مقدمه
بحث اشتباهات زندگی از حکمتهای نهجالبلاغه که غالب افراد با زبان این بخش از نهجالبلاغه آشناتر و مأنوستر هستند، آغاز شد.
طبق فرمایش امام حسین علیهالسلام که فرمود:
«شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی»[1]
«شیعیانم هرگاه خواستید آب گوارایی بنوشید مرا یاد کنید.»
«ماء عذب» علم نافع و گواراست؛ به همین جهت در سفرۀ آموزش هر علم نافع، توجه به حضرت اباعبدالله علیهالسلام، لازم و ضروری است.
باور کنیم بررسی امور اشتباه در زندگی امری ضروری است، تا متوجه شویم که چه اموری باید غلطگیری شود و امتداد پیدا نکند؛ زیرا تکرار اشتباه، خطرات وسیعی برای انسان بهدنبال دارد. امر مشتبه، بسیار شبیه به صحیح است! و از این جهت که شبیه حق است افراد متوجه اشتباه بودن آن نیستند.
وقتی در محضر قرآن و معصومین قرار بگیریم، متوجه امور ناصحیح خواهیم شد و از تکرار آن خودداری میکنیم. بایستی از خدای سبحان طلب یاری کنیم تا از انواع اشتباه، مصون و محفوظ بمانیم و در صحنههای مهم زندگی صحیحترین تصمیمگیریها را داشته باشیم و لغزشی از ما مشاهده نشود.
اشتباهات زندگی
اظهار عجز
«وَ الْعَجْزُ آفَةٌ»[2]
«ناتوانی آفت است.»
آفت بودن عجر؛ یعنی آسیبهای جدی وارد میکند و این ناتوانی باید مرتفع شود. گاهی روش بعضی از خانمها اظهار عجز است؛ به این معنا که موفقیت خود را در اظهار ناتوانی میبینند و گمان میکنند کامروایی و کامیابی بهدنبال اظهار ناتوانی است! خیال میکنند هرچه خود را بیعرضهتر و عاجزتر نشان دهند بیشتر از توانایی اطرافیان بهرهمند میشوند. در حالیکه امیرالمؤمنین علیهالسلام به طور مطلق و بدون هیچ قیدی تأکید میکند عجز خسارتآفرین است.
انواع ناتوانی
وقتی کسی ناتوان شد روزبهروز حیطۀناتوانیهای او گستردهتر میشود. گاه در تفکر صحیح ناتوان است، گاه در اظهار احساس ناتوان است، گاه در تصمیمگیری بهموقع ناتوان است، گاه در انتخاب احسن ناتوان است، گاه در خدمت به خانواده ناتوان است، گاه از دریافت الطاف دیگران ناتوان است و… .
اظهار ناتوانی و محرومیت از محبت
در هر حال ناتوانی، صدمۀ جدی به انسانیت انسان وارد میکند. اگرچه ناتوانی موجب جلب ترحم دیگران میشود، اما موجب ایجاد محبت نیست. انسان درطلب زندگی ترحمی نیست؛ بلکه طالب سبکی از زندگی است که در آن خیر برساند و خیر دریافت کند. به عبارت دیگر، فرد عاجز فقط دریافت دارد و پرداخت ندارد. و در درازمدت آنقدر عاجز میشود که از دریافت خیرات هم ناتوان است؛ یعنی نمی تواند خیر دیگران را قبول کند. مثلاً نمیتواند مشورت صحیح دیگران را بپذیرد و اگر کسی او را به انتخاب احسن راهنمایی کرد، نمیتواند بپذیرد.
ثمرۀ توانمندی
اشتباه است که انسان زندگی خود را از طریق ناتوانیها پیش ببرد، بلکه باید قرار را بر این امر بگذارد که در هرجایگاهی قرار دارد بهعنوان فرد توانمند بدرخشد و توانمندیهای مختلفی از او ظهور کند. به طور قطع هر توانمندی که از فرد بروز کند، موجب بروز توانمندی دیگری در او خواهد شد.
شاهد مثال این موضوع در نهج البلاغه وجود دارد:
«إِذَا کانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا»[3]
«وقتی در فردی یک صفت چشمگیر و شگفتانگیز دیدید، منتظر صفتهای دیگر هم باشید.»
با توجه به این حکمت انسان برای مقابله با عجز، باید لااقل یک توانمندی را در خود تقویت کند، تا به حول و قوۀ الهی با رشد آن توانمندی در وجود خود، منتظر ظهور بقیۀ توانمندیها هم باشد.
بنابراین انسان قرار را بر این بگذارد که در زندگی بهعنوان فرد توانمند معرفی شود.
اعتماد بر حول و قوۀ الهی بجای اظهار عجز
به طور مثال فردی که عزیزی از دست داده است و تصور میکند فقط با اعلام عجز در این مصیبت، میتواند به زندگی خود ادامه دهد، سخت در اشتباه است.
اگر به حول و قوۀ الهی اعتماد کند و با قوۀ الهی بار این مصیبت را بردارد متوجه خواهد شد مصیبت به زندگی او صدمهای وارد نمیکند. در واقع مصیبت بر انسان وارد شده است؛ اما چون در مقابله با مصیبت ناتوان نیست، عبور از آن راحت میشود. در شرح حال بعضی از علما آمده است که فرمودهاند: «یک جلد کتاب را در کنار جنازۀ پسر به پایان رساندم و اگر میدانستم خیرات ارزشمندتری از این کار وجود دارد، همان را انتخاب میکردم!» این افراد معصوم نیستند؛ بلکه افراد معمولی هستند؛ اما یاد گرفتهاند در هیچ مشکلی عاجز نباشند و مشکلات به سایر قسمتهای زندگی آنها صدمه وارد نکند.
در نمونۀ دیگر، فردی که عزیز خود را از دست داده بود، این توانمندی را داشت که فقط در ذکر مصائب اهل بیت گریه کند. سپس فضای مجلس را عوض میکرد تا دیگران در مصیبت او مجبور به تحمل ناراحتی نشوند. فردی که تا این حد قدرتمند است، نهتنها از دیگران توقع همدردی ندارد؛ بلکه مصیبت را به گونهای مدیریت میکند که اطرافیان آسیب نبینند، توان گذران امور روزمرهشان را داشته و بر زندگی خود مسلط باشند. چنین فردی مطمئناً در گذر روزگار توانمندیهای دیگری هم از او دیده میشود.
این تصور که با اظهار ناتوانی میتوان جلب محبت کرد اشتباه است. در فرمایش امیرالمؤمنین «آفَةٌ»، نکره ذکر شده است، یعنی خیلی از افراد نمیدانند و متوجه نیستند که ناتوانی چه صدمهای به زندگی آنان وارد میکند. خیال میکنند ناتوانی یک روش است که از طریق آن کامروا میشوند!
ضرورت توانمندی همهجانبه
خانمها باید در عرصۀ مادری، همسری، بندگی خدای سبحان، و تعامل با مردم توانا باشند. اگر خیال کنند با ناتوانی، محترم، مکرّم، محبوب و عزیز دیگران خواهند شد، سخت در اشتباه هستند. حتی افراد سالمند مطئمن باشند اگر در خانواده، عجز خود را پررنگ کنند و ناتوانی خویش را بزرگ جلوه دهند، به جایگاه آنان صدمه وارد میشود. البته لازم است از اعضای خانواده تقاضا کنند فضای خانه را بهنحوی اداره کنند که ناتوانی آنها به حداقل برسد. مثلأ کنار دیوار میله بگذارند تا در راه رفتن محتاج کسی نشوند. شیرآب پایین قرار داده شود تا برای استفاده مستقل باشند و …؛ ولی نباید به مغز خودشان فرمان ناتوانی بدهند؛ بلکه فرمان توانمندی بدهند، و بدانند هرچقدر ناتوانتر دیده شوند آسیب بیشتری به آنها وارد میشود.
پیامد اظهار عجز
حضرت در این حکمت آفت را مطلق ذکر کرند؛ بدین معنا که انسان در یک سطح بسیار وسیع دچار آفت میشود و آفت عجز به همۀ امور زندگی او آسیب وارد میکند و تنها شامل بعضی از امور نیست. مطمئن باشیم وقتی خود را عاجز جلوه میدهیم، ادراکات ما دچار اختلال میشود. وقتی خود را عاجز جلوه میدهیم، نهتنها قدرت خدمترسانی به دیگران را نداریم، بلکه از قدرت دریافت خدمت دیگران نیز محروم میشویم.
ضرورت استمداد از خدای سبحان
دائماً باید از قوّۀ الهی استمداد بطلبیم تا عاجز نمانیم. انسان خلیفةالله است و خلیفه باید مقتدر باشد.
«اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُک مِنْ قُدْرَتِک»[4]
«خدایا از قدرت تو درخواست دارم.»
خلیفه بودن دائمی است و مختص به زمان معین نیست. بنابراین باید انواع قدرتمندیها را در همۀ سنین داشته باشیم و به گونهای از مرکب جسم استفاده کنیم که در دورۀ کهولت، دچار حداقل آسیب شود و قادر به ارائه خدمات باشیم.
زندگی ترحمی؛ ممنوع
اشتباه است انسان خیال کند از طریق اظهار عجز در زندگی، قادر به رفع نیاز، دریافت خدمات ویژه، کسب احترام در فضای خانواده و… است. همۀ آن امور با ترحم انجام میشود؛ اما قرار نیست انسان بهنحوی زندگی کند که دیگران به او ترحم کنند:
«الیدُ العُلْیا خَیر من الیدِ السُّفْلَى»[5]
«همیشه دست دهنده بالاتر از دست گیرنده است.»
انسان باید توانمند باشد تا بالا دست قرار گیرد و بتواند بهتر به زیردستان پرداخت کند و دائمأ از دیگران خدمات قبول نکند.
پرهیز از حدود شرعی
«وَ الْوَرَعُ جُنَّة»[6]
«و دورى از گناهان سپر است (از عذاب الهىّ، همانطور كه سپر شخص را از شمشیر محافظت مىکند، پرهیزكارى او را از سختیهاى دنیا و آخرت رهائى میبخشد)».
«ورع» شامل یک سلسله از محدودیتهاست. در انجام بعضی از کارها محدودیت داریم و نباید انجام دهیم. برای انجام یک سری از کارها در شکل و قالب تعریفشده محدودیت داریم! اغلب مردم گمان میکنند محدودیتها اسارت ایجاد میکند و انسان را در فشار و تنگنا قرار میدهد. به نظر آنها حد و مرزها، بایدها و نبایدها به آزادی و آزادگی انسان صدمه وارد میکند. در حالی که امیرالمؤمنین علیهالسلام آموزش میدهد محدودیتها موجب محافظت است. «جُنَّة» بهمعنای سپر است و سپر ابزار مصونیت و محافظت است. تصوری اشتباه است که محدودیتها و رعایت مرزها به انسان آسیب وارد میکند و در درازمدت موجب اسارت او میشود.
چرا رعایت حدود؟
انسان گمان میکند خط و خطوطی که شریعت مشخص کرده است موجب تنگنا و فشار است. در صورتی که رعایت محدودیتها، کمالات انسان را از دسترس اجنبی مصون و محفوظ نگه میدارد تا در فضای سالم رشد کنند و بارور شوند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید، ورع سپر و محافظ است. مرزهایی که شریعت برای مردم مشخص کرده است محافظ انسانیت است؛ یعنی نه تنها انسان را در تنگنا قرار نمیدهد؛ بلکه رشد روزافزون انسانیت منوط به قرار گرفتن در محدودیتهاست. همانگونه که سپر ضربۀ طرف مقابل را دفع میکند و او قادر به آسیبرسانی نیست؛ تمام محدودیتهای شرعی نیز مانع فرود ضربات شیطان برانسان میشوند تا ضربات نفس اماره به انسانیت انسان صدمهای وارد نکند.
در نتیجه اگر انسان گمان کرد بایدها و نبایدهای شرعی موجب اسارت و محدودیت او است بسیار در اشتباه است. انسانیت انسان فقط با رعایت محدودیتها حفظ میشود و اگر از رعایت قیود شرع رها شود زندگی حیوانی دارد. حیوانات رها هستند بنابراین از دایرۀ انسانیت خارجاند.
تفاوت «ورع» و «تقوا»
در تفاوت میان ورع و تقوا گفته میشود وقتی ورع و تقوا با یکدیگرهمراه شوند، ورع درجۀ بالاتری از تقواست و وقتی ورع بهتنهایی میآید به معنای تقوا یعنی پرهیز و رعایت محدودیتهاست.
بیادبی
«وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»[7]
«و خوهاى پسندیده زیورهایى است تازه و نو (كه كهنه نمى شود.»
در جامعۀ فعلی ودر میان نسل جدید که رعایت آداب جایگاهی ندارد و معمولأ جوانان گمان میکنند رعایت آداب، امری تکلّفی است که به صمیمت در ارتباطات صدمه وارد میکند، این حکمت، بسیار جالب و قابل توجه است.
«حُلَل» جمع «حُلّة» است، و بهمعنای لباس زینتی است. لباس زینتی لباسی است که فرد را به چشم دیگران بیشتر جلوه میدهد؛ یعنی مشهوریت و معروفیت به او میدهد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: همۀ آدابی که شریعت به آن توجه کرده است، اولأ لباس است، یعنی بدون این لباس، انسان عریان است. در نتیجه، عیوب او ظاهرمیشود. ثانیأ این لباس همیشه نو، مزیّن و آراسته است.
یکی از اشتباهات انسان این است که رعایت آداب را در زندگی الزامی و ضروری نمیداند. اگر گمان کنیم بدون رعایت آداب، زندگی اجتماعی سالمی خواهیم داشت، سخت در اشتباهیم. وقتی آداب را بکار گیریم زندگی ما از سلامت نسبی برخوردار است.
اشتباه است گمان کنیم زندگی بدون رعایت آداب موفق است. در حقیقت رعایت آداب مانند لباس است که لازم است همیشه نو باشد، بنابراین در هر سن و موقعیتی رعایت آن لازم است و بزرگتر و کوچکتر همیشه باید رعایت آداب را داشته باشند. البته رعایت این نکته لازم است که رعایت ادب نسبت به یک فرد نباید باعث قربانی شدن رعایت ادب برای فرد دیگری باشد.
ادب، لازمۀ ارتباط صحیح اجتماعی
وقتی ادب لباس است؛ یعنی بدون لباس نمیتوان ارتباطات صحیح اجتماعی داشت. همانگونه که حضور عریان افراد در مجامع عجیب و غریب جلوه میکند، بکار نگرفتن آداب در زندگی یک مسلمان عجیب و غریب است. در جامعه با فرد عریان نمیتوان ارتباط برقرار کرد و عموم مردم تمایل دارند چنین فردی از دیدگان آنها پنهان شود تا دیده نشود. اگر گمان کنیم بدون التزام به آداب، زندگی شیرینی خواهیم داشت، یا بدون بکارگیری آداب، روابط اجتماعی موفقی خواهیم داشت، سخت در اشتباهیم.
کسی که آداب را رعایت نمیکند، در واقع پایگاه اجتماعی خویش را از بین میبرد. گویا بدون لباس در جمع حاضر شده است و جمع پذیرای او نیست.
رعایت ادب چیست؟
رعایت ادب، عمل نیست، بلکه ظرافتهایی است که انسان باید در عمل بکار گیرد. در روایات تأکید بسیار زیادی بر رعایت ادب شده است. امام صادق علیهالسلام، در روایتی میفرماید، هرکدام از شما راست بگوید و امانتدار و خوشاخلاق باشد و ورع در دین داشته باشد، مردم میگویند «هذا جعفریٌ» و میگویند «هذا ادبُ جعفر»؛ یعنی این صفات آدابی است که دین به این فرد آموخته است. سپس میفرماید: «فیَسُرُّنی»، وقتی آداب دین از شما ظهور میکند من خوشحال میشوم[8].
ثمرۀ رعایت ادب
«الْأَدَبُ یغْنِی عَنِ الْحَسَب»[9]
«ادب، بینیازی است از حسب و نسب.»
ادب، چنان اعتباری به انسان میدهد که او را از شرافت خانوادگی بینیاز میکند، کسی نمیگوید خانوادۀ او کیست؛ بلکه میگویند فرد فوق العاده مؤدبی است. فردی که در جامعه هیچ شرافت خانوادگی ندارد، از طریق رعایت آداب، رتبۀ متعالی کسب میکند.
گستردگی ادب
همۀ امور در زندگی ادب دارد، دوستی ادب دارد، سفر ادب دارد، مهمانی رفتن ادب دارد، مهمانی دادن ادب دارد، عیادت ادب دارد، زیارت ادب دارد، اظهار تسلیت ادب دارد. در امور شرعی نیز یک سلسله آداب وجود دارد. به طور مثال اذان و اقامه، ادب نماز است. به فرمودۀ امام خمینی(ره) اگر فردی برای حضور در محضر رب آماده نیست، از طریق ذکر اذان و اقامه آماده میشود و اگر آمادۀ حضور است، بیمقدمه به دامن معشوق نمیآویزد.
ادب ورود به حرم، قرائت اذن دخول است. در ارتباطات میان انسانها هم آداب زیادی وجود دارد از سلام گرفته که ادب مقدماتی است تا بقیۀ آداب اجتماعی.
رعایت آداب به طور مفصل در متون روایی ذکر شده است؛ اما متأسفانه آموزش داده نمیشود. بعضی گمان میکنند جملۀ «تَسْقُطُ الْآدَابُ بَیْنَ الْأَحْبَابِ»[10](میان دوستان، آداب ساقط میشود.) بهمعنای ترک ادب است و بین دوستان رعایت ادب لازم نیست؛ اما شرع میگوید ادب باید برای هرکس رعایت شود. برای داماد، عروس، فرزند، سفر رفتن، از سفر برگشتن، نسبت به بزرگتر، نسبت به کوچکتر، نسبت به همتراز و … ادب جداگانهای لازم است.
به طور مثال ادب عیادت مریض این است که طولانی نباشد و توقف کوتاه باشد. چه بسا مریض وضعیتی دارد که مایل به مشاهدة دیگران نیست. دوست ندارد شخصی دردمندی او را ملاحظه کند. وضع جسمی او بهنحوی است که نمیخواهد کسی ذلّت او را مشاهده کند. بنابراین ادب عیادت مریض این است که مختصر باشد. یا در مجالس عرض تسلیت، ادب این است که چهرۀ فرد شاداب نباشد، خند؛ اطرافیان در تشییع جنازه، بلافاصله مصیبتی را بر انسان وارد میکند. یعنی تا این حد مراعات حال اطرافیان لازم است.
افشای سرّ
«صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّه»[11]
«سینه خردمند مخزن راز او است (خردمند بیگانه را از راز خود آگاه نمى سازد)»
یکی دیگر از اشتباهات رایج در زندگی انسان این است که با اظهار مشکلات و به اصطلاح دردِ دل، به راحتی اسرار خود را آشکار میکند و گمان دارد با این عمل مشکلات زندگی خود را مرتفع خواهد کرد. در صورتیکه امیرالمؤمنین علامت فرد خردمند را کتمان سرّ میداند.
روایت از امام صادق علیهالسلام و همچنین از امام جواد علیهالسلام است:
«إِظْهَارُ الشَّیءِ قَبْلَ أَنْ یسْتَحْکمَ مَفْسَدَةٌ لَه»
«اظهار امور قبل از استقرار آن مفسده است.»
مفسده بهمعنای خرابکاری است. وقتی انسان قبل از استحکام امری آن را اظهار کرد، آن کار به ثمر نمیرسد. بعضی از امور را که فعلاً در حدّ نطفه است، نباید اظهار کرد. برای مثال اعلام خبر خواستگاری به دیگران تا قبل از محکم شدن روابط، افشای سرّ است و مفسده ایجاد میکند. گاهی با اظهار به دیگران، خواستگاری به هم میخورد. حتی در مورد تحقیق برای ازدواج، باید انسان از فرد امین، جستوجو کند، تا جریان خواستگاری که هنوز به نتیجه نرسیده است، افشا نشود.
بعضی از امور به طور موقت سرّ است و بعداً آشکار خواهد شد؛ ولی فعلاً نباید آشکار شود. بازگویی بعضی از تصمیمهای مقدماتی انسان سخت اشتباه است، به طور مثال فردی قصد خرید منزل دارد و آن را مطرح میکند اما دیگر نمیتواند بخرد، زیرا آن را اظهار کرده است. البته اسلام میگوید وقتی منزل را خریدید به دیگران ولیمه بدهید؛ اما قبل از انجام عمل نمیتوانید آن را اظهار کنید. بعضی از افراد توجیه میکنند که تصمیم خود را برای معدود دوستان صمیمی اظهار کردهاند؛ اما در واقع دوستان صمیمی هر فرد دوستان صمیمی دیگری دارد و در عمل، شبکهای و هرمی، خبررسانی مشود، همه مطلع خواهند شد و تصمیم انسان دچار خلل خواهد شد.
در مثال دیگر، اگر یکی از عزیزان انسان دارای بیماری لاعلاجی است، بازگویی آن برای دیگران هیچ دردی را درمان نمیکند. چه بسا بازگویی این درد باعث میشود همه به چشم نقص به او بنگرند.
رابطۀ افشای سرّ و بیخردی
سینۀ فرد عاقل همیشه گنجایش حفظ و نگهداری یک سلسله امور را که نباید مطرح شود، دارد. گاهی در زمان حال نباید مطرح شود و گاهی در هیچ زمان نباید مطرح شود.
گاهی انسان در اجرا اشتباه میکند و اسرار را بر همه اعلام میکند. به طور کلی وقتی فردی برای دیگران مشکل خویش را اظهار میکند، بیخردی او نمایان میشود.
چرا کتمان سرّ؟
لازم نیست یک سلسله از امور برای دیگران اظهار شود؛ زیرا آنها قدرت حل مسئله را ندارند. و در آن زمینه از کارایی لازم برخوردار نیستند و نقشی در حل مشکل ندارند. برای کسانی که توانایی حل مشکلات را ندارند، اظهار مشکل ابداً جایز نیست. گاهی اوقات بعضی از اسرار نباید برملا شوند. به طور مثال چه کسی میداند نماز صبح فردی قضا شده است؛ اما اگر این شخص به محض ورود در جمع اظهار کند، خود را در میان دیگران بیاعتبار کرده است. این موضوع سرّی میان عبد و خداست و لازم نیست هیچگاه برای دیگران افشا شود.
مشاوره با فرد امین
اگر انسان ناچار به طرح مشکل برای دیگری است. او باید فردی امین باشد. حتی اگر والدین قدرت اصلاح مشکل را ندارند و فرزند آنها مشکل خویش را فقط به پزشک امین اظهار کرد، آن پزشک حق ندارد سرّ فرزند را به والدین اعلام کند؛ زیرا با امانتداری مغایرت دارد.
دین اسلام مانند دین مسیحیت نیست که انجام بعضی از اعترافات و گفتن بعضی از امور، رفع گناه محسوب میشود! اعتراف به گناه برای خلق جایز نیست و تنها نزد خدای سبحان، مجاز است.
جزع و فزع در مشکلات
«وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیوب»[13]
«و تحمّل و بردبارى از سختیها پوشندۀ بدیهاست.»
هرچقدر انسان آستانۀ تحملش بالاتر باشد عیوب خودش و دیگران بیشتر مخفی میماند. به عبارت دیگر، هرچقدر انسان در مشکلات از جزعوفزع ، بیتابی و بیقراری خودداری کند، نقائص او دفن میشود و هرچه از خود بیشتر ناشکیبایی، جزع و فزع، بیتابی و بیقراری، نشان دهد عیوب پنهان او آشکار میشود.
اشتباه است که گمان کنیم تحمل مشکلات به ضرر ماست. گمانی باطل است که تصور کنیم در مشکلات بدون هُوچیگری و مرافعه در مشکل باقی میمانیم و اگر آن را افشا کنیم، بر آن فائق میآییم!
بنابر فرمودۀ امیرالمؤمنین هرچقدر انسان پذیرای مشکلات باشد و با آن درگیر نشود، عبور از مشکلات آسانتر است. اگر شیوۀعبور از مشکلات را بیاموزیم، از جزع و فزع، ناله و شکایت خودداری خواهیم کرد.
ثمرۀ صبوری در مشکلات
مشکلات، دستاندازی در مسیر زندگی و قابل تحمل است و با لطف الهی از آن عبور خواهیم کرد. با چنین تفکری شخصیت انسانی ما ظهور پیدا میکند و نواقص مخفی میماند.
غالبأ جوانها از تحمل مشکلات خودداری میکنند. در صورتکه تحمل صحیح موجب میشود نقائص تحملکنندۀ مشکل، مخفی شود. با تحمل، فرد معتبر میشود و عیوب او پنهان میماند.
نتیجۀ جزع و فزع
جزع و فزع عیوب افراد را آشکار میکند. خاصیت بیقراری در مشکلات و بزرگ جلوه دادن آن نزد دیگران این است که چنین انسانی کمجنبه و بیظرفیت جلوه خواهد کرد؛ به عبارت دیگر عیوب کمجنبهگی، گزافهگویی، بزرگنمایی مشکلات و … در شخصیت او برای دیگران جلوه میکند و در آینده، حتی سخن صحیح او نیز پذیرفته نمیشود؛ زیرا به عنوان فردی نامتعادل شناخته شده که اهل بزرگنمایی مسائل کوچک و پیشپاافتاده است و کار را سخت جلوه میدهد. در صورتیکه اگر انسان سیال و روان با مشکل برخورد کند؛ یعنی بیاموزد چگونه از آن عبور کند، عیوب او مخفی خواهد ماند.
باید به این نکته توجه داشت که ما اولین و آخرین نفری نیستیم که با چنین مسئلهای درگیر شدهایم. همانگونه که دیگران برمشکل فائق شدند، ما نیز میتوانیم از مشکل عبور کنیم.
راهکار عبور از مشکلات
حل مشکلات از طریق تحمل صحیح، صورت میگیرد. به طور مثال آدمهایی مشاهده میشوند که هنگام ایجاد مشکل در زندگی خود شلوغکاری و بزرگنمایی دارند؛ اما در انتها نهتنها مشکل آنها رفع نشد؛ بلکه به شخصیت آنها آسیب جدی وارد شد و فردی طردشدۀ از جمع و منزوی شدند؛ اما برخورد کریمانه تؤام با بزرگواری و درایت در مشکلات و تحمل آن، موجب بروز شخصیت مطلوب و محبوب برای انسان خواهد شد و در گذر زمان مشکل هم به حول و قوۀ الهی رفع خواهد شد.
تاریخ جلسه: 19/7/1400 ـ جلسه 2
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. المصباح، کفعمی، ص۷۴1.
[2]. نهج البلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت3، فراز1.
[3]. نهج البلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت445.
[4]. دعای سحر از امام باقر(ع) از ادعیه سحرهای ماه رمضان
[5]. من لا يحضره الفقيه, ج۴، ص ۳۷۶ .
[6]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الأسلام، حکمت 4، فراز 4.
[7]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت 5، فراز 2.
[8]. وسائل الشیعة، ج 8، ص389،
[9]. بحارالأنوار، ج75، ص68
[10]. دیلمی، حسن بن محمد، ارشادالقلوب، نشر الشریف الرضی، قم، 1371، باب 49 صوفیان با تمسک به آن به توجیه برخی از آداب و رفتار خود میپردازند و آن را حدیثی در راه توجیه اعمال خود معرفی میکنند. در حالیکه این سخن از جنید بغدادی یکی از بزرگان صوفیه نقل شده است.
[11]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت 6، فراز 1.
[12]. تحفالعقول، ص 457.
[13]. نهج البلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت 6، فراز 3