مقدمه
بحث شکر را با وساطت حضرت صدیقه شهیده در محضر قرآن و از آیات ابتدایی سوره بقره پیگیری میکنیم.
گفته شد شکر شامل چند بخش است:
- شناخت نعمت؛
- خوش بودن از نعمت؛
- استفادۀ صحیح از نعمت؛
- استفاده از نعمت برای رسیدن به منعم.
مشاهدۀ منعم
«وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1]
«واموال يكديگر را به باطل (و ناحقّ) در ميان خودتان نخوريد و اموال را به (عنوان رشوه، به كيسه) حاكمان وقاضىها سرازير نكنيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه خود مىدانيد (كه خلاف مىكنيد)»
طبق قاعدۀ علمی و فلسفیِ «یُعرَفُ الاشیاء بِاَضدادِها» برای شناخت مفهوم موضوع، از معنای مخالف آن استفاده میشود؛ بنابراین برای تبیین بهتر و بیشتر مفهوم شکر، بعضی از ناشکریها را بررسی میکنیم.
معنای ظاهری آیه این است که اموالتان را میان خود به باطل مصرف نکنید، مثلأ مقداری مال به قاضی بدهید تا حکمی به نفع شما صادر کند و به زور مال دیگری را غصب کنید.
در تفاسیر معرفتی، آیه اینطور معنا میشود: «هنگامی که کسی به شما مال میرساند، دست قدرت او را مشاهده نکنید، بلکه قدرت مطلقۀ الهی را ببینید. دیگران را در خیررسانی مستقل ندانید و قدرت خدا را مشاهده کنید.» در غیر اینصورت، هنگامی که دیگران را در اعطای خیر مؤثر دانستیم نعمت را در باطل مصرف کردیم.
مشاهدۀ خلق در دستیابی به نعمت؛ مصداق ناشکری
ناشکری یعنی دریافت نعمت را به طور استقلالی از خلق فرض کنیم. ظاهرأ انسان در زندگی نعمتها را از دیگران میگیرد و به سایرین نیز خیررسانی دارد؛ اما نکتۀ مهم این است که دیگران واسطۀ نعمت هستند و استقلال ندارند اگر آنها را در خیررسانی مستقل فرض کردیم و خدا را ندیدیم، ناشکر هستیم.
اما در اینجا ناشکری از کدام نعمت در نظر است؟ نعمت مشاهدۀ خدای سبحان. فیالواقع خدا نعمت میدهد و دیگران، بهانه و واسطه هستند. نکتۀ قابل توجه این است که مُعطی خداست و انسان همه چیز را از او میگیرد؛ اما اگر غیر خدا را در زندگی مؤثر بدانیم، کتمان نعمت کردهایم؛ خیال میکنیم دیگران خیررسانی دارند و نسبت به مُعطی بودن خدا ناشکری کردهایم.
موسیبنجعفر علیهالسلام میفرماید:
«مَن لَم یَشکُرِ النّاس لَم یَشکُرِ اللّه»[2]
«کسی که شکرگزار مخلوق نباشد، شکرگزار خالق نیز نیست.»
تصور نکنیم اگر واسطههای فیض را ندیده بگیریم و نقش آنها را انکار کنیم، شکر خدا را پررنگ کردهایم، بلکه شکر خدا را هم به جا نیاوردهایم. خدا به ما دستور داده است واسطههای فیض را در حد واسط نه سبب مستقل، ملاحظه کنیم.
اگر مخلوق را بهعنوان سبب مستقل فرض کردیم، حتی اگر تصور کنیم دیگران به طور مستقل فکر کردهاند و به ذهنشان رسیده است تا لطفی در حق ما انجام دهند، شکر نعمت معطی بودن خدا را به جای نیاوردهایم.
به طور کلی «هو المُعطی» اما به واسطۀ دیگران. تشکر ما از دیگران هم به خواستۀ خداست و مردم، واسطه هستند؛ فرمان و ابلاغ اجرای خیر از جای دیگری صادر شده است.
به طور مثال، شما به دیگری هدیه میدهید، او فوری میگوید: «خدا میدانست من این هدیه را میخواستم!»؛ بنابراین از خدا تشکر میکند که خواست او را میدانست و از دست بندهاش به او عطا شده است. این حالت، ناشکری نیست؛ زیرا معطی بودن خدا ملاحظه شده است.
شکر قوۀ غضبیه
«وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»[3]
«و در راه خدا با كسانى كه با شما مىجنگند، بجنگيد؛ ولى از حدّ تجاوز نكنيد، كه خداوند تجاوزكاران را دوست نمىدارد.»
وجود قوۀ غضبیه در انسان نعمت است. بدون این قوه، امکان دفع ضرر وجود ندارد، همانطور که قوۀ شهویه موجب جلب منفعت است، قوۀ غضبیه نیز مانع ضرر است.
شکر قوۀ غضبیه آن است که قوۀ غضبیه را برای مقابله با دشمن به کار گیریم، نه با دوست. به معنای دیگر خالصانه و برای رضای خدا باشد و نه برای رسیدن به امتیازات دنیوی. از قوۀ غضب در مقابله با دشمن استفاده کنیم.
قوۀ غضبیه را علیه کسی که غضبش را برای شما به کار گرفته است، استفاده کنید. نسبت به دشمنی که با انسان میجنگد عصبانی باشیم؛ چون او هم نسبت به ما عصبانی است؛ اما اگر بدون دلیل نسبت به کسانی که با ما رفیق هستند، عصبانی شویم، به نعمت قوۀ غضبیه ناشکر بودهایم. استفادۀ صحیح از قوۀ غضبیه آن است که در مقابل دشمن هزینه شود. عصبانیتهای نابجا در خانه، ناشکری نعمت قوۀ غضبیه است. گاهی در ناشکری، قوۀ غضبیه به شخص صدمه زده نمیشود؛ اما شخصیت افراد آسیب میبیند.
اعتدال در غضب
استفاده از نعمت قوۀ غضبیه بر علیه دشمنان نیز اندازه دارد. به همان مقدار که دشمن علیه ما تعدّی کرده است، مُجاز به تعدی هستیم. اگر بیش از آن، تعدی انجام شود ناشکری نعمت قوه غضبیه صورت گرفته است. سپس میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»، خدا تجاوزگران را دوست ندارد، یکی از مفسرین میفرماید: «قانون خدا است که وقتی کسی را دوست ندارد کمک و تقویتش نمیکند»: «لا یَنظُرُ اِلَیهِم، لا یُکَلِّمُهُم، لا یَنصُرُهُم وَ لایُؤیِّدُهُم»، اگر مصرف قوۀ غضبیه متعادل نیست، و بیجا هزینه شده است منصور و مؤیَّد حق نیستیم و از امداد غیبی و کمک خدا بهرهمند نمیشویم. اگر بعضی افراد در ادارۀ امور زندگی، از نظر خُلقی، روحی، فکری، احساسی، شناختی و حتی قدرت بدنی به اصطلاح کم میآورند به جهت ناشکری است. خدا امدادش را از آنها برداشته و همه چیز رو به افول و عقبنشینی است؛ اما اگر نعمت را درست مصرف کنند امداد غیبی در زندگی آنان مشاهده میشود.
انفاق، مصداق شکر
«وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[4]
«و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق،) خود را به دست خود به هلاكت نياندازيد. و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد.»
این آیه هم از مصادیق شکر است. «أَنْفِقُوا»، یعنی گودالها را پر کنید، موجودیتان را خرج کنید و حبس موجودی نداشته باشید. موجودی را «فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، یعنی در مسیر حق خرج کنید و از انفاق جدا نشوید؛ زیرا اگر از خرج کردن دست بردارید خودتان را به هلاکت انداختهاید. به عبارت دیگر اگر از مصرف صحیح جدا شوید خود را به هلاکت انداختهاید. خودکشی کردید و به دست خود، خود را کشتید.
میان «اَنفِقوا»، «اَحسِنوا»، و «لا تُلقوا بِاَیدیکُم الی التَّهلُکه» رابطه وجود دارد یعنی اول و آخر، هم باید خرج کنید و هم خرجتان صحیح باشد.
چند نکته
- «اَنفِقوا فی سبیل اللّه»، یعنی جان، توان، مال، آبرو، عاطفه و … را برای خدا خرج کنید. اگر نگه دارید، تمام توجهتان به خود است و از خدا و ربوبیت او غافل شدهاید.
- «اَحسِنوا»: احسان مقام شهود است. انسان باید در معامله با خدا او را مشاهده کند، نه نفس خویش را. به طور مثال گاهی خرجهایی که انجام دادهایم به چشم ما جلوه میکند، همچنین گاهی توقع پاداش برای هزینهها داریم. دیدگاه صحیح این است که در معامله با خلق، خدا را مشاهده کنیم نه بازگردان خدمت رسانی به خلق را. خیلی از اوقات بازگردان نعمت از جنسِ همان نعمت نیست. به عبارت واضحتر گاهی انسان یک کار مثبتی انجام میدهد و توقع دارد از جنس همان نعمت، نعمت نصیب اوشود!
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز[5]
افراد خیال میکنند وقتی انفاق دارند، باید از جنس همان انفاق، نعمت در زندگیشان ظاهر شود در حالیکه گاه شهود و وصال حق و توفیق خواندن یک نماز با معنویت به دلیل انفاقی است که انجام شده است که بسیار متفاوت از جنس انفاق مادی است. قیمت این نماز بینهایت است. اگر شاکر بودیم و نعمت را درست استفاده کردیم، خدا در ازای آن، توفیق وصل، توفیق عفو و توفیق قرب که توفیقات خاصی هستند نصیب انسان میکند.
- اگر انسان با ناشکری موجودیاش را مصرف نکند، به خویش آسیب وارد کرده است. حبس موجودی، نشانگرِ زرنگی نیست و حاکی از دیدگاه اشتباه است. به طور مثال گاهی اوقات به انسانِ تلاشگر، گفته میشود به جسم خود رسیدگی بیشتری بکند و کار دائم، درس، بحث و توسل وظایف سنگینی است که باعث فرسایش تن میشود. اما انسان باید خود را درست و بهجا خرج کند و از نعمتهایی که خداوند در اختیار او گذاشته است به نحو مطلوب استفاده کند، در غیر اینصورت خودکشی کرده و شخصیت و انسانیت خود را نابود کرده است.
مصادیق انفاق
از جمله مصادیق خرج ِصحیح این است که انسان اولأ به موجودی خود توجه کند. موجودی فقط مال نیست بلکه اگر شخصی، دارای صفات اخلاقی بسیارخوب مثل صبر، قناعت، حلم و … است، آنها را حبس نکند، بلکه هزینه کند. اگر توانمندیهایی که خدای سبحان در درون ما قرار داده است بهکار نگیریم و مصرف نکنیم دچار خسران خواهیم شد و زمانی فرا خواهد رسید که به ما خطاب خواهد شد که در عین اینکه همه چیز داشتید و گنجنامه بودید؛ ولی از آنها استفاده نکردید.
شکر حضور در جمع سالم
«ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[6]
«سپس از همانجا كه مردم كوچ مىكنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خداوند آمرزندهى مهربان است.»
یکی از نعمتهای بسیار اساسی خدا به بندگان، توفیق حضور در جمعهای سالم است. جراحی بیدرد با حضور در جمع سالم امکانپذیر است. انسان با حضور در جمع سالم، ناخودآگاه اصلاح میشود. در شرایط معمولی و در تنهایی انسان برای برطرف کردن یک عیب خود ریاضات زیادی متحمل میشود؛ اما با حضور در جمع سالم، رنج رفع عیوب را متوجه نمیشود و جراحی بدون درد انجام شده است.
اما گاهی اوقات، بعضی از افراد خود را برتر و تافتۀ جدا بافته میبینند و به دیگران با چشم حقارت مینگرند و حضور در مجامع سالم را بهعنوان یک نعمت باور ندارند. در صدر اسلام قریش، مسیر جداگانهای برای حرکت خود داشت و معمولأ از محلی که دیگران برمیگشتند، برنمیگشت و جایگاه ویژهای برای خود در نظر میگرفت. بعضی از انسانها حتی در سفر معنوی حج که حاجی وقوف در عرفات و مشعر داشته است، هم خیال میکنند از دیگران متفاوت هستند. یکی از اسامی مشعر، «مُزدَلَفه» از مادۀ «زُلفی» بهمعنای «قرب» است. «مزدلفه» یک جای تنگ است که همه باید به یکدیگر نزدیک شوند.
حضور در جمع برکت دارد. به طور مثال خواندن ادعیۀ طولانی در جمع، آسانتر از خواندن دعا به تنهایی است. «یَداللّه مَعَ الجَماعة»[7]«دست خدا با جمعيّت است.» «یَدُاللّه»، یعنی ولایت ولیّ است. معلوم نیست نگاه امام زمان، هنگامیکه عمل خیر را به تنهایی انجام میدهیم به ما باشد؛ زیرا قابلیت لازم را نداریم؛ اما در جمع، یک فردِ قابل پیدا میشود که به برکت او کل جمع مورد عنایت قرار میگیرد. جماعت، یعنی به بزرگتر احترام بگذاریم. «وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِين»[8] «و همراه با ركوع كنندگان، ركوع کنید.»
مرحوم آیتاللّه مرعشی، که بارها خدمت خدمت حضرت ولیّعصر تشرف داشته است در صحن حضرت معصومه در قم، نماز میخواند. نمازهای ایشان خیلی سریع بود، از ایشان نقل شده است که فرمود: «من با همین نماز سریع، خیلیها را نمازخوان کردهام.» حال ممکن است بعضی افراد مبتدی خیال کنند نماز فُرادی با مستحبات و تعقیبات مفصل، مقبولتر است!
ثمرات حضور در جمع
- حضور در جمع سالم، نعمت بسیار بزرگی است و عبادت در جمع باعث خضوع و افتادگی که هدف بندگی است، میشود در حالیکه راههای مستقل از جمع ممکن است باعث استکبار شود.
- نعمت دیگر، توفیق عذرخواهی از خداوند است. گاهی انسان بعد از ارتکاب اشتباه، متوجۀ قبح آن میشود. به طور مثال، از جمع کنارهگیری کرده است؛ اما اکنون به اشتباه خود پی برده و قصد رجوع دارد. گاهی در روابط اجتماعی نسبت به فردی بیادبی کرده است، چندین بار وقت میگیرد و قصد عذرخواهی دارد؛ اما اجازۀ رجوع و عذرخواهی به او داده نمیشود .غالبأ تحمل این انتظار برای انسان سخت است؛ اما خدا میگوید: «من نهتنها، نعمت توفیق عذرخواهی به شما میدهم، بلکه شما را به استغفار دعوت میکنم.» اگر استغفار کنید، خدا بدون معطلی میپذیرد. اگر خدا بلافاصله بعد از هر خطا، اجازۀ هفتاد استغفار، سیصد العفو و … را به بنده نمیداد، پشتِ او زیر بار گناه خم بود. آیا تا به حال فکر کردهاید اجازۀ سریع استغفار، نعمت است و بابت آن شکر لازم است؟ اگر واقعأ خدا فرصت و اجازۀ استغفار نمیداد و ما را در اضطرار میگذاشت، حال نامناسبی داشتیم. خدا حتی از ما میخواهد سراغش برویم و از او درخواست کنیم تا خطای ما را بپوشاند.
- انسان در شرایط معمولی متوجة عیوب خود نیست؛ زیرا فضا تاریک است؛ اما یکی از نعمتهای خدا این است که در موقعیتهای خاص، نورانیتی ایجاد میکند تا بنده عیوب خود را مشاهده کند. یکی از این موقعیتها، ایام حج است. خداوند در یک ظرفِ زمانی ویژه، یعنی بعد از عرفه میفرماید «وَاستَغفِرُ اللّه». حاجی در یک جمعِ با معرفت به واسطۀ نورانیت زمان و مکان، متوجه عیوب خویش میشود. بدون این نورانیت، نه تنها عیب را عیب نمیدانست، بلکه عیب به نظر او حُسن جلوه میکرد .
انسان از طرق مختلف متوجة اشتباهات خویش شده و متنبه میشود؛ گاه با تذکر، گاه با تازیانۀ دستِ روزگار این تنبه حاصل میشود . توجه به این عیوب و تنبه از آنها، نعمت است و شکر لازم دارد.
ضرورت توأم بودن استغفار و حمد
در کنار هر استغفاری، «الحمدلله» لازم است. الحمدلله که عیبم را فهمیدم، الحمدلله که توفیق استغفار نصیبم شد، الحمدلله که عیب بودنِ عیبم را درک کردم و آن را توجیه نکردم، الحمدلله که معذرتخواهی را به تأخیر نینداختم، الحمدلله که عمقِ عیب را درک میکنم، الحمدلله که در صف قبول استغفار حقتعالی نماندم و برای معذرتخواهی معطل نشدم .خدا توفیق داده است تا بفهمیم عیب، حُسن و هنر نیست و بعد هم توفیق نعمت استغفار را عطا کرده است. بعضی از انسانها عیب به نظرشان حُسن است و ناگهان روزگار آنها را ادب میکند و ادبِ روزگار بسیار دردناک است.
انجام معصیت، مصداق ناشکری
«وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ»[9]
«و هرگاه به قدرت و حكومت رسد براى فساد در زمين و نابودى زراعتها و نسل كوشش مىكند و خداوند فساد را دوست ندارد.»
قرآن میگوید: «برخی افراد وقتی از نزد پیغمبر برمیگردند، به نیّت از بین بردن روابط در زمین تلاش و حرکت دارند. اصلأ تلاش آنها برای از بین بردن است». نتیجۀ این افساد، تخریب در طبیعت و انسانهاست.
مزرعۀ سرسبز وجود انسان پتانسیل و قدرت بقاء دارد؛ اما با هر معصیتی به این مزرعه آسیب وارد میشود. به عبارت دیگر، انجام هر معصیت یک ناشکری است که نعمات را از بین میبرد و مزرعۀ وجود انسان را تخریب میکند، در واقع انسان با ناشکری باغ وجودی خویش را نابود میکند.
در این آیه، در مقابل ناشکری، یکی از مصادیق شکر مطرح میشود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»[10]
«و از مردم كسى است كه براى كسب خشنودى خدا، جان خود را مىفروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»
بعضی از مردم خودشان را به خدا میفروشند و خدا مشتری آنهاست و از خدا هیچ چیز غیر از رضایت او طلب نمیکنند. در واقع فروختن خود به خدا، به جهت طلب رضایت اوست. این عمل، اوج شکر و استفادۀ صحیح از نعمت است. آیا زیباتر از این وجود دارد که انسان خود را حتی نه به بهشت، بلکه به رضوان الهی بفروشد؟ استفادهای از این درستتر هست؟ آیا از این طریق، انسان به خدا نمیرسد؟ از طریق این استفاده به منعم نمیرسد؟ در «َمِنَ النَّاس»، «مِن»، بعضیه است. یعنی، بعضی از افراد دارای این ویژگی هستند و تعداد این افراد قلیل و اندک است.
گاهی خانه کُلَنگی است، زمینِ خانة کلنگی را به قیمت خوب میخرند و بهجای آن برج میسازند. خانهکلنگیها کسانی هستند که به خدا میگویند، ما هیچ نداریم؛ اما خدا از آنها میخرد. گاهی خانه هم خیلی خوب است، باز هم خدا از آنها میخرد؛ اما گاه خانهای نه کلنگی است، نه خیلی خوب؛ اما صاحبش راضی به فروش آن نیست؛ در نتیجه خدا هم خریدار آن نیست.
قرآن میگوید، بعضی از افراد خانهشان خیلی آراسته است؛ اما چون یک مشتری خوب دارد، آن را میفروشند. اگر آراسته نبود، جرأت فروش نداشتند. مشتری هم، فوقِ قیمت میخرد، هم، ایراد نمیگیرد. این افراد شکر نعمتِ وجودشان را کردند. دلهاشان با نعمتِ عشق، آباد بود و وجود عاشقشان را به خدا فروختند.
وقتی اظهار عشق و ارادت به خدای سبحان دارید، خدا هم پاداش بهشت را برای ایم مقدار علاقه اندک میداند؛ بنابراین رضوان خود را به بندۀ عاشق عطا میکند. خدا به بندهای که او را پسندیده است میگوید: «من هم تو را پسندیدم».
آبادیِ وجود ما به لطف خدای سبحان، یک نعمتِ خاص است. پاداشِ مصرف صحیح نعمت وجود، بهشت نیست، بلکه رضوان الهی است: «وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»[11]«و رضايت و خرسندى خداوند، برتر و والاتر است.» وقتی خدا بندهای را بپسندد برای او بینهایت خرج میکند، ولی بنده، خرجِ خدا را هم نمیخواهد، بلکه بهدنبال رضوان اوست. روایت داریم، سجدۀ بهشتیها در یک مرحلهای هفتاد سال طول میکشد. حورالعین به خدا شکایت میکنند که اینها به ما توجه ندارند؛ ولی اهل بهشت میگویند: «مگر نعمتی بالاتر از نعمت سجده وجود دارد؟! مگر بالاتر از نعمت وصل نعمت دیگری هست؟!» بعضیها خود را خوب خرج کردند، خوب خرج کردنشان «ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه» بود؛ یعنی هیچ چیز دیگری را جز رضوان و پسند خدا طلب نمیکنند. پسندِ خدا برای آنها کافی است و از دو عالم برایشان بالاتر است.
تاریخ جلسه: 94/12/10 ـ بخش 10
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . سوره بقره، آیه 188.
[5]. سعدی
[8] . سوره بقره، آیه 43.
[9] سوره بقره، آیه 205.
[10] سوره بقره، آیه 207
[11] . سوره توبه، آیه 72