضرت در ادامه میگویند:« فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاه» «وقتی بندگی او را كردند از بندگی دیگران بینیاز میشوند»
یكی از اصحاب از حضرت اباعبدالله پرسیدند: شناخت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: «فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّه؟ قَالَ مَعْرِفَة أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ» «معرفت الله یعنی هركس امام زمانش را بشناسد، وقتی شناخت، اطاعت امام زمانش بر او واجب است.»
چرا حضرت میفرمایند: انسان باید امام زمانش را بشناسد؟ در جواب خواهیم گفت: زیرا حضرات معصومین باب الله هستند و برای معرفت الله باید از باب آنان وارد شد.
معرفت، حکایت از ارتباط دارد
حال به «مَعْرِفَةِ اللَّهِ» از زاویهی دیگر نگاه میكنیم. اگر به لطف حضرت حق معرفتی نصیب ما شده نشانگر آن است كه ما با محلهای معرفت در ارتباطیم.
از آنم با شب تار است میلی كه دارد نسبتی با نام لیلی
خزائن معارف خداوند سبحان، حضرات معصومین هستند یعنی در هر زیارت، گوشهایی از صدف را باز میكنند و این عامی در هر تردد به خانهی اهل بیت یقیناً دست خالی بر نمیگردد.
قرآن میگوید:
« وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[7]
«و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمىكنیم»
خزائن نزد ماست و ما به همهی موجودات به اندازهی خودشان عنایت میكنیم. قدر هركس معلوم است. قدر هركس به میزان ظرفیت او تعیین شده است. اگر با دعای امام زمان شرح صدر نصیبمان شود به یقین قدرمان افزایش مییابد.
نكتهی دیگری كه در معرفتالله باید بیان كرد این است كه معرفت الهی اسرار دقیق و لطیفی هستند، اسراری كه از مو باریكتر و از شمشیر تیزترند. اگر انسان خاكی به تنهایی بخواهد در پی به دست آوردن معارف الهی برخیزد مطمئناً به مقصد نمیرسد زیرا عبور از راهی كه از شمشیر تیزتر و از مو باریكتر است امری است سخت و دشوار. از همین رو خداوند سبحان كه خود از سختی كار آگاه بوده حضرات معصومین را بر سر راه بشر قرار داده تا معارف الهی ابتدا به آنها برسد و بعد به هركس در حد ظرفیتش معرفت عطا كند.
میزان، معصومین (علیهم السلام) هستند
سخن دیگری كه در این فراز قابل ذكر است آن است كه بگوئیم حضرات معصومین میزان رد و قبول معرفت الله هستند. یعنی هر معرفتی كه به انسان میرسد میزان و اندازهاش ائمهی اطهار هستند. هر علم خواندنی و یا شنیدنی كه در اختیار ما قرار میگیرد باید با نظر معصومین مطابقت كامل داشته باشد. اگر با نظر آنان كه در حقیقت نظر خداوند سبحان است تطابق كامل داشت آن علم ما را به معرفت الله نائل میكند وگرنه سازی به غیر از انحراف نمینوازد.
معصومین، اسماء الحسنی هستند
نكتهی بعدی: چون حضرات معصومین اسماء الحسنی هستند و هر اسمی حكایت از مسمّای خود دارد شناخت حضرات معصومین حكایت از شناخت خداوند سبحان میكند.
اسم به معنای علامت و سمه است. هر چه ما با اسم بیشتر آشنا شویم به مسمی نزدیكتر میشویم.
با توجه به تمام توضیحات گفته شده عبارت «السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ» را كنار این فراز از جوشن میگذاریم كه گفتهشده: «یا خیرَ معروفٍ عُرف» «ای بهترین معروفی كه به همه معرفی شدهای» یعنی انسان فطرتاً با خداوند سبحان و حضرات معصومین آشنا است و نسبت به آنها معرفت و شناخت دارد فقط پردهها و حجابهای جهان ماده باعث شده كه ما نسبت به شناخت آنان قصور روا داریم.
هر چشم بینایی و هر دل آگاهی نسبت به معروفین عالَم آگاه است. برای تصدیق این سخن روایتی از امام باقر (ع) نقل میكنم و سخنم را به پایان میبرم.
- امام باقر(ع) به ابوبصیر میفرماید: از مردم سوال كن آیا كسی مرا میبیند؟ ابوبصیر از هركسی میپرسد كه آیا شما امام باقر(ع) را میبینید؟ پاسخ همگان منفی است.
ابوبصیر به مردی رسید به اسم ابوهارون كه این شخص نابینا بود. ابوبصیر از او میپرسد كه تو امام باقر را دیدهای؟ ابوهارون پاسخ میدهد: بله ایشان همین جا هستند. از او سوال میشود تو از كجا فهمیدی؟ گفت: «كَیفَ لَا أَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ سَاطِع» ؛«چگونه او را نبینم در حالیكه نور امام در همه جا تلالو دارد و ساطع شده است»[8]
در پایان این فراز از ائمهی اطهار میخوانیم تا بصیرتی به ما عطا كنند كه نه تنها امام زمانمان را ببینیم بلكه نور ساطع شده از وجود ایشان را در یابیم و به معرفت نسبت به ایشان نائل آئیم.
تاریخ جلسه: 89/1/25 ـ جلسه 25
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الانوار، ج ۳، ص ۲۶۷: «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّهُ لَا إِلَهَ غَیرُهُ … أَنَّهُ لَیسَ كَمِثْلِهِ شَیءٌ»
[2] نهج البلاغه مرحوم فيض السلام، خطبه ۱، ص ۲۲
[3] بحارالأنوار، ج23، ص99
[4] بحارالأنوار، ج26، ص1
[6] بحار الأنوار ، ج5 ، ص 312
[7] سوره مبارکه حجر آیه 21
[8] بحار الأنوار ، ج46 ، ص 243 :«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) وَ النَّاسُ یدْخُلُونَ وَ یخْرُجُونَ فَقَالَ لِی سَلِ النَّاسَ هَلْ یرَوْنَنِی فَكُلُّ مَنْ لَقِیتُهُ قُلْتُ لَهُ أَ رَأَیتَ أَبَا جَعْفَرٍ یقُولُ لَا وَ هُوَ وَاقِفٌ حَتَّى دَخَلَ أَبُو هَارُونَ الْمَكْفُوفُ قَالَ سَلْ هَذَا فَقُلْتُ هَلْ رَأَیتَ أَبَا جَعْفَرٍ فَقَالَ أَ لَیسَ هُوَ بِقَائِمٍ قَالَ وَ مَا عِلْمُكَ قَالَ وَ كَیفَ لَا أَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ سَاطِعٌ قَالَ وَ سَمِعْتُ یقُولُ لِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْإِفْرِیقِیةِ مَا حَال»