قرآن در آیه 6 سوره مائده میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿٦﴾»
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! هنگامى كه به نماز مىایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید! و سر و پاها را تا مفصل [برآمدگى پشت پا] مسح كنید! و اگر جنب باشید، خود را بشویید (و غسل كنید)! و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا یكى از شما از محل پستى آمده [قضاى حاجت كرده]، یا با آنان تماس گرفته (وآمیزش جنسى كردهاید)، و آب (براى غسل یا وضو) نیابید، با خاك پاكى تیمم كنید! و از آن، بر صورت [پیشانى] و دستها بكشید! خداوند نمىخواهد مشكلى براى شما ایجاد كند بلكه مىخواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید شكر او را بجا آورید!»
طهارت ظاهری و باطنی
این آیه در ابتدا به طهارتهای سه گانه (وضو، غسل و تیمم) اشاره دارد.
در این آیه طهارت به عنوان مقدمه قرب و وصل الی الله مطرح است، یكی از مفسرین میگوید حكمت طهارت با آب (غسل و وضو) به این معناست كه برای دیدار محبوب باید غبار شهوات از ظاهر افراد شسته شود تا بتوان برای آن معبود بندگی كرد. همچنانكه هرگاه دل گرفتار شود؛ با اشكی كه از چشم روان میگردد؛ دل از گرفتگی و قبض رها میگردد.
تفاسیر عرفانی میگویند: شریعت احكامی برای ظاهر و احكامی برای باطن دارد.
در رابطه با احكام ظاهر مطالبی بیان میشود و امّا باطن را نجاستهایی چون سهو، غفلت، وسوسه…تهدید میكند، فرد باید آبی مناسب را برای زدودن این نجاسات پیدا كند؛ باطن با آبی از ندامت و پشیمانی شسته میشود.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ»
رهایی از آلودگی ها در دیدار محبوب
در هر مجالست باید میان دو همنشین شباهت و قرابتی باشد، وقتی بنده برای نماز به دیدار خدای طاهر میرود باید كه خود را از آلودگیهای ظاهر و باطن رها كند و چون ظاهر را از حدثهای ظاهری تطهیر كند، اثر این طهارت روح او را برای حضور در محضر سلطان حاضر میكند. «شستشویی كن و آنگه به خرابات خرام»
نماز؛ ضیافتی برای بندگی
یكی از مفسرین میگوید: چون باطن با آبی از حزن و اندوه درونی تطهیر شود؛ اثرات به جا مانده از این آب، رنگ زندگی و عبادات افراد را تغییر میدهد، نماز ضیافتی برای بندگی است؛ حركاتش برای انسان قرب آفرین است، قیامش محبتی برای مولی میباشد، ركوعش به نوعی خشیت تبدیل میشود، سجدهاش او را تا عالم شهود ارتقاء دهد، در زندگیش گشایش ایجاد میشود و دعاهایش مستجاب میگردد؛ پس هرگاه یكی از شما قصد اقامه حضور كرد؛ نفسهایتان را از حدوث باطنی و ظاهری پاك كنید تا وصال برایتان میسّر گردد.
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ»
نگاهی عمیق به آب و مطهِّر بودنِ آن
چرا حضرت حق آب را برای تطهیر افراد انتخاب كرده است؟ در بحث آب شاید لازم باشد نگاهی عمیقتر به آن داشته باشیم و بگوییم:
ظاهر آب، همان پاكیزگی و تطهیر است و باطنش را روایات چنین تعبیر کردهاند:
«مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْخَالِصِ كَمَثَلِ الْمَاء»[1]
«مؤمن خالص مانند آب است.»
مؤمن نمازگزار باید چون آب، از هر آلودگی و نجاستی به دور باشد و با هیچ یک از تعلقات دنیا مضاف نگردد؛ آبِ وضو اگر مضاف باشد و مخلوط به چیز دیگری شود؛ قابل بهرهوری و تطهیر نیست؛ قلب مؤمن نیز باید چون آب از اضافهشدن به هر آلودگی و تعلقی به دور بماند؛ زیرا حقیقت وجودی مصلیِ مؤمن، چون آب، پاك، صاف، روان، خالص و طاهر و مطهّر است.
برای ورود به بارگاه قدسی خدای مطهِّر، هر وجود آلودهای باید مطهَّر شود.
اگر انسان با چشم دل به اشیاء بنگرد؛ در مییابد در وجود هر یک از آنها حقیقتی نهفته است، مثلاً اگر به آب نگاه کند در مییابد در باطن آب، حیات بخشی، روان بودن، حركت همیشگی، پاكی و پاك كنندگی، خالص بودن و خالص كردن و در عین حال سكوت و چشمپوشی از نجاستها و آلودگیها نهفته است. آب، مصلی را به رنگ ناپذیری از بدیها فرا میخواند، زیرا آب به مجرد مضاف شدن صفت پاكی و تطهیر خود را از دست میدهد.
آب از نگاه اهل دل
آب را اهل دل، ولایت اهل بیت علیهمالسلام معنا كردهاند در ذیل آیه 30 سوره مباركه انبیاء چنین آمده است:
«وجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَیءٍ حَی»
«و هر چیز زندهاى را از آب قرار دادیم؟!»
روایتی داریم كه همه چیز عالم با وساطت حضرت پیامبرصلیاللهعلیهوآله و امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها خلق شده است؛
«لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»[2]
«اگر تو نبودى، جهان را نمىآفریدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، من شما دو نفر را نمىآفریدم.»
پس به میزانی كه افراد از آب معرفت و ولایت بهرهمند شوند، پا، خود، در صراط مستقیم حركت خواهد كرد و در این زمان حركت آسان میشود زیرا پا و دل همسو و هم جهت در پی وصال به انسان كامل (امام زمان عجلاللهتعالیفرجه) حركت میكنند و در این صورت اعضای بدن انسان كه آب ولایت به آنها میرسد؛ (وضو) به اذن حق از هر نوع آسیبی در امان میماند و باقی میشوند و گویا قدمتی به وسعت تاریخ مییابند و از حدوث جدا گردند.
طهارت صورت
ترتیب طهارت اعضاء بسیار سنجیده و حساب شده است؛ اگر طهارت از صورت آغاز میشود به دلیل آبرویی است كه در محضر حق ریخته شده و حال قلب بعد از ندامت قصد میكند، تا این آبرو را به فرد برگرداند، آبروی فرد نه تنها در اعراض از احكام و قوانین الهی از بین میرود بلكه هرگاه فرد دست نیاز به غیر خدا دراز كند، آبرویی برایش باقی نمیماند، توقع از خلق آبروی دل را میبرد و چون دل از غیر خدا چشم بپوشد آبروی رفتهاش باز میگردد و همان آبرو در چهره به عنوان سمبلِ دل هویدا میگردد.
قرآن در سوره فتح آیه 29 میفرماید:
«…سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ..»
«نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است»
نورانیت افراد از صورت آنها ظاهر میگردد؛ در شستنِ وجه؛ گویا چشم، گوش، بینی و دهان نیز پاك میشود و گوش، شنیدنِ كلام غیر حق را بر خود ممنوع میكند و دهان، خوردن نامشروع را و بینی استشمام بوی غیر حق را و چشم نگاه به غیر حق را بر خود حرام میكنند.
حكمت طهارت در ابتدا شاید از آن روست كه هم خود پاك میشود و هم اعضایی را با خود پاك میكند صورت محل رویش نور در وجود انسان است.
با آب حزن، شستشوی باطن صورت میگیرد. انسانی كه پروردگار مغنی، صمد داشته است از التفات به غیر حق با آب حزن پاك میشود.
ابن عربی میگوید: آب، علم نافع است. علم به احكام، آداب و اسرار الهی است با این سه علم، چهره قلب تطهیر میشود بنده باید شریعتی كه پروردگارش معین فرموده بشناسد و ارتباط با خدا و خلق را قانونمند سازد و آداب مربوط به هر یك از آنها را رعایت كند. علم به اسرار یعنی قرب؛ درون تمام عبادات به فنا رسیدن و جدایی از هویت خود و فانی در حضرت حق شدن است و تا زمانی كه این شستشوها صورت نگیرد تطیهر حقیقی صورت نگرفته است.
طهارت دستها
و بعد از صورت دست شسته میشود و در تیمم كف دستها را بر روی دست دیگر كشیده میشود؛ دست نشان توان و اراده انسان است با طهارت دست اراده میكند كه اراده غیر خدا نكند نیرو و قدرتی كه میتواند در راه بندگی حضرت حق به كار گرفته شود؛ برای غیر خدا به كار نرود.
با تطهیر دستها آبرو مییابند تا یك بار دیگر به درگاه معبود خویش بلند شوند و تنها از او بخواهند آنچه را باید بخواهند.
طهارت سر
سَر، سومین عضوی است كه در شمار تطهیر یافتگان جای میگیرد؛ با تطهیر این عضو اراده میكند تا در مقابل احدی فرود نیاید و اگر تعظیمی در عالم ماده روا دید؛ فروتنی در برابر كسی است كه به او علومی را آموزش داده تا این علوم راههای ورود به خداشناسی او را تقویت كند.
طهارت پا
بعد از سر، پا مسح میشود؛ در این تطهیر پا اراده میكند قدمی در راه معصیت بر ندارد و تمام حركاتش در جهت اجرای طاعت و ترك معصیت و اعلام محبت و قیام به خدمت مولی باشد.
«وَ امْسَحُواْ بِرُءُوسِكُم»
به اثرات طهارت و ترتیب اجزاء وضو پرداختیم امّا لازم است نكتهای در رابطه با این قسمت از آیه ذكر كنیم. «وَ امْسَحُواْ بِرُءُوسِكُم» قرآن میگوید: سر و پای خود را مسح بكشید، شاید عبارت مسح از آن رو در این جا به كار میرود كه گفته شود مسح عبور دادن دست و یا هر عضو لمس كننده دیگری، بر چیزی بدون واسطه میباشد.
به گفته علّامه طباطبائی رحمةاللهعلیه «وَ امْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ» این جمله مسح مقداری از سر را به طور اجمال میرساند و باید این معنی را از روایت دریافت كه مسحِ سر، كدام قسمت سر است و در رابطه با «أَرْجُلَكُمْ» علّامه رحمةاللهعلیه مسح آن را به اهل فقه واگذار میكند، (زیرا گروهی شستن پا را پذیرفتهاند و گروهی مسح آن را) و امّا جمله «إِلَى الْکَعْبَیْنِ» كعب استخوانی است كه در پشت پا بیرون آمده است؛ امّا گروهی نیز آن را استخوان برآمده در مفصل ساق پا گرفتهاند. جمله«إِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُواْ» و اگر جنب بودید تطهیر كنید.
آبی كه برای مسح سر و پا استفاده میكنید، آبی مجزا و جداگانه نیست بلكه باقیمانده آب دست است كه سر و پا با آن مسح كشیده میشود.
لازمه همراهی و همسویی همه اعضاء در انسان جهت رسیدن به کمال
اجزای بدن برای به كمال رسیدن باید با یكدیگر حركت كنند و هر یك جداگانه و فُرادی سیر كمالی خویش را طی نكند؛ لذتی كه قلب از آن بهره میبرد، قطعاً تاثیر خود را بر سایر اجزاء خواهد گذاشت و تطهیری كه شامل صورت و دست شده است نباید سر و پا را بینصیب بگذارد.
باید كه جدایی از عالم ماده برای تمام اجزاء با هم و همزمان صورت پذیرد واگر فكر، قصد همراهی با قلب را نكند فرد در مسیر کمال خود متوقف خواهد شد.
باید دانست برای روح دو وجهه است، وجههای به سمت قلب و وجههای به سوی نفس. با مسح سر توجه روح به سوی قلب میباشد؛ زیرا بندگی از طریق دل تطهیر شده صورت میپذیرد و مصلی با مسح پا از حرکت به سوی گرایشهای نفسانی جدا میشود و به سوی روحانیت میل پیدا میكند از همین رو، پا بعد از مسح تطهیر میشود و به سوی سجاده عبادت خود گام برمیدارد نه به سوی دنیا، این پا، پایی است كه سهمی از معرفت نصیبش شده است. (اهل دل، آب را نشان از معرفت میدانند)
مسح پا تا قسمت برآمدگی روی آن صورت میگیرد «وَ أَرْجُلَكُمْ إِلىَ الْكَعْبَینْ» نه بیشتر و نه كمتر، شاید منظور آن است كه خدای سبحان یك سلسله از لذات مباح را برای انسان قرار داده تا در حد اعتدال از آنها بهرهمند شود؛ لذات مباحی كه با قانونمندی خدا صورت میپذیرد خود نوعی عبادت به شمار میآید چنانچه در روایت آمده است:
«…نَوْمُهُ عَلَى الْفِرَاشِ عِبَادَةٌ…»[3]
«..خواب مؤمن عبادت به حساب میآید..»
مفسر دیگری در رابطه با مسح میگوید: با این عمل سر را از خضوع در مقابل غیر خدا باز میداریم؛ زیرا تعظیم در مقابل دیگران، با اغراض غیر الهی، عقاب دارد. ایشان در رابطه با مسح پا میگوید؛ بنده با مسح پا و تطهیر آن در امر بندگی نباید ثقیل و سنگین حركت كند بلکه برای سرعت و سبقت در بندگی، پا، قدمهای محکم و استوار بردارد.
«وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»
طهارت با غسل
نكته قابل توجه در انواع تطهیر آن است كه بعضی از طهارتها در حد غَسل است و بعضی در حدّ مَسح، بعضی از اعضای بدن با آب زیادی تطهیر میشود و بعضی به اندازه نَم برداشتن و تَر شدن شاید دلیل این تفاوت این است كه در ابتدای امرِ سیر و سلوك، آبِ معرفت باید فراوان و به چشم آمدنی باشد، یعنی طهارت علم نافع باید قابل مشاهده برای همگان باشد و چون فرد به این معرفت دست یافت آن علم را در گوشه گوشه زندگیاش ذره ذره به كار برد تا همیشه از نعمت معرفت برخوردار باشد؛ در این زمان بنده نیاز علمی به چشم آمدنی ندارد بلکه علوم کسب شده؛ هر یک، نقش خویش را ایفاء میکنند و کم کم رنگ زندگی سالک را تغییر میدهد؛ او که تا زمانی قبل گرفتار عالم ماده بود با دستیابی به این معرفت بر سجاده بندگی نشست.
دوری از پروردگار
«جُنُب» از ماده جَنب به معنای پهلو است؛ در اصطلاحِ عرفان به كسی گفته میشود كه از خداوند دور شده باشد حتی اگر دوری او مجازی و مشروع باشد باز هم جنب نام دارد؛ هنگام توجه به زندگی مادی و جسمانی- شهوات- صفت جنب بر انسان بار میشود و غسل بر او واجب میگردد، و گاهی در عالم معنا دوری از حق نوعی جنابت است و این دوری از پروردگار، گاهی زمان کوتاه و گاه زمان زیادی به طول میانجامد.
«فَاطَّهَّرُواْ»
نكته قابل توجه در این قسمت این است که بعد از توجه و هشیاری فرد، انسان خود باید پاكی را طلب كند «فَاطَّهَّرُواْ» از باب افتعال است (تطهیر را بپذیرید به معنی مطاوعه یعنی پذیرش اثر) اگر خواستند شما را تطهیر كنند این تطهیر را بپذیرید، طهارتی که با علم نافع و با توسل به حضرات معصومین علیهمالسلام صورت میگیرد؛ شما را از هر نوع آلودگی و رجسی پاک میکند؛ زیرا فكرِ گرفتار دنیا، با آب ظاهری تطهیر نمیشود بلكه همتی والاتر میطلبد، توبه برای عزیمت از تعلقات دنیا به عزم و جزم نیاز دارد. امّا در شرایطی كه همت كامل میسر نیست و دسترسی به آب توبه كامل و عزم و جزم وجود ندارند؛ وظیفه بنده تیمم كردن است؛ اگر نمیتوانید كامل خود را از این تعلقات رها كنید؛ در حد توان خود از آنها كنارهگیری نمایید به هر حال شما نمیتوانید نجس و دور شده از حق باقی بمانید؛ وظیفهتان این است که با توّابین ارتباط برقرار كنید توّابین اهل همتهای بلند هستند؛ در این آشنایی، دسترسی به پاكی برایتان سهل خواهد شد.
اهمیت ارتباط با دوستانِ حضرت ولی عصر (عج)
در كتاب مكیال المكارم در باب وظایف انسان منتظر آمده است: مشتاقان امام عصر عجّلاللهتعالیفرجه هرگاه به خودِ حضرت دسترسی ندارند؛ به دیدار دوستانِ ایشان میروند؛ تا این ارتباط با دوستان حضرت جایگزین ارتباط با امام شود؛ اگر دست كسی به ولی كامل نمیرسد بر اوست تا به سراغ كسانی برود كه دست در دامن امام زمانشان زدهاند؛ اگر دست سالكِ، به مربی حقیقی نمیرسد؛ در پی خوبان حركت كند؛ این جایگزینی مورد قبول شریعت است؛ زیرا اگر افراد خود اراده قوی ندارند با ذكر سیره و حالات صاحبانِ اراده قوی، خود به خود از ضعف جدا میشوند و همچنین به خُلق حسَن و سایر كمالات اخلاقی دست مییابند.
به هر حال وظیفه انسان جستجو و طلب كردنِ آب برای غُسل یا خاك پاك برای تیمم است.
گفتیم كه اهل دل آب را مقام ولایت مطلقه و حضرات معصومین علیهمالسلام دانستهاند و خاك را شیعه ائمه اطهار ذكر كردهاند؛ از این رو علی بن ابیطالب علیهالسلام را ابوتراب میگویند (پدر شیعه).
قرآن در سوره مباركه نبأ آیه 40 میگوید:
«…وَ یقُولُ الْكافِرُ یا لَیتَنی كُنْتُ تُراباً»
«و كافر میگوید: اى كاش خاك بودم (و گرفتار عذاب نمیشدم)!»
ای كاش از شیعیان علی بن ابیطالب علیهالسلام میبودیم؛ یعنی از آنچه شیعیان علی علیهالسلام در آخرت از آن بهره میبرند ما هم بهره میبردیم.
«وَ إِن كُنتُم مَّرْضىَ أَوْ عَلىَ سَفَرٍ … فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ»
«وَ إِن كُنتُم مَّرْضىَ أَوْ عَلىَ سَفَرٍ … فَتَیمَّمُواْ» و این قسمت از آیه مربوط به كسانی است كه قدرت استفاده از آب را ندارند «فَتَیمَّمُواْ صَعِیداً طَیباً… مِّنْهُ» تیمم در لغت به معنای قصد است و كلمه «طَیباً» نشانگر آن است كه خاك تیمم باید پاك باشد؛ ظاهر آیه مانند باطن آن سخن از تطهیر میزند برای دیدار معشوق باید از آلودگیهای ظاهر پاك شد.
تیمم
خدای سبحان هیچ امر عبادی را بر بنده خویش سخت نكرده است از همین رو گفته است چنانچه به آب دسترسی ندارید تیمم كنید، اگر به هر دلیلی امكان دسترسی به آب برای بنده میسر نباشد؛ میتواند تیمم كند. قرآن میگوید: چنانچه مریض بودید و نمیتوانستید وضو بگیرید و یا در سفر بودید، یعنی در جایی كه امكان دسترسی به آب برای شما میسر نبود و یا اینكه غائط از شما خارج شد و یا زنی را لمس كردید و دسترسی به آب برایتان ممكن نبود تیمم كنید.
تیمم از ماده – یمَمَ- است؛ به معنای قصد كردن میباشد؛ منظور آن است كه شما بر هر خاك و زمینی نمیتوانید تیمم كنید بلكه باید قصد خاك پاكی را بكنید و در آنجا تیمم كنید.
دومین مسأله در ارتباط با تیمم آن است كه دو كف دست بر خاك بزنید و آن را برصورت و دستهایتان بكشید.
جایگزین كردن احكام برای بندگان نوعی نعمت و لطف الهی نسبت به آنهاست؛ هر نوع پاكی كه اسلام از آن یاد میكند؛ مقدمهای برای ذی المقدمه ؛ مقدمهای برای شاكر شدن و در محضر محبوب قرار گرفتن است.
«مَا یرِیدُ اللَّهُ لِیجْعَلَ عَلَیكُم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَكِن یرِیدُ لِیطَهِّرَكُمْ وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
حضور در محضر معشوق بدون مشقتی برای عاشق
آنچه در این جا قابل ذكر است این است كه خداوند بهجهت ملاقات خویش، برای هیچ كس مشقت و سختی را اراده نكرده است؛ زیرا دیدار محبوب نباید بركسی سخت جلوه كند، اما خداوند سبحان برای این دیدار پاكی و تطهیر را اراده كرده است. بهعبارتی حضور در محضر معشوق به تطهیری نیاز دارد كه انجام آن سختی و مشقتی برای عاشق ندارد. این تطهیر در هر حال، حتی در زمان ناتوانی باید صورت گیرد. بههمین جهت خداوند دست انسان را در زمان بیماری باز گذاشته كه اگر امكان استفاده از آب برای او میسر نیست با خاك كه قابل جابجایی و حمل و نقل است تطهیر كند و تیمم بگیرد.
ابن عربی در رابطه با این قسمت از آیه (مَا یرِیدُ اللَّهُ لِیجْعَلَ عَلَیكُم مِّنْ حَرَجٍ) میگوید: خداوند در هنگام سختی و مشقت، برای شما مجاهده و عبادت زیاد را اراده نكرده است؛ (وَ لَكِن یرِیدُ لِیطَهِّرَكُمْ) لكن اراده كرده است تا شما را از ظلمت نفس و صفات خبیثه رها سازد. چون فرد طهارت پذیر شود و برای دیدار محبوب، خود را از رذایل ظاهری (نجاسات) و رذایل باطنی (خبث طینت) رها میكند.
تکلیف نشانگر جایگاه انسان
جالب این جا است كه انسان مكلف آفریده شده است و در هر شرایطی تكلیف بر عهده او خواهد بود، اما احكام الهی نوع تكلیف را در شرایط خاص تغییر میدهد. بعد از مكلف شدن انسان، هیچ زمانی برای او فرا نمیرسد كه فرد آزاد و بی قید و شرط بتواند زندگی كند.
این تدبیر خداوند نشانگر جایگاه و عظمت انسان است. تكلیف، جایگاه انسان را از سایر موجودات ممتاز میسازد. با اندكی تامل پی میبرید شما در زندگی روزمره خویش برای هر یك از فرزندانتان تكالیفی را تدارك میبینید؛ مثلاً وقتی فرزندتان به سن ورود به دبستان برسد امكان ندارد شما از ورود او به مدرسه خودداری كنید، در حالیكه اتفاق میافتد پدر و مادری در تامین نیازهای اولیه زندگی فرزند، گاهی تعلل ورزند ولی امكان ندارد از ورودش به مقاطع تحصیلی خودداری نمایند. هركس به اهمیت تكلیف پی ببرد بر انجام آن تكیه خواهد كرد.
مردم عیال الله هستند از این رو خداوند سبحان، هیچ گاه عیال خویش را بیتكلیف و سرگردان در عالم رها نمیكند.
پذیرش ولایت ائمه اطهار، بالاترین نعمت
خداوند نعمت كمال و قیام برای حق و هدایت شدن در مسیر وصول به خویش را به شما ارزانی میدارد، شاید كه شما در پذیرش این نعمات شاكر باشید.
برای دیدار محبوب، تطهیر باطنی غایت امر است؛ و این تطهیر صورت كامل بهخود نمیگیرد مگر انسان پذیرای نعمت خاص خدای سبحان شود. یعنی قلب او چنان پاك شود كه آمادگی پذیرش ولایت حضرات معصومینعلیهمالسلام را در خود بیابد. پذیرش ولایت ائمه اطهار، بالاترین نعمتی است كه خالق در اختیار مخلوق خویش قرار داده است و هر كس قلبش در مقابل این نعمت خضوع كامل كند، تطهیر كامل را پذیرفته است و در جمع شاكرین جای خواهد گرفت.
آئینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب زن خانه و پس میهمان طلب
انسان برای پذیرش ولایت حضرات معصومین علیهمالسلام باید از هر نوع منیتی خالص شود؛ زیرا به میزان تسلیم در برابر حضرات معصومین فرد به مقامات خاص راه مییابد.
گفتهاند: مرحوم شیخ عباس قوچانی وصی طریقی آیت الله قاضی شده بود و ایشان به آقای قاضی گفتند من با این دست خالی چگونه میتوانم وصی سلوكی شما باشم؟ و استاد جوابی ندادند سالها بعد در محضر آیت الله انصاری این مسئله مطرح شد و بیان شد شیخ عباس قوچانی گمان میكرد شاگردان برجستهتر از ایشان هم در محضر آقای قاضی بودهاند، چرا باید ایشان وصی سلوكی آقای قاضی شوند؟ پاسخ چنین ذكر شد، اینكه آقای قوچانی گفتند: «من با دست خالی چگونه وصی سلوكی شما شوم»، امر قابل تقدیری است آقای قوچانی خود را در مقابل آقای قاضی، صفرالید یافتند و همین میزان تواضع جایگاه او را تغییر داد.
مفسری میگوید: پذیرش ولایت باید هم در ظاهر و هم در باطن صورت گیرد، زیرا خداوند آگاه از پنهانیهاست؛ «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ.»[4] همانا اعتراض در قلب خود نوعی خیانت است كه باید حتماً قلب باید با آب توبه غسل داده شود.
اراده نیکو از آن خداوند است
با كمی تامل در آیه مخصوصاً در جمله «یرِیدُ لِیطَهِّرَكُمْ» میتوان چنین برداشت كرد اصلاً اراده امور صحیح و نیكو از اراده انسان خارج است. بنده نمیتواند ارادههای نیكو داشته باشد بلكه اگر انسان اراده انجام امر حسن را میكند جلوهای از اراده حضرت حق است. آیه میگوید خداوند اراده كرده است تا شما را تطهیر كند، نه اینكه خود شما این امر را برگزیده باشید خداوند اراده كرده تا شما را از این ارادههای نابهنجار پاك سازد.
انسان فقط قدرت دارد تا اراده یك امر را داشته باشد و آن اینكه «لا یملك الا الدعاء»[5]، او تنها مالك دعای خویش است؛ تا در این دعا بخواهد كه حضرت حق برای او بهترین انتخابها، بهترین افعال، بهترین اعمال را اراده كند.
اگر فرد به جایی برسد كه همه امور را به حضرت حق واگذار كند رستگار خواهد شد. «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ[6]» و من كار خویش به خدا واگذار كردم، زیرا او بندگانش را میبیند.
اتمام نعمت یعنی رهایی از سلطه نفس
در رابطه با عبارت «وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ» منظور از اتمام نعمت، رهایی از سلطه نفس و عاقبت به خیر شدن انسان است، تا بشر از مشاهده نعمت به منعم شناسی دست یابد. حضرت حق نعمت را برای همگان ارسال میدارد اما میان ارسال و اتمام، فاصله فراوانی وجود دارد. خداوند نعمت را تنها زمانی به پایان میبرد كه منعم در كنار نعمت جای گیرد. پیش نیاز اتمام نعمت، شاكر شدن است زیرا در وضعیت شكرگزاری برای انسان هم افزایش نعمت صورت میگیرد و هم وسعت وجودی برای خود فرد حاصل میشود« لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُم»[7]؛ اگر مرا سپاس گویید، بر نعمت شما میافزایم.
در مقابل نعمتهای پروردگار دو دیدگاه مطرح میشود یكی دیدگاه سلیمانی است كه میفرماید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنی»[8] این نعمتها از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید.
دیدگاه دیگر قارونی است كه میگوید: «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْم»[9] به سبب داناییم این نعمت را به من داده اند، اینها را با علمی كه نزد خودم هست بدست آوردم. دیدگاه اول شاكرانه و دیدگاه دوم كافرانه است.
هرگاه انسان عنایات حضرت حق را در زندگی مشاهده كند و نسبت به آنها شاكر گردد، خیرات فراوانی بر او جاری و ساری میشود در حالیكه رویگردانی از ذكر محبوب، تنگی و مشقت را به همراه دارد «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكا»[10] و هر كس كه از یاد من اعراض كند، زندگیش تنگ میگردد.
اتمام نعمت را یكی از مفسرین چنین گفته است:
«وَ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ»[11]؛ نعمت خاص خدا را به یاد آورید آنگاه كه در روز الست با خدای خویش میثاق بندگی بستید، این پیمان را از خاطر نبرید (میثاق ریسمان محكمی است كه اسیر را با آن میبندند). به یاد بیاورید روزی كه در مقابل سوال حضرت حق كه از شما پرسیده شد الستُ بربِّكم گفتید بلی سمعنا و اطعنا صدای حق را شنیدید و بی چون و چرا و عاشقانه متعهد به اجرای آن شدید. از نقض این میثاق پرهیز كنید به یاد بیاورید خداوند شما را عاشق آفریده است و در راه وصال به معشوق و اولیاء خود را علم المنصوب قرار داده است تا شما از حیران شدن در این راه در امان بمانید. به دامان اولیاء الله چنگ زنید تا آنها، شما را در این راه راهنما و نگهبان باشند.
نکات آیه:
در پایان این آیه شاید بتوان مطلب را این گونه جمع بندی كرد.
- اراده خداوند سبحان خیر محض است و هرگز از بندگان خویش انجام معصیت را طلب نمیكند. آلودگیهای بشر از زمانی آغاز میشود كه فرد، خود ارادهای غیر از اراده حضرت حق داشته باشد ولی اگر تنها یك عبارت را بر دل و قلب خویش جاری سازد همیشه رستگار خواهد بود.
- از امیرالمؤمنینعلیهالسلام در روایتی نقل شده است: «خداى عزوجل بسوى داوود علیهالسلام وحى نمود كه: اى داود تو چیزى میخواهى و و من چیزى میخواهم و نمیباشد مگر آنچه من میخواهم. پس اگر تسلیم شوى از براى آنچه من خواسته باشم؛ آنچه خواهى بتو عطاء كنم، و اگر تسلیم نشوى از براى آنچه من خواسته باشم تو را در تعب و رنج افكنم در آنچه میخواهى، و بعد از آن نباشد مگر آنچه من میخواهم.»[12]
- خداوند عاشق انسان است و عاشق، خیرخواه معشوق است. او هر نوع پاكی و طهارت را برای انسان اراده كرده است هم طهارت ظاهر و هم طهارت باطن را. حضرت حق هم به تغذیه جسمی و هم روح ما توجه میكند. فقط كافی است بنده جایگاه والای معبود را از خاطر نبرد و در هر لحظه باور داشته باشد كه وی جز خیر، برای او چیزی طلب نمیكند.
تاریخ جلسه: 88/10/26، 88/11/3 و 88/11/10 ـ جلسه 11، 12 و 13
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الأنوار(ط-بیروت)، ج 77، ص 340
[2] 148، مستدرك سفینة البحار: 3/ 334، عن مجمع النورین: 14.
[3] من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 364
[4] سوره مبارکه فاطر، آیه 38
[5] مفاتیحالجنان، فرازی از دعای کمیل
[6]سوره مبارکه غافر، آیه 44
[7] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 7
[8] سوره مبارکه نمل، آیه 40
[9] سوره مبارکه قصص، آیه 76
[10] سوره مبارکه طه، آیه 124
[11] سوره مبارکه مائده، آیه 7
[12] بحارالانوار، ج 5، ص 104 «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ یا دَاوُدُ تُرِیدُ وَ أُرِیدُ وَ لَا یكُونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِیدُ أَعْطَیتُكَ مَا تُرِیدُ وَ إِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا أُرِیدُ أَتْعَبْتُكَ فِیمَا تُرِیدُ ثُمَّ لَا یكُونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ»