مقدمه
در مبحث ارتباطات سازنده، غرض، ساختن اطرافیان نیست؛ بلکه بنا داریم، مظهر نام «سلام» خدای سبحان باشیم و آسیبی از سوی ما به اطرافیان وارد نشود، شخصیت ما، در این تعاملات اجتماعی، رشد کند و به کمال برسد. یکی از بهترین میانبرها برای رشد ما، ارتباط با جمع است. اگر در ارتباط با جمع، شناخت صحیح و آگاهی لازم را داشته باشیم، سرعت فزایندهای در مسیر رشد، کسب میشود. البته باید متذکر شد که به همان میزان نیز در معرض خطر هستیم. ارتباط با جمع، هم میتواند سکوی پرش ما جهت رشد باشد و هم میتواند با کوچکترین بیاحتیاطی و غفلت، موجودی ما را از ما بستاند.
اهمیت خوب شنیدن در ارتباط سازنده
«وَ کانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ »[1]
«و كسی را سرزنش نمىكرد به كارى كه در مانند آن بهانهاى مىیافت تا اینكه عذر او را مىشنید»
حضرت در فرازهای پیشین این حکمت، میفرماید که در گذشته برادری داشتم با خصوصیاتی نیک و به نظرم خیلی عزیز میآمد. از جمله خصوصیات او این بود که خدا او را در چشم من عظمت داده بود و برای او اعتبار زیادی قائل بودم.
وقتی کسی به چشم امیرالمؤمنین بیاید، جای تأمل دارد که دریابیم آن شخص کیست و چه ویژگیهای اجتماعی داشته که آنقدر موجه محسوب میشده است. از جمله ویژگیهای او، آن بود که سریعاً قضاوت نمیکرد، در هیچ امری به سرعت نظر نمیداد و افراد را ملامت نمیکرد. اجمالاً آنکه مهارت شنیدن داشته است.
در روزگار کنونی، سبک زندگی موفق، مستلزم کسب مهارتهای مختلف است. یکی از آن مهارتها، مهارت خوب شنیدن است. برخی بهمحض شنیدن سخنان اولیۀ اطرافیان، سریع اظهار نظر میکنند و به استناد همان کلمات اولیه، ادعا میکنند که بقیۀ مطلب را میدانند؛ اما حضرت در این حکمت به ما میآموزد که برای سلامت ارتباطاتمان نیاز است قبل از آنکه گویندۀ خوبی باشیم و بخواهیم پیشنهادی به افراد دهیم یا بخواهیم دیگری را متهم کنیم یا قضاوت شتابزدهای داشته باشیم، شنوندۀ خوبی باشیم. گاهی شوهر، پاسخ تماس تلفن همسرش را نمیدهد و عکسالعمل وی را بر میانگیزد. در حالیکه لازم است عذرخواهی او را بپذیرد و توجیه و توضیح ماجرا را بشنود.
پرهیز از شتابزدگی در قضاوت
برای تعمق در موضوع، لازم است که یک لایه از فرمایش حضرت را کنار بزنیم. لایۀ عمیق فرمایش حضرت این است که در بدو امر، افراد را متهم ندانیم و به ایشان سوءظن نداشته باشیم. از آنجا که سوءظن داریم، سریعاً قضاوت میکنیم. حال آنکه اگر در نهایت خوشبینی باشیم، کسی را متهم نمیکنیم؛ زیرا عملکرد وی را مبتنی بر یک فکر صحیح میدانیم. حتی غفلت را دربارۀ او مردود میدانیم و بنا را بر این میگذاریم که اگر ما هم در آن شرایط قرار میگرفتیم، حتماً همین گونه عمل میکردیم.
حدود 25سال پیش، یکی از خانمهایی که در کلاسهای من شرکت میکرد، میگفت: «همسرم شغلی داشت که باید دائم به خارج از کشور سفر میکرد. در یکی از سفرهای کاری، با او همراه شدم. با توجه به محیطی که در آن کار میکرد، جلساتی با خانمهای آن کشور داشت. اگر عکسهای او را میدیدم، وی را بابت حضورش در چنان محیطی، بسیار سرزنش میکردم. اما بعد از قرار گرفتن در آن فضا هیچ اتهامی را به او وارد نمیدانم.»
اهمیت «حسن ظن»
بسیاری از اوقات، در زندگی، بنا را بر سوءظن میگذاریم غافل از آنکه در چنین شرایطی، اقبالی برای شنیدن توجیه طرف مقابل وجود ندارد. قانون در ارتباط سازنده، اجتناب از سرزنش است. البته این بهمعنای حسنظن بیجا نیست. اگر اوضاع و احوال کاملاً برای ما روشن و محرز است و دریافتیم که رفتار و گفتار فرد، قابل توجیه نیست، عذر او هم پذیرفته نخواهد شد و حق ملامت داریم. گاهی، با شنیدن عذر طرف مقابل بر ما معلوم میشود که به تصور ناآگاهی یا سادهانگاری مخاطب، در تلاش برای فریب دادن است. در چنین شرایطی اجازۀ سرزنش داریم؛ ولی اصل بر این است که اول مهارت شنیدن را داشته باشیم و شنوندۀ خوبی باشیم.
شکایت نکردن از درد
« وَ کانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّاعِنْدَ بُرْئِهِ»[2]
«و از دردى شكایت نمىکرد مگر وقتى كه بهبودى مىیافت»
اساس در رفتار و گفتار ما در ارتباط سازنده بایستی بر این اصل استوار باشد که انرژی منفی از طرفین به یکدیگر منتقل نشود. شکایت از درد نزد کسی که طبیب نیست، چه سودی دارد؟! باید بنا را بر آن بگذاریم که خودمان با دردمان کنار بیاییم و دیگران را درگیر درد خود نکنیم. متأسفانه بسیاری از مردم عادت کردهاند که از درد، ناله داشته باشند؛ اما خدای سبحان قدرت خویشتنداری را در اختیار انسان قرار داده است. چشمان شخص بیمار، گویای احوال درون اوست و افراد هوشیار به راحتی متوجه درد بیمار میشوند؛ بنابراین نیازی به ناله و شکایت از درد نیست.
ناراحت کردن دیگران ممنوع
نکتۀ حائز اهمیت در روابط سازنده آن است که وقتی متوجه بیماری طرف مقابل شدیم، نبایستی نسبت به آن سهلانگار و بیتوجه باشیم. باید هر خدمتی از ما بر میآید برای او انجام دهیم. موضوع سخن حضرت دربارۀ کسی است که با انبانی از درد به همه جا میرود و قصۀ دردهای خود را برای همه بازگو میکند. بنای برخی در ارتباطات انرژی گرفتن است نه انرژی دادن! اما حضرت میفرماید خوشیها را برای دیگران بازگو کنید نه رنجها و ناخوشیها را. بدین ترتیب تبادل انرژی مثبت صورت میگیرد.
برخی میخواهند دیگران را با درد خود درگیر کنند و از این کار بسیار لذت میبرند. این امر در سالخوردگان بیشتر ملاحظه میشود. برخی از افراد سالخورده لذتشان در آن است که فرزندانشان درگیر دردهای آنان باشند! غافل از آنکه این شیوه از ارتباط، فرزندان را از والدین گریزان میکند و نتیجۀ معکوس دارد.
ما نیز اگر بخواهیم به چشم امام زمان دیده شویم، باید کمی از بازگویی دردها، بکاهیم. در روانشناسی اثبات شده است که هر آنچه بر زبان میرانیم در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت و در وجود ما نهادینه میشود؛ بنابراین اگر هنگام بیماری و غصه، دائم به خود القا کنیم که «این نیز بگذرد» در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت میشود و به راحتی از آن بیماری و غصه عبور خواهیم کرد.
حُسن عبرتپذیری
جا دارد که با دیدن وضعیت دیگران، آدمی عبرت بگیرد. مثلا، وقتی از احوال یک متوفی خبر داریم و میدانیم که آرزو دارد به دنیا برگردد تا کار خاصی انجام دهد، اکنون تلاش کنیم که آنگونه که او زیست، نباشیم. در مورد افراد زنده نیز، میتوان با همین نگرش، عبرتپذیری داشت و با مشاهدۀ مشکل شخصیتی یک فرد، به خود هشدار دهیم. مثلاً اگر سالمندی را مشاهده کردیم که رفتارهایش موجب اذیت فرزندانش میشود، به خدا پناه بریم و از او بخواهیم که ما را از چنان کرداری، دور نگاه دارد.
کهنسالی؛ آینۀ جوانی
البته لازم به ذکر است که همان ویژگیهای دوران جوانی است که در پیری از آن پردهبرداری میشود. بنابراین سعی کنیم در جوانی به اصلاح رفتار خود بپردازیم، هرچند که در دوران کهنسالی هم اصلاح ممکن است، گرچه دشوارتر؛ اما میسر است. برخی از رفتارها، مبتنی بر عاداتی است که از جوانی شکل میگیرد. مثلا، برخی از اظهار سخنانی که موجب به هم ریختن یک زندگی میشود، ابایی نداشتهاند! این بیماری یا عادت، از جوانی شکل گرفته و تا پیری با او همراه است. به خدا پناه میبریم از اینکه ما نیز گرفتار چنین بیماری و عادتی شویم! البته کهنسالان به توجه احتیاج دارند؛ اما نبایستی از این امر سوءاستفاده شود.
ضرورت آمادگی سفر آخرت
لازم به تصریح و تذکر است که ما، باید برای «قبر» آماده شویم. آنجا، ابراز علاقه و فدا شدن دیگران، به چه کار میآید؟ مثلا فرزند متوفی، بر روی قبر بنشیند و ابراز محبت کند، چه حاصلی برای میت دارد؟! متوفی، قرار است از آن پس، با کسی دائماً انس داشته باشد؛ بنابراین تا فرصت دارد، به جای آنکه روزبهروز، احتیاجش به ابراز محبت فرزندانش بیشتر شود، انس خود را با خدای سبحان تقویت کند و خود را برای سفر آخرت، آماده سازد. البته وظیفۀ فرزندان است که به والدین خود محبت کنند.
امام رضا علیه السلام فرمود:
«وَقِّرُوا كِبَارَكُم»[3]
«به بزرگترهایتان احترام بگذارید.»
به ما بخشنامه دادند که باید بزرگترها را احترام کنید. در واقع، دو طرف قضیه مورد توجه است. به سالخورده توصیه میکنند که گدایی محبت نداشته باشد و به فرزندان میگویند به بزرگترها احترام بگذارید تا حرمتشان حفظ شود؛ اما حفظ حرمت آنان به این معنا نیست که به زندگی خود اختلال وارد کنند.
تمرکز بر سلامتی نه بیماری
یکی از دوستان، حدود سیسال پیش، برای سخنرانی به شهری رفته بود. در آنجا همه هنگام احوالپرسی، لیستی از انواع دردهای خود را بازگو میکردند. ایشان میگفت: «در رفتار مردم آنجا دقیق شدم و دریافتم همه، واقعاً مریض، بیحال و ضعیف هستند؛ زیرا قرارشان بر طرح سلامتی نبود! در حالی که به ما سفارش شده است دائم «الحمدلله» بگوییم وتوجهمان به کمالات و سلامتی و توفیقات و امکانات باشد، نه روی بیماریها. تمرکز روی بیماری، موجب افزایش بیماری میشود.
اثر چشم داشت به نعمت دیگران
«مَا قَالَ النَّاسُ لِشَیءٍ طُوبَى لَهُ إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سُوءٍ»[4]
«مردم به چیزى نگفتند خوشا به حالش، مگر آنكه روزگار براى آن روز بدى را پنهان دارد.»
گاهی، افراد با دیدن نعمات و داراییهای یک شخص، به او میگویند:«خوش به حالت» این سخن حتی اگر بدون داشتن قصد بدی هم باشد، آسیب جدی به مخاطب وارد میکند. ما حق نداریم به نعمتهای دیگران چشم بدوزیم؛ بلکه باید بر نعمتهای خود متمرکز شویم. در زندگی ما، نعمت فراوان است و خوش به حال خودمان که خداوند آنقدر نعمت به ما داده است. چرا نگاه خود را روی نعمتهای دیگران متمرکز کنیم؟ به مجرد اینکه نعمتهای دیگران به چشم کسی آمد، زوال آن نعمت در حال امضا شدن است. البته به این معنا نیست که نعمت از او گرفته میشود؛ بلکه در عین این که موجود هست، لذتش را نمیبرد یا نمیتواند از آن استفاده کند.
آثار گفتار و پندار
چند نکتۀ حائز اهمیت در این خصوص میتوان برشمرد:
- اثر گفتار: گاهی در ارتباط با دیگران، گفتار، زیباست؛ اما اثرش نازیباست. «طوبی له» یک سخن مقبولی است؛ اما اثری نازیبا به جای میگذارد.
- اثر فکر: اگر در این حکمت، قول، بهمعنای گفتار نباشد و بهمعنای اعتقاد باشد، حتی اگر ما به نعمتهای دیگران فکر هم بکنیم، گرچه بر زبان نیاوریم، باز هم نعمتِ دیگری را نابود میکند.
بسیاری از اوقات با گفتار و رفتار و افکارمان، خسارتهای جدی به دیگران وارد میکنیم که آثار آنها را در عالم دیگر متوجه میشویم. همچنان که برخی بعد از تخلف رانندگی، پیامک جریمه را دریافت میدارند. بعضاً از خسارتهایی که در این دنیا به دیگران وارد میسازیم، خبردار نمیشویم و در آن عالم از آنها پردهبرداری میشود. مثلاً به دلیل گفتن یک جملۀ «خوش به حالت» به مادر یک جوان، آن جوان، جوانمرگ شده یا مشاهده میکنید که از آن مادر یا جوان، سلب توفیق شده است. باید باور کنیم همه چیز در عالم، دارای اثر مثبت یا منفی است و دیر یا زود، آثار آن نمایان میشود. آثار منفی، گاهی پنهان است؛ اما بالاخره میفهمیم که از طریق قول و فعل ما، به دیگران صدمه وارد شده است.
ناپایداری نعمتها
برخی شارحین در خصوص این حکمت، میگویند:«کسی که نعمت دارد، نباید به نعمتش دلخوش باشد؛ زیرا هر نعمتی، ممکن است با نگاه نامناسب دیگران، از صاحب نعمت سلب شود؛ بنابراین امروز که در اختیارش هست باید حُسناستفاده را از داشته باشد.
برخی میپرسند که چرا بعضی افراد دائماً درد دارند؟ دلیل دردشان چیست؟ در پاسخ باید اذعان داشت: بسیاری از مردم، نعمتهای خود را مستمراً به رخ میکشند. اعم از زیورآلاتی که دائماً به خود میآویزند و یا ظواهر و زیبائیهای خود را ارتقا میدهند و دائماً کاری میکنند که خودشان یا تغییراتشان به چشم بیاید. به این ترتیب، خودشان، موجب به چشم آمدن نزد دیگران هستند!
سفارش به پنهان کردن نعمتها
نقل شده است که مرحوم شیخ جعفر مجتهدی مشاهده کرد که مادری، به دختر بسیار زیبایش، لباس بسیار زیبایی پوشانده بود. به مادر گفت:«میخواهی دخترت را بکشی؟! زیباییاش، بهتنهایی او را در معرض چشم قرار میدهد، با این لباس که به تن او کردهای آیا میخواهی او را نابود کنی؟!»
ما نیز نباید به گونهای رفتار کنیم که نظر دیگران جلب شود. البته نزد فامیل یا نزدیکان همسطح، اشکال ندارد؛ اما در مجامع عمومی، دائماً از ثروتهای خود سخن گفتن و نشان دادن خود، ما را در معرض آسیب قرار میدهد. جملۀ معروفی میگوید:«اسْتُرْ ذَهَبَک وَ ذَهَابَک وَ مَذْهَبَک»[5] «طلا و مرکب و مذهب خود را پنهان کن؟!» شاید برای برخی، سفر خارج از ایران، آسانتر از سفر مشهد، یا سفر به کربلا، یا رفتن به حرم حضرت عبدالعظیم باشد، ایرادی هم ندارد و کسی که غنی است، باید برود؛ اما لازم نیست همه را مطلع کند. میتواند با لطایفالحیل از ابراز صریح یا پاسخ مشخص طفره رود.
