ضرورت شناخت معنای نماز
مرحوم نخودكی (ره) روایتی را نقل میكنند كه: محمد بن مکى بغدادى در کتاب تبصرة العارفین از ائمه هدى سلام الله علیهم روایت کرده است که: «إنّ الأعمال الجسدانیّة إذا لم یعرف معناها، لایقع لها فى الآخرة اجرٌ» «اعمال عبادی جسمانی، اگر معنایش دانسته نشود، در آخرت اجری برای آن نیست» به طور مثال نماز یك عمل بدنی است كه باید جزئیات و كلیات و اصل و رفع آن شناخته شود.[1]
نماز بدون ایمان و تقوا، اثرگذار نیست
امام خمینی (ره) دو حدیث درباره نماز را كنار یكدیگر قرار داده و نتیجهگیری میکنند:
1.«الصلوة معراج المؤمن»[2]
«نماز عامل عروج مؤمن است.»
2.«الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِ تَقِی»[3]
«نماز موجب تقرب هر پرهیزگاری به خداوند است.»
بنابراین انسان تا به ایمان و تقوی نرسد، نمیتواند سیری داشته باشد، از سوی دیگر نماز معراج مؤمن است و عامل سیر اوست.
روایت به سیر مردم یا سیر مسلمین اشاره نكرده بلكه به سیر مؤمن تأكید دارد. یعنی كسی كه میخواهد نمازش قربآفرین باشد و نماز عامل سیر او گردد، باید مؤمن باشد.
ایمان را چنین معنا كردهاند و گفتهاند: «ایمان یعنی دانستهها را در دل و قلب ثبت كردن» یعنی علم به توحید و معاد و ولایت و… باید باور قلبی انسان بشود.
پس انسان تا به مقام مؤمن و متقی نرسد، نماز معراج و مقرِّب او نیست و در خانه نفس، اسیر و زمینگیر میشود. حال متوجه میشوید علت اینكه نمازخوانها از خود شاكی هستند كه چرا نمازشان اثربخشی ندارد، به چه دلیل است؟ اگر نماز آنها را از معاصی و آلودگی دور نمیكند به چه علت است؟ چرا پیشرفت مذهبی ندارند؟ چرا عروجی نصیبشان نمیشود؟ چرا نمازشان قربی ایجاد نمیكند؟
همه سؤالات فوق در یك جمله جواب داده میشود: چون مؤمن نیستیم و باورهایمان را بر صفحه دل خود ثبت نكردهایم.
نماز، هماهنگی جسم و روح در ثنای حق
آیت الله شاه آبادی (ره) استاد امام خمینی (ره) میفرمایند: «جمیع عبادات، سرایت دادن ثنای حق و عظمت به نشئه ملكیه بدن است.»
یعنی هدف هر عبادتی اعم از نماز و روزه و خمس و حج و… ثناگویی حق است، حقی كه بسیار عظمت دارد تا روح و قلب و عقل و اعضاء و جوارح بدن و… مدح و ثنای خدای سبحان را بگویند. بلا تشبیه مثل كسی كه بخواهد از روی اختیار، با همه عشق و شور و انرژی و احساس و ذوق از فردی تعریف كند.
گاهی انسان نماز میخواند ولی بانشاط و سرحال نیست زیرا اعضاء و جوارحش در نماز با هم هماهنگ نیستند. به طور مثال كمر خم شده و ركوع كرده، امّا عقل و روحش ركوعی نداشته و با قلب همراهی نكرده و همین بیتناسبی و عدم هماهنگی، روحیه نشاط و طراوت در نماز را از انسان سلب میكند پس عبادات موجب سرحال كردن او نمیگردد.
اهمیّت اجرای مقدمات نماز
بعضی از علمای بزرگواری كه كتابهای سرّالصلوة را نوشتهاند، حضور قلب در اذان و اقامه را اولین مقدمه نماز دانستهاند و بعضی حضور قلب را از شرایط ورود به نماز، بعضی مقدمات نماز را از رو به قبله و طهارت داشتن شروع كردهاند. همه این امور به آن جهت بیان شد كه بگوییم باید به مقدمات بها داده شود و مصلی سریع وارد نماز نشود زیرا تعیین هویت نماز به این مقدمات بر میگردد.
اطمینان از قبولی اعمال، آفت ایمان
شهید ثانی روایتی را ذكر فرمودهاند:
«إِنَّ عَالِماً أَتَى عَابِداً فَقَالَ لَهُ كَیفَ صَلَاتُكَ فَقَالَ تَسْأَلُنِی عَنْ صَلَاتِی وَ أَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ كَیفَ بُكَاؤُكَ فَقَالَ إِنِّی لَأَبْكِی حَتَّى تَجْرِی دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِكَكَ وَ أَنْتَ تَخَافُ اللَّهَ أَفْضَلُ مِنْ بُكَائِكَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ عَلَى اللَّهِ إِنَّ الْمُدِلَّ بِعَمَلِهِ لَا یصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیءٌ»[4]
«عالمی به سراغ عابدی میرود و میپرسد: نمازهایت چگونه است؟ عابد فریاد زد و گفت: از همچون منی از نمازهایم سؤال میكنی؟ من در نمازهایم فراوان گریه میكنم. عالم پرسید: گریههایت چگونه است؟ عابد گفت:آن قدر كه اشك بر گونههایم جاری میشود. عالم گفت: اگر میخندیدی اما درعین حال نگران بودی كه عملت پذیرفته میشود یا نه، برای تو خیلی بهتر بود از اینكه گریه كنی و به گریه خود فخرفروشی داشته باشی و خاطرت از خودت جمع باشد. هر كس ناز كند، عمل او بالا نمیرود.»
گاهی خود ما در مكان عمومی مثل مسجد، فرودگاه … مشغول نماز میشویم و فردی با لباس نامناسب وارد میشود و نماز میخواند، گر چه نماز او كامل نیست و شاید شرایط صحت را نداشته باشد اما همین كه من در دل بگذرانم این چه نمازی است و نماز من فلان حُسن را دارد، به عبارتی بابت نماز خود منتی بگذارم، قطعا عوارض سوء خواهد داشت.
شهید ثانی روایات بسیاری مطرح میكند كه: مؤمن و فاسق به مسجد میروند و مؤمن جهنمی میگردد و فاسق بهشتی میشود، زیرا فاسق شرمنده است و عبادتش را بیاهمیّت میداند امّا مؤمن از عبادت خود راضی است و دلنگران عدم قبولی آن نیست.
نماز؛ حضور بندهایی ناچیز در محضر مولایی بزرگ
شهید ثانی میفرماید: اگر میخواهید نماز صحیحی را ادا كنید، باید در سه امر تفكر نمایید:
- پادشاهی كه به خدمتكارانش حقوق میدهد و آنها هم شبانه روز به او خدمت میكنند، در جنگ حاضر میشوند و جان خود را به خطر میاندازند و این در حالی است كه پادشاه فقط در دنیا به آنان رسیدگی میكند و در آخرت منفعتی برای آنها ندارد.
حال ما در مقابل خدای سبحان، پادشاه عظیمی قرار داریم كه انواع خدمات را به ما میرساند و نفعرسانی او مربوط به دو عالم است و با هیچ كس قابل مقایسه نیست، خدمات رسانی او ناقص نیست، او محسنی است كه ما باید منّت او را بكشیم تا بتوانیم خدمتی انجام دهیم و خدمات ما هم در مقابل آن علیم، قدیر و صمد مطلق، كاملا ناقص و بیارزش است. حال اگر این نماز و ثناگویی و خدمت و عبادت ما به چشم خودمان میآید، نماد كامل بیعقلی و بیاخلاصی است زیرا لطف كامل و پر از رحمت او كجا و جبران ناقص و آفت زده ما كجا؟! عاقل، عمل خود را كم و ناقص میبیند.
- پادشاهی را در نظر بگیرید كه صدها پادشاه دیگر را در خدمت دارد و او سلطان السلاطین است و در عین حال كه انواع هدایای ارزشمند به او هدیه میشود، امّا برگی را از دهان موری میپذیرد و به آن توجه دارد. مثلاً پادشاهان زیردستش انواع جواهرات را به او هدیه میكنند و یك روستایی هم یك سبد انگور را ارزانی سلطان السلاطین مینماید، امّا این پادشاه به مجرد اینكه سبد انگور را میبیند، به خدمه دستور میدهد روستایی را اطعام كنند، خلعت شاهانه بپوشانند، اكرام خاص كنند، كارت اقامت صادر كنند و…، این به آن معنا نیست كه هدیه روستایی ارزشمند بوده که روستایی با خود چنین فكری كند، او پس از مشاهده تفضلات دیگران، متوجه میشود كه پیشكش او بسیار بیارزش بوده و وقتی عنایت سلطان را به خود میبیند، بیشتر و به صورت مضاعف شرمنده میشود.
- پادشاهی را در نظر بگیرد كه شأن او این چنین است كه فقط پادشاهان دیگر در حریم او حضور پیدا میكنند. حال اگر چنین پادشاهی، به فقیری عاجز، اذن ورود به قصربدهد و او را كنار خود بنشاند، اگر فقیر خود را مستحق این اكرام بداند نماد ناقصالعقلی اوست و مردم او را دیوانه خطاب میكنند.
خدای سبحان خدایی است كه همه ملائك مقرب و انبیای مرسل در خدمت او قرار دارند، ملائكی كه یك پایشان در زمین هفتم و سرشان در آسمان هفتم است و چنین ملائكی منت خدا را میكشند تا در خدمت او باشند. حال خدای سبحان در كنار این ملائك عظیم الشأن، به ما نیز اذن حضور میدهد.
در كنار انبیائی كه با آن همه عبادت و طاعات میفرمایند: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِك»[5] «ما نمیتوانیم حق عبادت تو را بجا آوریم» اگر ما اذن ورود یابیم و بگوییم شایستگی قرار گرفتن در صف كنار نبی مرسل و ملك مقرب را داریم و اذن حضور در نماز به دلیل لیاقت ما بوده است، قطعاً عُقلا حكم بر نقص عقل و دیوانگی ما خواهند داد.
قاضی سعید قمی (ره) میگوید: «قیام در نماز یعنی جدا شدن از تاریكخانه دنیا، بیرون آمدن از مخزن ظلمت، وارد شدن به عرصه قرب و نشستن سر سفره وصال.»
آشكار شدن تمام ویژگیهای درونی اعم از فقر محض و عبد مطلق و ندیدن وجود استقلالی، از بركت نماز است.
تاریخ جلسه: 95/7/20- ادامه جلسه 3
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
[1] رساله سرّالصلاة، ص۲۲
[2] مصباح الشریعة، ترجمه مصطفوی، ص54
[3] اصول الكافی، ج۳ ،ص ۲۶۵
[4] بحارالانوار، ج68، ص230
[5] بحارالانوار، ج8، ص215