قرآن در آیه 24 سوره انفال میفرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ»
حیات بعد از اجابت دعوت
ای دلدادگان به حق دعوت خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله را اجابت كنید زیرا این دعوت حیات تازه و نویی است كه به شما داده میشود، حیاتی که در آن وصل، حضور، انس و قرب به حق است، رسیدن به رضای حق در این حیات است، حیاتی بدون فنا، كه راحت ابدی در آن است.
یکی از مفسرین میگوید: حیاتی که پس از پاسخگویی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نصیب انسان میشود قبل از پاسخگویی به او ممكن نبوده، پیامبر صلیاللهعلیهوآله بعد از اجابت بزرگان به دعوت او حیاتی به انسان میبخشد که قبل از آن از این حیات برخوردار نبوده و این زندگی نو و جدید به واسطه اختیار نیكوی انسان در اختیارش قرار میگیرد.
یکی دیگر از مفسرین میگوید: مثلاً حیاتی که به عابد بعد از اجابت دعوت خدای سبحان و پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او عطا میشود توفیق عبادت خالصانه است و حیاتی که به عالم داده میشود توفیق شهود است، حیاتی که به جاهل عنایت میشود علم است و … همچنین در این حیات اگر کسی به توحید علمی دست یافته باشد پاسخگوییاش او را به توحید عینی میرساند و علوم و دانستههایش را به شهود بدل میکند.
بابا طاهر میگوید:
به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
حیات عاشقانه
یکی از مفسرین در ذیل همین آیه میفرماید: این زندگی، زندگی است که علاوه بر مشاهده عالم حس و ظاهر از عالم شهود و غیب و از عالم باطن پردهها را كنار میزند. در حقیقت این حیات مشاهده جمال حق است، خداوند سبحان كشف نقاب كرده و صفات جمالیه خود را به نمایش میگذارد، از صفاتی چون رأفت، رحمت، حكمت و … پرده برمیدارد، بنده با مشاهده صفات جمالیه حضرت حق هم مست میشود و هم عاشق و هم مشتاق.
این حیات نوعی زندگی عاشقانه است که با متابعت از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ممکن میگردد، در این متابعت بحث از تکلیف خارج میشود، بلكه وظایف، عاشقانه است و بدون هیچ زحمت و تكلفی صورت میگیرد. آنچه هست رغبت و شوق است.
پاسخگویی در عوالم مختلف
اگر سؤال شود این دعوت و اجابت چگونه است كه چنین ارتقایی ایجاد میكند؟
در پاسخ گفته میشود: دعوت در این آیه همان سؤال عالم الست است
«أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم»[1]
«آیا من پروردگار شما هستم؟»
و انسان پاسخ داد: «بلی» این سؤال عالم الست مجمل و در این عالم تفصیلی است. مؤمنین در این پاسخ نه تنها یگانگی خدای سبحان را اجابت میكنند بلكه ولایت حضرات معصومین علیهالسلام را سبب و وسیله رسیدن به توحید میدانند.
پاسخگویی عالم الست، ظاهری و حال، باطنی است، آنجا پاسخ عملی و در اینجا قلبی می باشد، امّا آنچه هست اجابتها در طول یکدیگرند نه در عرض هم،
مفسری میگوید: مؤمنین در عالم الست گمان كردند خود پاسخگوی خدای سبحانند چون به مقام فنا نرسیده بودند و گویا هنوز برای خود منیتی قائل بودند، امّا اجابت را در این عالم توفیق الهی میدانند، زیرا من و خودی از آنها باقی نمانده و این اجابت به جهت تشكر و قدردانی از خدای سبحان است.
گروهی پاسخگویی اولیه را مانند عقد موقت میدانند و آن را تنها به جهت آشنایی انسان با خدای سبحان تلقی میكنند و اجابت دوم را به منزله عقد دائمی میان بنده و خدا. در این عقد سخن از جدایی و فراق نیست.
در پاسخگویی روز الست قرار بندگان بر استقامت و تمکین نبوده، امّا در اجابت دوم سخن از ماندن و جدا نشدن از حق است، چندان كه در راه تعهد به محبوب جان باید داد.
این اجابت، درخواست یك زندگی حقیقی است. زندگی حقیقی زندگی است با استقامت، كه برای کمال آن باید مقاوم بود و استقامت ورزید تا در آن از تلوین به تمکین رسید.
