عقل و عاقل از دیدگاه حضرت موسی بن جعفر(ع)
حضرت به هشام میفرمايند:
«يَا هِشَامُ إِنَّ ضَوْءَ الْجَسَدِ فِي عَيْنِهِ- فَإِنْ كَانَ الْبَصَرُ مُضِيئاً اسْتَضَاءَ الْجَسَدُ كُلُّهُ- وَ إِنَّ ضَوْءَ الرُّوحِ الْعَقْلُ- فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ عَاقِلًا كَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ…… فَكَذَلِكَ لَا يَقُومُ الدِّينُ إِلَّا بِالنِّيَّةِ الصَّادِقَةِ- وَ لَا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ إِلَّا بِالْعَقْل…
یا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ- وَ لَا يَسْأَلُ مَنْ يَخَافُ مَنْعَهُ- وَ لَا يَعِدُ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْه»[1]
نور جسد به وسیله چشم و نور روح بوسیله عقل است. همانگونه که اگر چشم نباشد، جسم اطراف خود را نمیتواند شناسایی کند، روح هم بدون عقل با عالم بیگانه است و شناختی از پیرامون هستی ندارد.
اگر عبدی عاقل بود و روحش نورانی شد معرفت ربّ نصیبش میشود و کسی که علم به ربوبیت خدای سبحان داشته باشد بصیرت دینی مییابد. در امور دینی سطحینگر نیست و عمق اوامر را ادراک میکند.
از دیدگاه حضرت موسی بن جعفر نماد عقل، علم به ربّ و معرفه الله است.
عاقل کسی نیست که فقط به امور ظاهری زندگی خویش آگاهی دارد بلکه عاقل خداشناس بوده و پرورش و ربوبیت خدا را در زندگی مشاهده مینماید. کسی که چنین شناختی از خدای سبحان داشته به ظاهر شریعت اکتفا ننموده بلکه بدنبال عمق و باطن آن نیز می باشد.
در واقع بصیرت بعد از عقل در انسان ایجاد می شود.
مثلاً عاقل هنگامی که علم به فضیلت اشک بر ابا عبدالله الحسین علیهالسلام پیدا میکند، بدنبال آن است که تاثیر اشک را در وجود خویش نیز ملاحظه نماید. او مییابد با تطهیری که از طریق اشک صورت میپذیرد فضائل پنهان او به بروز و ظهور رسیده و رذایل نهفته از بین میرود.
در ادامه حضرت میفرمایند: «لَا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ إِلَّا بِالْعَقْل»؛«نیت صادق فقط بواسطه ی عقل است که ثبات یافته و ماندگار می شود.»
نیّت از مادهی «نوی» به معنای هسته و دانه میباشد.
همانگونه که دانه و بذر در دل خاک پنهان بوده و ثمرهی آن در بیرون از خاک مشاهده میشود نیّت هم در درون فرد نهفته است و با عمل او بروز و ظهور میکند.
و همانگونه که دانه و بذر نامرغوب ثمرهی نافعی بدنبال ندارد، نیّت فاسد نیز در عملکرد انسان تأثیر سوء میگذارد.
بنابراین نیّت از اموری است که پیوسته انسان باید در صدد اصلاح آن برآید، و نیز به دنبال دوام نیّت خالص باشد و به نیّتهای مقطعی و گذرا بسنده نکند. گاهی انسان تحت تاثیر محیط، نیّت خالصی نموده اما رفته رفته آن را به فراموشی می سپارد. در واقع نیّت صادق در او ثبوت و دوام ندارد.
از دیدگاه حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام ثبات نیت صادقانه، نیازمند به عقل است و بدون عقل نیّت خالص، پایدار نمیماند. از این رو ضرورت داشتن عقل مشخص میگردد.
ویژگیهای عاقل در کلام امام کاظم (ع)
1.عاقل کلامی را برای کسیکه میترسد تکذیبش کند نقل نمیکند.
«إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ»
عاقل هنگامیکه احتمال میدهد کلامش مورد تکذیب واقع گردد آن را بر زبان جاری نمیکند. او نظراتش را درجایی مطرح میکند که گوش شنوا داشته باشد.
سخن گفتن برای کسی که آن را تکذیب می کند نوعی بی عقلی است.
ممکن است سوال شود پس چرا پیامبران در جوامع بشری با وجود آنکه میدانستند بسیاری از افراد از پذیرش سخنان آنان رویگرداناند باز هم سخن میگفتهاند؟
پاسخ: بدلیل آنکه كار پيامبران ابلاغ و اتمام حجّت و به ثمر رساندن رسالت است. و آنان تا زماني کلام حق را براي مردم ابلاغ نمودهاند كه هنوز حجّت بر افراد تمام نشده ولي چون حجّت و وظيفه الهي آنان پايان ميگرفت ديگر سخني نميگفتند.
2. عاقل از کسیکه احتمال می دهد با درخواست او پاسخ منفی دهد درخواست نمیکند
«وَ لَا يَسْأَلُ مَنْ يَخَافُ مَنْعَهُ»
عاقل، افراد و موقعیت ها را شناسایی می کند. جایی که گمان می کند درخواستش با پاسخ منفی مواجه گشته، از درخواست امتناع می کند. او می داند نیازش را به چه کسی و در چه موقعیتی مطرح نماید. عاقل به درخواست خود بها داده و آن را نزد هر کسی بازگو نمی کند. او برای شخصیت خویش حرمت قائل است.
3. عاقل وعده ای که توانایی انجام آن را ندارد نمیدهد
«وَ لَا يَعِدُ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْه»
عاقل به ظرفیت و توان خویش واقف است. اموری را که از قدرت و توان او خارج است وعده نمیدهد.
بعنوان مثال کسی که در صورت قرض کردن میداند که توان پرداخت قرض خود را در موعد مقرر نداشته، در عین حال وعده ی پرداخت میدهد علامت بیعقلی اوست.
چنین شخصی یا از ابتدا باید از قرض منصرف گردیده و یا آنکه موعدی که توان پرداخت داشته باشد را معین نماید.
4 .عاقلی که از عقل بسیار برخوردار است، آنچه که طاقتش را ندارد، رها میکند
«إِنَّ الْعَاقِلَ اللَّبِيبَ مَنْ تَرَكَ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِه» [2]
مثلا عاقل میداند اگر در فلان جمع حاضر شود توان خویشتنداری نداشته و به گناه می افتد، از حضور در آن جمع خودداری مینماید. و یا در مجامعی که می داند قدرت رفع افکار ناسالم را نداشته حضور پیدا نمی کند.
یا هنگامیکه به باطن معصیت که معذب شدن در آتش بوده می نگرد و طاقت و تحمل آتش را در خود نمی یابد از معصیت کناره گیری می کند.
دیدگاه روانشناسی بسیار زیبا در فرمایشات حضرت موسی بن جعفر (ع)
“اذا صحبت رجلا و کان موافقا لک ثم غاب عنک فلقیته فاضطرب قلبک علیه فارجع الی نفسک تنظر فان کنت اعوجتک فتب و ان کنت مستقیما فاعلم انه ترک الطریق قف عند ذلک و لا تقطع منه حتی یستبیین لک ان شاءالله تعالی ” [3]
هنگامی که زمان زیادی با کسی مصاحب و رفیق، (هم عقیده و هم عمل) بودی و او مدتی از تو غایب شد سپس دوباره ملاقاتش کردی و متوجه شدی دیگر ارادت سابق را به او نداری، ابتدا به دل خود رجوع کن. اگر پس از توجه به خود دریافتی که تو از عقیده خویش منحرف شدی توبه کن و اگر دریافتی او از اعتقادش عدول نموده، درنگ کنT مقداری تفحص کن تا یقین برایت حاصل شود. بلافاصله رابطه خویش را با او قطع مکن.
واکاوی آسیب دوستی
اساساً دوستی های دراز مدت بر اساس نقاط مشترک دو طرف، دوام پیدا می کند. بنابر این اگر پس از مدتی، رفاقت دیگر صفای خویش را از دست داده قطعا یکی از آن دو، از نقاط اشتراک شان، عدول نموده اند. که اگر به این امر رسیدگی نشود رفاقت، منقطع می گردد.
در این روایت حضرت ابتدا توجه فرد را به سوي خود او جلب نموده تا در شروع ارتباط مجدد به خود رجوع کند. زيرا امكان لغزش و انحراف از هيچ كس به دور نيست و در صورت لغزش از جانب خود فرد، راه توبه بر او بسته نیست.
سپس حضرت ميفرمايند: اگر اشكال را در دوستت ديدي سريع و بدون تفحص ارتباطت را با او قطع نكن. بلكه اگر بر تو قطعی و یقینی شد كه او در اعتقاداتش دچار انحراف و كجی شده «فاقطع» آنگاه ارتباطت را پایان ده. زيرا اخوت ديني ميان شما دو نفر از هم گسسته شده و ديگر اين رابطه، ارزش ادامه دادن ندارد.
راهكار و دعايی از حضرت موسی بن جعفر (ع) [4]
فردی میگويد: بر موسي بن جعفر عليه السلام وارد شده و سلام كردم و نشستم. بر دلم گذشت كه از يكي از دوستانم درخواستی داشتم كه او انجام نداده امّا به حضرت درباره او چيزی نگفتم . به مجرد اينكه نشستم حضرت فرمودند:
شايسته است برای هر كدام از شما وقتی لباس نو بر تن میكند دستش را روي لباسش بكشد و بگويد:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي مَا أُوَارِي بِهِ عَوْرَتِي وَ أَتَجَمَّلُ بِهِ بَيْنَ النَّاس»
«خدا را شكر ميكنم كه مرا پوشاند تا با آن لباس عورتم را بپوشانم و ميان مردم زيبا جلوه كنم»
اين مرد میگويد: چون سرم را بلند كردم با خود گفتم: لا اله الا الله من آمده بودم تا در محضر موسیبنجعفر عليه السلام گله كنم كه اصحاب شما چنين و چناناند امّا بدون آنكه كلامی بگويم حضرت پاسخ مرا دادند و به من رو كردند و گفتند: يا خالد به آنچه به تو گفتم عمل كن.
با درایت در روایت می توان گفت: حضرت با چنين پاسخی قصد داشتهاند تا مرد را از فكر نامناسبش منحرف كنند و به اصطلاح عاميانه حواس او را پرت نمايند؛ زيرا در محضر ائمه اطهار علیهمالسلام انسان میآموزد که اگر از دوست خویش خواهشی داشته و او سر باز زده است بجای آنکه در دل خویش و یا نزد مردم او را سرزنش کند و یا از او متوقع باشد خوبيها و الطاف گذشته او را بر خود و ديگران بازگو کند البته که این احتمال وجود دارد که ذكر خوبیها و الطاف او سبب شود تا وی مجدداً توانایی قضاء حوائج دیگران را بیابد.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحارالانوار،ج 75، ص 296
[2] بحارالانوار ،ج1، ص 156
[3] احقاق الحق شوشتری ج 12 ص 341
[4] صفحه 31 ، كتاب بحارالانوار ،ج 48