در محضر امام رضا (ع) ـ بخش پنجم

خدای سبحان، صاحب صفت نیست!

 

فردی به نام قاسم بن ایوب نقل می‌کند:

«زمانی که مأمون خواست تا حضرت را به ولیعهدی خویش منصوب کند؛ همه بنی هاشم و سادات را جمع کرد و گفت: همانا من اراده کرده‌ام که رضا علیه‌السلام را بعد از خودم به عنوان جانشین انتخاب کنم.

بنی‌هاشم نسبت به امام رضا علیه‌السلام حسادت کردند (از انتخاب مأمون سخت خشمگین شدند) و به او گفتند: «آیا تو خلافت را بر مرد نادانی که هیچ بصیرتی ندارد واگذار می‌کنی؟ شخصی را به سوی بفرست تا او را نزد ما بیاورد تا از استدلالاتش به جهل او پی ببری.»

پس مأمون شخصی را نزد ایشان فرستاده و او را با خود آوردند.

بنی‌هاشم به امام گفتند: «ای ابالحسن روی منبر برو! برای ما علامتی نصب کن که ما خدا را بر مبنای آن علامت عبادت کنیم.

حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بالای منبر رفتند و لحظاتی چند را به سکوت گذراندند گویا رنجیده خاطر و ناراحت بودند. سخنی نگفتند و سر خود را پایین انداختند بعد به یک‌باره برخاستند و شروع به حمد و ثنای خداوند سبحان کرده و بر پیامبر و اهل بیت ایشان درود فرستادند.

 سپس فرمودند: اولین قدم بندگی شناخت خداست. بنیان معرفت خدا این است که بدانید یک خدا بیشتر نیست و اساس توحید این است که خدا را متصف به صفاتی نکنید چرا که هر عقلی گواهی به این مطلب می‌دهد که صفت و موصوف هر دو مخلوق هستند…» [1]

  • این داستان نشان‌دهنده غربت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام است. البته این موضوع امر عجیبی نیست؛ معمولاً تمام حضرات معصومین در میان مردم زمان خود و حتی مردم بعد از خویش غریب و ناشناخته بوده‌اند.

حضرت در این روایت خطبه توحیدی طولانی خواندند که ما چند خط ابتدایی آن را بررسی می‌کنیم:

  • هر صاحب خردی در باب توحید از علی بن موسی الرضا علیه‌السلام می‌آموزد که مبنای عبادت، معرفت‌الله است و مبنای معرفت الله، پذیرش توحید است. مبنای توحید آن است که ذات حق را جدای از صفات او نداند یعنی صفات حضرت حق عین ذات اوست.
  • متصف نکردن خداوند سبحان به صفات سخنِ عجیبی است زیرا همه‌ کسانی که خدا را می‌شناسند او را متصف به صفات می‌دانند. مثلاً در یک شب قدر که مردم دعای جوشن را زمرمه می‌کنند هزار و یک اسم و صفت خدا را بر زبان می‌آوردند؛ حال چگونه حضرت می‌فرمایند: خدا را بی‌صفت بدانید؟

علی بن موسی الرضا علیه‌السلام توضیحی می‌دهند که این توضیح را حضرت امیرالمؤمنین نیز در نهج‌البلاغه خطبه‌ اول بیان فرموده‌اند. ایشان می‌فرمایند باید خدایی را قبول داشته باشید که برای او قائل صفت نباشید، در حالی‌که شما می‌گوئید خداوند قادر ، حیّ و مطلق، مرید و مُدرک است اما هیچ کدام از این‌ها را به خدا نسبت ندهید.

حضرت می‌فرمایند اگر برای خدا صفت قائل شوید، مشرک‌اید زیرا عقول شهادت می‌دهند که هر صفتی مخلوق است و هر موصوفی مخلوق است؛ پس خدا را موجود و مخلوق دانسته‌اید در حالیکه خدا مخلوق نیست بلکه خالق است.

به عنوان مثال باید بگوئیم: نظم یکی از صفات بارز انسان است اما هر صاحب خردی می‌داند که  صفت نظم از آن انسان نیست؛ بلکه از آن خداست؛ زیرا انسان مخلوق است نه خالق که بتواند ایجاد کننده‌ صفت‌های خویش باشد. اما خداوند سبحان والاتر از آن است که مخلوق باشد هر صفتی از آن اوست و او از انتساب هر صفتی والاتر است. خداوند سبحان صفت ندارد صفات او عین ذات هستند؛ سمیع، علیم، خبیر و… بودن او، همگی عین ذات اوست.

  • اولین معرفتی که از سخن حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام آموختیم این است که خدای سبحان صاحب صفت نیست؛ چون هر صفتی باعث محدود کردن خالق می‌شود و او را از یگانگی جدا می‌سازد در حالی‌که خداوند صمد و بی نیاز است.

پاسخ این است که انسان باید بداند اگر با صفات حق ارتباط دارد و صفات بر او حکومت می‌کند این صفات جدای از ذات حق تعالی نیست در وجود خدای سبحان ذات و صفات منفک از یکدیگر نیست هر چند که در ظاهر صفات جلوه‌گری می‌کند.

انسان صفات خدا را بر زبان می‌آورد اما از درك حقیقیت این اوصاف ناتوان است.

 

پاسخ به دو پرسش

 

  1. بررسی بحث توحیدی در کلاس شناخت علی بن موسی الرضا چه فایده عملی در زندگی روزمره‌ ما دارد؟

پاسخ: بنده، خدایی را عبادت می‌كند كه باور دارد سمیع، علیم، حكیم و خبیر… است و این صفت‌ها از ذات اقدس احدیت جدا نیست. با این نگاه انسان باور دارد كه صفات خدای سبحان عین ذات اوست پس چون ذات در حال تجلی است صفات خداوند نیز در حال تجلی است یعنی هر لحظه صفات حق بر زندگی انسان جلوه‌گری می‌كند.

انسان می‌داند خدا سمیع است و کوچک‌ترین حرف راست و دروغ بنده را می‌شنود، خدا علیم است یعنی از خطورات قلبی افراد و احوال درونی آن‌ها آگاه است.

اگر فرد این حقیقت را پذیرا باشد به گفته‌ امیرالمؤمنین علیه‌السلام چیزی را در عالم نمی‌بیند مگر قبل و بعد و همراه آن چیز خدا را ببیند:

«ما رأیتُ شَیئاً الّا و رأیتُ اللهَ قَبلَه و بَعدَه و مَعَه»[2]

 بحث توحیدی از این حقیقت پرده بر می‌دارد كه انسان هر لحظه خود را متصل به خدایی می‌داند كه با تمام این اوصاف بر بندگان جلوه‌گری می‌كند. از سوی دیگر باید گفت: امکان ندارد در زندگی بشر روزی فرا برسد که سمیع بودن حکیم بودن و قادر بودن و خبیر بودن و… حضرت حق تعطیل شود انسان هر لحظه تحت عنایت صفات در عین ذات خدای سبحان است، خدا ابدی و سرمدی است و صفات او نیز همین گونه‌اند.

 

  1. اگر سؤال شود صفات حق تعالی هر لحظه در حال ریزش است چگونه گروهی از افراد گاهی از این صفات بی‌نصیب می‌مانند در حالی که به گفته‌ علی بن موسی الرضا علیه‌السلام، صفات حضرت حق عین ذات اوست و ذات حق تعالی چون ابدی و ازلی است همیشه بر انسان حاكم است چگونه ممكن است كه تجلی صفات حق تعالی بر افراد همیشگی نیست؟

پاسخ: انسان به دلیل محدودیت‌های عالم ماده از درک حقیقت این جمله «صفات حضرت حق عین ذات اوست» عاجز است اما می‌توان گفت: به علاوه آن که صفات حضرت حق چون ذات او همیشه در حال جلوه‌گری است ولی افراد معمولاً خود را از شعاع این صفات دور می‌کنند و ترجیح می‌دهند تا صفات خداوند سبحان را نادیده بگیرند. مثلاً آن کس که دروغ می‌گوید سمیع بودن خدا را نادیده گرفته است. او می‌داند خدا سمیع است اما بنا به دلایلی مرتكب این گناه می‌شود و یا کسی که قلبش گرفتار خطوات شیطان شده است چشم از خبیر بودن حضرت حق فرو بسته است.

اگر انسان خود را از صفات حضرت حق محروم می‌دارد دلیل بر عدم وجود صفات باری‌تعالی نیست؛ بلكه نشان از جهالت بشر دارد. اگر هر یك از ما بپذیریم كه صفات حق عین ذات اوست هر لحظه خدایی را درک می‌كنیم که جامع تمام کمالات و صفات است و همین امر سبب می‌شود که دست به خطایی نزنیم.

بسیاری از خطاب‌های قرآنی «یا ایها الناس» است و تفاسیر عرفانی «الناس» را مردمِ اهلِ غفلت از خدا معنا كرده‌اند؛ پس بسیاری از مردم اهل غفلت از خدا هستند یعنی نه تنها جلوه‌گری‌های صفات حضرت حق را فراموش می‌کنند که بلكه گاهی از ذات او غافل می‌گردند.

البته در همین جا لازم است ذکر کنیم مأمون خود حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام را می‌شناخت و به علم ایشان آگاه بود. از این رو جلسات علمی فراوانی که مأمون در محضر حضرت بر پا می‌کرد، قصد محک زدن امام زمان خویش را نداشت اما عاملی که اجازه نداد عاقبت به خیر شود آن بود که دنیا و تعلقات دنیا او را فریفت و حکومت را به امر ولایت حضرت برتری داد.

 

تاریخ جلسه: 86/7/23

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] عیون أخبارالرضا، ج1، ص150: «أَنَّ الْمَأْمُونَ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یسْتَعْمِلَ الرِّضَا ع عَلَى هَذَا الْأَمْرِ جَمَعَ بَنِی هَاشِمٍ فَقَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْتَعْمِلَ الرِّضَا عَلَى هَذَا الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِی فَحَسَدَهُ بَنُو هَاشِمٍ وَ قَالُوا أَ تُوَلِّی‏ رَجُلًا جَاهِلًا لَیسَ‏ لَهُ‏ بَصَرٌ بِتَدْبِیرِ الْخِلَافَةِ فَابْعَثْ إِلَیهِ رَجُلًا یأْتِنَا فَتَرَى مِنْ جَهْلِهِ مَا یسْتَدَلُّ بِهِ عَلَیهِ فَبَعَثَ إِلَیهِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ بَنُو هَاشِمٍ یا أَبَا الْحَسَنِ اصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ انْصِبْ لَنَا عَلَماً نَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیهِ فَصَعِدَ ع الْمِنْبَرَ فَقَعَدَ مَلِیاً لَا یتَكَلَّمُ مُطْرِقاً ثُمَّ انْتَفَضَ انْتِفَاضَةً وَ اسْتَوَى قَائِماً وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیهِ وَ أَهْلِ بَیتِهِ ثُمَّ قَالَ أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِ اللَّهِ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ‏ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ كُلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوقٌ‏…»

[2] شرح اصول الکافی(صدرا)، ج1، ص250

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *