بحث «امر به معروف و نهی از منکر» را دنبال میکردیم و بر این باور بودیم که برداشت ما از معروف و منکر تنگنظرانه بوده زیرا دایره معروف و منکر وسیعتر و گستردهتر از آن چیزی است که ما را میشناسیم.
وجود مقدس امام زمان عجلاللهتعالیفرجه هر روز صبح در زیارت آل یس میخوانند «وَ الْمَعروفُ ما أمَرْتُم بِهِ، وَ الْمُنكَرُ ما نَهَیتُم عَنهُ» تمام نواهی خدای سبحان، منکر و همه اوامر حضرت حق معروف است از این رو بر آن شدیم این موضوع را گستردهتر وكلانتر بررسی كنیم.
- قوی ترین نوع امر به معروف و نهی از منکر
اما قبل از ادامه بحث مجدداً یادآور میشویم قویترین نوع «امر به معروف و نهی از منکر» آنست که انسان خود را به معروفی وادار کند و از منکری باز دارد و در حقیقت خود، شاخص این امر الهی گردد.
امروز در این بحث از قول امیرالمومنین علیه السلام روایتی را بررسی میکنیم:
«قِوَامُ الشَّرِیعَةِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْكَرِ»[1]
«ایستادگی و قوام دین با امر به معروف و نهی از منکر است»
بدین معنا که اگر تعداد متدینین در جامعه افزون گردد قدرت آنرا مییابند تا دیگران را به ارزشهای شریعت دعوت کنند و چون از منکری کناره گیرند برای دیگران اُسوه میشوند تا دیگران از آن منكر کناره گیرند.
حضرت میفرمایند:
«كُنْ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ الْمُنْكَرِ نَاهِیاً وَ بِالْخَیرِ عَامِلًا وَ لِلشَّرِّ مَانِعاً.»[2]
«به معروف امر كن و از منكر نهى كن! به كار خیر عمل كن و از كار بد مردم را باز دار»
امر به معروف و نهی از منکر، با عامل خیر و مانع شر بودن رابطه مستقیم دارد، یعنی هر عمل خیری در حقیقت همان معروف و هر عمل شری منکر است، اگر حضرت میفرمایند: خود مانع شر باش! بدین معناست که تو اجازه نده از طریق تو به دیگری آسیب برسد! و چون هر کس سخن حضرت را درباره خویش پیاده کند سلسله طولیهای ایجاد میشود که همه اُسوه منع از زشتی میشوند.
با توجه به توضیحات ذکر شده به تعدادی از معروف و منکرهای مغفولعنه اشاره میکنیم:
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر
منکر؛ خریدار سخن بیهوده بودن
در آیه 6 سوره مبارکه لقمان آمده است:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَیتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ»
«و برخى از مردم كسانىاند كه سخن بیهوده را خریدارند تا (مردم را) بى(هیچ) دانشى از راه خدا گمراه كنند و (راه خدا) را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود»
آیه از فعل (یشْتَرِی) به معنای خریدن استفاده میکند. خرید امری است که مشتری باید پرداختی داشته باشد تا در مقابل آن چیزی را دریافت کند.
- صرفا جهت وقت گذرانی
قرآن میگوید: گروهی از مردم خریدار الفاظ بیفایدهاند، آنان کالای عمر را میدهند و در مقابل گفتاری لهو، خرافه یا سخنی که حقیقت یا سندیت ندارد خریداری میکنند، این خرید و فروش گاه صرفاً به جهت وقت گذرانی انجام میشود و ثمره دیگری در پی ندارد .
خدای سبحان در ادامه آیه میفرماید: به یقین این معامله آنان را به گمراهی میکشاند زیرا خریداران سخن لغو در نهایت یا باید گفتار اصیل و صحیح را به مسخره بگیرند یا از مسیر شریعت دور شوند و یا سبیل الله را به سخره گیرند و عاقبت همه اینها عذاب خوار کننده است.
- سخن لغو عامل دور ماندن از اکرام الهی
فروشندگان یا گویندگان سخن لغو از اکرام خدای سبحان بیبهرهاند به تبع خریداران نیز از این اكرام حضرت حق بیبهره خواهند ماند.
لهو الحدیث به معنای غنا
تفاسیر میگویند: «لَهْوَ الْحَدِیثِ» غنا است بدین معنا که گروهی طالب غنا هستند، عمر خویش را میفروشند تا غنا بخرند. در منکر بودن غنا هیچ جای بحثی نیست زیرا غنا آسیب روانی دارد و بر قوه عاقله فرد اثر میگذارد، عمر را کوتاه میکند همچنانکه عمر بسیاری از موسقیدانها کوتاه است اما آنچه در اینجا به آن اشاره میشود نگاه به غنا از این منظر نیست بلکه گفتار بیهودهای است که بسیاری مشتری آن هستند.
سخن باید پشتوانه شرعی و یا عقلی داشته باشد و اگر سخنی از این پشتوانه بیبهره باشد منکر است. آنکس که به گفتار بیفایده بها میدهد گویا خود را وادار به قبول منکر کرده است.
با توجه به معنای گفتار بیهوده به مصادیقی از «لَهْوَ الْحَدِیثِ» اشاره میکنیم:
آنکس که گفتار فلان سخنران را نمیپسندد و با اوصاف اینکه سخنان او سنگین و یا سخت است از گوش دادن به حرفهای وی ابا میکند اما سخنان دیگری را بر مبنای آنکه به دل مینشیند و یا آسان است میپذیرد غافل از این است که بسیاری از حرفهای گوینده دوم حرفهای جعلی و خرافه است و سند تاریخی و روایی ندارد و گوش سپردن به آن خریدن منکر است.
- حرف حساب زدن
گروهی از مردم طالب گفتار بیهودهاند زیرا معتقدند کلام بیثمر بهتر از سکوت است. این گروه نیز غافل از آنند که آنان مخیر میان دو گزینه حرف بیهوده و سکوت نیستند بلکه گزینه دیگری به نام حرف حساب زدن وجود دارد.
- نکته کاربردی
چنانچه پیام یا مطلبی در دنیای مجازی به ما میرسد که ریشه علمی یا سند تاریخی یا پشتوانه شرعی ندارد بدون هیچ تحقیقی آن را برای دیگران ارسال میکنیم به دلیل که بر دل مینشیند و غافل از آن هستیم که این جابجایی و ارسال در شمار انتشار سخن لغو است. حتی گروهی متدینین و یا تحصیل کنندگان دانشگاهی از انتشار این منکر در امان نیستند و تحت عنوان اینکه مطلب زیبایی بود آن را برای دیگران ارسال میکنند. اما در دنیای طلبگی به چنین امری گفته میشود: ثمماذا؟ چه نتیجهای از این کار بیاندیشه خواهید گرفت؟
دنیای مجازی باید فضایی برای تبادل سخنان انتخاب شده و با سند مدرک باشد.
لهو الحدیث به معنای تجسّسهای بیفایده
مفسر دیگری میگوید: «لَهْوَ الْحَدِیثِ» تجسسهای بیهوده است. بدین معنا که شاید کسی اهل گوش سپردن به موسیقی نباشد و مطالب را هم بدون سند و مدرک منتقل نکند اما اهل تجسس بیهوده باشد تا اینکه از خبری مطلع شود و یا به گفتار بیهودهای گوش بسپارد که این امر دو آسیب در پی دارد: اول آنکه خود گرفتار منکر میشود. دوم گوینده را درگفتار بیهوده خود تثبیت میکند.
معروف؛ شکر کردن
در آیه 12سوره مبارکه لقمان آمده است:
«وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن یشْكُرْ فَإِنَّمَا یشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی حَمِیدٌ»
«و به راستى لقمان را حكمت دادیم كه خدا را سپاسبگزار و هر كه سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مىگزارد و هر كس كفران كند در حقیقت خدا بىنیاز ستوده است»
در بحث شکر سخن از دو معروف است. ابتدا آنکه فرد خود شاکر باشد و سپس آنکه دیگری را به شکر کردن فرا خواند.
سنّت شکرگزاری سنتی است که امروزه در جوامع انسانی کمرنگ شده و هر چه زمان پیشتر میرود این سنّت رقیقتر و کمرنگتر میگردد در حالیکه شکر در شمار اعظم الفرائض است و ظرف وجودی انسان را آماده پذیرش انواع نعمات میکند، به قلب فرح میبخشد و زبان را به ثناگویی حضرت حق باز میدارد و در نهایت رفتار فرد رفتاری سالم و پسندیده میگردد.
- شکر؛ نماد عقل
شکر نماد عقل است و در شمار حکمتهای عقلی است. کمتر اتفاق میافتد که انسان به خود یادآوری کند عاقل باش، یعنی شاکر باش! و کمتر اتفاق میافتد که به خود گوشزد کند که ناشکری منکری است که نماد بیعقلی است. انسان نوعاً کمتر به جهت ناسپاسیهایش خود را سرزنش میکند.
- شکر؛ اظهار حمد نسبت به استفاده صحیح از نعمات
نکته دیگری که در باب شکر باید به آن اشاره کرد آن است که هیچکس نباید به جهت شکر یا شاکر بودن از دیگران طلبکار باشد. زیرا شکر، اظهار حمد نسبت به استفاده صحیح از نعمات است. شکر درست این دیدگاه را به انسان القا میکند که باید علیالدوام خود را بدهکار دیگران بداند نه آنکه از خدای سبحان و یا از دیگران مطالبهای داشته باشد.
روایتی از امام زینالعابدین علیهالسلام منقول است که حضرت در بعضی از مناجاتهایشان این جملات را خطاب به خداوند عرض کردهاند:
«فَكَيْفَ لِي بِتَحْصِيلِ الشُّكْرِ وَ شُكْرِي إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إِلَى شُكْرٍ»
«چطور میتوانم شکرگذاری کنم چون اگر تو را شکر کنم، خود همین شکر کردن، شکری دیگر لازم دارد».
منکر مغفول عنه؛ شِرک
در آیه 13سوره مبارکه لقمان آمده است:
«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یعِظُهُ یا بُنَی لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»
«(یاد كن) هنگامى را كه لقمان به پسر خویش در حالى كه وى او را اندرز مىداد گفت اى پسرك من به خدا شرك میاور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است»
قرآن میگوید به خدا شرک نورز! شریک قائل شدن برای خدا گاه رسمی است و گاه غیر رسمی، گاه خفی است و گاه جلی اما هر چه هست منکری است بسیار فاحش که منکر بودن آن در جامعه امروز مورد توجه قرار نمیگیرد.
به مجرد آنکه بحث شرک مطرح میشود نگاه بسیاری از افراد به سوی کفار معطوف میگردد اما ما در بحث «امر به معروف و نهی از منکر» محدوده را گسترده کردیم تا به خود یادآوری کنیم محدوده شریک قائل شدن برای خدا فراتر از کفار است.
- شرک؛ نادیده گرفتن نقش خداوند
به عنوان مثال آنکس که بر داراییهای خویش، یا مدرک، یا حسب و نسب، یا فرزندان و یا مقام تکیه میکند و برای هر یک از آنان در زندگی خود نقشی اساسی و تعیین کننده قائل بوده گرفتار شرک خفی شده است.
حتی گاه مومنین نیز گرفتار چنین شرکی میشوند بدین معنا که توفیقات خود یا عبادات خویش را دست آورد توان شخصی خود میدانند اینان نیز بر توانمندیهای خود تکیه کرده و از نقش اساسی خدای سبحان در امور غافلاند، قرآن میگوید:
«وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى»[3]
«و اینکه اوست که خنداند وگریاند»
هر کس با لحظهای تفکر بر مطالب ذکر شده باید به خود یادآوری کند زمانی که او بدون اذن حق حتی قدرت خندیدن و گریستن را ندارد چگونه میتواند سایر امورات زندگی خود را بدون اراده حضرت حق سپری کند؟
در حقیقت شرک خفی آن است که انسان برای خود یا اسباب، وجودی قائل باشد.
باید دانست شرک خفی از کسی دور نیست.
- شرک؛ منکری عظیم
آیه میگوید: این شرک منکری عظیم است زیرا قلب را تاریک میکند و نور توحید را از انسان دور میسازد.
اگر قرآن از عبارت عظیم استفاده میکند بدان معناست که انسان از گستردگی اثر این منکر بیخبر است.
منکر؛ بیتوجهی به مردم
در آیه 18 سوره مبارکه لقمان آمده است:
«وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور»
«و از مردم (به نخوت) رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لاف زن را دوست نمىدارد»
قرآن میگوید: گونهات «خَدَّكَ» را از مردم برنگردان!
این نهی نشان میدهد برای مردم احترام قائل باش! مردم از آن رو که خلق الله هستند باید مکرم شناخته شوند.
- از مصادیق بیتوجهی به مردم؛ حوصله نداشتن است
در اینجا صرفاً بحث از تکبر نیست بلکه سخن از آن است که برخورد با مردم باید متواضعانه باشد زیرا گاهی انسان متکبر نیست اما نسبت به مردم بیتوجه است و با آنان ارتباط اجتماعی خوبی ندارد و اگر از او سوال شود که چرا با مردم چنین برخورد میکنی در پاسخ میگوید: حوصله مردم را ندارم، حوصله نداشتن خود منکری است که معمولاً به عنوان منکر شناخته نمیشود. اگر هر کس بداند از سوی دیگران به او خیررسانی میشود باید بر اساس فطرت، خود نیز طالب خیر رسانی به دیگران باشد.
اگر کسی حوصله مردم را ندارد نباید گمان کند که تنها پایبند به یک هنجار اجتماعی نیست بلکه در پس پرده این برخورد یک جهان بینی و یک تفکر خوابیده است. او میگوید نه تنها دیگران نفعی به حالش ندارند بلکه باعث اذیت و آزار او میشوند. قرآن یادآوری میکند بیتوجه به تمایلات مردم و خواستههای آنان نباش و حرمت توده مردم را حفظ کن!
- از علائم سلامت، ارتباط اجتماعی صحیح است
اگر قرآن از عبارت «خَدَّ» به معنای گونه استفاده میکند بدان معناست که مردم نباید تمام زندگی تو را تحت الشعاع قرار دهند بلکه باید خلق را از آن جهت که خلق هستند احترام کنی و نیم نگاهی به سوی آنان داشته باشی زیرا هیچکس از ارتباط صحیح با دیگران بینیاز نیست و اگر کسی به طور کامل از مردم روی برگرداند و حوصله آنان را نداشته باشد در حقیقت بیمار است زیرا برقرار کردن ارتباط اجتماعی درست از علائم سلامت فرد است.
- از مصادیق روی برگرداندن از مردم تکبر است
مفسر دیگری روی برگرداندن از مردم را به تکبر نسبت داده، بدین معنا که فرد گرفتار غرور کاذبی شده و همین امر سبب میگردد تا از دیگران روی برگرداند. اگر در شریعت پوشیدن لباس بلند مکروه است از آن رو است که فرد با چنین لباسی احساس تکبر و غرور میکند و چون فضا برای تکبر فراهم میگردد او خود را از سایرین ممتاز میبیند.
گاهی تفاخر افراد به جمال و مال و لباس و انگشتر و ماشین… میباشد حتی گاه انسان به مرحلهایی میرسد که از بلند بودن ناخن خویش احساس فخر میکند و راضی میشود تا نمازش را با اشکال بخواند اما ناخنش را کوتاه نکند!
قرآن از فعل «َلَاتَمْشِ» استفاده میکند تا بیان دارد که این یک حرکت ابتدایی و بیفکر نیست بلکه فخرفروشی سیره فرد خواهد شد.
- نکته کاربردی
به عنوان مثال خانوادهای به خواستگاری دختری میروند قبل از آنکه دو طرف به شناخت کامل برسند آنان از سفرهای خارجی و یا مدرکهای کسب شده و یا از دیگر امتیازات مادی خویش سخن میگویند؛ این منکر است.
آنان غافل از این مطلب هستند که همه امتیازات مادی کاذب و چون حبابی است که ماندگاری ندارند، هر یک از این موارد میتواند با یک مریضی و یا ورشکستگی و یا ناپدید شدن مدارک از میان برود.
منکر؛ بلند بودن صدا
در آیه 19 سوره لقمان آمده است:
«وَاقْصِدْ فِی مَشْیكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»
«(پسرم!) در راهرفتن، اعتدال را رعایت کن؛ از صدای خود بکاه (و هرگز فر یاد مزن) که زشتترین صداها صدای خران است»
در این آیه لقمان به فرزند خویش یادآور میشود که صدایت را آهسته ساز !
«وَاغْضُضْ» به معنای پایین آوردن صداست که قرآن در آیه 108 سوره مبارکه طه نیز به آن اشاره میکند:
«یوْمَئِذٍ … وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»
«در آن روز … صداها پیش خدای رحمان خاشع و خاموش گردد که جز زیر لب و آهسته صدایی نخواهی شنید»
مفسرین میگویند: انسان باید خود را دائم در محضر خدای سبحان ببیند و سعی کند آداب را رعایت کند.
اگر به حرمت مردم اشاره میشود از آن روست که آنان خلق الله هستند و خلق خدا باید تکریم شود.
قرآن میگو ید: صدایت را بالا مبر! زیرا فرد تلاش میکند با بالا بردن صدا هیبت خود را بیشتر نمایان کند و حضور خود را جلوهگرتر سازد اما حضرت حق یادآور ی میکند اگر تا این مرحله نزول یابی تا حد حیوان پایین آمدهای!
- گفتار؛ نمایانگر ادب
باید حریم گفتاری حفظ شود، زیرا گفتار هر کس نمایانگر ادب اوست. اگر اصوات آهسته شوند حرمتها و حریمها حفظ میشود که حمار از این قانون مستثنی است. گفته میشود صدای همه حیوانات تسبیح است به غیر از حمار، صدای بلندی دارد اما برای تسبیح حضرت حق بکار نمیرود ناشناختهترین صدا در عالم است زیرا با کل هستی هماهنگ نیست.
- از ناشناختهترین صداها؛ گله، شکایت
همچنین گله و شکایت و یا اعتراضات ما به خدای سبحان نیز در شماری ناشناختهترین صداهای هستی است.
قرآن در آیه44 سوره اسرا میگوید همه مخلوقات تسبیح گوی خدای سبحانند:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»
«آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او میگویند؛ و هر موجودی، تسبیح و حمد او میگوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید؛ او بردبار و آمرزنده است»
صدای آشنا در عالم صدای تسبیح است از آن رو گفتار شکایت آمیز و اعتراضآفرین در میان قافله کائنات صدایی ناآشناست .
تاریخ جلسه: 98.7.1 ـ جلسه بیست و چهارم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 469
[2] غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 531
[3] سوره مبارکه نجم، آیه 43