ادامه حدیث 13: توکّل و درجات آن

افراد در شناخت خدای سبحان و به تبع آن در توکّل نسبت به او، به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول بررسی شد و ادامه‌ بحث به این جلسه واگذار گشت.

 

گروه دوم در معرفت نسبت به خداوند

 

گروه دوم کسانی هستند که با ادّله‌ عقلی و نقلی (روایات) معتقد شده‌اند که خدای سبحان مقدّر تمام امور و مسبّب الاسباب است و قدرت و تصرف او محدودیتی ندارد. یعنی این افراد عقلاً قبول دارند که باید به خدا توکّل کنند و با توجه به روایات نیز توکّل را قبول دارند، به همین جهت هم در تصورشان خود را فردی متوکّل می‌دانند تا جایی که برای لزوم توکّل به خدا دلیل هم اقامه می‌کنند و می‌گویند:

«خداوند عالِم بر نیازهای ماست و به برآوردن تمام حوائج‌مان قادر است و چون خودش غنی و بی‌نیاز مطلق است، نسبت به حوائج قلبی ما بخیل نیست و نسبت به ما که بنده‌ او هستیم رحیم و مهربان است. بنابراین توکّل کردن به او -که همیشه مطابق مصلحت‌مان اقدام می‌کند و آنچه به صلاح ماست به ما می‌دهد و آنچه را خلاف مصلحت‌مان تشخیص دهد به ما عطا نمی‌کند- امری لازم و واجب است»

اما مشکل اینجاست که اعتقاد به توکّل در صفحه‌ دل این افراد ثبت نشده و تنها از نظر علمی توکّل را قبول دارند، ولی در مقام عمل توکّل ندارند و به همین جهت در امور مختلف زندگی متزلزل و نگران هستند و هنگامی که مشکلی برایشان پیش آید، به جای توکّل به خدای سبحان مضطرب و پریشان می‌شوند. در حالیکه اگر در هر پیشامدی به خدا توکّل می‌کردند و او را در برطرف کردن آن مشکل وکیل خود می‌گرفتند، هیچ‌گاه چنین پریشان نبودند.

 

گروه سوم در معرفت نسبت به خداوند

 

گروه سوم کسانی هستند که نه تنها از نظر عقلی خدا را قبول دارند، بلکه مالکیّت او را نسبت به همه چیز می‌پذیرند چون از نظر عقلی به تصرف او در کل نظام عالم معتقدند و او را تنها مسبّب الاسباب و تنها تأثیرگذار می‌دانند. به همین جهت نه تنها عقلاً توکل به خدا را می‌پذیرند، بلکه قلباً حضرت حق را باور دارند و به او ایمان دارند و به فرموده‌ حضرت امام (ره) با قلم عقل در لوح دل‌شان ارکان توکل را ایجاد کرده‌اند.

این افراد حقیقتاً به مقام توکّل دست یافته‌اند، اما نباید تصور کرد همگی این افراد از یک مقام برخوردارند، بلکه با توجه به معرفت‌شان درجات مختلفی دارند که یکی از بالاترین درجات آن رسیدن به کمال اطمینان و طمأنینه است.

علامت کسی که به این درجه برسد آن است که در تمام امورش قلباً به خدای متعال توکل می‌کند و در عین اینکه از اسباب و نعمتی که خدا به او عطا کرده استفاده می‌کند، ولی دل او به هیچ یک از آن اسباب تعلق و وابستگی ندارد و تنها وابستگی‌اش به مسبّب الاسباب یعنی خود خدای سبحان است. این همان توکلی است که ما در بیان یکی از معانی آن گفتیم: «توکل یعنی به کارگیری بدن در میدان بندگی وتعلق قلب به خدای متعال»

 

منظور از توکّل مطرح شده در روایت چیست؟

 

تاکنون درجات مختلف متوکّلین را بررسی کردیم حال از زاویه‌ دیگر به روایت حضرت موسی بن جعفر (ع) نگاه می‌کنیم. حضرت فرموده بودند: (توکّل درجاتی دارد که یکی از درجاتش این است که بر خدا در تمام کارهایت توکّل کنی بر آنچه به تو کرد خشنود باشی و بدانی که او تو را ازهیچ خیر و فضلی منع نکند…) با توجه به آنچه بیان شد شاید بتوان گفت آن درجه توکّلی که حضرت در روایت بیان کردند درجه‌ دوم متوکّلین است، زیرا این گروه کسانی هستند که عقلاً و نقلاً توکل را قبول دارند ولی متأسفانه قلباً به آن معتقد نیستند.

 

وصول به مقام توکّل و تسلیم، به تدریج حاصل می‌شود

 

حضرت امام (ره) متذکر می‌شوند که توکّل درجاتی دیگری هم دارد و همانطور که عرفاء در سیر و سلوک درجات مختلفی را به تدریج برای سلوک حقیقی طی می‌کنند -تا در نهایت به مقام فنای مطلق برسند و هیچ یک از افعالشان را از خود نبینند و هیچ موجودیت و نفسانیتی برای خود قائل نباشند بلکه فاعل تمام خیراتشان را تنها خدای سبحان بدانند- همچنین وصول به مقام توکّل و تسلیم نیز به تدریج حاصل می‌شود و به همین جهت درجات زیادی دارد.

مثلا هر یک از ما در ابتدا ممکن است تنها در بعضی از امور به خدا توکّل کنیم ولی پس از مدتی با لطف خداوند ان‌شاءالله به مقامی می‌رسیم که نه تنها در تمام امورات خودمان (چه اسباب ظاهری جلی چه اسباب باطنی خفی) اهل توکل می‌شویم، بلکه در کارهای متعلقان یا وابستگان‌مان هم به خدا توکّل می‌کنیم. به این معنی که اگر یکی از وابستگان‌مان گرفتار مشکلی شود، به دلیل تعلق و محبتی که به او داریم اظهار بی‌صبری نمی‌کنیم، بلکه هم خودمان برای بر طرف شدن این مشکل به خدا توکّل می‌کنیم و هم او را به توکّل دعوت می‌کنیم.

 

مقام رضا و تفاوت آن با مقام توکّل

 

از آنچه در رابطه با توکّل بیان شد نباید تصور کرد مقام توکّل و رضا یک مقام‌اند و با یکدیگر تفاوتی ندارند، بلکه مقام رضا بسیار بالاتر از مقام توکل است، زیرا انسان متوکّل کسی است که خیر و صلاح خود را از خدا می‌خواهد و خدا را برای رسیدن به آنچه می‌خواهد وکیل می‌کند تا او را در صورتی که صلاح بداند به آن برساند. در حالی که کسی که به مقام «رضا» رسیده از خودش اراده‌ای ندارد، یعنی اراده‌اش را در اراده و خواست خدای سبحان فانی کرده است و به همین جهت هیچ چیزی را خودش برای خود اختیار نمی‌کند و تمام امور را به خدای خود واگذار کرده است تا خداوند آنچه را در صلاح او می‌بیند برایش محقق سازد. و سخن دلشان این است: «پسندم آنچه را جانان پسندد»[1]

به بایزید بسطامی گفتند: «اراده چه چیزی کردی؟» گفت: «اراده کردم که اراده‌ای نکنم». و این همان مقام رضاست.

 

منظور از رضایت مطرح شده در روایت؟

 

اما مقصود از رضایت که حضرت در روایت فرمودند: «فَمَا فَعَلَ بِک کنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً» «سپس از آنچه به تو کرد خشنود باشی» رسیدن به مقام «رضا» نیست، بلکه منظور ایشان همان مقام توکّل است که وقتی ما به خدا توکل کردیم، وکالت او را زیر سؤال نبریم و هر چه آن وکیل برایمان انتخاب کرد و پسندید، بپذیریم و به آن راضی باشیم. زیرا هنگامیکه نظرمان را به کسی بیان می‌کنیم، در واقع خود را هم ردیف او می‌دانیم در حالیکه ما عبد خدای سبحانیم و بنده هیچگاه چنین جایگاهی ندارد که بخواهد نظرش را بر مولایش عرضه کند. در واقع حضرت موسی بن جعفر (ع) می‌خواستند برای شنونده مقدماتی را فراهم کنند تا به مقام توکل برسد، به همین جهت می‌فرمایند: باید دو چیز را بدانی:

۱- بدانی که خداوند همه‌ خیرات را در اختیارت می‌گذارد: «تَعْلَمُ أَنَّهُ لَایأْلُوک خَیراً وَ فَضْلًا»
۲- بدانی خیر تنها به دست اوست: «تَعْلَمُ أَنَّا لحُکمَ فِی ذَلِک لَهُ»

بنابراین هر یک از ما اگر واقعاً معتقد باشیم که خداوند بر همه چیز قادر است و هیچگاه برای ما که بنده‌ی او هستیم غیر از خیر و نیکی چیزی اراده نمی‌کند (و هرچه برای بنده‌اش اراده کند قطعاً خیر بنده در آن است) به مقام توکل رسیده‌ایم. و به همین دلیل شایسته است راضی باشیم زیرا خیر ما در آن چیز است که خداوند اراده می‌کند.

 

مقام تفویض و تفاوت آن با مقام توکّل

 

شاید با شنیدن کلمه‌ تفویض گمان کنید تفویض و توکّل به هم شبیه‌اند، اما این تصور تنها خطای شنیداری است. مرحوم خواجه عبدالله (ره) می‌فرماید: «تفویض بسیار دقیق‌تر از توکّل است. علاوه بر اینکه محدوده تفویض وسیع‌تر و گسترده‌تر از توکّل است و توکّل تنها یکی از شاخه‌های تفویض است»

تفویض آن است که در تمام امور تنها خدا را متصرف بدانیم و همه چیز را به او واگذار کنیم و اگر توفیق انجام کاری به ما داده می‌شود آن را نشان از حول و قوه‌ حضرت حق بدانیم.

مرحوم خواجه عبدالله (ره) می‌گوید: تفویض به دو دلیل، وسیع‌تر و گسترده‌تر از توکّل است:

  1. گروهی توکّل را تنها در اموری پذیرفته‌اند که به صلاح فرد باشد، یعنی هر یک از ما اگر امری به صلاح‌مان باشد در آن امر به خدا توکّل می‌کنیم، در حالیکه در تفویض باید همه اوامر را چه به صلاح‌مان باشد یا نباشد، به خدا واگذار ‌کنیم و برای این واگذاری به دنبال مصلحتی نباشیم.
  2. در توکّل باید سبب و علتی وجود داشته باشد تا به تبع آن به خدا توکّل کنیم، یعنی باید سببی باشد تا در آن سبب به خدا توکّل کنیم اما در تفویض قبل از اینکه سببی باشد کارهایمان را به خدا واگذار می‌کنیم. به گفته‌ قرآن: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّه»[2]

 

نظر حضرت امام (ره) درباره تفویض

 

حضرت امام (ره) نظر مرحوم خواجه عبدالله را در ارتباط با تفویض و توکّل رد می‌کنند، ایشان می‌فرمایند: «نه توکّل شعبه‌ای از تفویض است ونه تفویض شاخه‌ای از توکّل. حضرت امام (ره) در ادامه می‌گویند: تنها سبب موجب توکل انسان نمی‌شود بلکه هر کس می‌تواند حتی زمانیکه موردی پیش نیامده بر خدا توکل کند. مثلاً هر کدام از ما در امور مختلف زندگی اعم از درس خواندن و سفر رفتن و… به خدا توکل می‌کنیم بدون اینکه مورد خاصی برایمان اتفاق افتاده باشد و در روایت مذکور آمده است: «فَتوکّل علی الله بتفویض ذلِک الیه» این روایت از آن روست که انسان از مقام توکل به مقام تفویض ارتقا یابد و متوجه شود که خداوند قائم مقام تصرف ما نیست بلکه چون مالک حقیقی همه چیز خود اوست، هر اراده و تصرفی در زمین و ملک خود اوست.

 

مقام ثقه و تفاوت آن با توکلّ

 

مقام ثقه نیز به غیر از مقام توکّل و مقام تفویض است. خواجه عبدالله انصاری در تعریف ثقه می‌فرماید: «ثقه مردمک چشمِ توکل و مرکز دایره تفویض و کانون دل تسلیم است» از عبارت خواجه عبدالله می‌توان چنین برداشت کرد که انسان به سه مقام توکّل و تفویض و رضا دست نمی‌یابد مگر آنکه نسبت به خدای سبحان اعتماد کامل داشته باشد. وصول به مقامات سه‌گانه بدون ثقه حاصل نمی‌شود. ثقه روح این سه مقام است و تا هنگامی که بنده به خدای سبحان اعتماد نداشته باشد هیچگاه به این سه مقام نخواهد رسید. به همین جهت حضرت موسی بن جعفر (ع) در انتهای فرمایش‌شان فرمودند: «ثِقْ به فیها و فی غیرِها» «اعتماد کن بر خدا در آن امور و غیر آنها»

از خدای سبحان مسئلت داریم با لطف و عنایت خویش ما را در رسیدن به این مقامات یاری نماید.

 

تاریخ جلسه: 86/12/8- جلسه 30

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

» حدیث 13- توکّل و مراتب آن

 


[1] باباطاهر

[2] سوره مبارکه غافر، آیه 44

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *