فلسفه ابتلائات، قطع تعلّق از دنیاست
به لطف حضرت حق در خدمت حدیث پانزدهم با موضوع ابتلاء و آزمایش بودیم.
در ابتدا حدیث حضرت امام صادق (ع) فرمودند:
«أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبِیونَ ثُمَّ الْوَصِیونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا یبْتَلَى الْمُؤْمِنُ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ»[1]
«همانا سختترین مردم از حیث بلا، پیامبرانند و پس از آن جانشینانشان پس نیکوتر و نیکوتر. و به درستی که مؤمن به میزان کارهای نیک خویش به بلا مبتلا میشود.»
حضرت امام خمینی (ره) در توضیح این مطلب میفرمایند: «هر عملی که انسان در طول زندگیاش انجام میدهد، صورت باطنیهای ایجاد میکند. حال اگر این عمل محمود و زیبا باشد اثر باطنی آن نورانیّتی است که در باطن فرد ایجاد میشود و اگر صورتی قبیح و ناپسند داشت اثر باطنیاش ظلمتی است که در باطن او ایجاد میشود. امام باقر (ع) از این دو با عنوان نقطه سفید و نقطه سیاه یاد کردهاند و فرمودهاند:
«مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِی قَلْبِهِ نُکتَةٌ بَیضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِی النُّکتَةِ نُکتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِک السَّوَادُ وَ إِنْ تَمَادَى فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِک السَّوَادُ حَتَّى یغَطِّی الْبَیاضَ فَإِذَا غَطَّى الْبَیاضَ لَمْ یرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَیرٍ أَبَداً»[2]
«هیچ بندهای نیست مگر در دل او نقطه سفیدی است و چون گناهی انجام دهد نقطه سیاهی در آن پیدا شود. سپس اگر توبه کند آن سیاهی از بین میرود و اگر به گناه ادامه بدهد بر آن سیاهی افزوده میشود تا حدی که سفیدی را بپوشاند و چون سفیدی پوشیده شود صاحب آن هرگز به خیر و نیکی باز نمیگردد»
بنابراین به میزانی که انسان به کار خیر مداومت بورزد، صورت باطنیاش نورانی خواهد شد و به میزانی که مرتکب عمل قبیح شود باطنی ظلمانی و تاریک خواهد داشت. به عنوان مثال ذرهای غیبت، تهمت، غفلت و… وجود فرد را مکدر و ظلمانی میکند و هرچه بیشتر مرتکب این قبایح گردد ظلمات بیشتر باطن او را فرا میگیرد.
حضرت امام (ره) تعبیر دیگری در این رابطه دارند و میفرمایند: هر عملی که از انسان صادر میشود یا موجب لذّت او میشود و از آن لذّت میبرد یا دردمند میشود.
مثلا در ارتباط با غذا خوردن اگر کسی غذایی مطبوع و لذّت بخش خورد، در درون از خوردن آن احساس لذّت میکند. در اینجا هرچند خوردن غذا در زمان کوتاهی صورت گرفته است اما لذّتی که از آن ایجاد شده برایش ماندگار شده است.
حال فرض کنید این فرد غذایی تلخ و نامطبوع بخورد، در این حالت هرچند درد و اذیتی که از خوردن آن احساس کرده در زمانی بسیار کوتاه ایجاد شده است اما تا مدتها ناگواراییاش ماندگار میشود. با توجه به این مثال باید گفت اگر افعالی که انسان انجام میدهد از سنخ مادیات باشد مثل خوردن، پوشیدن، استراحت و… در درونش لذتی مادی ایجاد میشود و هرقدر آن لذت در فرد بیشتر شود تعلقش به دنیا شدیدتر میشود. بنابراین هرچه انسان بیشتر خواستار لذّت بردن از دنیا باشد، تعلقش به دنیا بیشتر میشود و عوارض سوء وابستگی به دنیا در او ایجاد میشود.
حال اگر انسان بخواهد از دنیا استفادهای محدود کند و در عین حال اثر منفی و سوء تعلق به دنیا در او ایجاد نشود، باید امری وجود داشته باشد که در عین استفاده از دنیا به آن تمایل نداشته باشد و وابسته نشود؛ اینجاست که بحث ابتلا و آزمایش انسان پیش میآید.
مقدمه عدم وابستگی به دنیا، توجه به ناپایداری خوشیهای دنیوی
انسان در طول زندگیاش پی میبرد که تمام لذات و خوشیهای دنیا با سختی همراه است. چون اگر چنین نباشد وابستگی انسان به دنیا بیشتر میشود و خواستار خلود و ماندگاری در دنیا میشود.
حضرت امام خمینی (ره) میفرمایند: افراد وقتی غرق در شهوات شوند و تنها به دنبال لذات مادی باشند حبّ به دنیا پیدا میکنند و در نتیجه از عالم ملکوت غافل میشوند. چون هرچه توجه فرد به عالم ملک (دنیا) بیشتر باشد از عالم ملکوت غافلتر میشود و از رسیدن به عالمی برتر و بالاتر از عالم دنیا -که همان عالم آخرت است- نفرت خواهد داشت، زیرا انسان به هرچه محبت داشته باشد از آنچه که در مقابل آن است، نفرت دارد و چون انسانی که اهل مادیّات شده، آخرت را در مقابل دنیا میبیند از آن نفرت پیدا میکند. در واقع این فرد چون تمام آمال و آرزوهای خود را دنیا و زندگی دنیوی میبیند و آخرت را مانعی برای تحقّق تمام آرزوهایش میداند، لذا از آخرت نفرت دارد و از آن گریزان است.
به عنوان مثال اگر کسی به شهری سفر کند و در آنجا مریض شود یا به هر علت دیگری اذیت شود، حتما از آن شهر متنفر میشود و هر وقت یادش میآید احساس نازیبایی نسبت به آن پیدا میکند. حال هرچه میزان ناملایمات و سختیهای فرد در آنجا بیشتر باشد، تنفرش بیشتر میشود و اگر بتواند شهری بهتر پیدا کند به آنجا کوچ میکند. حتی اگر امکان کوچ کردن برایش مهیا نباشد دلش را روانه آنجا میکند و هوای آنجا را خواهد داشت. اما اگر در این شهر لذت ببرد خواهان ماندگار شدن در آنجاست.
حال اگر در عالم دنیا هیچ لذّتی به طور کامل وجود نداشته باشد بلکه لذّاتش همواره همراه با سختی، بلا و گرفتاری باشد حتما از آن تنفّر پیدا میکند و دلبستگیاش به آن کم میشود و اگر به عالم دیگری معتقد باشد که در آنجا هیچ گونه درد و رنجی برای کسی که اعمال صالحه داشته باشد، وجود ندارد و لذّاتش ماندگار و گواراست، دلش را روانه آن عالم میکند و به اصلاح نفسش میپردازد و سعی میکند هیچ خطایی مرتکب نشود.
بیمیلی به دنیا، مقدمه اصلاح نفس
در حقیقت خدا به بندهاش میگوید: «من غیر از لذّاتی که در عالم ماده برای تو قرار دادم، لذّات دیگری نیز برایت در نظر گرفتم که بسیار ماندگارتر، گواراتر و لذت بخشتر از لذّات مادی است و اگر تو تنها خواستار این لذّات مادی شوی و به آنها وابسته شوی، از لذّات اخروی که برای تو در نظر گرفتم نمیتوانی بهره ببری.»
خدای سبحان در دنیا لذّاتی را برای بندگانش در نظر گرفته است که در نهایت تمامی آنها با سختیها و تلخیهایی همراه است، ولی آخرتی را برایشان قرار داده است که لذّاتش گوارا و ماندگار است. علتش این امر آن است که میل و علاقه انسان به دنیا و لذّات مادی کمرنگ شود و خواهان لذات باقی آخرت گردد.
خدای متعال در کنار لذات مادی دنیا عرصههای سخت و آزمایش را برای او قرار داده است تا بداند هیچ یک از داراییهایش قابل اعتماد نیست، نه میتواند روی مقامش حساب کند نه روی مالش و نه روی اطرافیانش.
بنابراین اگر انسان به بیاعتبار بودن دنیا و لذات مادی واقف گردد، آمادگی ورود به عالم آخرت را پیدا میکند و در این هنگام زمینه تمام اصلاحات در اعمال و رفتارش ایجاد میشود، زیرا همچنانکه حب دنیا منشاء هر خطایی است:«حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَة»[3] بیمیلی به دنیا زمینه ایجاد تمامی اصلاحات در وجود است.
ابتلائات، هدیه خداوند به مؤمن
خدای سبحان به هر کس لطف و رحمت بیشتری داشته باشد او را از عالم ماده بیشتر پرهیز میدهد و ابتلائات و سختیهای بیشتری در طول زندگی برایش قرار میدهد تا محبت و علاقهاش از این عالم قطع شود.
مؤید این مطلب روایتی از امام باقر (ع) است که حضرت میفرمایند:
«وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیتَعَاهَدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ کمَا یتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیةِ وَ یحْمِیهِ کمَا یحْمِی الطَّبِیبُ الْمَرِیضَ»[4]
«همانا خدای متعال هر آینه مؤمن را با بلا تفقد کند، چنانچه مردی عیال خود را با هدیهای از سفر تفقد کند و هر آینه پرهیز دهد مؤمن را از دنیا چنانچه پرهیز دهد طبیب مریض را»
یعنی همچنان که فرد مسافر برای خانوادهاش هدیهای گرانبها از سفر میآورد، خدای متعال برای مؤمنین چنین مقرر کرده است که در عوض هدیه، بلا و سختی به مؤمن رسد تا از دنیا ترک تعلق کند و به آن علاقهمند نشود. البته بلایی که خدای سبحان مؤمن را به آن مبتلا میکند تنها ابتلائات سخت و غیر قابل تحمل نیست، بلکه حتی بسیاری از امور کوچک که باعث نگرانیاش شود نیز ابتلاء محسوب میشود؛ مثل اینکه مؤمن خواب بدی میبیند و از بابت آن اذیت شود یا سخنی از کسی میشنود که از شنیدنش اذیّت شود. همگی این امور ابتلا و آزمایش مؤمن محسوب میشود.
در انتهای روایت فوق بیان شده است خدای سبحان مؤمن را از دنیا پرهیز میدهد همانطور که پزشک بیمار را. پزشک وقتی امید به بهبودی بیمار دارد او را از یک سری امور پرهیز میدهد تا بهبودی حاصل شود، اما هنگامی که از او قطع امید میکند او را آزاد میگذارد تا هرچه تمایل دارد انجام بدهد چون میداند بیماریاش قابل بهبود نیست و تا مدتی بیش زنده نخواهد ماند. خدای سبحان نیز چون مؤمن را دوست دارد و امید اصلاح او را دارد، در طول زندگی ابتلائاتی را قرار میدهد که حبّ دنیا در دلش مستقر نشود.
بیمیلی به دنیا، موجب افزونی محبّت و توفیق الهیست
محبّت و عنایت حضرت حق به بندگان امری عادی و بیهوده نیست، بلکه اگر خدای سبحان به بندگان کمترین لطف را داشته باشد خیر و سعادت دنیا و آخرت نصیب او میگردد، زیرا هر گامی که مؤمن به سوی خدای سبحان بر میدارد خدای متعال به اندازه ذراعی (نیم متر یا یک متر) به او نزدیک میشود.
حضرت امام (ره) میفرمایند: مَثَل مراتب ایمان و مهیا کردن اسباب توفیق مَثَل انسانی است که با چراغی در راهی تاریک حرکت کند. این فرد با هر قدمی که برمیدارد پیش رویش روشن میگردد و این روشنی راهنمای او برای گامهای بعدی است که در پیش دارد. به همین ترتیب هر قدمی که انسان به سوی آخرت بر میدارد و از آزمایشات زندگی سربلند بیرون میآید عنایت خدای سبحان به او بیشتر شده و اسباب توجه به عالم قرب (آخرت) و تنفر از عالم بُعد (دنیا) بیشتر شامل حالش میشود.
تاریخ جلسه: 87/1/28- جلسه 34
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
» حدیث 15- امتحانات الهی و نتیجه آن
» ادامه حدیث 15- دلایل شدت ابتلاء انبیاء
» ادامه حدیث 15- ابتلاء جسمی پیامبران
[1] اصول کافی، ج2، ص259
[2] اصول کافی، ج2، ص273
[3] اصول کافی، ج2، ص131
[4] اصول کافی، ج2، ص255