اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش سوم

سفارش امیرالمؤمنین علیه‌السلام به امام حسن علیه‌السلام در ارتباط با مردم

 

نهج البلاغه، نامه 31

 

«يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ »

«اى پسرك من، در آنچه بين تو و ديگرى است خود را تراز و قرار ده، پس براى ديگرى‏ بپسند آنچه براى خود مى‏‌پسندى، و نخواه براى ديگرى آنچه براى خود نمى‏‌خواهى، و ستم مكن چنانكه نمى‏‌خواهى بتو ستم شود، و نيكى كن چنانكه دوست دارى بتو نيكى شود، و زشت دان از خود آنچه را كه از ديگرى زشت پندارى، و از مردم راضى و خوشنود باش بآنچه كه تو خوشنود مى‌‏شوى براى آنها از جانب خود، و آنچه نمى‏‌دانى مگو و اگر چه دانسته‌‏ات اندك باشد، و آنچه دوست ندارى برايت گفته شود مگو. »

میزان قرار دادن خود در روابط با افراد

 

« يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا »

حضرت توصیه می کنند در روابط با دیگران خود را میزان قرار ده و هرچه را برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست داشته باش و هرچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز مپسند.

 

کم نگذاشتن برای دیگران

 

« وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ»

(ظلم در معنی نقص است) همانطور که دوست نداری دیگران در حق‌ات مرتکب نقصان و کاستی شوند، تو نیز در حق آنان نقصانی نداشته باش.

ـ در روابط با دیگران نه تنها باید به آنان لطف کرد بلکه باید تلاش کنیم هیچ کمبود و کاستی در میان نباشد و در حد وسع‌مان در رفع نواقص بکوشیم، وسعی که کم نیست بلکه وسیع است.

خداوند در حدیث قدسی می فرماید:« أنفق یابن ادم أُنفق علیک» ای فرزند آدم! انفاق کن تا من نیز بر تو انفاق کنم.

 

 احسان

 

« وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ »

همانطور که دوست داری به تو احسان کنند تو نیز به دیگران احسان کن.

همانطور که اگر یکی ابتدائاً لطفی به ما داشته باشد بی‌آنکه لطفی از جانب ما به او رسیده باشد خوشحال می شویم ما نیز باید آغاز گر احسان به دیگران باشیم نه آنکه فقط پاسخگوی احسان آنان.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

« إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِی عَلَیْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئ»[1]

«چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش، به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است.»

هرگز نباید متوقع احسان دیگران بود بلکه باید خود آغازگر احسان بود. کسانی که علی الدوام توقع احسان از دیگران را دارند همیشه شاکی هستند.

ـ احسان در روابط با مردم این است که هر خیری به آنان مبذول می کنیم خدا را مشاهده کنیم نه افراد را و بدانیم اگر ما خداوند را مشاهده نمی‌کنیم اما او شاهد بر ماست. در این صورت خداوند که خود «خیر الشاکرین» است بهترین قدردانی‌ها را از بنده می‌کند.

در روایتی از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمده :

« أن الإحسان أن تعبد الله كأنك تراه فإن لم تكن تراه فإنه يراك‏»[2]

« احسان این است که خدا را به گونه ای عبادت کنی گویا او را می‌بینی، پس اگر او را نمی‌بینی به درستی که حتماً او تو را می‌بیند.»

 

کرامت قائل شدن برای دیگران

 

«اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ»

آنچه از دیگران در نظر خودت زشت و قبیح است برای خود نیز زشت بدان .

در روابط با افراد باید  به میزانی که برای خود کرامت قائل هستیم برای دیگران نیز قائل باشیم.

«وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ»

برای مردم آنچه را بپسند که برای خودت می پسندی.

 

بیان یقینیات به جای ظنیّات

 

«وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ»

چیزهایی که نمی‌دانی نگو هرچند آنچه می‌دانی کم باشد.

حضرت توصیه به بیان مطلبی را کردند که نسبت به آن یقین داریم نه بیان ظنیات و یا حدسیات. بسیاری از امور نیاز به کارشناسی و علم خاص دارد و یقین به آن تنها برای متخصص آن امر محقق می شود به همین جهت حضرت توصیه به بیان چیزی کردند که نسبت به آن علم کافی داریم.

 

دقت نظر در سخن گفتن در مورد دیگران 

 

«وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ»

آنچه را دوست نداری درباره‌ات گفته شود را درباره دیگران مگو.

مصداق این امر جایی است که در عوض بیان خوبی های افراد به یک عیب آنان توجه کنیم.

حضرت در این فراز توصیه به بیان ارزش‌ها کرده‌اند. در تعاریف ما از دیگران گاهی اوقات به تعریف امری می‌پردازیم که حقیقتاً ارزش محسوب نمی‌شود و اگر امتیاز باشد امتیازی مختص به او و شایسته او نیست به عنوان مثال نظم يك ارزش حساب مي شود، ارزشي كه قابل قياس با بسياري ديگر از ارزشها نيست، حال اگر در عوض تعریف از نظم از کسی که اهل نظم است از دست پخت او تعریف کنیم به يك امر كم ارزش پرداخته ايم.

 

تاریخ جلسه : 97/7/16 ـ جلسه 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


 

[1] نهج البلاغه، حکمت 62(مرحوم دشتی)

[2] الوافی، ج26، ص129

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *