خانواده در قرآن ـ بخش چهارم

گام اول، اصلاح خود

 

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَايَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[1]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته‌اید، گمراهی کسانی که گمراه شده‌اند، به شما زیانی نمی‌رساند. بازگشت همۀ شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل می‌کردید، آگاه می‌سازد»

خدای سبحان در این آیه تأکید می‌فرماید که ابتدا باید به اصلاح خود بپردازیم که این اصلاح دو اثر در پی دارد:

  1. موجب اصلاح اعضای خانواده می‌شود؛
  2. گمراهی دیگران در ما اثرگذار نخواهد بود:«لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»

بنابراین دغدغه­‌های کنونی ما برای فرزندان، جوانان و اطرافیان‌مان نگرانی‌های بی‌جایی هستند. ما در اصل باید نگران خودمان باشیم: «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» ما باید به کمال برسیم و تمام توجه ما معطوف به خودمان باشد نه دیگران!

 

استقامت در توصیه‌های دینی

 

«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا  لَانَسْأَلُكَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ»[2]

«خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی‌خواهیم، (بلکه) ما به تو روزی می‌دهیم و عاقبت نیک برای تقواست.»

 وظیفۀ ما این است که خانواده­ را به نماز امر کنیم. نماز، در ظاهر یک فریضۀ شرعی است  و در باطن آن وصال نهفته است؛ اما نکتۀ مهم آن است که در این مسیر باید مقاومت کنیم: «اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» و استقامت ما هنگامی محقق خواهد شد که ابتدا به اصلاح خود پرداخته باشیم. اگر توصیۀ ما به نماز  و انجام امور دینی تأثیرگذار نبود، بایستی شیوۀ خود را تغییر دهیم.

انسان شایسته، محبوبیت دارد و به همین جهت اوامر و توصیه‌های او مورد توجه دیگران قرار می‌گیرد و در چنین موقعیتی سخنان او بر اطرافیان نافذ است. گام اول در اصلاح خانواده اصلاح خود است که با اصلاح خود گویا گام دوم را هم برای اصلاح خانواده برداشته‌ایم؛ زیرا وقتی اطرافیان تصویر زیبایی از ما در ذهن خود داشته باشند، به اصلاح خود می‌پردازند.

 

محبت آمیخته با نگرانی

 

«قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ»[3]

«و گویند: ما از پیش، میان اهل و قبیله خود خداترس بودیم.»

هنگامی که بهشتیان با یکدیگر مواجه می‌شوند، جویای احوال یکدیگرند:«أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُون»[4] « رو به یکدیگر کرده و از هم می­پرسند:[چه شد که به بهشت آمدی؟]» نکته جالب اینجاست که پاسخ همۀ آنان این است: «قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ». «اشفاق»، محبت آمیخته با ترس است. یعنی در عین اینکه هر خدمت و محبتی  را برای خانوادۀ خود انجام داده‌اند، از بابت نتیجه ندادن این امور و خدمات نگران هم هستند؛ نگران از دست دادن ایمان و عمل صالح اعضای خانواده­. هرگز خیال‌شان از بابت آن­ها آسوده نیست. تصور اینکه با وجود مدرسه، دانشگاه، رشته و دوستان خوب، محیط تربیت سالم، خانۀ بدون درگیری، اطرافیان متدین و… حتماً فرزندانمان جزو یاران امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه خواهند بود! تصور نابجایی است.

علی­رغم تلاش‌های بسیاری که برای داشتن خانوادۀ سالم انجام می­‌دهیم، باید نگران کم­‌کاری­های خود هم باشیم. اگر این نگرانی بجا را نداشته باشیم، الطاف الهی را از دست می‌دهیم. «مشفق» کسی است که با وجود تلاش‌های گسترده به قصورات خود نیز توجه دارد و حتی نگران توقف و درجا زدن خانواده نیز هست.

نگرانی دیگری که درخور توجه است آن است که اعضای خانواده، توفیق توبه و انجام عمل صالح را به جای آنکه توفیق و فیض الهی بدانند، به ما نسبت دهند و گمان کنند چون فرزند ما هستند، صالح شده‌اند؛ در حالی که  صالح بودن آنان تماماً از فضل و رحمت خدای سبحان است. آنان بایستی بدانند هر تلاشی که از ما مشاهده می‌شود، نتیجۀ آموزه‌های دینی و الهی است.

