اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش چهاردهم

 

احترام به سنت‌های صالح گذشته

 

«وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا»[1]

«و آدابى كه به سنّت‏هاى خوب گذشته زيان وارد مى‌‏كند، پديد نياور، كه پاداش براى آورنده سنّت، و كيفر آن براى تو باشد كه آنها را در هم شكستى.»

یکی از امور اجتماعی مهم بازنگری سنت‌ها است. حضرت می‌فرمایند: سنت‌های گذشته را بررسی کنید، چنانچه سنت‌ها صحیح است به آنها عمل کنید. منظور سنت‌هایی است که بواسطه بزرگان دینی  یا بزرگان ملی تأسیس شده؛ زیرا از طریق این سنت‌ها پیوست و اُنسی میان افراد برقرار می‌شود و دل‌ها به یکدیگر نزدیک می‌گردد، روابط صمیمی شده و ارتباطات سالم می‌شود و گاه امور رعیت بر این سنت‌ها نظم و سامان می‌یابد.

نوروز یکی از این سنت‌ها است، چندین سال پیش موج فکری‌ ایجاد شد که نوروز باید حذف شود و غدیر جایگزین آن گردد. درحالیکه  جایگاه غدیر قابل مقایسه با نوروز نیست، غدیر عید مذهبی و نوروز عید ملی است، دلیلی وجود ندارد که سنت ملی صحیح شکسته شود در روایتی آمده است زمان موسی بن جعفر علیه‌السلام برای حضرت از نیشابور کلوچه آوردند، حضرت پذیرفتند و رد نکردند چنین واکنشی نشان می‎دهد که حضرات معصومین با سنت‎های درست مخالفت نکرده‌اند.

سنت نوروز نیز سنتی است که بزرگان دینی آن را رد نکرده‌ و مخالفتی با آن نداشته‌اند، این سنت موجب الفت می‌شود و بهانه‌ای برای ارتباط صمیمی است.

حضرت با این فرمایش اشاره دارند که در اصول اخلاق اجتماعی سنت‌‎هایی بوده که تأسیس آنها بواسطه دین نبوده اما دین با آن مخالفتی نکرده، شما نیز مخالفت نکنید.

حضرت با عبارت «وَ لَا تَنْقُض» می‌فرمایند سنتی را ایجاد نکنید که به سنن صحیح پیشین صدمه وارد کند.

ممکن است سنت خاصی در خانواده بواسطه شما ایجاد شود اما باید دقت داشت به رسوم صحیح قبلی آسیب وارد نکند، بلکه در کنار آن قرار گیرد.

حضرت برای شکستن سنت‌های صحیح از واژه «وزر» استفاده می‌کند زیرا چنانچه به سنت‌های صالح گذشته آسیب وارد شود سنگینی آن بر دوش انسان بار وارد می‌شود که مانع سلوک می‌گردد  و فرد را از حرکت سلوکی باز می‌دارد.

یادآوری می‌شود مخاطب امیرالمؤمنین علیه‌السلام، مالک اشتر است، و مالک کسی است که حضرت در نهج البلاغه می‌فرمایند: «مالک و ما مالک» اما واضح است که خطر نادیده گرفتن سنت‌های صحیح حتی مالک را تهدید می‌کند.

حضرت می‌فرمایند: آن‌کس که سنت صالحی را احداث کند مأجور است، یعنی اگر من سنت صالحه‌ای را احداث کردم تا زمانی که مردم  به آن عمل کنند مأجورم چون اجر دهنده خدایی است  که نمی‌میرد و پاداش دادن او همیشگی است.

در رابطه با شکستن سنت‌ها همچنین می‌توان به اوایل انقلاب اشاره کرد در آن زمان گروهی با تمام سنت‌های مربوط به ازدواج مخالف بودند در حالی‌که پشت بعضی از سنت‌های ازدواج شریعت قرار دارد و شکستن  همه آن سنت‌ها  کار درستی نبود. مثلاً بعضی پوشیدن لباس عروس و بعضی ولیمه دادن را رد می‌کردند در حالیکه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شب ازدواج لباس پوشیدند هرچند آن لباس را  به سائل بخشیدند؛ پس حقیقتاً در پوشیدن لباس عروس مانعی وجود ندارد. ولیمه دادن در مراسم ازدواج نیز سنت نیکویی است که نباید شکسته شود.(اما اسراف در هیچ مرحله‌ای شایسته نیست.)

شاید عقل و فکر ما به رد و اثبات سنت‌های صحیح نرسد اما چون بزرگان فکری پشت آن سنت‌ها جای دارند بهتر است به آنها عمل شود و یا لااقل مورد احترام واقع گردد.

 

لزوم آموزش

 

«وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاء‌ِ وَ مُنَافَثَةَ الْحُكَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلَادِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ »[2]

«با دانشمندان، فراوان گفتگو كن، و با حكيمان فراوان بحث كن، كه مايه آبادانى و اصلاح شهرها، و برقرارى نظم و قانونى است كه در گذشته نيز وجود داشت.»

ظاهراً این فرمایش حضرت مربوط به داستان حکومتی است اما برای هر یک از ما قابل اجرا است، حضرت می‌فرمایند: اگر می‌خواهی امر حکومتت درست اجرا شود و اگر می‌خواهی آبادانی خاصی در مملکت حاکم شود باید از روش‌های صحیح گذشتگان استفاده کنی و ببینی زمانی که مردم با آسایش زندگی می‌کردند حکام پای‌بند به چه اموری بوده‌اند حال اگر همین فرمایش حضرت را به زندگی‌های خانوادگی خویش تعمیم دهیم می‌توان چنین مثال زد:

اگرمی‌بینیم یک خانواده موفق است باید دید چه کرده که این موفقیت حاصل شده و از تجربیات آنان بهره جست.

راهکار حضرت برای این توجه آن است که از اهل علم آموزش بهره فراوان برگیرید و زیاد با افراد حکیم گفتگو کنید، اگرآنان روشی برای اصلاح ارائه داده‌اند به آن روش صحیح عمل کنید.

آن‌کس که در پی ماندگاری وضعیت صحیح فعلی و بهبود آن است باید از صاحبان علم و حکمت آموزش ببیند نه از آنان که اهل هوی و هوس‌اند.

در ابتدای فراز از عبارت «اکثر» درمی‌یابیم که  انسان برای اثبات و اصلاح و عمران امور دائماً نیاز به آموزش دارد آموزش‌ها باید طولانی و دائم باشد.

مجدد یادآوری می‌کنیم مخاطب حضرت، مالک است و او کسی است ‌که خود در محضر حضرت، بسیار تعلیم دیده و از را آموخته‌های فراوانی بهره جسته اما ایشان نیز نیازمند به یادآوری‌اند حضرت به وی می‌گوید به آموخته‌های خود اکتفا نکن.

«منافثه» به معنای گفتگو است. «نفث» به معنی نفخ یعنی دمیدن نیز بکار می‌رود در اصطلاح عامیانه یعنی انسان نیازمند کمال و رشدی است که باید صاحب نفسی برای او دعا کند یا نفس صاحب نفسی بر او بوزد. دعا و اجازه‌ی صاحب نَفَسان در زندگی نقش تعیین کننده دارد؛ زیرا با دعای آنان امور آسان می‌گردد و با اجازه آنان کار سهل می‌گردد و امر به مقصد می‌رسد، اسلام دین تسلیم است و آنچه سبب ارتقا می‌گردد تسلیم در مقابل خدا و به تبع در مقابل حضرات معصومین و در ادامه تسلیم بزرگان دینی و شریعت در مثالی شاید عبارت واضح‌تر معلوم شود:

حضرت موسی زمانی بیمار شدند و خداوند سبحان به وی فرمود برو از فلان گیاه استفاده کن. موسی درمان شد و  مجدداً بعد از هفت سال گرفتار همان بیماری گشت گمان کرد می‌تواند داروی قبلی را استفاده کند، به سراغ همان گیاه رفت و آن دارو را خورد اما درمان نشد به خدای سبحان عرض کرد دارو موثر واقع نشد، خدای سبحان فرمود اولین مرتبه به امر من  به سراغ دارو رفتی و حال با رأی خود؛

پاسخ حضرت حق معلوم می‌دارد میان آنچه خدا فرمان دهد و آنچه فرد با نظر خود انجام می‌دهد تفاوت است فرمان خدا مؤثر و نظر شخصی انسان ناکارآمد است.

گاه افراد نسخه‌های درمانی حضرت آیت الله بهجت را به کار می برند، نسخه‌هایی که ایشان برای افراد دیگری فرموده بود؛ آن نسخه در مورد آنان عمل نمی‌کرد؛ غافل از این بودند آنچه به دارو اثر می‌بخشد به اذن حضرت حق دعای صاحب نفسی چون حضرت آیه الله بهجت بود.

ذکر، زمانی بی‌اثر می‌ماند که فرد بدون توجه و خودسرانه آن را بگوید.

در ادامه در توضیح فراز عرض می‌کنیم:

انسان در ارتباطات اجتماعی هرچقدر موفق باشد و دوره‌های آموزشی دیده باشد اما نیازمند آموزش جدید است.آموزش باید دو ویژگی داشته باشد اول آنکه از چه کسی می‌آموزد و دوم آموزش نباید حداقلی باشد بلکه حداکثری باشد؛ زیرا آموزش قاعده و قانون دارد برای رشد و کمال باید پای‌بند به قوانین فوق بود. بسیاری از آسیب‌هایی که  افراد را تهدید می‌کند از آن روست که خود را مستغنی از آموختن و یاد گرفتن می‌دانند و خودسرانه عمل می‌کنند.

 

سابقه خانوادگی

 

«ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ »[3]

«سپس در نظاميان با خانواده‏‌اى ريشه‏‌دار، داراى شخصيّت حساب شده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نيكو و درخشان بپیوند»

نکته قابل توجه این فرازها آن است  که حضرت برای همه موقعیت‌ها ریز ریز و ذره ذره به مالک آموزش می‌دهند.

در ابتدای فراز از عبارت «الصق» استفاده شده و «الصاق» به معنای چسباندن است؛ به تمبر چسباندن بر روی پاکت الصاق می‌گویند. یعنی به گونه‌ای چسبانده شود که جدا نگردد.

حضرت در این فراز می‌فرمایند: مالک به خانواده‌های با شخصیت و اهل نسب و حسب چنان نزدیک شو و به عبارتی به آنان بچسب که از آنها جدا نشوی؛ زیرا چنین خانواده‌هایی دارای شخصیت حساب شده‌اند، خانواده‌های صالح کسانی‌که اهل نیت و افکارخیرند و رفتار و اعمالشان صحیح است.

حضرت از عبارت «اهل بیوتات صالحه» استفاده می‌کنند تا شاید با همین یک عبارت مجموعه خوبی‌ها را یاد آور شوند.

«صالح» به معنای «نافع» است و در مقابل «فاسد» و غیر نافع قرار می‌گیرد.

نکته دیگری که دراین فراز باید مورد توجه قرار گیرد آن است که:

سابقه‌ی خانوادگی مهم است؛ زیرا گذشتگان زحمت صالح بودن نسل‌های بعد خود را کشیده‌اند آنان اهل تزکیه  و تهذیب و ریاضت بوده‌اند که ماتأخر آنان صالح وخیر باقی مانده است.

از کاربردی‌ترین زمان‌هایی‌که این فراز مورد استفاده قرار می‌گیرد زمان ازدواج است؛زیرا سال‌ها بعد از ازدواج معلوم می‌شود آنان که از خانواده خوب و با حسب و نسب دختر یا پسر انتخاب کرده‌اند در زندگی مشترک و در تربیت فرزندان خویش تا چه اندازه موفق‌ بوده‌اند.

از فرمایش حضرت درمی‌یابیم برای ارتباط صمیمانه با دیگران شرافت خانوادگی باید مورد توجه قرار گیرد، اینکه ما آدم خوبی باشیم کفایت نمی‌کند بلکه دو خانواده باید صالح بوده و سابقه‌ی درخشان داشته باشند، مثلاً سابقه علمی و جهادی یا فرهنگی … و اهل کار خیر باشند، و در راه رضای خدا قدم بردارند.

 

مشخصات خانواده‌های حسب و نسب دار

 

«ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشُّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ»[4]

«(با خانواده‌های ریشه‌دار) كه دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند نظرند، روابط نزديك برقرار كن، آنان همه بزرگوارى را در خود جمع كرده، و نيكى‏ها را در خود گرد آورده‏‌اند.»

حضرت در این فراز همچنان به مشخصات خانواده‌های حسب و نسب دار می‌پردازد می‌فرمایند: آنان دلاور، سلحشور و بخشنده و بلند نظرند؛ اگرحضرت به این ویژگی‌ها اشاره دارند به این علت است که شجاعت و بخشندگی ساختار شخصیت افراد را تغییر می‌دهد.

یکی از کاربردهای کلمه «دلاور»، درباره کسی است که از هزینه کردن نمی‌ترسد. اگر به هزینه کردن نیازی  باشد او از این امر فراری نیست. دلاور و سلحشور حتی از بذل جان خویش دریغ نمی‌کند و ترس و واهمه‌ای ندارد.

بخشنده و بلند نظر کسی است که افق نگاهش به دنیا متفاوت است؛ نسبت به دارایی خویش بخل نمی‌ورزد. حضرت می‌فرمایند: آن‌کس که از پایگاه خانوادگی‌ صحیحی برخوردار است به دو صفت شجاعت و دلاوری، بذل و بخشش آراسته است.

از قول آقا شیخ جعفر مجتهدی آمده است از علائم سیادت بذل و بخشش است، اگر سیدی می‌شناسید اهل بذل و بخشش نیست در شجره نامه‌اش شک کنید او باید مانند اجدادش اهل بذل باشد اگر اهل چرتکه انداختن و حساب و کتاب‌های جزیی است در سیادت او شک کنید.

«جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ»

چنین خانواده‌هایی خاندان کرم و صاحب سخاوتند. سخاوت و برکتی وسیع؛ مانند درخت انگور که برای همه برکت دارد. «عرف» نیز به معنای معروف و خیر و برکت است از این رو حضرت مالک را سفارش می‌کند به این خانواده ها بچسب.

این فراز از سخنان حضرت بیش از آنکه برای دیگران کاربرد داشته باشد برای خود ما کارساز است اینکه هر یک از ما باید چگونه زندگی کنیم که مقبول جامعه و محبوب القلوب باشیم و به چه خصوصیاتی آراسته گردیم که در شمار خانوادهای با شخصیت قرار‌گیریم.

گاه ما از ترس گرفتاری در آینده از بذل و بخشش گریزانیم. این ترس از فضای فردی و خانوادگی فراتر می‌رود و به فضای اجتماعی و یا حتی فرهنگی کشیده می‌شود و از ما فردی منفعل و نا کارآمد می‌سازد  و همین‌ کافی است که دیگران از ما دور شوند.

در میان علمای ربانی گروهی که به حق تکیه کرده‌اند و خدای سبحان را وکیل خود قرار داده‌اند ترسی از آینده نداشته‌اند و به  صحت آنچه اطمینان داشته‌اند عمل می‌کردند.

مثلاً در برخی از حوزه‌های علمیه تدریس دروس مثنوی و حافظ ممنوع است آنان از ارائه این کلاس‌ها گریزانند و چنانچه حوزه‌هایی این دروس را ارائه دهد به آن خرده می‌گیرند در حالی‌که حرف حساب حرف حساب است و باید بیان شود. زمانی آقای  قاضی طباطبایی و علامه طباطبایی در حوزه علمیه درس تفسیر و فلسفه را ارائه کردند اما بسیاری با آنان مخالفت کردند حتی کار به جایی رسید که شهریه طلابی که در این کلاس‌ها شرکت می‌کردند قطع کردند.

اگر حضرت توصیه می‌کنند با افراد شجاع و بخشنده ارتباط برقرار کنید از آن روست که همه  جذب حق شوند نه جذب افراد همه باید به یک ریسمان متصل گردند آن هم ریسمان توحید.

 

خیرات کوچک را اندک نپنداریم

 

حضرت به مالک می‌فرمایند:

« وَ لَا تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّه‏دَاعِيَةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ»

«و نيكوكارى تو نسبت به آنان-  هر چند اندك باشد-  خوار مپندار، زيرا نيكى، آنان را به خيرخواهى تو خواند، و گمانشان را نسبت به تو نيكو گرداند»

حضرت در این فراز توجه می‌دهند که از انجام نیکی‌های در ظاهر کوچک و خرد چشم‌پوشی نکنید؛ زیرا همین خیرات کوچک سبب می‌شود تا خیرات فراوانی به شما برسد و مردم نسبت به شما خوش‌بین و خیرخواه ‌شوند. خیرات اندک را نباید اندک و بی تأثیر بدانیم؛ زیرا خیرات کم و زیاد ثمره خود را برجای می‌گذارند.

مثلاً سبقت در سلام خیر کوچکی است که نوعاً نادیده  گرفته می‌شود. اما چون از سلام کننده فردی متواضع می‌سازد نزد دیگران محبوب می‌شود و یا توجه نکردن به درخواست فرزندان شاید ظاهراً امر مهمی به نظر نرسد و بزرگ جلوه نکند، اما اثر و ثمره منفی خود را به جا می‌گذارد حضرت بیان می‌دارد امور خرد را بی‌اهمیت مدان؛ زیرا می‌تواند باعث اصلاح روابط یا از هم پاشیدن آن گردد.

 

تاریخ جلسه : 98/1/19 ـ جلسه14 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] نهج البلاغه، نامه 53

[2] نهج البلاغه، نامه 53

[3] نهج البلاغه، نامه 53، فراز 33

[4] نهج البلاغه، نامه 53

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *