مقدمه
گاهی اوقات بعضی از نعمات والا و ارزشمند، بسیار آسان در اختیار ما قرار میگیرند؛ اما این در دسترس بودن نعمت، نباید ارزش و جایگاه آن را در ذهن ما کم کند! مثلاً حضور در مراسم ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله علیهالسلام برای اکثریت قریب به اتفاق ما کار آسانی است و نیازی به هزینه ندارد؛ لیکن باید قدر این نعمت را بدانیم؛ چرا که علما و بزرگان ما گفتهاند اگر نتوانستیم به صورت جسمی و فیزیکی به زیارت امام حسین علیهالسلام برویم، شرکت در مجالس آن حضرت را به نیت زیارت انجام دهیم. در روایات ما نیز زیارت حضرت اباعبدالله معادل بیست، صد و یا هزار حج و عمرۀ مقبول در نظر گرفته شده است.
از دست و زبان که برآید
کز عهدۀ شکرش به در آید[1]
همان لطافت روحی، معرفت و تطهیری که بعد از حج و عمره نصیب ما میشود، پس از حضور در مجالس حضرت اباعبدالله نیز به ما عطا میشود.
در معراج السعادة از مرحوم نراقی آموختیم که علاج بسیاری از بیماریهای اخلاقی حضور در جمع خوبان است. در واقع آسانترین راهکار جدا شدن از رذائل و پلیدیها، حضور در جمع خوبان است و چه جمعی بهتر از مردمی که در روضۀ امام حسین علیهالسلام حاضر میشوند؟!
در این مجالس ارواح همۀ شهدا، صدیقین و صلحا حضور دارند. در شرایط عادی ممکن است خوبان به کسانی که رذائل اخلاقی دارند اجازۀ همنشینی ندهند؛ ولی کسانی که در مجالس حضرت اباعبدالله علیهالسلام حاضر میشوند، همگی مُهر حسینی بودن دارند و ذکر حسین علیهالسلام بر زبانشان جاری و سوز آن حضرت در سینههایشان شعلهور و محبت او در دلهایشان است؛ پس خوبان نهتنها خود را کنار نمیکشند؛ بلکه با محبت، محبین حضرتش را در نزد خود جای میدهند.
حضرت امیرالمؤمنین میفرماید:
«مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم»[2]
«کسی که خود را شبیه قومی نماید، از آنها شمرده خواهد شد.»
هنگامی که از روز اول ماه محرم لباس مشکی میپوشیم و اشک میریزیم در واقع خود را شبیه ائمۀ اطهار علیهمالسلام میکنیم.
خدا نکند که حضور در مجلس امام حسین علیه السلام برای ما عادی شود! باید بابت تک تک قدمهایمان شکرگزار خدای سبحان باشیم. در این مورد، تشبّه به اهل بیت نعمت گرانقدری است که خداوند به ما عطا کرده است.
پندارهای نادرست
اعتماد به توان خود
«قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ»[3]
«گفتند: با اینکه ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی ممکن نیست!)»
گاهی برخی از انسانها تصور میکنند بهخاطر توانایی علمی، عملی یا اخلاقیشان، شیطان نمیتواند در آنان نفوذ کند و نفس امّاره، قدرت غلبه بر آنها را ندارد! در حقیقت تصور اینکه تواناییهای ما مانع هجوم دشمنان ماست، یک پندار نادرست است! اگر خدای نکرده خدای سبحان یک لحظه ما را به خودمان واگذار کند، شیطان بر همۀ وجودمان مسلط میشود. برادران حضرت یوسف میپنداشتند که بهدلیل قدرت زیادشان کسی نمیتواند به او آسیبی برساند.
یکی از مثالهای امروزی این مبحث، مادران و پدران مشاوری هستند که در امر مشاوره بسیار توانمند هستند و فکر میکنند با وجود توان علمی آنها، فرزندانشان هیچ مشکلی نخواهند داشت. یا بعضی از والدین تصور میکنند که با ثبتنام فرزندشان در یک مدرسۀ خوب یا داشتن دوستان خوب و صالح، قطعاً آیندۀ فرزندشان تأمین و عاقبت او ختم بهخیر خواهد بود؛ در حالیکه این یک پندار نادرست است!
فکر صحیح آن است که بدانیم علیرغم برخورداری از الطاف بیکران خدای سبحان، نباید روی هیچ یک از آنها حساب باز کنیم. برادران حضرت یوسف تصور میکردند که بین نیرومندی آنها و آسیب ندیدن، تلازمی وجود دارد! در صورتی که اینگونه نبود؛ کما اینکه در ادامۀ سوره میبینیم که هر یک از آنها تبدیل به یک گرگ شدند و با بیرحمی، برادر خود را به چاه انداختند.
ناآگاهی ابدی خطاکار از اشتباه خویش
«فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَ هُمْ لَايَشْعُرُونَ»[4]
«هنگامی که او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند وی را در مخفیگاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملی ساختند؛) و به او وحی فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهی ساخت؛ در حالی که آنها نمیدانند!»
تفکر نادرست این است که ما پس از ارتکاب خلاف، تصور کنیم از خطای خود مطلع نیستیم. در حالیکه خدا در قرآن میفرماید: «خطاکاران را از خطایشان مطلع خواهیم کرد.» گاهی انسان از اشتباهِ خود آگاه است و به همین دلیل مسئلۀ خود را از چند عالم سؤال میکند! چراکه وجدان او، وی را رها نمیکند.
گاهی گمان میکنیم که از عمق قبح خلاف خود آگاه نیستیم! اما این بهنوعی دروغگویی به خود است. مثلاً یکی از دروغهایی که اکثر ما به خودمان میگوییم این است که گمان میکنیم به دلیل مشغلۀ زیاد در دو ماه محرم و صفر امکان به پایان رساندن کارهای خود را نداریم. در حالیکه یکی از برکات این ایام، بسط توان و زمان است! گویی این دو ماه نورانیت خاصی دارند و ما با برنامهریزی میتوانیم بهآسانی به همۀ امور خود رسیدگی کنیم.
امکان ندارد پیش از آنکه ما از خطای خویش آگاه شویم، خداوند بر ما غضب کند؛ ابتدا باید تفهیم صورت مسئله انجام بگیرد. انسان در برخی شرایط، متوجه عمق اشتباهات خود میشود.
یک مثال دیگر آن است که بعضی از ما میگوییم:« نمیدانیم چرا توفیقاتمان کم شده است!» در حالیکه با کمی توجه و مراقبه میتوانیم در همین عالم متوجه علت کمتوفیقی خود بشویم.
ناتوانی درستکاران در تشخیص راست و دروغ
«قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَ مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَ لَوْ كُنَّا صَادِقِينَ»[5]
«گفتند: ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم؛ و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهی کرد، هر چند راستگو باشیم!»
حضرت یعقوب علیه السلام پیامبر و انسان کامل زمان خود است، در نتیجه متوجه راست یا دروغ بودن سخنان مردم میشود! پندار اشتباه این است که ما در عین راستگویی تصور کنیم انسانهای خوب و نیکوکار حرفهای ما را نمیپذیرند! و یا اینکه توقع داشته باشیم آنان دروغ ما را بهعنوان یک حرف راست بپذیرند.
دروغ، موج منفی و حقیقت، موج مثبت دارد. برای مثال بعضی افراد میگویند:«سلام ما به حضرت اباعبدالله که جواب ندارد، پس فایدهای هم ندارد!» در صورتی که اگر سلام ما خالصانه باشد قطعاً پاسخ دارد! ممکن نیست امام معصوم جواب سلام را که امر واجبی است، ترک کند؟!
پندارهای نادرست به عملکرد و سیرۀ ما آسیب جدی وارد میکنند. اگر انسان درستکاری که بهعنوان مخاطب حضور دارد، سخن ما را باور نمیکند، نشان از ناراستی ماست.
فردی به حضور امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت:«خیلی شما را دوست دارم.» اما حضرت در جواب فرمود:« نام تو در لیست من، نیست.» این سخن ناشی از سختگیری حضرت نبود؛ بلکه حضرت میدانست که او در این اظهار محبت دروغگوست!
ناچار بودن به گناه در شرایط خاص
«وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»[6]
«و آن زن که یوسف در خانۀ او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!) (یوسف) گفت: پناه میبرم به خدا! او پروردگار من است؛ جایگاهم را نیکو داشت؛ (من هرگز به پروردگارم خیانت نمیکنم) به یقین ستمکاران رستگار نمیشوند!»
پندار نادرست این است که گمان کنیم اگر یک نفر موقعیت گناه را برای ما فراهم کرده است، پس حتماً بر ما غلبه میکند، غافل از آنکه تنها در صورتی او بر ما غالب میشود که خودمان نیز طالب گناه باشیم! اما اگر در همان شرایط به خدای سبحان پناهنده شویم، عصمت نصیبمان میشود. در این مواقع اگر انسان به خداوند پناه ببرد و او را مربی خویش بداند و باور داشته باشد که خدا نیکوترین منزلت را به انسان میدهد، در نهایت در فضای خلوت نیز از معصیت مصون میماند.
اگر همۀ شرایط برای گناه فراهم باشد، نباید تصور کنیم که قطعاً آلوده به گناه خواهیم شد؛ زیرا قدرت مطلقۀ خداوند بستگی به خلوت و جلوت یا روز و شب ندارد؛ پس باید دائم به او پناهنده شویم، در این صورت در فضایی که کاملاً برای معصیت آماده است نیز مصونیت نصیبمان میشود.
تفکر صحیح این است که «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[7] «دست خدا بالای دست آنهاست». اگر در فضای آماده برای گناه قرار گرفتیم، فوراً به خدای سبحان پناهنده شویم؛ خدا در محضر قرب خودش به ما جای میدهد و اجازه نمیدهد به گناه، آلوده شویم.
پناهندگی به خدا یعنی به هیچ وجه گمان نکنیم که خود بهتنهایی میتوانیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم! باید عجز خود را به خداوند نشان دهیم تا او تحت ربوبیت خود به ما توفیق عبودیت دهد و خطایی از ما صادر نشود.
پس پندار صحیح این است که در هنگام حصر در گناه نیز امکان استعاذه به خدا وجود دارد و باید به او پناهنده شد.
تاریخ جلسه: 1395/7/12 ـ جلسه 2
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سعدی
[2]. سنن أبى داوود ، ج 2 ، ص 255
[3]. سورۀ یوسف، آیه 14.
[4]. سورۀ یوسف، آیه 15.
[5]. سورۀ یوسف، آیه 17
[6]. سورۀ یوسف، آیه 23.
[7]. سورۀ فتح، آیه 10.