حدیث 13: توکّل و مراتب آن

علی بن سوید گوید: از حضرت موسی بن جعفر (ع) درباره‌ قول خدای عزوجل که می‌‌فرماید: «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»‏[1]

سوال پرسیدم، حضرت فرمود:

«التَّوَکلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَکلَ عَلَى اللَّهِ فِی أُمُورِک کلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِک کنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یأْلُوک خَیراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُکمَ فِی ذَلِک لَهُ فَتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِیضِ ذَلِک إِلَیهِ وَ ثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِی غَیرِهَا»[2]

«توکّل بر خدا درجاتی دارد. یکی از آن‌ها این است که بر خدا در تمامی کارهایت توکل کنی سپس از آنچه به تو کرد خشنود باشی و بدانی او تو را از خیر و فضل منع نکند و بدانی که فرمان در آن امور برای اوست پس بر خدا با واگذار کردن امور به او توکل کن و به خدا در آن امور و غیر آن اعتماد کن»

حضرت امام (ره) در توضیح حدیث ابتدا چند کلمه را معنا می‌کنند:

کلمه‌ «توکّل» بیانگر اظهار عجز و اعتماد بر غیر است. وقتی کسی بگوید من در امورم به فلانی توکل می‌کنم به این معنا است که به او اعتماد می‌کنم.

کلمه‌ «حَسْبُهُ» یعنی برای او کافی است.

کلمه‌ «لایألوک» از «أَلا» به معنی تقصیر و کم گذاشتن است. با توجه به حدیث باید بگوئیم خدا برای انسان کم نمی‌گذارد. البته بعضی گفته‌اند کلمه‌ی «أَلا» وقتی متعدی شود در معنای منع کردن است یعنی خدا تو را از خیر منع نمی‌کند.

توکّل، تفویض، رضا و وثوق با یکدیگر متفاوتند که در بحث‌های آینده به تفاوت میان آن‌ها خواهیم پرداخت.

 

تعریف توکّل

 

حضرت امام (ره) در بیان معنی توکّل ابتدا از قول چند تن از علما معانی مختلفی را بیان می‌کنند و می‌فرمایند:

  • مرحوم خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین می‌فرمایند: «توکّل یعنی واگذار کردن همه‌ امور به مالکش و اعتماد کردن بر وکالت آن مالک»
  • ابوتراب نخشبی که یکی از عرفاست، در رساله‌ قشیریه در تعریف توکّل می‌گوید: «توکّل یعنی قرار دادن بدن در میدان بندگی و تعلق قلب به پرورندگی خدای سبحان» یعنی بدن‌مان را چنان در میدان بندگی خدای سبحان قرار دهیم که تا حد توان بندگی کند اما روی بندگی خود هیچ‌گونه حسابی باز نکند و بندگی کردن به نظرش نیاید؛ بلکه اثر بندگی این باشد که دل‌مان متعلق به آن رب و پروردگاری شود که اجازه‌ بندگی کردن را برایمان صادر کرده است.
  • تعریف دیگری نیز از توکّل شده است: «توکّل به خدا یعنی در هر امری که انسان امیدوار است مردم برای او انجام دهند، امیدش را از ایشان قطع کند و تنها امیدش به خدای سبحان باشد.»

تاکنون چند معنی از توکّل بیان شد که تقریباً تمامی آن‌ها نزدیک به یکدیگر بودند. البته لازم است بگوئیم چون مقامات بندگان با یکدیگر متفاوت است، لذا درجات توکل‌شان نیز با یکدیگر تفاوت دارد و اگر بخواهیم درجات توکّل را بشناسیم باید درجات بندگان در معرفت نسبت به خدای سبحان را بشناسیم.

 

رابطه معرفت به خدا و توکّل به او

 

حضرت امام (ره) می‌گویند: در اصول معارف، علم به دو چیز برای انسان ضروری است:

  1. پذیرش ربوبیّت خدای سبحان: یعنی انسان بداند تدبیر تمام امور به دست اوست.
  2. علم به مالکیت خدای سبحان: به این معنا که انسان بداند مالک حقیقی هر چیز خدای سبحان است و به همین دلیل خداوند می‌تواند هرگونه تصرفی را در ملک خودش انجام دهد.