 

نگرانی دائمی

 

در پشت پردۀ علاقه و خدمت‌رسانی به اعضای خانواده، هرگز خیالمان راحت نیست. هر زمان که احساس آسودگی خیال کردیم، باخته‌ایم؛ زیرا خود را از چتر حمایت الطاف الهی محروم کردیم. چه بسا ابتلائات الهی از همین خیال راحتی ما ناشی شود، در آن هنگام که  می‌گوییم:«من فرزندم را خیلی خوب می‌شناسم! او هرگز دوست نامناسب انتخاب نمی­‌کند! هرگز کار خلافی انجام نمی­‌دهد!» خداوند از طریق نشان دادن خلاف آن­ها به والدین اثبات می‌کند که تاکنون هم آن­ها هیچ نقشی نداشته­‌اند و تنها خدای سبحان است که حافظ فرزندان است و باعث انتخاب­‌های صحیح و عملکرد مناسب آن­هاست.

نکتۀ مهم آن است که این نگرانی باید دائمی باشد و نگرانی گاه و بی‌گاه مفید نخواهد بود. در عین اینکه همه چیز باید از طریق محبت انجام شود، مراقبت ویژۀ دائمی هم باید صورت بگیرد. فراموش نکنیم که هر خوراکی که می‌خواهیم به خانواده­ بدهیم، باید از کانال محبت باشد. در خمیرۀ اشفاق، محبت وجود دارد. گاهی اوقات تصور می‌­کنیم که از طریق قهر، سریع­تر به نتیجه می­‌رسیم. در بعضی خانواده‌­ها آن قدر قهر، امری عادی است، در چنین فضایی هرگز نمی‌توان خیر و خوبی را توزیع کرد.

لازم به یادآوری است که بهشتیان، علت ورودشان به بهشت را اعمال مستحبی، روزۀ ماه رجب، حج عمره، زیارات و… نمی­دانند؛ فضای پاسخ آنان امور عبادی نیست، بلکه کاملاً عاطفی است. آنان علت ورود خود به بهشت را توجه به خانواده، نگرانی‌های بجا برای افراد خانواده می‌دانند.

 

دست نیاز به‌سوی خدای بی‌نیاز

 

«إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ»[5]

«زیرا ما پیش از این خدا را به حقیقت پرستش می‌کردیم که او خود (بر بندگانش) بسیار نیک­خواه و مهربان است»

بهشتیان همواره خدا را در نظر دارند، از خدای سبحان درخواست می‌کنند و برای خود نقشی قائل نیستند. اشکال عمدۀ ما در رابطه با « نَدْعُوهُ» است؛ متأسفانه  هرگاه با مشکل مواجه می‌شویم، به سوی خدای سبحان رو می‌آوریم و در هنگام خوشی‌ها از خدا غافلیم. در حالی که باید در همۀ شرایط چه در شرایط عادی و چه در سختی­ها و مشکلات، به حضرت حق متصل باشیم و درخواست­هایمان را به او عرضه کنیم؛ در غیر این صورت فضای خانواده سالم نخواهد شد. باید دائماً از خدای سبحان بخواهیم که خیر، صلاح و برکت را در فضای خانواده جاری کند.

 

علامت بازندگان

 

«فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ. لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ»[6]

«شما هم هر که را می‌خواهید جز خدا بپرستید (که از غیر خدا جز زیان نمی‌بینید). بگو که زیانکاران آنان هستند که خود و اهل بیت خود را (از کفر و عصیان) در قیامت به خسران جاودان در افکنند، آگاه باشید که این همان زیان است که (در قیامت) بر همه آشکار است. بر آن­ها از بالا و زیر، سایبان آتش دوزخ است. آن آتشی است که خدا از آن بندگان خود را می‌ترساند، که ای بندگان من از (آتش قهر) من بترسید»

این آیه خود فرد و خانواده را به‌عنوان سرمایه معرفی می‌کند. بازنده‌­ها کسانی هستند که خود و خانواده‌ را باخته­اند. خسران واضح همین بازندگی است. «ذلک» اسم اشاره به دور است، یعنی این باخت از ما دور است؛ اما اگر مراقبت لازم را نداشته باشیم، بازنده خواهیم بود. بازنده‌ها از نگاه قرآن کسانی هستند که از زیر پای آن‌ها و بالای سرشان( افکارشان)، آتش در جریان است؛  به عبارتی دیگر در فضای معصیت زندگی می­کنند.

گاهی ما تصور می‌­کنیم باید به جوانان اجازه بدهیم خوش باشند و برای این خوشی اجازه دارند مرتکب معصیت شوند؛ اما راه را به اشتباه رفته‌ایم. باید توجه داشته باشیم که جوان­ها بیش از ما به دورۀ فطرت خویش نزدیک هستند و به همین جهت بیش از ما حقیقت را می‌پذیرند. تفکر ناصحیح موجب حرکت نادرست هم می‌شود و دین را در معرض خطر قرار می‌دهد. دین قاعده و قانون دارد؛ نمی‌توان به بهانۀ خوش‌بودن از این قواعد و قوانین چشم‌پوشی کرد. برای ساختن یک خانه هم باید مجوزهای لازم را فراهم کرد؛ به راحتی به کسی مجوز ساخت نمی­‌دهند. ما می­‌خواهیم دین‌مان را روی گسل هوس­های خود بسازیم؛ به همین جهت دائم دچار لغزش می‌شویم.

کمی که رنگ صورت فرزندمان تغییر می­‌کند، فوراً به دکتر مراجعه می­‌کنیم؛ اما وقتی سیل افکار ناپسند و شیطنت‌آمیز وارد  فضای خانواده می‌­شود، بی‌توجه از کنار آن عبور می‌کنیم و حتی گاهی اوقات به نظرمان عادی هم جلوه می­‌کند و آن را اقتضای زمان می‌دانیم و می­‌گوییم:« فرزند زمان خویشتن باش!»؛  اما باید توجه داشته باشیم که هیچ زمانی اقتضای حرام وجود ندارد: «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ»[7] «حلال محمد صلی‌الله ‌علیه‌‌و‌آله  هميشه تا روز قيامت حلال است و حرامش هميشه تا روز قيامت حرام.»

 

خسارت آشکار

 

کسانی که چنین تفکراتی دارند دچار خسارت بزرگ و آشکاری شدند: «ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ». نکتۀ حائز اهمیت آن است که ابتدا انسان خودش را می‌بازد و سپس خانواده­اش را. ابتدا خودش از اعتقادات صحیح جدا می­شود، سپس به تذکرات همسرش هم بی‌توجه می‌شود.

 

نمایی از خانواده ناسالم

 

«و َتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ»[8]

«و آن­ها را می‌بینی که بر آتش عرضه می‌شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می‌کنند؛ و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده‌اند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائم‌اند!»

این آیه، تعبیر دیگری از آیۀ قبل است. قرآن فضایی را مطرح می‌کند که مربوط به جهنمیان است. ملاصدرا، «ظالم» را به عنوان فرد کم‌کار معرفی می­‌کند و ظلم را به معنای نقص. انسان‌های کم‌کار همواره در عذاب هستند.

هنگامی که می­‌گوییم:«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»[9] « و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمی‌افکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمت­‌ها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم)»؛ یعنی خدایا، همیشه برای خودم کم گذاشتم، در این فرصت باقیمانده سعی می‌کنم اوامر تو را تمام و کمال انجام دهم. اگر تصور کنیم که همۀ کارها را کامل و بدون نقص انجام داده­ایم، در راه تربیت متوقف شده­‌ایم؛ اما اگر اساس را بر این بگذاریم که کم‌کاری داشته­ایم، در باقیماندۀ عمر تمام تلاش خود را به کار می‌گیریم تا خانواده‌ای سالم داشته باشیم.

 

تربیت جاهلانه

 

گاهی اوقات هم در خانواده جاهلانه عمل می­کنیم و فرزندان را تحت فشار بایدها و نبایدهای شدید، قرار می­دهیم و با برخوردها و افکار غیرمنطقی، سلیقه­های بی­جا و خواسته­های نامشروع­، به آن­ها آسیب می‌رسانیم.

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»[10]

« به همین جهت، بر بنی­اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همۀ انسان­ها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همۀ مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی­اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آن­ها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند»

اگر جاهل باشیم و شیوۀ صحیح برخورد با افراد را ندانیم، مثل همان کسی هستیم که با دیدن فیلم جراحی می­‌خواهد جراح شود. گاهی با وجود جهل خودمان می‌خواهیم اشکالات فرزندمان را هم برطرف کنیم. در نتیجه به دلیل نداشتن تخصص لازم باعث گمراهی بیشتر او خواهیم شد. همانگونه که یک پزشک در زمان جراحی باید با دقت نظر فراوان عمل کند تا از عوارض پس از عمل جراحی پیشگیری کرده باشد، در تربیت نیز باید دقت نظر داشت تا رفتار جاهلانۀ ما موجب گرفتاری و گمراهی فرزندمان نشود. خدای سبحان ما را مجرای تربیت فرزندان‌مان قرار داده است؛ اما ابتدا باید به اصلاح و تعلیم خودمان بپردازیم. باید شیوۀ صحیح  رفتار با دیگران را بیاموزیم. اگر جاهلانه عمل کنیم باعث انحراف اعضای خانواده خواهیم شد. بسیاری از اوقات سخت‌گیری­های بی­جا، معکوس عمل می‌کند.

 

هدایت جاهلانه

 

«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ»[11]

« البته آنان که فرزندان خود را به سفاهت و نادانی کشتند و آنچه را که خدا نصیبشان کرد با افترا به خدا حرام شمردند زیانکارند. اینان سخت گمراه شدند و هدایت نیافتند.»

«سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ» راهنمایی افراد بدون علم و آگاهی است. گاهی اوقات جاهلانه گزینه­‌هایی را جایگزین می­‌کنیم که باعث گمراهی فرزندان متدین خود می­‌شویم. جوانان ما بسیار معقول هستند و حرف حساب را به‌راحتی می‌پذیرند. این ما هستیم که گاهی داستان را غیر معقول می­کنیم و از روی جهالت آنان را گمراه می‌کنیم. یک دل­رحمی بی­جا، یک جهالت و ناآگاهی و… عوارضی جبران ناشدنی به ارمغان می‌آورد.

 

توّهم تربیت

 

«وَ كَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ»[12]

«و همچنین در نظر بسیاری از مشرکان، عمل کشتن فرزندان را بت­های ایشان نیکو جلوه داده تا آنکه آنان را با این عمل هلاک سازند و در دین فطریشان به غلط و اشتباه اندازند. و اگر خدا می‌خواست چنین نمی‌کردند، پس آن­ها را با آنچه (از خرافات) می‌بافند واگذار.»

برخی افراد با آراسته نشان دادن امور واهی و با توجیه عمل خلاف، به تربیت فرزندان خود می‌پردازند و گمان می‌کنند اینگونه به‌روز شده‌اند و پیشرفت کرده‌اند، غافل از آنکه زندگی­ای که شالوده‌ و اساسش بر بی‌تقوایی و خلاف باشد، هرگز دوام و ثمر نحواهد داشت. این گروه از افراد جاهلانه اقدام به تربیت می‌کنند و ناخواسته فرزندان خود را بی‌دین بار می‌آورند.

حرام خداوند همواره حرام است و با گذشت زمان به حلال تبدیل نمی‌شود، حرام هم یعنی آتش. آتش هم یعنی ناامنی و بی‌ثباتی؛ بنیان خانواده در این بی‌ثباتی دائم در حال ریزش است. وقتی بنیان خانواده سست شود، گویا محیط خانواده را باخته‌ایم و این باختی است که امکان جبران ندارد. این نوع باختن گرفتار شدن در جهل مرکب است؛ چون هم باخته­ایم و هم اعمالمان به نظرمان کاملاً صحیح بوده‌است و در روز قیامت که باید دست‌پُر باشیم با دستان خالی مواجه می‌شویم و دچار خسارت ابدی.

 

تاریخ جلسه: 87/4/25 ـ جلسه 4

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»     

 

 


[1]. سورۀ مائده، آیۀ 105

[2]. سورۀ طه، آیۀ 132

[3]. سورۀ طور، آیۀ 26

[4]. سورۀ طور، آیۀ 25

[5]. سوره طور، آیۀ 28

[6]. سورۀ زمر، آیۀ 15 و 16

[7]. اصول کافی، ج1، ص 58

[8]. سورۀ شوری، آیۀ 45

[9]. سورۀ انبیا، آیۀ 87

[10]. سورۀ مائده، آیۀ 32

[11]. سورۀ انعام، آیۀ 140

[12]. سوره انعام، آیۀ 137

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *