چرا برخی افراد بسیار قسم میخورند؟
«بپرهیزید از بسیار قسم خوردن! به راستی که شخص برای یکی از این چهار کمبود قسم میخورد: یا برای حقارتی که در درون خود میبیند، فقط بر به دست آوردن تصدیق مردم وتضرع بر آن ترغیب میکند و یا به خاطر ناتوانی در صحبت(لکنت زبان) پس قسمها را به عنوان حاشیه صحبت خویش و کامل کننده کلام خود قرار میدهد و یا به خاطر آنها در معرض اتهام از سوی مردم قرار دارد و میداند که آنها جز با قسم خوردن حرف او را قبول نمیکنند! و یا زبانش را رها کرده است بدون آن که قوانینی برای آن تثبیت کند»[1]
قسم خوردن گاهی به دلایل خاصی، لازم میشود اما درشرایط عادی اگر کسی قسم بخورد؛ به تعبیر اباعبدالله الحسین علیهالسلام یکی از این چهار مشکل در درون او وجود دارد:
- در نظر خودش، خوار و بیمقدار جلوه کرده و گمان میکند کسی حرف او را قبول نخواهد کرد. تمام بندگان نزد خداوند هیچ هیچ هستند و اظهار بزرگی ندارند اما خداوند این قانون را در نظام عالم قرار داده است که:
«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین…»[2]
کسی که خود را بیمقدار بداند؛ هر گناهو اشتباهی را به راحتی مرتکب میشود. خداوند به مؤمن عزت داده است و به همین دلیل، او برای اثبات حرف صحیح خویش، نیازی به قسم خوردن نمیبیند.
- منطقش رسا نیست و با گفتارش نمیتواند حق را اثبات کند؛ پس از ابزار قسم استفاده میکند که کمبود بیان خویش را جبران کند. در این حالت، فرد میتواند به جای قسم خوردن، کلام خویش را اصلاح کند و از خداوند بخواهد زبان گویایی داشته باشد که حرف حق را سلیس و روان بیان کند.
- می داند که در معرض اتهام مردم است و فکر میکند اگر قسم نخورد با بدبینی که مردم به او دارند؛ حرفش را قبول نمیکنند.
در آموزههای دینی به ما متذکر میشوند که رفتار یا گفتاری نداشته باشید که در موضع اتهام قرار گیرید:
«اتَّقوا مَواضِعَ التُّهم»[3]
«بپرهیزید از جایگاههای تهمت!»
زیرا این کار مفاسدی در پی دارد که باعث گرفتاری دنیوی و اخروی خواهد شد.
- بیمبالاتی در گفتار دارد و چه بسا این علت از سایر علتها خطرناکتر باشد. کسی که گفتههایش حساب نشده است؛ به مرور زمان اعتبارش را از دست خواهد داد. حتی تکیهکلام داشتن هم امر مطلوبی نیست. انسان باید افسار زبان خود را به دست بگیرد و با دقت زیاد به گفتههای خویش توجه داشته باشد تا بتواند در طول زمان بر نفس خویش مسلط شود.
هر چیزی، علامتی دارد!
امام حسین علیهالسلام فرمودند:
«مِنْ دَلَائِلِ عَلَامَاتِ الْقَبُولِ الْجُلُوسُ إِلَى أَهْلِ الْعُقُولِ وَ مِنْ عَلَامَاتِ أَسْبَابِ الْجَهْلِ الْمُمَارَاةُ لِغَیرِ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ مِنْ دَلَائِلِ الْعَالِمِ انْتِقَادُهُ لِحَدِیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقَائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ»[4]
«از نشانههای قبول، مجالست با اهل عقل است و از نشانههای جاهل بودن، مجادله(بگومگوکردن) با غیر اهل کفر(مؤمنین) است و از نشانههای عالم انتقادکردن از گفتار و علم خود و اطلاع او از روشهای صحیح و حقیقی بینش است»
منظور از «قبول»، قبولی در پیشگاه خداوند است. برای دانستن میزان مقبولیت در پیشگاه خداوند؛ باید دقت در همنشینان کرد. اگر خداوند توفیق مجالست با اهل عقل را به شخصی بدهد؛ به این معناست که او مورد پذیرش درگاه الهی است و اگر همنشینان کسی، افرادی دنیاگرا و هواپرست هستند؛ معلوم میشود که اعمال فرد مورد پذیرش باری تعالی نیست.
آیتالله جوادی آملی معتقدند که عامل با عمل قبول میشود؛ یعنی نمیشود عملی مانند نماز قبول شود اما عامل آن که نمازگزار است؛ قبول نشود.
یکی از ویژگیهای افراد عاقل آن است که بر نفس خود کنترل دارند و اجازه تجاوز و سرکشی به آن نمیدهند.