کمالات درخواستنی؛ اجابت انتخابی
اگر سؤال شود آیا این اجابت و پاسخگویی شامل همگان میشود؟
گفته میشود: فعل «اسْتَجیبُوا» به معنای طلب اجابت است و فعل «اَجیبُوا» به معنای جواب دادن، قرآن در این آیه از فعل «اسْتَجیبُوا» استفاده میكند تا بیان دارد این اجابت انتخابی است و هر كس كه خود پاسخگویی به دعوت خدا و رسول را بپذیرد، اجابت برای او صورت میگیرد در اجابت باید طلب كرد تا به مقصد رسید.
فعل «اسْتَجیبُوا» بیان میدارد هر كس با انتخاب خویش عاقبت به خیری و یا عاقبت به شری خود را امضا میكند.
مفسری در این رابطه میگوید: در فعل «اسْتَجیبُوا» بحث خواستن است، باید زندگی عاشقانه را طلب كرد تا به آن دست یافت. با این توضیح میتوان گفت: با بكار بردن فعل «اسْتَجیبُوا» معلوم میشود در زندگی انسان كمالاتی هست كه باید طلب شود و اگر كسی از این طلب غافل گردد و یا عامدانه از درخواست رویگردان باشد، هرگز به آن كمالات راه نمییابد.
صدق در طلب کردن
نكته مهم در طلب كردنها صادق بودن است. یعنی میان آنچه در دل بندگان است و طلب میكنند و آنچه بر زبان میآورند، منافاتی نباشد. در درخواستهای صادقانه خواست انسان با خدا یكسان میشود به همین جهت فتوحاتی برای او صورت میگیرد كه این فتوحات از عقل بشری خارج است. اگر این خواستها ساماندهی و جهتدار شود، كسی به غیر از امور حسن و نیكو چیزی طلب نمیكند اموری كه رضایت حق در آن امور باشد.
انسان در عرصه اراده میتواند بسیار قدرتمند عمل كند و خواستهایش را تا حدی ارتقاء دهد كه با خواست حضرت حق یكی شود و بر آن منطبق گردد.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»
صیانت دل بندگان به عهده خداوند
آیه میگوید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» بدانید خدا حائل میان انسان و قلب اوست، یعنی خدا از سویدای دل بندگان مطلع است او میداند كه شما چه میخواهید.
مفسری در رابطه با این قسمت از آیه میگوید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» یعنی خدا صیانت دل بندگانش را به عهده گرفته تا آنها از كسالت و سستی و سهلانگاری نجات دهد او میگوید: خدا حائل است تا بندگان از هر فكر ناپسند و از هر نیت سوئی پرهیز كنند. واژه «الْمَرْءِ» به معنای ذاتی است كه متصف به صفت ایمان است و این اتصاف كار خدای سبحان می باشد.
قلب؛ جایگاه ایمان
كسي قادر نيست نيت خود را به صفت ايمان متصف كند، مگر آنكه لطف حضرت حق او را در برگيرد، خداوند سبحان با ذكر اين قسمت از آيه بیان میدارد، انسان اهل نسيان است و از خاطر او رفته كه خداوند هم صفت ايمان را به بندگان بخشيده است و هم قلب را جايگاه ايمان آنان قرار داده است.
قلب از آن جهت كه جایگاه ایمان است، در حقیقت عقربه وجود انسان می باشد، اوست كه درخواستهای بشر را تعیین میكند اگر عقربه دل به سوی حق باشد، درخواستها الهی میشود و اگر این عقربه منحرف گردد، جهت درخواستها عوض میگردد.
مفسرین از این قسمتِ آیه چنین برداشت كردهاند كه آیه خطاب به انسان میگوید، ای انسان بخواه و درخواستهای نیكوی خود را مطرح كن زیرا خداوند سبحان در قلب توست و به درخواستهایت عالِم است.
جنبه مثبت و منفی آیه
در ادامه باید گفت: آیه یك جنبه مثبت و یك جنبه منفی دارد.
جنبه مثبت همان است كه خدا حائل میان انسان و دل اوست، چون خدا در این فاصله جای دارد انسان را از شك به سوی یقین و از كفر به طرف ایمان سوق میدهد او را از كدورت به طرف صفا حركت میدهد… جنبههای مثبت آیه لایتناهی است امّا جنبه منفی آن است كه اگر انسان چیزی را طلب كند كه به ضرر خود اوست، خداوند سبحان ایمان او را به كفر و آرامشش را به عدم آرامش، بدل میكند.
همان خدایی كه بنده را از معصیت بسوی اطاعت و از كفر به سوی یقین میبرد، همان خدا توفیق طاعت را از بندهاش سلب میكند حضرت حق همه توفیقات را در ابتدا به انسان عطا كرده است امّا چنانچه او به خوبی از این توفیقات استفاده نكند، حضرت حق آنها را سلب میكند.
خواستن از سویدای دل
همچنین باید توجه داشت بحث در این آیه خواستن ظاهری نیست، بلكه بحث سویدای دل است. بدانید خدا در قلوب شماست و در عمق دلهایتان جای دارد و از خواستهای قلوب مطلع است. اگر كسی حقیقتاً مؤمن باشد چنان به اذن حق از دریچههای قلب خویش مراقبت میكند كه هرگز اجازه درخواستهای ناپسند را به قلبش نمیدهد او در هر لحظه مراقب است كه گرفتار معاشرت با ابناء الدنیا نشود و وجودش مفتون دنیا نگردد.
قلب انسان میان دو انگشت از انگشتان خداوند
پيامبر صلیاللهعلیهوآله ميفرمايد:
«إِنَ الْقُلُوبَ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ اللَّه»[2]
قلب فرزند آدم میان دو انگشت از انگشتان خدا است، در تأویل روایت آمده است دل انسان در دستان خداست، یعنی انسان تحت قدرت و نفوذ كامل خدا و تحت تصرف و جلال و جمال خدا است، یك انگشت، انگشت جمال و دیگری انگشت جلال خداست، دل انسان ذاتاً نه تنها محجوب نیست، بلكه در اوج قرب است، یعنی قلوب ارزش قرار گرفتن در دستان حضرت حق را دارند. به كار بردن كلمه انگشت به جای مشت در روایت دلیل بر شدت خُردی و ناچیزی انسان در مقابل كبارت خدای سبحان است، مشیت ابتدایی حضرت حق آن است كه قلوب را مجذوب كمال و جمال مطلق خود كردند اگر دل به سمت خدا حركت كند، در میان قبضهی رأفت حق جای میگیرد مهر، معرفت، عشق و شوق به آن بخشیده میشود.
یكی از مفسرین میگوید: خداوند سبحان خطاب به بندگان میگوید: دلهایتان با من است متوجه باشید، خودتان با دلهایتان باشید، دلهای مؤمنین و پاسخ دهندگان به دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله با خدا است.
سپردن قلب به خداوند
«یا أَيُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای دلدادگان خدای سبحان به سراغ دلهایتان بیایید و خودتان سراغ دلهایتان را بگیرید خودتان با دلهایتان هم سفر شوید، همراهی با دلی كه خدا در آن است، عین خوشی می باشد، اگر از دلها جدا شوید، مطلوب برایتان حاصل نمیشود، بلكه جدایی از قلوب آتش عذاب را برای شما رقم میزند. با توجه به این قسمت از آیه «اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ ….» میتوان گفت: هر گاه قلبهایتان گرفتار دنیا شد، برای رهایی از آن، قلوبتان را به خدا بسپارید همچنین اگر قلوب قصد حركت كمالی و صعودی دارند در این زمان نیز آنها را به خدا بسپارید.
خدواند در مرکز قلب مومن
روایت میگوید: قلوب مؤمنین در یك لحظه هفتاد بار میچرخد و قلب منافق هفتاد سال یك بار هم نمیچرخد، اگر دلهایمان را به خدا بسپاریم دائم به سوی صفات الهی در حركت است و خدا به گونهای از آنها محافظت میكند كه گرفتار تعلقات دنیا نگردد، در همین جا شاید مثالی بیشتر محل قلوب را تعیین كند اینكه تاریخ میگوید: آب اطراف قبر امام حسین علیهالسلام در حركت است آب حیران حائر حسینی است [ حائر محدوده قبر مطهر اباعبدالله علیهالسلام است ] حال با توجه به آیه باید گفت: خداوند در مرکز دل ماست و دل حیران خدای سبحان است، حیران در شهود، حیران در جلال و جمال، حیران در عظمت و بزرگی حضرت حق.
قرآن میگوید:
«وَ فی أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون»[3]
«و در خود شما؛ پس مگر نمیبینید؟»
خدا در درون شما است، هیچ مانعی برای درك و شناخت اوصاف خدای سبحان وجود ندارد، به همین دلیل اگر افراد گرفتار تعلقات دنیا نباشند به یقین خطابهای قرآن را به خوبی ادراك میکنند، مانع دریافت پیامها، اشتغال به دنیاست.
خواستن و اجابت؛ هر دو از سمت خداوند
اگر سؤال شود «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» ربطش به قسمت اول آیه چیست؟
گفته میشود: خدا حائل است تا انسان فرصت بندگی را از دست ندهد و با فعل «اسْتَجیبُوا» آیه بیان میدارد که انسان میتواند با اختیار، دعوت به خیرات حسنهای که از سوی خدای سبحان است، پیامبر را پاسخگو باشد امّا ذكر این نكته اساسی است كه هر گاه بندگان ندای حق را اجابت میكنند این اجابت به حول و قوه خداوند سبحان میباشد، بنابراین برای اجابتهایشان نباید گرفتار عُجب شوند و استجابتشان را از خود ببینند.
«أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ»
در این آیه مخاطب مؤمنین بودند و از آنان خواسته شد پاسخگوی خدا و رسول باشند، قرآن به مؤمنین میگوید: «أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» بدانید كه به سوی او محشور میشوید.
در این قسمت آیه چند مطلب قابل توجه است:
- در آنچه میدانید هیچ شك و تردیدی نكنید، این تأكید از حرف «انَّ» دریافت میشود.
- آنچه میدانید، امر مهمی است زیرا ضمیر شأن در ابتدای جمله ذكر شده (إنّه)
- خداوند سبحان نفرمود «اليَّ تُحْشَرُونَ» بلكه فرموده است «إلیه»، حضرت حق خود را به عنوان غایب مطرح كرده است، نه حاضر زیرا ذات حضرت حق در قیامت نیز از دیدهها پنهان است.
- فعل تُحشَرون مجهول است تا بیان دارد حشر شما و جمع شدنتان به اختیار خودتان نیست بلكه در حشر اجبار است چه بخواهید و چه نخواهید باید در یوم الجمع حاضر شوید.
محشور شدن امری اجباری است
نكته قابل توجه در«أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» آن است كه شما به اجبار روزی محشور خواهید شد. مؤمنین در ابتدای آیه مختار بودند که دعوت خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله را اجابت كنند یا از آن رو برگردانند امّا در این قسمت هیچ سخنی از اختیار نیست هرچه هست اجبار است.
«اسْتَجِیبُواْ» اوج اختیار مؤمنین «وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» اجبار محض است. ربطی كه میان آغاز و پایان آیه در نظر گرفته شده آن است كه بیان دارد اراده مؤمن از اراده خدای سبحان ممتاز نیست، برای او جبر از سوی معشوق عین اختیار است، چون چنانچه خود قصد انتخاب میكرد همان چیزی را اراده میكرد كه حضرت حق خواسته است.
به همین دلیل مفسرین میگویند: اگر مؤمنین بخواهند در قیامت هم پاسخگو به پیامبر صلیاللهعلیهوآله باشند خواسته آنها محقق خواهد شد گرچه رسماً مجبور به این پاسخگویی هستند، امّا این اجبار همان امری است كه خود آنها در عالم آن را انتخاب كردهاند، یوم الحشر برای مؤمنین روز سختی نخواهد بود زیرا یومالحشر آنان همان یومالاجابه و روز پاسخگویی آنهاست امّا اگر كسی در این دنیا پاسخگوی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نبوده در قیامت این اجبار برای او آزار دهنده خواهد بود.
یوم الحشر برای كسانی كه عمری پاسخگو به پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند جبری بسیار شیرین و گواراست، ظاهراً جبر است امّا نماد تمام اختیارات دنیوی آنهاست، در دنیا اختیار كرده بودند تا در محضر حق عبد محض باشند در آخرت عینیت این عبودیت به نمایش گذاشته میشود.
در این عالم حق انتخاب با شماست، امّا در قیامت حق انتخاب از آن خداست، هر گاه ما حق انتخابمان را به دیگری واگذار میكنیم یا او چیزهایی را انتخاب میکند كه ما دوست داریم و یا چیزی را انتخاب میكند كه با سلیقهی ما سازگاری ندارد. در یوم الحشر انتخابها با خداست. اگر ما در دنیا در جاده شریعت حركت كرده باشیم یقین داریم خدا بهترین گزینه را در قیامت برایمان انتخاب میكند و اگر از جاده شریعت به دور بوده باشیم یومالحشر، یوم الحسره ما خواهد شد چون در آن روز به انتخاب خدا تن نمیدهیم و تلخی و ناگواریی آن عذابمان خواهد شد.
هركس كه در این عالم به دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بها داده و دعوتش را اجابت كرده در قیامت انتخاب خدا برای او گوارا است، زیرا انسان در پاسخگویی به دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مقام فنا میرسد، در بقایی که بعد از فنا نصیبش میشود هیچ درخواستی برای خود ندارد، تنها خواست او همان است كه خدا میخواهد، پس گرچه ظاهراً فعل«تُحْشَرُونَ» فعل مجهول است و به خواست ما حشر صورت نمیگیرد امّا مؤمنین در اوج اختیار محشور میشوند.
حرکت موجودات به سوی کمال
«أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» إِلَيْهِ یعنی به طرف او محشور خواهید شد، به طرف او كه كمال محض است، اگر انسان كمالگرا باشد به یقین مایل است در محضر كمال مطلق قرار گیرد، آنكس كه به نواقص خود بسنده میكند از حضور در محضر خدای كامل گریز دارد.حركت همه موجودات به سوی كمال بینهایت است، اگر كسی با چنین مقصدی دنیا را پشت سر گذاشته باشد حشر برایش آسان صورت میگیرد و اگر ما سِوی الله را در دنیا قصد كرده حشر او ناگوار میباشد.
آنان كه در دنیا فنای فی الله و رهایی از منِ انسانی خود را طلب كرده باشند یعنی خواهان همان امری باشند كه شریعت بر مبنای آن است، در قیامت هیچ نگرانی تهدیدشان نمیكند.
خداوند غنی و بی نیاز است
قرآن میفرماید: «أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» و نمیفرماید «انّه إلی القادر یا خالق تحشرون»، فرمود«إلیه»،«ه» ضمیر غایبی است كه جایگزین همه صفات باری تعالی میشود، قرآن نمیگوید: «إلی الرزاق تحشرون» شما در قیامت طلب رزق جدیدی را میكنید، و یا «إلی الشافی تحشرون» مردم طلب درمان جدیدی را خواهند داشت بلكه میگوید: «إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» یعنی مردم به سوی كمال مطلق باز میگردند.
مفسری میگوید: به كار بردن جار و مجرور «إلیه» از آن روست كه خدا انسان را در انتخاب آزاد گذاشته و به او گفته است هرچه تو اراده كنی ما همان را برای تو قرار خواهیم داد، خدا احتیاجی به دست آورد انسانها در قیامت ندارد او غنی و بینیاز است.
البته همین جا لازم است یادآوری كنیم اگر چه خدا نیازی به عطای ما ندارد ولی ما نیازمند الطاف او هستیم، خدا احتیاج ندارد امّا ما محتاج به پسند و قبول او هستیم.
حرکت بدون کسالت و سستی به سوی کمال مطلق
مفسری در رابطه با «أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» میگوید: سرعت بندگی خود را افزایش دهید و كسالت و سستی را رها كنید، انسان در این حشر به طرف كسی میرود كه كمال مطلق است پس باید سارعوا و استبقوا داشته باشد و مسابقه بدهد، هیچ فطرتی حقیقتاً از خدا گریزان نیست بلكه همه فطرتها به سوی او متمایلاند.
مرحوم آیة الله آقای بهجت رحمةاﷲعلیه میگویند: من تعجب میكنم درحالیکه روایت میگوید: «النَّوْمَ أَخُ الْمَوْت» «خواب برادر مرگ است» مردم چگونه با این همه علاقهای كه به خواب دارند امّا از مردن میترسند و مردن برای آنان سخت است.
مرحوم آیة الله آقا شیخ عبدالحسین اصفهانی رحمةاﷲعلیه گفتهاند: از خدا خواستم به برزخ بروم و دیگر به دنیا برنگردم، ایشان در خواب از دنیا رفت، خواب برزخ بین دو عالم است، چگونه مردم برزخِ خواب را دوست دارند، قیامت هم مانند برزخ است و فرق چندانی ندارد.
تاریخ جلسه: 91/11/05 و 91/11/12 ـ جلسه 15و 16
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره اعراف – آیه 172
[2] نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلیاللهوعلیه و آل، با ترجمه فارسی) – ص 287
[3] ذاریات – آیه 21