آثار معرفة الله
خروج مداوم از ظلمت به سوی نور
«اللّهُ وَلِیّ الَّذِینَ آمَنُواْ یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کفَرُواْ أَوْلِیآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»[1]
«خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاريکىها (ى گوناگون) بيرون و به سوى نور مىبرد. لکن سرپرستان کفّار، طاغوتها هستند که آنان را از نور به تاريکىها سوق مىدهند، آنها اهل آتشند و هم آنان همواره در آن خواهند بود.»
در این آیه اشاره میشود که خدا ولیّ مؤمنین است. ولایتی که خدا به مؤمنین دارد، آنان را به خدا نزدیک میکند. وقتی که مؤمن به خدا نزدیک شد، میتواند به اذن حق بر زیردستان خود ولایت داشته باشد. مؤمن معرفت دارد. اثر معرفت این است که ولیّ او که خداست، دائماً او را از ظلمات به سوی نور میبرد: «اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُواْ یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»«خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکی های جهل بیرون آرد و به عالم نور برد.»
خروج از ظلمت به سوی نور، همراه با رحمت الهی و به آسانی
یکی از مفسرین تعبیر زیبایی در ذیل این آیه دارد. در آیه 16 سورۀ مبارکۀ کهف دربارۀ اصحاب کهف میخوانیم:
«فَأْوُوا إِلَى الْکهْفِ ینْشُرْ لَکمْ رَبُّکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیهَیئْ لَکمْ مِنْ أَمْرِکمْ مِرْفَقاً»
«باید به غار کوه گریخته و پنهان شوید تا خدا از رحمت خود به شما گشایش و توسعه بخشد و اسباب کار شما را با (روزی حلال و) آسایش مهیّا سازد.»
آیه می فرماید که وقتی به کهف پناه ببرید، حتماً دو اثر در آنجا جاری است:
اولاً کهف، مملو از رحمت است و رحمت در همه جا منتشر است:«ینْشُرْ لَکمْ رَبُّکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ»؛«تا خدا از رحمت خود به شما گشایش و توسعه بخشد.»؛
ثانیاً همه چیز فراهم و بسیار آسان است: «َیهَیئْ لَکمْ»«اسباب کار شما را با آسایش مهیّا سازد.»
از آثار معرفةالله این است که مسیر اهل معرفت در سیر کمالی و سیر رجوع به حق، بدون دستانداز و بسیار آسان است و سلوک برای ایشان سخت نیست؛ زیرا انجامدهندۀ آن خداوند است.
گاهی خود فرد حرکت میکند؛ در این صورت کار برای او سخت و خستهکننده است؛ اما گاهی خدا فرد را حرکت میدهد؛ در اینصورت کار برای او بسیار آسان میشود. وقتی که خود فرد حرکت میکند، موانع را میبیند. اما وقتی خدا او را حرکت میدهد، خودش موانع را نیز از پیش راه فرد برطرف میکند. آیه نمیفرماید: «یخرجون»؛ «خود خارج میشوند!»، بلکه میفرماید: «یخْرِجُهُم»؛ «خدا خارجشان میکند»
مصداق پررنگ این امر در کربلا وجود دارد؛ پدر و پسری با یکدیگر در سپاه یزید بودند؛ از عصر تاسوعا پدر به سپاه امام حسین علیهالسلام پیوست. صبح عاشورا، پدر هر چه پسرش را نصیحت کرد که به سپاه اباعبدالله بپیوندد، اونپذیرفت! این امر برای پدر بسیار سخت بود؛ اما وقتی که معرفةالله دارد، آگاه است که وظیفۀ خود را انجام داده است. اثر معرفت آن است که چون کار را دست خدا میداند، همه چیز برای او آسان است.
خروج از مجامع ناسالم و حضور در جمع خوبان
ما بسیار مشتاقیم که در جمع خوبان راه یابیم. خدای را شاکریم که در این مجالس افرادی هستند که خدا ایشان را میپسندد و مشتاقیم که ما نیز در شمار آنها باشیم. خدا نمیگذارد که در جمع نامناسب بمانیم. «ظلمات»، مجامع ناسالم است. خدا ما را به جمعی میبرد که خود در حال درخشیدن و اولیای او در حال جلوهگری هستند؛ خدا مشتاقان به حضور در جمع خوبان را از فضای نامناسب خارج می کند: «یخْرِجُهُم» و به جمعی که خود در آن جلوهگر است، وارد میکند.
خروج از منیت به سوی وحدانیت
اثر دیگر معرفت الله آن است که از «من» جدا میشوم و به جایی میرسم که هر چه هست، «او»ست. ظلمت، یعنی «من» و نور، یعنی«او». چون وقتی «من» هستم، میمیرم! ولی وقتی «او»ست، «حیّ» و زنده است
برای مثال خانمی میگفت: «همسرم -درحالیکه مشکل خاصی نیز نداشت- زیارت ناحیه را خواند و از دنیا رفت!» ایشان مکرر خوابهایی با این مضمون میدید که خدا به همسرش مقام عالم یا شهید را عطا کرده است! و حتی آن مرحوم به همسرش در خواب گفته بود:«به من مقام شهید را دادهاند!» وقتی انسان کار را به خدا میسپارد و معرفت دارد، هرگز نمرده است، بلکه زنده است. خدای سبحان حیّ است و ما را حیّ میکند. وقتی من، «من» هستم، عاجز هستم. اما وقتی «او» باشد، ظلمات از من گرفته شده است. اثر معرفت این است که ما را از ظلمات منیت خارج میکند و هر چه هست کمال است که منسوب به اوست.
بیتوقعی از خلق و خالق
علامت خروج از ظلمت منیت آن است که فرد هر چقدر هم که کار درست انجام دهد، به اندازه سرسوزنی از خلق یا خالق توقع ندارد. دربارۀ سعید بن عبدالله داریم که بدن بدون زره و کلاه خویش را سپر حضرت اباعبدالله کرد. زره او، جانش بود. در هنگام نماز امام، آخرین تیرها را با صورتش گرفت. او حتی یک بار هم از حضرت، تقاضایی نداشت. همین مقدار که حضرت به او اجازه داد که جانش را برای اسلام فدا کند، برای او کافی بود. شهادت و جاودانگی، جایزهای بود که دریافت کرد.
انسانی که از ظلمات خارج میشود، بسیار خالص است؛ به همین جهت مطالبهای ندارد؛ اما وقتی در ظلمات مانده باشد، مطالباتی دارد؛ گرچه مطالبهاش، درخواست بهشت باشد! یعنی هنوز «من» او باقی مانده است.
خروج از تردید به سوی یقین
«ظلمات» را به «تردید» و «نور» را به «یقین» نیز معنا کردهاند. وقتی انسان اهل معرفت شد و خدا را شناخت، خدا او را از ظلمات تردید به سوی نور یقین میبرد. یقینی که نه علمالیقین، بلکه عینالیقین است:
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهاننما بکند [2]
وقتی که انسان اهل معرفت شد، پرده را از چشمش کنار میزنند. عینالیقین نصیبش میکنند و یکپارچگی نظام هستی را در کل عالم میبیند. اثر معرفت این است که فرد، مردد نیست، بر سر دو راهی قرار نمیگیرد و بیدرنگ در صراط مستقیم قدم بر میدارد. مسامحه ندارد و معطل نمیشود، البته میداند که گام برداشتنش نیز کار خداست. میداند که اگر به خودش واگذار شده بود، حتما در شک خود دست و پا میزد.
خروج از کدورت و نزاع به سوی یکپارچگی قلوب
در میان اصحاب اباعبدالله، حرف و نقلی نبود، مگر در شب عاشورا که زمزمۀ بسیار زیبایی در خیمۀ اصحاب وجود داشت. ایشان با یکدیگر میگفتند: «تا زمانی که هر کدام از ما زنده هستیم، نگذاریم که حتی یک نفر از اهل بیت علیهالسلام به میدان بروند.» و از یکدیگر قول میگرفتند که: «هر کدام از شما که زودتر رفتید، دعا کنید ما نیز به شما ملحق شویم و جا نمانیم!». نهتنها در میان ایشان هرگز کدورت و درگیری و نزاعی نبود، بلکه دلهایشان یکجا و آن هم در کنار امام حسین علیهالسلام جمع بود. دلخوری از آنجا ناشی میشود که هر کس برای خود یک هدف و نقشۀ جدا داشته باشد. وقتی همه یک هدف دارند، بین آنها کدورتی بوجود نمیآید. وقتی کسی اهل معرفت شد، خدا دلش را صیقلی میکند؛ در آن فضا ظلماتی نیست و بین افراد نزاع، اختلاف و کدورتی وجود ندارد.
خروج از وحشت به سوی انس
«ظلمات» جایی است که وحشت در آن حاکم است؛ زیرا انسان از تاریکی می ترسد. «نور» فضایی است که انس در آن حاکم است. وقتی انسان اهل معرفت شود، میداند که خدا او را از وحشتها به سوی انس میبرد. ما بسیار نگران هستیم که درآمد معنویمان زیاد باشد، اما همه را یکباره از دست بدهیم!
همین اشکهای بر امام حسین علیهالسلام که منافع بسیاری در زندگی ما دارد؛ یکباره با یک برخورد، فکر یا کلام نامناسب، زائل میشود! اما وقتی خدای سبحان ولیّ ما باشد، میگوید: «نگران نباش! موجودیات را من حفظ میکنم! با مردم باش! من عصمت در بین مردم را نصیبت میکنم تا بودن با مردم برای تو آسیبآفرین نباشد!»: «یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»
خروج از دلخوشی به دنیا به سوی آرامش
«ظلمات» آن است که انسان با دنیا آرام باشد و با دنیایی که دارد، خیالش آسوده باشد؛ «وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا»[3]«امیدوار نیستند و به زندگی پست دنیا دلخوش و دلبستهاند!» دستهای به دنیا دلخوش هستند و آسایششان با دنیاست. اگر به دنیای فانی که در معرض زوال است، اعتماد داشته باشیم، بازندهایم! وقتی معرفت پیدا کنیم، با دنیا آرامش نداریم. کار خدا در زندگی ما این است که ما را از طمأنینه و اعتماد به دنیا به سوی اعتماد به مولا خارج میکند: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[4]«همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد.»
خدای سبحان ما را از این که روی امور مادی حساب باز کنیم، خارج میکند و به این که روی توجه او به خود حساب باز کنیم، میبَرد: «سَکنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکرِک لِی وَ مَنِّک عَلَیّ»[5] «و به یاد دیرینهات از من و بخششت بر من به آرامش نشستم.» خدایا! آرامش من به این است که وقتی اصلا نمیدانستم که یاد تو بودن به چه معناست، تو از قدیم به یاد من بودی!
زمانی دل من آرام میشود که درک کنم که او از قدیم به یاد من بوده است؛ زمانی که اصلا من نبودم، او به یادم بود و مرا از اعتماد و طمأنینه به دنیا، به سوی این که او به تو توجه داشته است که حسین علیهالسلام را بر سر راهت قرار داد، خارج میکند: «یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»
خروج از نفس و سپردن زمام امور به دست حق
خداوند دربارۀ اصحاب کهف میفرماید:
«وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ»[6]
«و ما آنان را به پهلوی راست و چپ میگردانیدیم.»
وقتی کسی اهل معرفت شد، اثرش این است که:خدای سبحان تدبیر امور او را به دست میگیرد. گاهی اوقات او را بهسوی مسائل معنوی میبرد و گاهی او را بهسوی دنیا و مادیات میبرد. زمام امورش را خدا بهدست میگیرد؛ خودش حرکت نمیکند؛ چون اگر به اختیار خود حرکت کند، بهسوی ظلمت میرود! وقتی خدا او را حرکت میدهد، حرکتش یکجانبه نیست. کار او بهدست خداست. حرکتهای مادی، معنوی، ظاهری و باطنی او در دست خداست: «إِلَى النُّوُرِ». وقتی کسی اهل معرفت شد، به خوبی آگاه است که ریسمانش در دست یکی است. «او» میگوید که چطور بندگی کند؛ چه زمانی بخورد یا نخورد، بخوابد یا نخوابد و… . تقلیب و تصرف، کار خداست و فرد در مقابل این تصرف، تسلیم محض است.
وقتی کسی اهل معرفت شد، میداند که «اشک» بر اباعبدالله نیز به ارادۀ الهی بر چهرۀ او جاری میشود: «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَک وَأَبْکی»[7]«و هم اوست که (بندگان را) شاد و خندان سازد و غمین و گریان گرداند.» وقتی اهل معرفت شد، نمیگوید: «من میخندم و گریه میکنم!» بلکه معتقد است:«او من را به گریه در آورده و میخنداند!»
تاریخ جلسه: 1393/8/9 ـ جلسه 7
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1].سوره بقره، آیه 257
[2].حافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۷
[4]. سوره رعد، آیه 28
[6]. سوره کهف، آیه 18
[7]. سوره نجم، آیه 43