یکی از آثار مجالست با عقلا، پرهیز از غصهخوری است؛ زیرا آنان به جای افسوس گذشته و غصه خوردن، آینده را با توکل بر خدا و برنامهریزی صحیح میسازند.
در قسمت بعدی روایت، مجادله و بگومگو با مؤمنین یکی از نشانههای جاهل مطرح شده است؛ ولو آن فرد به ظاهر از تحصیلات عالیه برخوردار باشد.
در قسمت پایانی روایت، به علامت عالم اشاره شده است. عالم، برای رفع عیوب و کاستیهای گفتار خویش، منتظر انتقاد دیگران نیست و خود کلام خود را به چالش کشیده و ارزش آن را میسنجد.
این که کسی کلام دیگری را مورد انتقاد قرار دهد، علامت علم نیست بلکه علامت علم آن است که شخص، کلام خود را مورد بررسی و انتقاد قرار دهد.
عالم، از آن رو کلام خود را حلاجی میکند زیرا میداند تا چه میزان کلام او اثر دارد و افکاری را ویران و افکار جدیدی میسازد؛ پس دقت میکند که کلامش به دور از هرگونه شائبهای، مستند باشد.
علامت دیگر عالم آن است که راه بررسی هر امری، روش صحیح تفکر و راه ساماندهی قوه عاقله خود را به خوبی میداند. به علاوه مراقب است که شیطان بر افکار او تسلط نداشته و برای نتیجهگیری در هر قضیهای، صغری و کبرای صحیح را قرار میدهد.
مرحوم نراقی رحمةاللهعلیه در کتاب معراج السعادة، یکی از مصادیق فکر نادرست را این گونه بیان کرده است: (نقل به مضمون)
«اگر فرد با فکر به خوشیها و ناخوشیهای گذشته و یا آینده خوش و ناخوش باشد؛ نشانه آن است که قوه عاقله این فرد به خوبی کار نمیکند. فرد عاقل در زمان حال زندگی میکند و از آن لذت میبرد یا اندوهگین میشود»
با توجه به بیان ایشان، اگر کسی با خاطرات خوشِ گذشته زندگی میکند یا دائم غصه امری را میخورد که هنوز اتفاق نیفتاده؛ عقل این فرد زیر سؤال است!
در لمعه صلوة آمده است:
«خانمی که در خانه خویش نماز میخواند؛ نیت هر مکانی را در سر داشته باشد؛ ثواب همان مکان برای او نوشته میشود»
مثلا خانمی نیت کند که زیر قبه امام حسین علیهالسلام در حال اقامه نماز است؛ ثواب نماز در زیر قبه به او عطا میشود. در این صورت، فرد هیچگاه غصه این که اکنون در مکانهای شریف حضور ندارد و از ثواب نماز در آنجا بیبهره است؛ نخواهد خورد و حسرت کسانی که در آن امکان هستند را به دل ندارد و از زمان حال بهترین استفاده را میکند.
دعایی از امام حسین علیهالسلام
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ تَوْفِیقَ أَهْلِ الْهُدَى وَ أَعْمَالَ أَهْلِ التَّقْوَى وَ مُنَاصَحَةَ أَهْلِ التَّوْبَةِ وَ عَزْمَ أَهْلِ الصَّبْرِ وَ حَذَرَ أَهْلِ الْخَشْیةِ وَ طَلَبَ أَهْلِ الرَّغْبَةِ وَ عِرْفَانَ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ فِقْهَ أَهْلِ الْوَرَعِ حَتَّى أَخَافَك…»[5]
«پروردگارا! به راستی که من از تو توفیق اهل هدایت و اعمال اهل تقوا و خیرخواهی اهل توبه و اراده اهل صبر و پرهیز اهل خشیت و طلب اهل رغبت و معرفت اهل علم و دانش اهل پرهیزگاری را از تو میخواهم تا از تو خوف داشته باشم…»
دعای لمعه من بلاغه الحسین : نمی گویم خدایا توفیق بده، خدایا توفیق اهل هدی را بده و اعمال متقین را نصیبم کن نه من را متقی کن، و اهل توبه چطور برای دیگران خیرخواهی می کنند و چطور خود توبه نصوح دارند آن را قسمت من کن، و اراده کسانی که اهل استقامت هستند نصیبم کن.
تاریخ جلسه: 88/1/24 ـ جلسه 3
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] مجموعه ورام، ج2، ص110
[2] سوره مبارکه منافقون، آیه8
[3][3] شرح مصباح الشریعه(ترجمه عبدالرزاق گیلانی) ص252
[4] بحارالانوار، ج75، ص119
[5] بحارالانوار، ج91، ص191