ضرورت ایجاد و حفظ حریم خصوصی
باید برای زندگی خود حریم بگذاریم. لازم نیست که هرچه دیگران میپرسند، پاسخ داده شود و همۀ اطلاعات زندگی و حریم خصوصی، به ایشان ارائه شود، گرچه سفر زیارتی باشد. در قدیم، سفرها شش ماه به طول میانجامید و لازم بود که دیگران مطلع شوند؛ اما امروزه که میتوان ظرف 24 ساعت به یک سفر رفت، یا حتی برای تعطیلات یک هفتهای، لزومی ندارد که همه را آگاه کنیم. گاهی اوقات، در بیان اعتقادات نیز باید تقیه شود و لزومی ندارد که مشخصا در برخی جوامع مطرح کنید که چه تفکراتی دارید! زیرا گاهی بیان اعتقادات در برخی موارد موجب هتک حرمت به مقدسات میشود.
ذکری جهت چشم نزدن دیگران
برای اینکه نعمت دیگران به چشممان نیاید و موجب سلب نعمت از او نشویم، باید سه مرتبه ذکر «ماشالله لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم» را بر زبان آوریم. این کار باعث از بین بردن زهر نگاه ما میشود. همچنین ذکر آیۀ «فَاللَّهُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمين »[6] «پس خدا بهترين نگهبان است و اوست مهربانترين مهربانان.». این اذکار موجب میشود، خدا با عافیت، نعمت را برای ما حفظ کند. یعنی ما ناخواسته زهر را وارد کردیم؛ اما پادزهر را هم به میدان آوردیم. اگر زهر را وارد کنیم سپس به دنبال زندگی خود برویم و بعد از آنکه ضایعهای برای آن شخص ایجاد شد، همدردی کنیم و به فکر چاره باشیم، بیفایده است.
راهکاری برای محافظت از چشمزخم
اگر شرایط چشمگیری داریم که دائماً مورد توجه دیگران قرار میگیریم، بایستی نعمتهای افراد را به آنان یادآوری کنیم. این راهکار عملی، نعمت ما را از چشمزخم مصون میدارد؛ به این ترتیب، نظر آن شخص به داشتههای خودش معطوف میشود.
با یک مثال میتوان موضوع را بهتر تبیین کرد: در زمان حیات میرزای شیرازی، عالم بزرگ زمان خود و صاحب فتوای تنباکو، عدهای از ایلات و عشایر، خدمت ایشان رفتند و همراه خود عمان سامانی را که شاعر و خادم ایشان بود؛ بهعنوان کسی که هیچ چیز نمیداند با خود به سفر بردند تا موجب سرگرمی آنها شود. هنگامی که خدمت مرحوم میرزای شیرازی مشرف شدند، میرزا درخواست کرد که حاضرین معرفی شوند. در هنگام معرفی حضار، عمان سامانی را که در جلوی در، نشسته بود، معرفی کردند. میرزا، بلافاصله از جای خود برخاست، او را کنار خود نشاند، دهانش را بوسید و گفت: «میتوانم با تو معاملهای بکنم؟! تو ثواب یک بیت از این شعرهایی که برای اباعبدالله گفتی، به من بده و من تمام ثواب دوران مرجعیتام را به تو میدهم!» به این ترتیب، ارزش او را با آن شیوه، معلوم کرد. پیش از آنکه عمان، با خود بیاندیشد که جایگاه او بهعنوان نوحهخوان و نوحهسرا کجا و جایگاه مرجعیت کجا؟! میرزا پیشگیری کرد و با گفتن آن سخن، به کار او بهایی فراوان داد. ما نیز باید، به اطرافیان خود که به ارزش کارهایشان واقف نیستند، ارزش خدمات و کارهایشان را اعلام کنیم. چنانچه چندین مرتبه اینگونه برخورد کنیم، این نگرش فرهنگسازی و مدیریت میشود.
یکرنگی ظاهر و باطن
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ أَنْ تَحْسُنَ فِی لَامِعَةِ الْعُيُونِ عَلَانِيَتِی وَ تَقْبُحَ فِیمَا أُبْطِنُ لَک سَرِیرَتِی مُحَافِظاً عَلَى رِئَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِی بِجَمِیعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیهِ مِنِّی فَأُبْدِيَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِی وَ أُفْضِيَ إِلَیک بِسُوءِ عَمَلِی تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِک وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِک»[7]
«بار خدایا پناه مىبرم به تو از اینكه در پیش چشمها، ظاهر من نیكو و باطن من در آنچه پنهان مىدارم نزد تو زشت باشد در حالیكه حفظ كنم خود را نزد مردم به ریا و خودنمایى به همه آنچه تو از من به آن آگاهى پس به مردم خوشظاهر جلوه كنم و بدكرداریام را بهسوى تو آرم كه در نتیجه به بندگانت نزدیك و از خوشنودیهایت دور شوم.»
گاهی،کسی به نظر دیگران، خوب جلوه میکند در حالی که خودش میداند که چنان ماهیتی ندارد و از این دوگانگی میترسد. بایستی قبل از ارتباط با افراد به خدا پناه بَرد از اینکه زیباییهای معنوی و کمالیاش جلوه کند و به چشم مردم بدرخشد؛ ولی در سریرۀ او زشتی پنهان باشد.
تفاوت لایههای درون و برون
یکی از اموری که در ارتباطات باید بسیار مورد توجه و دقت قرار گیرد این است که: «آیا من همین هستم که از من نمایان است یا اینگونه نیستم؟» شنیدهاید که سخنرانی برای سخنرانی به مجلسی رفت. خانم بدکارهای بر سر راه او قرار گرفت و به او گفت: «ای شیخ! من همین که دیده میشوم، هستم. آیا تو همین که مینمایی، هستی؟!» آن روز شیخ خیلی منقلب شد، شروع به گریه کرد و به خود نهیب زد: «نکند آنچه من به مردم میگویم، خودم اجرا نمیکنم!» اینک، جا دارد بیاندیشیم: آیا واقعاً در ارتباطات اجتماعی، اگر یک لایه از ما کنار برود و خدا یک لحظه باطن ما را برای دیگران آشکار کند، همین که دیده میشویم، هستیم؟! یعنی اگر از دین، اعتقادات حقه یا از اخلاق صحبت میکنیم، واقعاً قبول داریم؟! یا برعکس، دارای ظاهری مؤدب و مرتب و چشمنواز در بین مردم هستیم؛ اما آنجا که کسی ما را نمیشناسد، حرف های بسیار نازیبا بر زبان میرانیم!
تعبیر قرآن از دو چهرهها
«لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً في صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون»[8]
«این مردم منافق در دلشان از شما بیشتر ترس دارند تا از خدا، زیرا آنها مردمی هستند که هیچ فهم و شعوری ندارند.»
منافقین کسانی هستند که از مخلوق بیش از خالق میترسند؛ به همین جهت ظاهرشان را خوب جلوه میدهند؛ اماباطنشان بسیار نازیباست.
ما دارای دو جنبۀ حیوانیت و روحانیت هستیم. جنبۀ حیوانیت انسان، هیچ ضرری نمیزند؛ بلکه بسیار مفید است، علاوه بر اینکه کاملاً تسلیم شرع نیز میشود. دریافتهای باطنی بر ظاهر بسیار مؤثر است. نباید باطن با ظاهر متفاوت باشد. وجود جنبۀ حیوانیت در آدمی دردآور نیست؛ بلکه لازم و بسیار هم شایسته است؛ ولی نباید به آن اکتفا کرد؛ بلکه مرکبی است برای رسیدن به مقامات معنوی.
از خداوند سبحان درخواست میکنیم ما را در هماهنگی باطن و ظاهر یاری کند؛ بلکه باطن از ظاهر بهتر باشد و در روابط بیشترین رشد در کمال با سهولت و عافیت و حُسنعاقبت نصیب ما بشود.
تاریخ جلسه: 1401/9/26 – جلسه دوازدهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . نهج البلاغه. حکمت 281. فراز 6
[2] . نهج البلاغه، حکمت 281، فراز 7.
[3] . امالی صدوق،ص 94.
[4] . نهج البلاغه، حکمت 278.
[5]. مناقب العارفين، به كوشش تحسين يازيجى، ج ۱، ص ۳۱۷.
[6] . سوره یوسف، آیه 64.
[7] .نهج البلاغه، حکمت 268.
[8] . سوره حشر، آیه 13.