توکّل همه‌ انسان‌ها و میزان معرفتی که نسبت به خدای سبحان دارند به یک میزان نیست، بلکه در معرفت خدای سبحان متفاوتند.

 

افراد در معرفت خدای سبحان سه گروهند:

 

گروه اول: عموم مردم و عموم موحّدین

 

این گروه به یگانه بودن خدای سبحان معتقدند. ایشان قائل‌اند که خدای سبحان خالق همه چیز است اما تصرف او در امور و ربوبیتش محدود است. حضرت امام (ره) می‌فرمایند: اینها تنها به حسب لقلقه لسان گاهی می‌گویند: «مقدِّر همه‌ امور خداست و همه چیز تحت تصرف اوست و هیچ موجودی بدون اراده‌ او موجود نشود»، ولی دارای مقام توکّل نیستند نه علماً نه ایماناً، نه شهوداً و نه وجداناً.

این دسته از مردم که گویا ما خودمان نیز داخل آن‌ها هستیم، علم به ربوبیّت خدای تعالی ندارند و توحیدشان ناقص است و فقط لفظاً و ادّعائاً دارای مقام توکّل هستند نه حقیقتاً. به همین جهت در امور دنیایی‌شان به هیچ وجه بر خدا اعتماد نمی‌کنند و به جای توکّل بر او تنها دنبال اسباب ظاهری این عالم هستند. این گروه از افراد خدا را قبول دارند اما در همه‌ امور عامل اصلی را اسباب و علل ظاهری می‌دانند نه خدای سبحان. اگر گاهی متوجه خداوند می‌شوند، یا از روی تقلید از دیگران است و یا از روی احتیاط. در واقع این افراد خدا را در ردیف اسباب و همانند اسباب می‌بینند و معتقدند همان طور که تمام اسباب[3] قدرت دارند نیازهایشان را برطرف کنند، خدای سبحان هم مانند آن اسباب چنین قدرتی دارد. به همین جهت مثلاً اگر برای فلان کار پول کافی داشته باشند دیگر بر خدا اعتمادی ندارند و از او غافل می‌شوند؛ در حالیکه نمی‌دانند توکّل داشتن به خدای سبحان هیچ گونه منافاتی با کسب و کار ندارد. از همین رو ایشان کسب و کارشان را سبب اصلی جلب روزی می‌دانند نه خدائی که این کسب را در اختیارشان قرار داده است و تصور می‌کنند اگر فلان شغل را نداشتند یا فلان کار را انجام نمی‌دادند چنین رزق و روزی به آن‌ها نمی‌رسید. این افراد هر چند در دنیا هیچ توکّلی به خدای سبحان ندارند اما در امور آخرت‌شان دائم از توکّل دم می‌زنند حال آنکه هیچ تلاشی برای آخرت ندارند.

این گروه نه اهل علم و معرفتند و نه اهل تهذیب نفس، بلکه افرادی هستند که در اطاعت خدای سبحان سهل‌انگارند و به همین جهت در هر عبادت و اطاعت و علم و معرفتی که نسبت به آن کوتاهی و سستی کنند، مرتباً لطف خدای سبحان را به خودشان مطرح می‌کنند و می‌گویند: «توکّل‌مان به خداست» یا «لطف خدا بزرگ‌تر است» و برای آخرت به شفاعت شفیعان امید دارند، چون آن را آسان‌ترین راه برای نجات خود می‌دانند.

در واقع ایشان تحت وسوسه‌ شیطان قرار گرفته‌اند، زیرا نه در امور آخرت بر خدا توکّل دارند و نه در امور دنیا؛ اما چون امور دنیوی را با اهمیّت می‌دانند در آن امور به اسباب مادی متمسک می‌شوند و به خدا اعتماد نمی‌کنند و چون امور اخروی را با اهمیّت نمی‌دانند و به معاد ایمان واقعی ندارند، در صدد عذرتراشی برای آن امور هستند.

 

تاریخ جلسه: 86/12/1- جلسه 29

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

» ادامه حدیث 13- توکّل و درجات آن

 


[1] سوره مبارکه طلاق، آیه 3

[2] اصول کافی، ج2، ص65

[3] اسباب در اينجا به معني هركسي يا هر چيز(مانند كاري مناسب) است كه توانائي برآوردن نياز افراد را دارد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *