شکر نعمت توانمندی
«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»[1]
«و هنگامى كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا صبر و شكيبايى بر ما فرو ريز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه كافران پيروز فرما.»
از دیدگاه شکر، آیه متذکر این معناست که انگیزه و شور و شوق انسان در ابتدای کار باید تا پایان کار ادامه داشته باشد. کم شدن انگیزه در میانۀ کار ناشکری است و تداوم شور و شوق آغازین در ادامۀ کار، شکر محسوب میشود.
به طور مثال خانمی در ابتدای ازدواج بسیار مشتاق فرزند است؛ ولی بعد از زایمان دچار افسردگی میشود و هر چه فرزندان بزرگتر میشوند مشتاق مستقل شدن و رفتن آنهاست و آن شوق اولیه را ندارد. این کم شدن شوق ناشکری است.
گاهی اوقات انسان درخواستهایی دارد؛ ولی هنگامی که به خواستۀ خویش نائل شد از ادامۀ تلاش سرباز میزند.
سپاه طالوت شاکر بودند؛ زیرا از خدا درخواست میکنند آنها را پایدار و مقاوم قرار دهد و از امدادهای لازم بهرهمند کند. نوع درخواست از خدا میزان شاکر بودن افراد را تعیین میکند.
بررسی آیه از منظر شکر
- یکی از علائم شکر، دعای انسان است. دعا هم علامت شکر و هم لازمۀ شکر محسوب میشود.
- انسان باید در استفادۀ صحیح از نعمت، توانمند باشد. معنای دعای سپاه طالوت این است که خدا آنها را توانا کند. درخواست توان اندک، ناشکری است. سپاه طالوت لطف الهی را برای خود طلب میکنند تا به خوبی وظیفۀ بندگی را انجام دهند. برای خدا یک ذره لطف با لطف فراوان یکسان است. وقتی لطف الهی شامل حال بنده شود، میتواند از نعمت، استفادۀ صحیح داشته باشد.
- یکی از پایههای شکر، شناخت نعمت است که اولین قدم شکر محسوب میشود. شکر، درخواست انجام عمل صالح با قُوّت است تا باز هم قوّت بیشتری به فرد داده شود.
شکر، درخواست برترینهاست
اولأ انسان باید توانی را که خدا به او داده است، بشناسد. ثانیأ بداند که خدا آن را افزون خواهد کرد. بنابراین، شکر درخواست برترینها از خداست.
«اللَّهُمَّ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ»[2]
«خدایا! ایمانم را به کاملترین ایمان رسان و یقینم را برترین یقین قرار ده. خداوندا! نیتّم را به بهترین نیتّ ها و عملم را به بهترین اعمال برسان.»
شکر، درخواست زیباترین عمل، زیباترین نیت و افزونترین یقین از خداست. خزانۀ لطف الهی لایتناهی است و طلب محدود از خدا ناشکری محسوب میشود. بایستی از خدا نعمت را کامل درخواست کنیم و طلب ناقص نداشته باشیم:
«خُذُوا مَا آتَینَاكُمْ بِقُوَّةٍ»[3]
«آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما دادهايم، با قدرت بگيريد.»
ادعای کمرویی در درخواست کامل از خدا نادرست است؛ زیرا خدا نعمت را کامل به انسان عرضه کرده و خودداری از مصرف، بیادبی است. در واقع با درخواست کم، خدا را متهم به محدود بودن خزانهاش میکنیم! وقتی انسان بهترین و کاملترین کمالات را میخواهد و به کمال محدود راضی نیست، شاکرِ خزانۀ غیب خدای سبحان است. ناتوانی، انتخاب خود انسان است. به طور مثال اول محرم و یا فاطمیه انسان با خدا قرار میگذارد با توفیق او علاوه بر اعمال جاری و همیشگی، کارهای متعدد دیگری نیز انجام دهد و هیچیک از امور زندگی او آسیب نبیند، در عین حال آن قسمت که به امام حسین و حضرت زهرا علیهماالسلام اختصاص دارد، هم پُررنگ باشد. طلب این قوّتها، شکر محسوب میشود.
اما گاهی انسان به مغز خویش فرمان میدهد برای اجرای وظایف جدید، قادر به ادامۀ اعمال قبلی نیست و آنها را حذف میکند! در صورتی که حذف لازم نیست. چرا از خدایی که وقت و توان و… میدهد، کم درخواست کنیم؟
گاهی اوقات انسان تحتتأثیر اطرافیان در طلب توانمندی از خدا کوتاهی میکند. اطرافیان با بیعقلی خرج نکردن توان برای خدا را پیشنهاد میدهند تا برای دوران پیری توان کافی ذخیره کند. در حالی که:
«إنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآن وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[4]
«همانا خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را به بهاى بهشت خريده است. آنان در راه خدا مىجنگند تا بكشند يا كشته شوند. (وفاى به اين) وعدهى حقّ كه در تورات و انجيل و قرآن آمده بر عهده خداست و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ پس مژده باد شما را بر اين معاملهاى كه به وسيلهى آن (با خدا) بيعت كرديد و اين همان رستگارى بزرگ است.»
انسان مؤمن میبیند خدا با بالاترین قیمت، مشتری خرید توان، زمان، سلامت و… اوست و جنس محدود و اندک او را به بهترین بها میخرد. در نتیجه معامله نکردن با این مشتری خوشحساب، بیعقلی است. انسان عاقل، بابت توفیق خرج وجود خویش برای خدا و اولیای او شکرگزار است. گاهی اوقات فقط به این دلیل که نمیخواهیم همۀ توان خود را برای خدا خرج کنیم سالیان سال در اوج ضعف میمانیم. در صورتی که اگر قوّت خود را برای خدا هزینه کنیم خدا آن را افزون خواهد کرد.
شکر دادههای جدید
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَیعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[5]
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از آنچه به شما روزى دادهايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه خريد و فروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى، و (بدانيد كه) كافران همان ستمگران هستند (كه هم به خود ستم مىكنند وهم به ديگران.»
بالاترین حد شکر، دیدن منعم است؛ یعنی بعد از دیدن نعمت، منعم را ببینیم. وجود انسان شبیه صندوق امانات است که مقداری از موجودی آن باید داده شود. خدا میگوید: «ای مؤمنان هر روز رزاقیت من را ملاحظه کنید. و مقداری از روزیِ هر روزتان را خرج کنید.»
گاهی اوقات انسان روزی امروز را دارد؛ اما نگران رزق فرداست. خدا به مؤمنین میگوید، خدا را بشناسید و بدانید با وجود قدرتمندی مواجه هستید که همواره دستش برای اعطای روزی، باز است و هرکدام از آنها هم نو و جدید هستند. پس رزاقیت خدای سبحان را ببینید. قدرتمندی آن رزاق را ملاحظه کنید و بدانید رزقش دائمأ در اختیارتان قرار دارد. دادههای خدا محدودیت ندارد.
شکر، دیدن دست گستردۀ خدا در اعطای روزی به بندگان است. خدا هر روز رزق جدید میدهد و امور جدیدی در اختیار ما قرار میدهد که باید از آنها استفاده کنیم. با یک حساب سرانگشتی نعمت دیروز تمام شد. زمانی که هم اکنون در آن به سر میبریم، زمان جدیدی است که مثل زمان دیروز و حتی فردا هم نیست.
عمر همچون جوی نو نو میرسد
مستمری مینماید در جسد[6]
تجدید نعمتها
تمام نعمتها بیبدیلاند. تصور نعمت جدید در هر روز ذوقآور است. تکرار، مانع ذوق و شور در انسان است. در یک نگاه فلسفی، تمام نعمتها لحظهبهلحظه جریان دارند و بیتکرار هستند. هیچ نعمتی عین نعمت قبلی نیست. ممکن است شبیه قبلی باشد، اما عین آن نیست.
به عبارت دیگر یکی از نعمتهای الهی این است که خدا در هر روز بهنحوی خاص رزّاقیتش را به انسان نشان میدهد. و هر روز او را از منافع جدیدی که دیروز در زندگی او نبوده است و فردا هم نخواهد بود، بهرهمند میکند. به همین جهت انسان، باید صیاد و شکارچی لحظات خویش باشد. عمل خیر امروز با عمل خیر فردا متفاوت است. به طور مثال حضور امروز در مجلس عزاداری اهلبیت با حضور فردا متفاوت است. خدای سبحان با قدرتش در هر روز منافع خاصی در اختیار انسان قرار میدهد.
خوش بودن با نعمت؛ مصداق شکر
رکن دوم شکر، خوش بودن با نعمت است. انسان از هر چیز جدید لذت میبرد: «فی کُلِّ جَدیدٍ لِذَّة». بدن انسان دائم نو میشود. تمام سلولها نو میشوند، اگر کهنه میماندند مورد علاقۀ انسان نبود. خدای سبحان در نظام عالم همه چیز را برای انسان در حال نو شدن قرار داده است تا از آن بهترین استفاده انجام شود. شیرینی طعم هر لحظه از زندگی انسان با شیرینی لحظۀ بعد متفاوت است و باید چشیده شود.
نعمت سیر الیالله
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ اُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»[7]
«خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاريكىها (ى گوناگون) بيرون و به سوى نور مىبرد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوتها هستند كه آنان را از نور به تاريكىها سوق مىدهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.»
خدایی که واجد همۀ صفات جمال و جلال است، به مؤمنین عنایت دائم دارد. بهدلیل این عنایت، به طور خاصی رعایت حال مؤمنین را میکند و آنها را از کفر بهسوی ایمان میبرد و لحظهبهلحظه آنان را از ظلمت به سوی نور سیر میدهد.
سیرالیالله، به وسیلۀ خدا
«يُخْرِجُهُمْ» با « یَخرُجوُنَ» فرق دارد؛ خدا انسان را میبرد نه اینکه انسان خود میرود!
گر میبرندت واصلی
گر میروی بیحاصلی[8]
ما برای این حرکت زحمت نمیکشیم و هزینه نمیکنیم، این خداست که ما را سیر میدهد. به طور مثال گاهی انسان رانندگی میکند؛ خسته هم میشود؛ اما گاهی او را میبَرند و اصلاً متوجه نمیشود چه زمانی به مقصد رسیده است! خدا با عنایت و ولایت خویش انسان را از ظلمت به طرف نور میبرد و رعایت حال رعیت خویش را میکند. بنابراین، خروج از ظلمت با عنایت خدا نعمت است که نیاز به شکر دارد.
واگذار کردن امور به خداوند
در دعای عرفه از زبان امام حسین علیهالسلام میخوانیم: «خدایا اگر مرا به نزدیکان خویش واگذار کنی، بعد از چند بار مراجعه به آنها روترش میکنند و مرا از خود میرانند!» اما خدا اجازۀ رجوع چند بارۀ بندگان به سوی خود را داده است، بدون آنکه روترش کند و بنده را از خود براند. واگذار کردن امور زندگی به خدا نعمت است و شکر لازم دارد. خدا بر انسان منت گذاشته است که با ولایت خویش و بدون درخواست، او را از ظلمت بهسوی نور خارج میکند. این یک نعمت است. اما بعضی از انسانها این ولایت را نمیپذیرند و از این نعمت بیبهرهاند!
سیر کمالی انسان
مؤمن سیر کمالی دارد و از ظلمت به سمت نور حرکت میکند. او معتقد است هر روز، نوروز است و در هر نوروزی پیروزی وجود دارد. از نظر او هر روز رزق جدید، لطف جدید، جای جدید، عنایت جدید و… با خود به همراه دارد. خدا در هر روز نورانیت خاص، علم خاص، کمال خاص و…نصیب بنده خواهد کرد.
شعار غیرمؤمن این است که «سال به سال دریغ از پارسال!» چنین فردی سیر نزولی دارد و از نور به سمت ظلمت حرکت میکند. گروهی از مردم عقبگرد دارند و از نور به سوی ظلمت سقوط میکنند. به طور مثال در جوانی، اهل گذشت، ترک تعلق، عفو و … بودند؛ اما اکنون سختگیر، اهل دنیا و … هستند.
عدۀ دیگری بهعکس بهسوی نور حرکت میکنند. در جوانی امور را سخت میگرفتند، جاهل بودند، تردید داشتند و … اما خدا به آنان منت گذاشته است و اکنون اهل گذشت، اهل معرفت، اهل یقین، اهل علم و… هستند. این سیر کمالی نعمت است و نیاز به شکر دارد.
شکر نعمت مرگ
کل دنیا ظلمت است، خدای سبحان مؤمن را از ظلمت عالم دنیا به سوی نور آخرت سیر میدهد. به همین خاطر مؤمنین، نه تنها از مرگ ترس ندارند، بلکه ذوق دارند و از آن لذت میبرند؛ زیرا فضا، فضای دیگری است؛ زیرا میداند با مرگ، خانهاش بزرگ و نورانی میشود. بعضیها حتی از اسم مرگ وحشت دارند! درصورتی که خدا به شکلی مؤمنین را تربیت کرده است که با مرگ زندگی میکنند و از مرگ، هراسی ندارند.
«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»[9]
«هر نفسی مرگ را میچشد.»
انسان جرعهجرعه مرگ را میچشد. به قول آیتالله جوادی آملی، انسان مرگ را میمیراند.[10] وقتی انسان با این دیدگاه به مرگ مینگرد بهراحتی از ظلمت عالم ماده خارج میشود.
به نظر انسان مؤمن، دنیا پل است و باید از آن عبور کرد؛ زیرا توقف موجب اختلال در حرکت خواهد شد. سمت دیگر پل، روشنی و لذت است. وقتی دیدگاه انسان نسبت به آخرت این است که از ظلمت عالم ماده، به سوی نور آخرت حرکت میکند، افق دید او روشن است. تا جایی که بعضی از اموات مؤمنین از شدت خوشی و لذت، حتی به خواب عزیزان خود نمیروند. وقتی انسان خدا را باور دارد، مطمئن است خدا او را جای نامناسبی نخواهد برد. چنین فردی فقط به وظایف بندگی خویش عمل میکند و مطیع خداست؛ اما افرادی که هزاران زنگوله از تعلقات به پایشان بسته است، آخرت جلوی چشمانشان سیاه و تاریک است. این افراد از مرگ نفرت دارند؛ زیرا جای تاریک، نفرتانگیز و ترسناک است. روزی هزاربار از وحشت مرگ میمیرند، حتی خوابِ مردن آنها را دچار تشویش میکند.
یکی از مفسرین در تعبیر زیبایی میفرماید: «خدا اصحاب کهف را از ظلمت سیطرۀ دقیانوس به نور غار پناه داد. برای اصحاب کهف غار، ظاهرأ غار است؛ اما باطناً نور است. «نورٌ علی نور»[11]. با یک نگاه ظاهری به امور، وقتی کسی بندۀ خدا شد، دائم به سوی خود خدا سِیر دارد.
سِیر بسوی خدا
«إِلَى النُّورِ» یعنی خدا همه را به طرف خود میبَرد. خدا به مؤمنین نمیگوید، شما را به طرف بهشت میبرم. بلکه میگوید شما را به سوی خویش میبرم. به طور مثال در یک سطح خیلی پایین هنگامیکه فرزند بازیگوشی میکند مادر او را بهسوی آغوش خویش فرا میخواند و فرزند در آغوش مادر آرام میگیرد و آن جا را بهترین مکان میداند. نعمت این است که خدا انسان را بهسوی خود، که کل کمال است میبرد. خدا انسان را به طرف جنت نمیبرد. وقتی خدا وَلیِّ انسان شود، او را بهسوی خویش که نور است سیر میدهد. در حقیقت خدا وجود انسان را برتر از جنت قرار داده و جنت در خدمت انسان است.
«وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ»[12]
خدای سبحان بهشت را به استقبال انسان متقی میآورد. حتی بالاتر از جنت، خدا انسان را به سوی خویش میبرد.
نعمت عمل پایدار و باقی
«أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَیفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِيرٌ»[13]
«يا همانند كسى (عُزَير) كه از كنار يك آبادى عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن بر روى سقفهايش فرو ريخته بود (و مردم آن مرده و استخوانهايشان در هر سو پراكنده بود، او با خود) گفت: خداوند چگونه اينها را پس از مرگ زنده مىكند؟ پس خداوند او را يك صد سال ميراند و سپس زنده كرد (و به او) گفت: چقدر درنگ كردى؟ گفت يك روز، يا قسمتى از يك روز را درنگ كردهام! فرمود: (نه) بلكه يكصد سال درنگ كردهاى، به غذا و نوشيدنى خود (كه همراه داشتى) نگاه كن (كه با گذشت سالها) تغيير نيافته است. و به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است، اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم) و (هم) تو را نشانه (رستاخيز) و حجتى براى مردم قرار مىدهيم. (اكنون) به استخوانها (ى مَركب خود) بنگر كه چگونه آنها را بهم پيوند مىدهيم و بر آن گوشت مىپوشانيم. پس هنگامى كه (اين حقايق براى آن مرد خدا) آشكار شد، گفت: (اكنون با تمام وجود) مىدانم كه خداوند بر هر كارى قادر وتواناست.»
آیه، داستان عُزِیر پیغمبر را بیان میکند. عُزِیر از قریهای ویرانشده گذشت، از خدا سؤال کرد چگونه مردگان را زنده میکنی؟ خدا عزیر را صد سال میمیراند، سپس زندهاش کرد و از مدتزمانی که بر او گذشته بود سؤال کرد. عُزِیر گفت: «یک روز یا نصف روز بود.» خدای سبحان گفت: «تو صد سال مرده بودی. به خوردنی و آشامیدنی خود نگاه کن که هیچ تغییری نکرده است! اما حمار تو استخوانهایش هم جدا شده است. ما تو را نشانه قرار دادیم که چگونه به استخوانها گوشت میپوشانیم و زندهشان میکنیم.»
شکر نعمت باقی
گاهی اوقات خدا یک موجود بسیار لطیف را برای انسان حفظ میکند، و یک وجود خیلی قوی را از بین میبرد. گاهی خدا یک کار عادی و به نظر پیشپا افتاده را حفظ میکند؛ اما کاری که به زعم انسان ماندنی و جاندار است و برای آخرت او خیلی کارآیی دارد، نابود میکند. به طور مثال یکی از خانمهای طلبۀ حوزه چند کلاس قرآن داشتند و در کنار این کلاسها به چند کودک هم درس قرآن میدادند و به هیچوجه برای این تدریس به کودکان تأثیر معنوی بهعنوان باقیاتالصالحات قائل نمیشد! ولی در خواب برای او از ملکوت اعمالش پردهبرداری شد و به او نشان دادند که باید از صراط عبور کند. بعضی عملها خیلی باریک و در هر گام امکان پاره شدن و سقوط وجود داشت. یک به یک اعمال به همین وضع ظاهر شدند تا به عمل تدریس به کودکان رسید. ناگهان اندازۀ پل صراط که به اصطلاح به مو بند بود آنقدر وسیع شد که به اندازۀ وسعت یک پل رسید و به سهولت از آن عبور کرد!
در یک مثال دیگر، گاهی انسان روزۀ مستحبی و با رعایت آداب به همراه شبزندهداری انجام میدهد و خدا را بابت این توفیقات شکرگزار است و از قصور خود در شکر لازم شرمنده ؛ اما گاهی در کفۀ دیگر ترازو، شخص دیگری به جای روزه و نماز مستحبی با جانودل از خدا بابت نعمت سلامت و تغذیه و… تشکر میکند. از دید عوام شکر فرد اول قیمتیتر است؛ اما در حقیقت، شکر فرد دوم از نظر خدا از ارزش بیشتری برخوردار است؛ زیرا روی عمل خود حساب نکرده است و دست خالی خود را مینگرد. نگریستن به دستهای خالی خیلی کارآیی دارد.
یکی از نعمتهای خدا این است که اعمالی را که انسان برای آن ارزش قائل نیست تروتازه نگه میدارد. یک ساعت تعلیم، همیشه تازه است و هیچگاه تکراری نمیشود. حتی خدا بعضی از حالهای خوب انسان که در لحظه و بسیار زودگذر است و از نگاه او سریعالزوال و از بین رفتنی است، حفظ میکند. خدا این انقلاب درونی را ثبت کرده است و مانع گندیدگی و عفونی شدن آن میشود. این یک نعمت است که بعضی از امور در محضر حق پایدار است و گذر روزگار هیچ صدمهای به آن وارد نکرده است.
حبّ از جنس همان طعام باقی است که همیشه تازه است و انسان هر بار به شکلی از آن لذت میبرد. حُبّی که انسان مؤمن به حضرات معصومین دارد، کهنه و مندرس نمیشود.
اینها نعمتهایی هستند که لازم است شناخته شوند. خدا بعضی از اعمالی که از نطر انسان ناچیز به حساب میآید را خیلی محکم و پایدار میکند.
شکر اعتماد نکردن بر امور فانی
نکتۀ بعدی در آیه در عبارت «وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِک» است. این نعمت است که خدا اموری را که به ظاهر برای انسان قدرتمند به نظر میرسند و روی کمک آنها حساب میکند، مضمحل و متلاشی میسازد. خدای مربوب به انسان یاد میدهد روی هیچ امر به ظاهر قوی حساب باز نکند و فقط به خدا اعتماد داشته باشد.
شکرعلم به قدرتمندی خدا
در انتهای آیه وقتی حقیقت بر عُزیر پیغمبر واضح شد به قدرت خدا اعتراف میکند. قدرت الهی بسیار زیاد است. خدا قدرت دارد بیمار را شفا دهد، گمراه را هدایت، فقیر را غنی، جاهل را عالم، ذلیل را عزیز، انسان خاکی را افلاکی و هزاران گره را یکجا باز کند. علم انسان به قدرت خدا، گرچه ناچیز و سطحی، نعمتی است که جای شکر دارد و باید آن را بهعنوان نعمت شناخت. در این صورت انسان، دائم با امید زندگی میکند. کسی که باور دارد خدا بر انجام هر امری تواناست با امید زندگی را میگذراند. کسی که خدا را قدیر نمیبیند، از زندگی ناامید است.
شکر نعمت رفع تردیدها
با وجودی که عُزیر نبی است و اهل تشکیک جدی در امر خدا نیست؛ اما برای یک لحظه شک کرد. بلافاصله خدای سبحان حقایق امور را به او نشان داد. رفع تردیدها در زندگی نعمت است. خدا اجازه نمیدهد انسان با شک زندگی کند. فورأ با نشانههای آشکار ذهن او را روشن میکند. این نعمت است که خدا میخواهد شک بنده را از راههای مختلف رفع کند. گاهی گوش جان انسان میفهمد؛ در نتیجه از شک خارج میشود و به علم میرسد؛ اما گاهی نمیفهمد و در نتیجه جاهل باقی میماند.
تاریخ جلسه: 94/12/12 ـ بخش 12
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره ایه 250
[2]. دعای مکارم الاخلاق.
[3]. سوره بقره، آیه .63
[4]. سوره توبه، آیه 111.
[5]. سوره بقره، آیه 254.
[6]. مثنوی معنوی؛دفتر اول
[7]. سوره بقره آیه 257
[8]. مولوی
[9]. سوره عنکبوت، آیه 57.
[10]. گفتاری از آیت الله جوادی آملی درباره هدف از آمدن انبیا در ارتباط با رشد انسانها
[11]. سوره نور، آیه 35.
[12]. سوره شعراء أیه 90
[13]. سوره بقره آیه 259